نصرالله پژمانفر عضو فراکسیون فرهنگی مجلس در گفت و گویی اعلام کرد: «شواهد موجود ثابت می کند که افراد یادشده با شبکه های جاسوسی غرب مرتبط بوده اند»
اما چرا کار جمعیتشناسی که با آمار و ارقام و محاسبه ریاضی سروکار دارد و در همه جای دنیا شفاف و علنی است، با این اتهام مواجه شد و هدف برخورد برخی نهادهای قدرت در ایران قرار گرفت؟
پاسخ این سؤال به نگاه ایدئولوژیک مقامات ایران به مقوله جمعیت بر می گردد؛ حکومت ایران به مردم خود و به ویژه جوانان، به مثابه ارتشی میلیونی می نگرد که مایه قدرت و عظمت و نفوذ این کشور شیعه در منطقه هستند
این امر موجب می شود هرگونه تغییر نزولی در جمعیت، اسباب نگرانی مقامات کشور را فراهم کند. ضمن اینکه کاهش زاد و ولد، با امور اجتماعی دیگری همچون تغییر نقش زنان در جامعه و افزایش حضور و فعالیت آنان در محیط های خارج از منزل، نیز افزایش سن ازدواج و تجرد گزینی همراه است و این اموری است که بسیاری از نهادها و مقامات حکومت با آن مشکل دارند. آنان همواره خواهان کاهش سن ازدواج، افزایش فرزند و فروکاستن زن به نقش مادری و همسری هستند.
همه این عوامل دست به دست هم داد تا محمود احمدی نژاد در دوران ریاست جمهوری، نسبت به کاهش زاد و ولد و سیاست های کنترل جمعیت هشدار دهد و عنوان کند که ایران ظرفیت 150 میلیون نفر را دارد. پس از آن بود که آیت الله خامنه ای نیز خواهان تغییر در سیاست های جمعیتی ایران شد و از لزوم اتخاذ اقداماتی برای افزایش جمعیت سخن گفت.
با همه اینها نه تنها مردم از این سیاست استقبال نکردند، که سن ازدواج بسیار بالا رفت، ازدواجهای سفید که مشخصه اصلی آن فرزندنیاوری است، افزایش یافت، آمار طلاق رشد پیدا کرد و از طرفی آمار زاد و ولد هم بهرغم توقع حاکمیت کاهش یافت.
جمعیت ایران اکنون حدود 80 میلیون نفر است و رشد سالانه جمعیت در ادامه سیر نزولی سه دهه گذشته خود از حدود 1.25 درصد فراتر نمیرود در حالی که این شاخص طی دهه 1355 تا 1365 حدود 3.7 درصد بود.
خانوادههای پنج نفره و بالاتر که در سال 1355 حدود 54 درصد خانوادههای ایران را در بر میگرفتند، در آخرین سرشماری رقمی کمتر از 17 درصد را تشکیل میدهند. نیمی از 24 میلیون خانواده ایرانی دو یا سه نفره هستند. میزان باروری کل نیز از سال 1357 تا 1395 از حدود شش فرزند برای هر زن، به 1.8 فرزند تغییر یافته است.
کارشناسان و پژوهشگران نیز نسبت به سیاست افزایش جمعیت روی خوش نشان نداده اند و دلیل آن را پیامدهای منفی این افزایش بر مسائل اجتماعی و اقتصادی و... می دانند. آنان این پرسش را مطرح می کنند که با توجه به شرایط اقلیمی ایران و بحران های کنونی آب، محیط زیست، تورم، بیکاری، آیا کشور ظرفیت پذیرش یک جمعیت 150 میلیونی را دارد؟ و اساساً امروزه با توجه به تحولات جهان، چقدر بزرگی جمعیت در اقتدار و عظمت یک کشور تأثیرگذار بوده و آیا بهتر نیست حکومت توجه خود را از کمیت به کیفیت معطوف کند؟
بحران زیست محیطی و کم آبی
بیش از سی سال بیبرنامگی و هرج و مرج گسترده در استفاده از منابع طبیعی در کشوری که در کمربند خشک جهانی قرار دارد، ایران را در موقعیت بسیار شکنندهای قرار داده است. طبق برآوردهای علمی در شرایط کنونی 35 درصد از سطح کشور دارای اقلیم فراخشک و 29 درصد در اقلیم خشک (در مجموع 65 درصد) واقع شده است و میزان بارش آن از یکسوم متوسط جهانی فراتر نمیرود.
