twitter share facebook share ۱۳۹۶ فروردین ۲۳ 781

آنکس که از ورود به میدان واهمه داشته و حرکت در حاشیه را بر متن ترجیح می دهد، معنی میدانهای پرخطر را هرگز درک نمی‌کند، چرا که شخصیت خطرناپذیر او موجب می شود که وی خود را از هر شرایط پر ریسک و آسیب زایی دور نگاه دارد. در برابر او، کسی است که بی پروا به سوی اهداف خویش تاخته و در این مسیر آمادگی مقابله با هر شرایطی را دارد؛ پس دل به دریا می‌زند و از سفر به اعماق اقیانوس‌ها بیمی به خود راه نمی دهد. چنین شخصی به خوبی مفهوم زندگی در شرایط پرخطر را درک می‌کند و می‌داند که همین خطرهاست که موفقیت و نجات یا مرگ او را رقم می زند.

بنابراین ما در مواجهه با انسانها با دو شخصیت روبرو هستیم: یکی افراد شجاع، با اراده و پویا و دیگری انسان های مردد، ترسو و غیر مصمم. رفتار این دو شخصیت در شرایطی که تندبادهای سهمگین و بادهای مخالف زندگی، انسان را در می نوردد یکسان نیست و در حالیکه فرد جسور و هدفمند با این شرایطِ سخت به مبارزه برخواسته و از حرکت باز نمی ایستد؛ انسان ترسو و مردد تسلیم گشته و خود را به دست تقدیر می سپارد، چرا که آینده روشنی برای خود متصور نمی بیند.

پس اهمیت شرایط مناسب و دلخواه یا سخت و زیان آور که ما از آن به بادهای موافق و مخالف تعبیر می کنیم، وقتی روشن می‌شود که هدف، معین و معلوم بوده و انسان برای رسیدن به آن مصمم باشد؛ زیرا آنکس که هدف معینی ندارد چه فرقی می‌کند که به سمت راست به حرکت درآید یا به سمت چپ. اما متأسفانه تنها 3% از افراد بشر هدفی پیش روی خود دارند و می دانند که به کجا می‌خواهند برسند؛97% بقیه بی هدف هستند و با هر بادی به حرکت درآمده، به چپ و راست می‌روند. تنها باور آنان در زندگی این است که روزی به دنیا آمدند و چند سالی زندگی کرده، سپس می میرند؛ چنانکه یکی از این افراد می گفت: «هنگامی که به دنبال لقمه نانی برای زنده ماندن می‌دوی فراموش می‌کنی که برای چه زندگی می‌کنی؟»

وقتی 97% مردم هدف تعیین شده ای نداشته باشند، در زندگی برنامه ریزی ندارند و در نتیجه موفقیتی کسب نمی کنند. «روبرت شولر» در این خصوص می‌گوید: «هدف داشتن تنها نقش تشویق و ترغیب کننده ندارد، بلکه وجود آن برای زنده ماندن انسان در این جهان ضروری است؛» از این رو ممکن است که نام و یاد انسان هدفمند حتی پس از مرگ او نیز باقی بماند.

دکتر «ویکتور فرانکل» روانپزشک اتریشی، عصب‌شناس و پدیدآورنده معنا درمانی در کتاب معروف خود «انسان در جستجوی معنا» از تجربه خود به‌عنوان یک زندانی در پادگان آلمان نازی نوشته و از این می گوید که چگونه این تجربه باعث شد معانی تمام اشکال وجود را دریابد. این اکتشافات که با ناملایمات و رنج های بسیار همراه بود، او را به زندگی کردن و تحمل مشکلات تشویق کرد و فرجام وی به جایی رسید که در زمینه معنا درمانی چهره ای نام آور و شناخته شده گردید و تا به امروز روان‌شناسان از او الهام می گیرند.

وی می دید که زندانیان یکی پس از دیگری می‌میرند و چنین تصور می‌کرد که این مرگ به دلیل ضعف جسمانی است و آنها که زنده اند انسان های نیرومندتری هستند؛ ولی با مشاهده مرگ زندانیان قوی جثه و ادامه حیات برخی از زندانیان نحیف و رنجور به اشتباه خود پی برد.

