twitter share facebook share ۱۳۹۷ آبان ۱۰ 1381

نفس ترازويى دارد كه والايى و انحطاط يا رفعت و پستى خود را با آن مى سنجد، پس هرگاه كاستى يا كژى بدان راه يابد در اين سنجش و وزن، خلل پديد مى آيد. مصيبت شخص خود بزرگ بين آن است كه ترازوى نفس خويش را از دست مى دهد و اگرچه مى خواهد بدان سود رسانَد، ليك بدان ضرر مى زند.

انسان متكبّر خواهان آن است كه خويش را والايى بخشد ولى به پستى اش مى كشانَد، و شخص مبتذل قصد خدمت به خويش را دارد، ليك از نفس خويش مى كاهد.

ميان عزت و تكبر، تفاوت است، چنانكه ميان تواضع و ابتذال نيز تفاوت ديده مى شود. عزت و تواضع، ستوده هستند و تكبر و ابتذال، نكوهيده. اسلام از آنجا كه هماره طالب حقيقت است و بدان فرمان مى دهد و از هرگونه ريا و دروغ و انحراف، گريزان است به عزّت و ارجمندى فرا مى خوانَد كه آميخته به كبر نباشد: (وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ); «عزت و ارجمندى از آنِ خدا و رسول او و مؤمنان است». و از خفت و خوارى باز مى دارد، نه از تواضع. اينك به بيان پاره اى از آيات و روايات در نكوهش تكبر و متكبر مى پردازيم; خداى متعال مى فرمايد:

(كَذَ لِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّر جَبَّار); «اين چنين خداوند بر دل هر متكبر جبارى مُهر مى نهد».

(سَأَصْرِفُ عَنْ ءَايَـتِىَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ); «به زودى كسانى را كه در زمين به ناحق تكبر می ورزند از آياتم رويگردان سازم».

(وَ الْمَلائِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنفُسَكُمُ...وَ كُنتُمْ عَنْ ءَايَـتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ); «كه فرشتگان ]به سوى آنها[ دستهايشان را گشوده اند ]و نهيب مى زنند[ جانهايتان را بيرون دهيد... و در برابر آيات او تكبر مى كرديد».

(ادْخُلُوا أَبْوَ بَ جَهَنَّمَ خَــلِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ); «از درهاى دوزخ در آييد، جاودانه در آن بمانيد، وه چه بد ]جايى[ است جاى سركشان».

(فَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنكِرَةٌ وَ هُم مُّسْتَكْبِرُونَ); «پس كسانى كه به آخرت ايمان ندارند دلهايشان انكار كننده حق است و خودشان متكبرند».

(إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ); «در حقيقت كسانى كه از پرستش من كبر می ورزند به زودى خوار در دوزخ در مى آيند».

(إِن فِى صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ مَّا هُم بِبَــلِغِيهِ); «در دلهايشان جز بزرگنمايى نيست ]و[ آنان به آن ]بزرگى كه آرزويش را دارند[ نخواهند رسيد».

و اينك چند روايت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، حضرت مى فرمايد:

«لا يدخل الجنّة من كان في قلبه مثقال حبّة من خردل من الكبر; كسى كه در دلش به مقدار خردلى كبر باشد به بهشت در نيايد».

«من تعظّم في نفسه و اختال في مشيته لقي الله و هو عليه غضبان; آن كس كه خويش را بزرگ بدارد و با كبر راه پيمايد به ديدار خداى مى رود در حالى كه خداى از او خشمگين است».

«لا ينظر الله إلى رجل يجرّ إزاره بطراً; خداى به كسى كه جامه اش را از روى سرمستى مى كشد نمى نگرد».

«قال الله: الكبرياء ردائي و العظمة إزاري فمن نازعني في واحد منهما ألقيته في جهنم; خداوند فرموده: كبرياء، بالاپوش من و عظمت، جامه من است، پس هركه در يكى از اين دو با من به كشمكش برخيزد او را به دوزخ در اندازم».

