این که روسیه در تمشیت امور سوریه بیشتر با اسرائیل و آمریکا در حال همکاری و بده و بستان است و سیاست محدودسازی حضور ایران در این کشور را دنبال میکند، به علاوه این که لوک اویل روسیه هم از اولین شرکتهایی است که از ترس تحریم آمریکا قید هر گونه فعالیت در ایران را زده است، و نیز اظهارات غیرمحکم مقامهای روسیه در محکومسازی خروج آمریکا از برجام و حتی تعلل در طرح قول و قرارهایی در سطح اروپا، همه و همه نشان از فقدان چشمانداز برای «نگاه به شرق» است. این که چین (و هند) هم همچنان خریدار نفت ایران بماند و به معاملات خود با ما در همین سطح فعلی هم ادامه دهند، به تجربه میتوان گفت که محل تردید است.
اروپاییها خود نیز اگر به ناکارایی تلاش و توانایی در مقابله با تحریمهای آمریکا و راضی نگه داشتن ایران یقین هم نداشته باشند، دستکم تردید دارند. همان روزی که مکرون در مذاکره با نتانیاهو، بر ماندن برجام در اروپا تاکید میکند، شرکت پژو- سیتروئن فرانسه از ترس تحریمهای آمریکا از ختم فعالیتهایش در ایران تا یکی دو ماه دیگر خبر میدهد.
در واقع محاسبه اروپاییها بیش از آن که بر موفقیت مقابله با تحریمهای آمریکا استوار باشد، بر این فکر استوار است که خروج ایران از برجام را تا حد ممکن عقب بیاندازیم، شاید که زیر شمشیر تحریمهایی که در چند ماه آینده فعال خواهند شد و احیانا با با بازگذاشتن این یا آن مجرای مالی و اقتصادی باریک برای ایران و در مذاکرات فشردهای که مالا تهران به آن تن در خواهد داد، هم در زمینه تغییر رویکرد ایران در منطقه، هم توان موشکی آن و هم حتی در مورد مکانیزمهای سختگیرانهتر از برجام درباره برنامه هستهای ایران توافق مکملی حاصل شود که ترامپ (و نتانیاهو) را تا حدودی راضی کند و شکست برجام منتفی شود.
در حال حاضر ایران در مورد یمن و مذاکره بر سر رفتار خود در بحران این کشور به اروپا چراغ سبز نشان داده است، شاید با این فرض که میتوان با عربستان به حل اختلافات و نهایتا جداکردن این کشور از ائتلاف با آمریکا و اسرائیل دست یافت و جبهه مقابل را تا حدودی تضعیف کرد. شاید هم پیشرفتهای ولو فاجعهبار ائتلاف عربستان سعودی در یمن و شکستهای حوثیها برای ایران گزینهای به جز ابراز تمایل (ژست) به مذاکره برای «ممانعت از فاجعه انسانی بیشتر» باقی نگذاشته است.
منتهی عربستان سعودی که معضلی ۴۰ ساله در رقابت و کشاکش با جمهوری اسلامی دارد، بعید است که در شرایطی که ائتلاف با دو کشور یادشده اهرمهای بسیار گستردهای برای تضعیف هر چه بیشتر این رقیب ایجاد میکند، به سادگی به حل مناقشه با ایران تن دردهد و راهش را از ائتلاف یادشده جدا کند. این نیز هست که عربستان معضل اصلی در رویکردهای منطقهای جمهوری اسلامی نیست، بلکه سیاست و موضع آن در قبال موجودیت اسرائیل است. ائتلاف یادشده هم اگر بخواهد از کارایی بیافتد جز تمرکز اصلی بر این معضل اصلی و چرخش در موضعگیری تهران در این زمینه، راهحل دیگری ندارد. اقدام دفتر آیتآلله خامنهای در انتشار توئیتی تازه از اظهارات چند سال پیش آیتالله در مورد قطعیت نابودی اسرائیل نشانهای از آمادگی برای چنین چرخشی (که لزوما به معنای به رسمیتشناختن اسرائیل نیست) به دست نمیدهد.
دیروز نتانیاهو همین توئیت را در مذاکره با مرکل روی میز گذاشت، و امروز نشریهای در آلمان به یاد آورده است که به رغم تاکید مرکل بر حفظ برجام دل دولتش بیش از آنها با اسرائیل است که تهران بتواند کمی هم در نگاه مثبت برلین به خود دچار خوشبینی شود.
