twitter share facebook share ۱۳۹۶ فروردین ۲۷ 920

دین قطعاً برای هدایت بشر آمده و حتماً هم می تواند ناجی انسان ها باشد. دین است که انسان را از همه بلایا، خطا و انحرافاتی که ممکن است در معرض آن قرار بگیرد نجات می دهد. اما دینداری لزوماً با دین یکسان نیست و نهاد دینی لزوماً مساوی با دین نیست، اصل دین نجات بخش است ولی وقتی وارد جامعه می شود تبدیل به نهاد دینی می شود؛ آن وقت آن نهاد دینی لزوماً با دین مطابقت ندارد. اصل دین که از طریق وحی از طرف خداوند ارسال می شود و پیامبر از طریق کتاب، سنت و اولیای خدا حقیقت دین را به مردم اشاعه می دهد و ترویج می کند، برای هدایت بشر است اما وقتی از طریق کانال های مختلف به دست ما می رسد دچار تحریف هایی می شود که آن را با شرایط زندگی خود تطبیق می دهیم. خیلی وقت ها حاکمان دینی یک قرائتی از دین را در جامعه تبلیغ می کنند که لزوماً منطبق بر دین نیست، اصل دین نجات بخش است اما نهاد دین می تواند برعکس گمراه کننده باشد و عملاً در خیلی از جوامع می بینیم که این نهاد دینی به جای اینکه ناجی مردم باشد صرفاً نقش یک کاتالیزور را بازی می کند یا خودش نقش گمراه کنندگی را ایفا می کند.

من معتقد هستم که مشکل ما در نوع دینداری است، یعنی ساحت حقوقی دین بیشتر در جامعه ورود پیدا کرده، اینکه مردی ازدواج کرده و متأهل است زنی را صیغه می کند در جواب می گوید این کاری که من انجام دادم حلال است. این مساله نشان از این دارد که نوع دینداری آن فرد حقوقی است درحالی که اصل دین توصیه به انصاف و وفاداری دارد، اصل دین توصیه به عشق و مهرورزی دارد. جنبه حقوقی دین برای همه شرایط زندگی نیست بلکه برای روز مباداست. مثلاً فرض کنید در روابط زن و شوهری وظیفه زن و مرد مشخص است اما آنها بر اساس وظیفه زندگی نمی کنند بلکه بر اساس عشق زندگی می کنند. پس اگر روزی اختلافی پیش آید آن روز، روز مباداست و کاری که در اینجا باید انجام دهند به آنها گفته می شود. بنابراین مردم در زندگی عادی بر اساس وضعیت حقوقی زندگی نمی کنند آدم ها بر اساس عشق و علاقه با هم زندگی می کنند، اما متاسفانه آن جنبه های حقوقی مخصوصاً در جامعه ما که یک مقدار مهندسی زده هم شده عملاً خیلی عمومیت پیدا کرده و جنبه های هسته مرکزی دین که ایثار، فداکاری، گذشت، اخلاق و از اخلاق مهم تر مکارم اخلاق است، کمتر مورد توجه قرار می گیرد یعنی فکر می کنند انسان ها باید بر اساس رساله زندگی کنند در حالی که بر اساس رساله باید دعواهایشان را حل کنند. این مشکلاتی است که ما در جامعه با آن رو به رو هستیم که به نظر من نوع دینداری که دین داری حقوقی هست باعث این شده است که خیلی از نیازهای روحی و معنوی پاسخ داده نشود، برای همین یک زمینه ای هم بوجود آمد که عرفان های کاذب در جامعه گسترش پیدا کند، یعنی اگر دین پاسخگو بود این اتفاق کمتر رخ می داد. ما از ذخایر معنوی عظیمی برخودار هستیم، در تاریخ جامعه ما دینداری مناسکی کمتر تحت الشعاع دینداری معرفتی قرار گرفته ولیکن در شرایط کنونی اینطور تصور می شود که بیشتر آن جنبه های مناسکی و ظاهری خیلی برجسته شده است؛ در نتیجه حساسیت دینداری ما شده حجاب خانم ها در حالی که حجاب بانوان مسأله اساسی جامعه ما نیست. مسایل بنیادی زیادی وجود دارد که کمتر به آن توجه می شود پس این مسایل نشان می دهد که دینداری تحریف شده است در حالی که اسلام این را نمی گوید و اصلا این حساسیت ها را ندارد اسلام به قسط و عدل حساسیت دارد؛ اما آنقدر که در جامعه ما به حجاب خانم ها حساس هستند نسبت به بی عدالتی که در جامعه رواج دارد که خود منشاء رواج مفاسد است حساسیت کمتری نشان می دهند یعنی علیه آن بدحجابی بیشتر قانون تصویب شده تا علیه بی عدالتی و اهتمام نورزیدن به قسط و عدالت که اصل دین برای قسط است. قسط که اتفاق افتد بسیاری از مسایل هم در قبال آن درست می شود و بسیاری از مشکلات حل می شود. جامعه ما تعداد زیادی معتاد و بیکار دارد که به خاطر بی عدالتی است اگر عدالت برقرار بود این مشکلات پیش نمی آمد. اصل دین این است اما شما می بینید در دینداری حقوقی اصلاً خبری از این حرف ها نیست، دینداری حقوقی که فقط به ظواهر و به مناسک توجه دارد البته نمی گویم که دینداری حقوقی غلط است اما همه دین نیست، دین فراتر از دینداری حقوقی است و فقط یک ساحت آن هم جنبه های حقوقی است که باید مورد توجه قرار بگیرد.