«لا يزال الرجل يذهب بنفسه حتى يكتب في الجبارين فيصيبه ما أصابهم من العذاب; گاهى آدمى خود را تا آنجا پيش مى برد كه نامش در سياهه جباران نوشته مى آيد و عذابى بدو مى رسد كه به جباران».

«ألا أخبركم بأهل النار؟ كلّ عتلّ جواظ جعظري متكبّر; آيا شما را از دوزخيان آگاه نكنم؟ هر دُرشتخوى خودپسندِ كم خرد متكبر به دوزخ رود».

«لا يدخل الجنة جبّار و لا بخيل و لا سىّء الملكة; هيچ جبار يا بخيل يا بداخلاقى به بهشت درنيايد».

«يخرج من النار عنق له أذنان تسمعان و عينان تبصران و لسان ينطق، يقول: وكّلت بثلاثة: بكلّ جبّار عنيد و بكلّ من دعا مع الله إلها آخر، و بالمصوّرين; از آتش دوزخ، گردنى فراز آيد كه دو گوش دارد كه مى شنوند و دو چشم كه مى بينند، و زبانى كه سخن مى گويد. او مى گويد: من به سه كس مأمورم: جبار كينه توز، هركه با خدا خدايى ديگر بخوانَد و چهره نگاران».

«ثلاثة لا يكلّمهم الله و لا ينظر إليهم يوم القيامة و لا يزكيهم و لهم عذاب أليم: شيخ زان و ملك جبّار و مقلّ مختال; سه كس هستند كه خدا با ايشان سخن نگويد و به روز رستخيز بديشان ننگرد و پاكشان نسازد و كيفرى دردناك براى ايشان باشد: پيرمرد زناكار و سلطان ستم پيشه و متكبر خودپسند».

«بئس العبد عبد تجبّر و اعتدى و نسى الجبّار الأعلى، بئس العبد عبد تبختر و اختال و نسي الكبير المتعال، بئس العبد عبد غفل و سها و نسي المقابر و البلى بئس العبد عبد عتى و بغى ونسي المبدأ والمنتهى; چه بد بنده اى است بنده اى كه ستم كند و از حد بگذرد و خداى والا مقام را فراموش كند، چه بد بنده اى است بنده اى كه تكبّر ورزد و خداى متعال را از نظر دور دارد، چه بد بنده اى است بنده اى كه غفلت ورزد و سهو كند و گور و پوسيدگى جسم را در نظر نياورَد، چه بد بنده اى است بنده اى كه سركشى كند و آغاز و انجام آفرينش را فراموش كند».

«إنّ أبغضكم إلينا و أبعدكم منّا في الآخرة الثرثارون المتشدقون المتفيقهون; ناپسندترين شما نزد ما و دورترين شما از ما به روز رستخيز، زياده گويانِ ياوه پردازِ متكبرند».

«يحشر الجبارون و المتكبرون يوم القيامة في صورة الذرّ تطأهم الناس لهوانهم على الله تعالى; به روز رستخيز، جباران و متكبران به صورت ذره برانگيخته مى شوند و به سبب بى مقدار بودن شان نزد خداى متعال، مردمان لگدكوب شان مى كنند».

آنها مى خواهند بيش از آنچه هستند در نگاه مردم جلوه كنند ولى قضا و قدر، آنها را واژگونه جلوه مى دهد. اين گروه در دنيا خوار هستند و مردم به سبب تكبر و خودپسندى ايشان از آنها دورى مى جويند. نه در مجلسى بزرگشان مى دارند، نه حضورشان را احترام مى نهند و نه در غياب، آبرويشان را حفظ مى كنند بلكه همه جا زبان به نكوهش و تحقير ايشان مى گشايند و در آخرت به صورت ذره اى هستند كه مردم آنها را زير پا لگدكوب مى كنند.