نمودار بارندگی 32 ساله در ايران نمايانگر آن است که کشورمان در خلال اين دوره با 6 بار خشکسالی مواجه بوده و علاوه بر اين 17 بار نيز ميزان بارندگی از حد متوسط کمتر بوده است و 5 بار نيز تا آستانه خشکسالی پيش رفته است
در کنار پدیده خشکسالی، یکی از دلایل مهم صدمه دیدن اکوسیستم ایران، استفاده بیش از ظرفیت مجاز از سفرههای آب زیر زمینی و رودخانههاست. امروزه تقریبا همه سفره های آب زیرزمینی تخلیه شده است چنانکه به گفته عیسی کلانتری مشاور معاون اول رئیس جمهور در امور آب، کشاورزی و محیط زیست در نقاط کم بارانی مانند استان خراسان بیشتر از 130 درصد، در کرمان بالای 110 درصد، در فارس بالای 100 درصد برداشت انجام شده است، یعنی سفره های آب زیرزمینی این مناطق تقریبا از دست رفته و غیرقابل بازگشت است. با خالی شدن سفره های آب زیرزمینی، پدیده نشست زمین در حال روی دادن است و توفان شن و نمک و گرد و غبار و به تبع آن افزایش بیماریهای تنفسی، پوستی و سرطان ها از دیگر مشکلات زیست محیطی است که مردم با آن دست به گریبان اند.
کمآبی و یا خشک شدن دریاچه ارومیه و چند دریاچه کوچک دیگر و تالابهای مهم تاریخی و رودخانههایی مانند زایندهرود نیز از جمله به خاطر هرج و مرج زیست محیطی و استفاده بیرویه از منابع طبیعی رخ داده است.
طی چند دهه اخیر، بیتوجهی به حفظ محیط زیست همراه با تغییرات آب و هوایی در سطح جهانی، شرایط زیستی را در برخی مناطق قابل سکونت کشور دشوار کرده و این نگرانی را پیش آورده است که شاید به مرور زمان، این مناطق نیز دیگر سکونتپذیر نباشد. بحران عمیق زیست محیطی به یکی از عوامل مهم مهاجرتهای درونمرزی تبدیل شده است و این بدان معناست که در سالهای آینده استانهایی از جمعیت خالی خواهند شد و مناطق دیگری بناچار باید با جمعیت مهاجری دست و پنجه نرم کنند که خود میتواند به عاملی در راه تشدید بحران زیست محیطی در آید.
حسین ایمانی استاد دانشگاه در خصوص مهاجرت های درون مرزی به دلایل زیست محیطی به خبرنگار روزنامه همشهری می گوید: «به گفته مدیران شهری هشتگرد افراد از خوزستان و خراسان و سیستان و بلوچستان به این شهر در حال مهاجرت هستند. همین چند وقت پیش بود که خبری خواندم از موج مهاجرت خوزستانیها به شیراز و قم و تهران. بهزودی ما باید شاهد انقلابهای جمعیتی در کشور باشیم؛ یعنی این تعادل جمعیتی نصفه و نیمهای که در کشور داشتهایم، بهزودی به هم خواهد خورد. اگر فکری برای مسئله خشکسالی خوزستان و سیستان و بلوچستان و خراسان نشود، موجهای جمعیتی راه خواهد افتاد و با خودش کلی مسئله به همراه خواهد داشت. اتفاقاً هفته پیش که گفتوگویی با دکتر میرزایی- جمعیتشناس- داشتیم، اشارهای به مهاجرت گروهی از 3شهر آذربایجان به اطراف اسلامشهر کرده بود. آمارهایی نگرانکننده از مهاجرت به منطقه تهران داریم؛ جایی که نهتنها آن را شهر تهران، بلکه باید منطقهای شامل تهران و البرز و اسلامشهر و قزوین و فیروزکوه و دماوند و... بدانیم؛ منطقه خیلی بزرگی که دارد جمعیت را به طرف خودش میکشد، درحالیکه توان اکولوژیک یا محیطیاش به اندازه این جمعیت نیست.»