این بار گمان برد که شاید موضوع به هوش و ذکاوت مربوط باشد، زیرا آنهایی که باهوش‌تر هستند راهی برای زنده ماندن می‌یابند و آنهایی که از هوش کمتری برخوردارند فوت می‌کنند. اما این فرضیه نیز اشتباه بود چراکه در بین مردگان افراد باهوش و باسواد مانند معلمان و پزشکان و امثال آنها دیده می‌شدند درحالیکه برخی بی سوادان و افراد فاقد هوش و ذکاوت زنده مانده بودند. اینجا بود که اندیشید شاید در وجود افراد زنده چیزی نهفته است که آنها را برای زنده ماندن تشویق می‌کند؛ پس با افزایش ارتباط و معاشرت با زندانیان به این نتیجه رسید که رمز حیات زندانیان چیزی است که آنان را همچنان به این دنیا پیوند داده و هدفی است که امید وصول بدان انسان را به تلاش و تکاپو وا می دارد.

پس از 3 سال فرانکل از زندان نازی‌ها آزاد شد، به «وین» بازگشت، در مورد نظریه خود «بدبختی خود خواسته» تحقیقات بیشتر انجام داد و به این نتیجه رسید که مردم ناخوداگاه بر حوادث و تجربیات سخت صبر می ورزند و به زندگی -هرچقدر هم که ناخوشایند باشد- چنگ می زنند.

بنابراین کسی که می خواهد خود را از گروه شکست خوردگان جدا سازد، باید از تحقق اهداف خود ناامید نگردد؛ زیرا هدف است که کار و تلاش را معنا می بخشد، به زندگی ارزش می دهد و انسان را برای زنده ماندن امیدوار می‌کند. شوق رسیدن به هدف، ترس از تندبادها را تبدیل به شجاعت و دلیری کرده، انسان را از حاشیه به متن می راند و به او جرأت می دهد تا دل به دریا زند و به خواسته ها و آرزوهای خویش برسد.

از‌این‌رو هدف را می توان هم نتیجه رغبت‌ها و تمایلات شخصی دانست و هم وسیله رشد و شکوفایی و پیشرفت هر فرد به حساب ‌آورد.

فواید تعیین اهداف

شناخت اهداف فواید و آثار زیادی دارد که به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم:

ـ کنترل خویشتن

ـ اعتماد به نفس

ـ ارزش دادن به خود

ـ مدیریت زمان

ـ زندگی بهتر

ویژگیهای هدف

همچنین باید بدانیم که یک هدف چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد:

ـ جزئی باشد نه اینکه به صورت کلی مطرح شود

ـ قابل اندازه‌گیری و سنجیدن باشد

ـ امکان رسیدن به آن وجود داشته باشد نه اینکه محال باشد

ـ هدف باید واقعی و متناسب با شرایط وجودی فرد باشد

ـ برای رسیدن به آن محدوده زمانی در نظر گرفته شود

کوتاه سخن اینکه: انسان موفق در عین ژرف نگری همیشه در دل کارزار زندگی قرار دارد و از حاشیه دوری می جوید. اهداف خود را تعیین می نماید، برای رسیدن به آن برنامه ریزی می کند و به سمت آن به پیش می تازد. خود را به دست حوادث زندگی نمی سپارد و با عزمی راسخ در راهی که انتخاب کرده قدم بر می دارد. در عین حال هنگامی که بادهای موافق شروع به وزیدن گرفت، از آن در پیشبرد هدف و افزایش سرعت خویش نهایت بهره را برده و حتی می کوشد تا خود، شرایط موفقیت و بادهای موافق را ایجاد کند؛ چنانکه «ویل راجزر» می گوید: «درهای فرصت به خودی خود برای تو باز نخواهند شد مگر اینکه آنها را فشار داده و با دست خود باز کنی.»

مترجم: محمد منوری

نظر شما