بنابراین یک مشکل، مناسک گرایی است. وقتی مناسک گرایی در جامعه شدت پیدا کند، جنبه های مناسکی خیلی قوی می شود و جنبه های مناسکی هم بیشتر روی جنبه های حزن آلود متمرکز است درحالی که ما مناسک دینی هم داریم که شادی آور است اما کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

یکی از دلایل گسترش جنبه حزن آلود مناسک گرایی در جامعه آن است که شیعه با توجه به نسبتی که با حکومت ها داشته و همیشه در برابر حکومت ها مقاوم بوده، عملاً از امکانات حزن و اندوه و گریه برای مبارزه استفاده می کرده، یعنی گریه یک مبارزه برای گروه های شیعی در طول تاریخ بوده و به این دلیل بیشتر به مناسکی که حزن آلود است توجه شده است. البته این مسایل نیاز به بازاندیشی دارد، یعنی شرایط اجتماعی تغییر کرده و باید یک بازاندیشی صورت بگیرد به اضافه اینکه زیاد شدن ایام سوگواری جنبه های اقتصادی هم دارد. یعنی نان یک عده در این است که مناسک حزن آلود را گسترش دهند. مثلا دهه های عزاداری را گسترش دهند، روز را به هفته تبدیل کنند، هفته را به دهه و دهه را تبدیل به ماه کنند زیرا هر چه مراسم آنها بیشتر و پررونق تر شود، اقتصاد مداحی هم رونق بیشتری پیدا می کند. توانایی مداحی ها در حزن و اندوه زیاد است، یعنی حتی وقتی مراسم شادی و ملودی می گیرند، ریتم خواندنشان ریتم عزاداری است، اگر شما از بیرون بشنوید فکر می کنید دارند سینه می زنند، یعنی در واقع ریتم شادی نیست چون اصلا توانایی شادی ندارند و مهارتشان مهارت به گریه درآوردن و عزاداری است و این یک ضعف اجتماعی است که ما داریم. ما مداحانی داریم که در عزاداری و به گریه درآوردن مردم توانمند هستند، اما از سوی دیگر آدم هایی نداریم که در شاد کردن مردم توانمند باشند، حتی در همان موسیقی ما هم جنبه های حزن آلود خیلی وجود دارد، ضمن اینکه بنده معتقد نیستم که حزن لزوماً به افسردگی ختم می شود، اما بالاخره ما به شادی نیاز داریم، یعنی اگر بخواهیم در خودمان بازاندیشی کنیم نیاز داریم به رویه هایی که شادی بخش باشد و در واقع ملودی که در آن جشن و نشاط باشد، نه اینکه همان هم شکل عزاداری را داشته باشد و فقط به جای سینه زدن دست بزنند! این تغییر در رویه نیست، پس باید بازاندیشی صورت بگیرد. ما باید نیازهای گروه های مختلف اجتماعی جامعه را در نظر بگیریم اما با یک نگاه متفاوت. مثلا از غربی ها تبعیت نکنیم و طوری پیش نرویم که جامعه را برای نفوذ فرهنگی فراهم کنیم بلکه جامعه ما باید به سلایق و علایق فرهنگی مختلف احترام بگذارد و این اجازه داده شود که از لحاظ فرهنگی تنوع داشته باشد، یک دست نباشد و با توجه به رعایت نفوذ فرهنگی به آنها امکان عرض اندام داده شود.

 *شفقنا

نظر شما