به گفته عیسی کلانتری: «اگر وضعیت فعلی مصرف آب در بخش کشاورزی ادامه داشته باشد در کمتر از 25 سال دیگر شرق و جنوب کشور کاملا خالی از سکنه خواهد شد. شمال کشور اشباع شده و ظرفیت جذب جمعیت بیشتر را ندارد. بخشهای عمده مناطق شمالی، کوهستانی است و وسعت دشت هایش اندک است که آن هم پر شده است. اگر فکری به حال حفظ ذخایر تجدید پذیر آب نشود در کمتر از 30 سال دیگر، باید 50 میلیون ایرانی از کشور مهاجرت کنند.»
فاجعه زيستمحيطی ايران در مورد جنگلها هم مشاهده میشود. در 30 سال گذشته حدود يکچهارم سطح جنگلهای ايران نابود شده است. توسعه شهری و دستاندازی به مناطق جنگلی در دو منطقه شمال و زاگرس (غرب) حتی واکنش انتقادی سازمانهای بينالمللی را نیز در پی داشته است. نماينده سازمان خواربار کشاورزی ملل متحد، فائو، در همايش بينالمللی در تهران با هشدار نسبت به وضعيت محيط زيست ايران، گفت اين کشور يکی از 70 کشور در حال توسعه است که پوشش جنگلی اندک دارد و با اين حال سريعتر از ساير نقاط جهان، در حال نابودی آن است
آنچه بر سر محیط زیست ایران آمده این پرسش مهم را پیش میکشد که با ادامه روند فعلی چه طبیعت و چه محیط زیستی برای نسل آینده باقی خواهد ماند. افزایش جمعیت با هر میزانی چه اثراتی بر وضعیت محیط زیست ایران خواهد گذاشت و نسل کنونی و نسلهای آینده چگونه بر بحران کمآبی غلبه خواهند کرد؟
افزایش روند بیکاری
بحران بازار کار ایران و میزان بالای بیکاری جوانان بویژه دانشآموختگان آموزش عالی نمونه دیگری از مشکلات کشور در پاسخ به نیازهای جامعه مدرن امروزی است. رکود اقتصادی، هرج و مرج و ناتوانایی مدیریتی، کندی روند مدرن شدن بخشهای مختلف اقتصادی همراه با ناکارآیی بخشهایی از جمعیت فعال، سبب شده ایران با اشکال آسیبشناسانه بیکاری و یا کمکاری بویژه در میان دانشآموختگان آموزش عالی و زنان مواجه باشد. مهاجرت گسترده نیروی انسانی متخصص و مغزها به خارج از کشور که فقیر شدن نیروی انسانی داخلی را در پی آورده یکی از پیامدهای این وضعیت نابسامان است.
بر اساس برآوردهای رسمی طی سالهای 1384 تا 1392 ايران توانسته است سالانه فقط 75 هزار شغل جديد ايجاد کند در حاليکه مقامات دولتی از نیاز کشور به ايجاد يک ميليون شغل در سال خبر می دهند. برآوردها نشان میدهد، تعداد بیکاران (با احتساب شغل ناقص) بیش از 5 میلیون نفر است. جالب انکه مسعود نيلی مشاور اقتصادی رئيس جمهور، آمار رسمی را غير واقعی میداند و بيکاری بويژه در ميان جوانان را حدود 25 درصد و در ميان زنان 43 درصد تخمين میزند. وی همچنين به پديده بيکاری در ميان دانشآموختگان آموزش عالی که به 31 درصد بالغ میشود اشاره دارد. علی ربيعی وزير سابق کار نیز از احتمال افزايش تعداد بيکاران تا 10 ميليون نفر سخن گفته است. چنین وضعیتی نهتنها تاثیر اقتصادی بلکه منشاء تاثیرات مخرب اجتماعی خواهد بود.