«يحشر المتكبرون يوم القيامة في مثل صور الذّر تطأهم الناس ذرّاً في مثل صور الرجال يعلوهم كلّ شيء من الصغار ثمّ يساقون إلى سجن في جهنّم يقال له بولس تعلوهم نار شرّ أنيار يسقون من طينة الخبال و عصارة أهل النار; در روز رستخيز، متكبران به صورت ذره اى برانگيخته مى شوند كه مردم آنها را زير پا مى نهند و اين ذره ها چهره اى چون مردان دارند كه هر چيز كوچكى بر آنها برترى مى يابد، آن گاه ايشان را به زندانى در جهنم مى برند كه بولس ناميده مى شود. آنها زير يوغ قرار مى گيرند و از چكيده اعضاى چركيده و افشره دوزخيان سيراب مى گردند».

«إنّ في جهنّم وادياً يقال له هبهب حقّ على الله أن يسكنه كلّ جبّار; همانا در جهنم درّه اى است كه بدان هبهب گويند، و بر خداى حق است كه هر جبارى را در آن سُكنى دهد».

«إنّ في النار قصراً يجعل فيه المتكبرون و يطبق عليهم; همانا در دوزخ، قصرى است كه متكبران را در آن مى نهند و اين قصر، آنها را در خود مى فشرَد».

«إذا مشت أمّتي المطَيْطاء و خدمتهم فارس و الروم سلّط الله بعضهم على بعض; هرگاه امت من با تكبر گام بردارند و ايرانيان و روميان خدمت ايشان كنند خداوند بعضى از آنها را بر بعضى ديگر چيره مى گردانَد».

حضرت مسيح(عليه السلام) زيباترين مثال را در پذيرش حكمت از سوى دلهاى افتاده و نه متكبر مى آورَد: «كما أنّ الزرع ينبت في السهل و لا ينبت على الصفا كذلك الحكمة تعمر في قلب المتواضع و لا تعمر في قلب المتكبّر ألا ترون أنّه من يتشمّخ برأسه إلى السقف شجّه و من يطأطئ أظلّه و أكنّه; همان گونه كه بذر در دشت مى رويد نه بر صخره، حكمت نيز در دل انسان فروتن مى رويد، نه در دل فرد متكبر. آيا نمى بينيد آن كه ]زير سقف كوتاه [به ناگاه سرفرازد (كبر ورزد) سرش مى شكند (خوار مى شود) و هركه سر به زير گيرد سايه بر سرش مى افكنَد؟».

هشدار نسبت به كبر، تنها به پيامبر ما(صلى الله عليه وآله) يا مسيح(عليه السلام) اختصاص ندارد، بلكه همه انبياء به سبب فرجام پريشان و ناهمسويى آن با سرشت انسانى از آن پرهيز داده اند.

در روايت است كه چون لحظه وفات نوح(عليه السلام) فرا رسيد دو پسرش را به حضور خواند و فرمود: «إنّي آمركما باثنتين، و أنهاكما عن اثنتين: أنهاكما عن الشرك و الكبر، و آمركما بلا إله إلاّ الله، و سبحان الله و بحمده; همانا شما را به دو امر فرا مى خوانم و از دو امر باز مى دارم. شما را از شرك و كبر باز مى دارم و به ]ذكر[ لا إله إلا الله و سبحان الله و بحمده فرمان تان مى دهم».

متكبر چرا تكبر می ورزد؟ زيرا در خود، خلأى مى يابد و مى خواهد آن را با كبر، جبران كند ولى هماره قضا و قدر، آن را واژگون مى سازد.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «ما من رجل تكبّر أو تجبّر إلاّ لذلّة وجدها في نفسه; هيچ كس تكبّر و خودپسندى در پيش نمى گيرد مگر به سبب ذلّتى كه در خود مى يابد».

چنين كسى ذليلى است كه مى خواهد وجود خويش را با كبر استوارى بخشد، ولى دور است كه چنين شود!

برعكس تكبر، فروتنى اصل فضايل شمرده مى شود و دليلى است بر بزرگى و والايىِ نفس، و از همين رو پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به اين صفت والا موصوف بود و مسلمان بايد بكوشد كه در پيدا كردن اين ويژگى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پيروى كند.