زود دویچه این واقعیت را دوباره مورد تاکید قرار داده که همین موضع اسرائیلستیزی جمهوری اسلامی ایران عامل عمده در عدم ملاقات مرکل حتی با حسن روحانی است. مرکل گرچه در این یکی دو سال از جمله بر سر سیاست اسرائیل در قبال فلسطینیها با نتانیاهو اختلاف داشته و این اختلاف اینجا و آنجا بروز بیسابقهای هم پیدا کرده، ولی باز هم دیروز در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با نتانیاهو خسته نشد از تکرار موضع حمایتآمیز کامل از موجودیت اسرائیل و تاکید بر این نظر که برجام به هیچوجه عاملی برای نرمالیزهشدن مناسبت تهران و برلین نبوده و نیست.
به نوشته شماره امروز زود دویچه «در حالی که زیگمار گابریل، وزیر اقتصاد سابق آلمان، بلافاصله پس از امضای برجام به تهران سفر کرد، مرکل سرسختانه از هرگونه گشایشی در تماسها در سطح بالا امتناع کرده است، آن هم به رغم اصرار گابریل و اشتاینمایر (وزیر خارجه سابق و رئیس جمهور کنونی آلمان). مرکل نه تنها تمایلی به سفر به تهران نشان نداده است، بلکه ملاقات با حسن روحانی در آلمان را هم رد کرده است. در همین راستا، روحانی گرچه به فرانسه و ایتالیا رفته، ولی تا کنون به آلمان دعوت نشده است. حتی برای آن که دیدار مرکل و روحانی جنبه رسمی پیدا نکند، این ایده هم مطرح شده که دیداری در حاشیه کنفرانس امنیتی مونیخ که هر سال در فوریه برگزار میشود ترتیب داده شود. مرکل اما با چنین دیداری هم مخالفت کرده است. در فوریه ۲۰۱۶، مرکل در یک کنفرانس مطبوعاتی با نتانیاهو در برلین، آشکارا گفت که مادام که ایران حق موجودیت اسرائیل را نفی میکند، هیچ رابطه عادییی با این کشور در کار نخواهد بود».
عادینشدن کامل مناسبات فرانسه و بریتانیا با ایران، حتی در بهترین شرایط هم، ارتباط وثیقی با همین نقش اسرائیل و موضع ایران در نفی موجودیت آن دارد. از یاد نبریم که اگر ترامپ هم سرکار نمیآمد، کلینتون هم (قبل از همه به دلیل نقش اسرائیل در سیاستهای آمریکا) موضعش این بود که سختگیرانهتر از اوباما با ایران رفتار خواهد کرد. به عبارتی شاید اوباما از بعضی جهات پرانتزی در تاریخ معاصر آمریکا بود که ایران فرصت حل و فصل شماری از مسائل مهم با آمریکا را در دوران او از دست داد.
بر این اساس، این تصور که اگر ایران دو سالی مقاومت کند فضای سیاسی در عرصه بینالمللی عوض خواهد شد، تصوری بیگانه با واقعیت است. ترامپ برود هم، در اصل سیاست آمریکا و تاثیر پررنگ امنیت و موجودیت اسرائیل در سیاست داخلی و خارجی این کشور تغییری ایجاد نخواهد شد. اروپا هم به رغم آن که به توافقاتی مانند برجام برای مصالح و منافع امنیتی و اقتصادی خود نیازمند است، به اسرائیل و مصالح آن بیش از آن توجه دارد که با برجام و توافقات مشابه مناسباتی عادی با تهران پیدا کند و تهران هم بتواند همچنان شعار نابودی اسرائیل را بدهد.
علاوه بر سوریه و یمن که به این یا آن نحو نفوذ و تاثیر ایران در حال محدودشدن است، در عراق نیز نتایج انتخابات اخیر به سختی میتواند محملی برای تداوم نفوذ و تاثیر گسترده و تا کنونی ایران و حفظ برگها و امتیازهایی برای خنثیکردن فشارهای فزاینده کنونی باشد. به عبارتی فشار اقتصادی بر ایران با تضعیف ولو نسبی امکانات و اهرمهای منطقهای آن نیز همزمان شده است.
بر این اساس، راه غلبه بر فشارها و بحران کنونی که روزگار و معیشت و توان ملی ایران را بیش از پیش فرسوده میکند نه دیگر اهرم شکنندهای مانند عمق استراتژیک در فرامرزهای غربی ایران، نه در از سرگیری برنامه هستهای در ابعاد بزرگتر، نه در دنبالکردن شعار اقتصاد مقاومتی و نه در امیدهای واهی به «تضمینهای احتمالی اروپا» و «نگاه به شرق» است. راه، تغییر در سیاستهای منطقهای است که ۴۰ سال است به ضرر مصالح و منافع ملی ایران عمل میکند و ملزومات توسعه و پیشرفت کشور را هم به گروگان گرفته است.
نظر شما