فقر و افزایش هزینه خانوار
داده های بانک جهانی نشان میدهد، سرانه تولید ناخالص ملی ایران در سال 2016، به قیمت ثابت 30 درصد کمتر از سال 1976 (۱۳۵۵) است. این یعنی طی 40 سال گذشته رشد جمعیت بیش از رشد اقتصادی بوده است. از سوی دیگر افتوخیزهای پرشمار اقتصاد ایران چه پیش و چه پس از انقلاب نشان میدهد، حتی در صورت تداوم روند موجود، وضعیت اقتصادی ایرانیان در سال 1430 بدتر از امروز خواهد بود.
در تأیید این مطلب، همین روزهای گذشته بود که منابع رسمی خبر از افزایش جمعیت زیر خط فقر و زیر خط مطلق فقر دادند و طبق اعلام رئیس کمیته امداد، در ماه های اخیر مراجعات مردمی به این سازمان 50 درصد افزایش داشته است.
به گزارش مرکز آمار ایران در سال 1396، متوسط «هزینه» سالانه یک خانواده شهری 33 میلیون تومان و متوسط «درآمد» سالانه آن 37 میلیون تومان بود. به بیان دیگر، مجموع هزینههای یک خانواده شهری در هر ماه حدود 2 میلیون و 750 هزار تومان و مجموع درآمدهای آن حدود 3 میلیون تومان بود. اما در تابستان سال 1397، شاخص قیمتها نسبت به تابستان سال 1396 حدود 26 درصد افزایش داشت که با توجه به ادامه روند افزایش قیمتها در 3 ماهه پاییز امسال، متوسط هزینههای کل یک سال خانواده نیز دستکم به همین اندازه افزایش یافته است.
طبق اعلام مرکز پژوهشهای مجلس نیز خط فقر کل در ماه برای یک خانوار چهار نفره در تهران در تابستان 1397، دو میلیون و 728 هزار تومان محاسبه شده است. همین نهاد میگوید که تنها در فاصله بهار تا تابستان سال جاری خورشیدی، خط فقر حدود 300 هزار تومان (حدود 11 درصد) افزایش یافته است. «با توجه به روند فزاینده شاخص عمومی قیمتها، در حالی که پیشبینی میشود تا پایان سال 1397 نرخ تورم نقطه به نقطه به حدود 40 تا 50 درصد برسد، خط فقر در ماههای آینده مجدداً افزایش خواهد یافت و پیشبینی میشود خانوارهای بیشتری به زیر خط فقر بروند.»
جمعیتی عظیم از فقرا و بیکاران نشانه بزرگی نیست
کمبودها و بحران ها و مشکلاتی که در فوق توضیح داده شده به روشنی نشان می دهد در کشوری که منابع طبیعی و فضایی آن جوابگوی زندگی مرفه تنها 30 میلیون نفر را می دهد و اداره امور نیز بسیار ضعیف و ناکارآمد است، اعمال سیاست های افزایش جمعیت، تنها بر لشکر فقرا و بیکاران افزوده و کیفیت زندگی خانوارها را به شدت پایین می آورد؛ به طوری که در چنین شرایطی ما جمعیتی داریم که اکثریت آنان از آموزش نامطلوب، بهداشت نازل و امید به زندگی پایین رنج می برند و کشور با چنین شرایطی هیچ نقش و جایگاه مهم و تأثیرگذاری در منطقه و جهان نخواهد داشت.
به عقیده دکتر حسین باهر (رفتار شناس) کاهش کیفیت زندگی با افزایش جمعیت یک امر بدیهی است: «می توانيد اين قاعده را در مورد ميوه ها نیز بررسی کنيد. اگر يک بوته خربزه مثلا 10 خربزه باشد، کيفيت آن پايين تر از بوته ای است که دو خربزه به آن باشد و به همين علت است که آن را هرس می کنند». بنابراین ما ابتدا باید نیاز کلان شهرهای خودمان را از لحاظ مسایل زیربنایی، آب و غذا تامین بکنیم و راه را برای طبقه متوسط ایران باز کنیم که گسترش پیدا کند و از لحاظ مادی با مشکلاتی که در حال حاضر روبروست، دست به گریبان نباشد.
آنانکه ناآگاهانه ایران را با کشورهای کوچک و پرجمعیتی همچون آلمان یا بریتانیا مقایسه می کنند، نسبت به تفاوت های اقلیمی و سایر شاخص های توسعه انسانی همچون آموزش و اشتغال و رفاه غافلند. برای مثال انگلیس آموزش رایگان را به همراه یک وعده غذا برای دانشآموزان در همه کشور فراهم کرده است اما در ایران روز به روز مدارس بیشتری به بخش خصوصی واگذار می شود. طبق استانداردهای بينالمللیِ کشورهای پيشرفته، میتوان گفت که بيش از 80 درصد مدارس ايران هنوز به سطح تجهيزات آموزشی مطلوب حداقلی نرسيدهاند، 20 درصد مدارس هنوز دو وقته هستند، 25 درصد نوجوانان پیش از پایان دوره تحصیلات اجباری، نظام آموزشی را ترک میگویند و بخشی از آنان به کودکان کار (حدود 1.5 میلیون نفر) تبدیل میشوند. در گزارشهای سالهای پس از 2008 سازمان ملل درباره توسعه انسانی ایران در رده 80 تا 88 دنیا قرار دارد.
حسین محمودیان مدیر سابق گروه جمعیتشناسی دانشگاه تهران در این زمینه می گوید: «هیچ جمعیتشناسی در عالم نمیگوید که شما حتما باید این قدر جمعیت داشته باشید؛ نکته اینجاست که امکانات با جمعیت تناسب داشته باشد. آمریکا را مثال می زنند که 330 میلیون جمعیت دارد؛ حال آنکه آمریکا یک سیستم کامل و 6 برابر ما مساحت دارد؛ اینها مقایسههای معالفارق است. ما الان بیکاری، اشتغال، تورم و... داریم و با همین جمعیت فعلی هم، نمیتوانیم کشور را اداره کنیم.»
هم اکنون مسلمانان 1/62 میلیارد نفر از جمعیت جهان را تشکیل می دهند و از این میان 200 میلیون نفر شیعه هستند، اما به دلیل جایگزین نمودن کمیت به جای کیفیت در هیچکدام از عرصه های تکنولوژی، اقتصاد، فرهنگ و سیاست حرفی برای گفتن نداشته و از قافله تمدن و پیشرفت عقب مانده اند. آیا عدد 3 درصد برای شاخص تولید علم مسلمانان با وجود در اختیار داشتن 25 درصد از جمعیت کل جهان زیبنده پیروان پیامبری است که جستوجوی دانش را ز گهواره تا گور توصیه کرده است؟
نیم نگاهی به جمعیت یهودیان جهان و میزان قدرت و اثرگذاری آنان حقایق را بر همگان روشن خواهد کرد. هم اکنون آنان با 14 میلیون نفر جمعیت، اکثر دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی، رسانه ها، مراکز سرمایه داری و بانک ها را در دست دارند و دریکصدو پنجاه سال گذشته، 180 جایزه نوبل دریافت کرده اند درحالیکه یک میلیارد و نیم مسلمان تنها 3 جایزه گرفته اند. امروزه قدرت یک کشور یا یک سازمان نه به واسطه تعدد نیروی انسانی بلکه به واسطه بهره مندی از نیروی انسانی دانشمند و توانمند محقق می شود. چنانکه میشل فوکو در تبیین نظریه قدرت-دانش خود میگوید: «قدرت عمدتا از طریق دانش اعمال میشود»، در تعاملات جهانی امروز، کشور و تمدنی میتواند حرف اول را بزند که بیشترین سهم را در تولید دانش و به تبع آن در اقتصاد و سیاست داشته باشد.
بنابراین افزایش جمعیت بدون توجه به ساختارها، عرصه زندگی را بر جمعیت موجود تنگتر خواهد ساخت و تمامی سرانهها را اعم از سرانههای مسکن، خدمات، فضای سبز، بهداشت و درمان و ... به کسری از جمعیتی که بدون برنامهریزی مناسب اضافه خواهد شد، تقسیم میکند. در آن شرایط توقع دینداری داشتن از نسلی که برای نیازهای اولیه زندگی در فشار است، امر دشواری مینماید که «من لامعاش له لامعاد له».
نظر شما