ابوسعيد خدرى مى گويد: «پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شتر آبكش را علف مى داد و زانوبند آن را مى بست و خانه را جارو مى كرد و شير گوسفند را مى دوشيد و كفش و جامه اش را وصله مى كرد و با خدمتگزارش طعام مى خورد و هرگاه خادمش ناتوان بود خود، گندم را آرد مى كرد. او خود از بازار، خريد مى كرد و شرمى نداشت از اين كه با دست خود به چارپايان علف دهد يا علف را در گوشه جامه خويش بريزد و به خانه برَد. او با توانگر و تهيدست و خُرد و كلان دست مى داد و به هر خُرد و كلانى كه از روبروى او مى آمد، سياه بود يا سرخ، آزاد بود يا بنده، سلام مى كرد. نه هنگامى كه كسى بر او وارد مى شد و نه هنگامى كه براى ديدن كسى خارج مى شد زيورى نمى پوشيد. اگر شوريده اى غبار آلود صدايش مى زد از پاسخ دادن بدو خجالت نمى كشيد. هرگاه او را به مهمانى مى خواندند اگر چيزى جز خرماى خشك هم در ميان نبود اين مهمانى را حقير نمى شمرد، نه غذاى روز را براى شام نگاه مى داشت نه غذاى شام را براى روز. حضور او كم زحمت و اخلاقش نرم بود، طبيعتى بخشنده داشت، خوش برخورد بود، چهره اى گشاده داشت، لبخند مى زد بى آن كه بخندد، غمگين بود بى آن كه تُرشرو باشد، سختگير بود بى آن كه خشن باشد، فروتن بود بى آن كه خوار باشد، بخشنده بود بى آن كه زياده رو باشد. با هر خويشى مهربان بود، و به هر مسلمان و غيرمسلمانى نزديك بود، دلى نرم داشت، هماره سر به زير بود و هرگز از سيرى، حالت تهوع نمى يافت و از سر آز دستش را دراز نمى كرد».

اين همه ملكه فاضله تنها بخشى از صفاتى شمرده مى شود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بدان موصوف بود; پيامبرى كه هر مسلمانى بايد از او پيروى كند، زيرا قرآن كريم مى فرمايد: (لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاَْخِرَ); «براى شما در ]اقتدا به [پيامبر خدا الگويى نيكوست، براى كسى كه به خدا و روز رستخيز اميد دارد».

از آنجا كه فروتنى در شمار ويژگيهاى نيكوست، اسلام شمارى از احاديث را بدان اختصاص داده است; اينك چند روايت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله):

«ما تواضع أحد لله إلاّ رفعه الله; هيچ كس براى خدا فروتنى نكرد مگر آن كه خداى او را والايى بداد».

«طوبى لمن تواضع في غير مسألة و أنفق مالاً جمعه في غير معصية و رحم أهل الذل و المسكنة و خالط أهل الفقه و الحكمة; خوشا به حال كسى كه بى نياز از ديگران، فروتنى در پيش گيرد و مالى را كه بدون معصيت گردآورده است، انفاق كند و بر فرودستان و بى نوايان، رحْم آورَد و با اهل فقه و حكمت همنشين گردد».

«ما لي لا أرى عليكم حلاوة العبادة؟! قالوا: و ما حلاوة العبادة؟ قال(صلى الله عليه وآله): التواضع; چرا در ميان شما شيرينىِ پرستش را نمى يابم؟ گفتند: شيرينى پرستش كدام است؟ فرمود: فروتنى».

«إذا تواضع العبد رفعه الله إلى السماء السابعة; هرگاه بنده اى فروتنى كند خداى او را به آسمان هفتم فراز بَرد». كنايه از اين كه بالاتر از آن جايگاهى نيست.

«إذا هدى الله عبداً للإسلام حسّن صورته و جعله في موضع غير شائن له و رزقه مع ذلك تواضعاً، فذلك من صفوة الله; هرگاه خداى بنده اى را به سوى اسلام ره نمايد چهره او را نيكو گردانَد و او را در جايگاهى شايسته قرارش دهد و در عين حال فروتنى اش روزى سازد، چنين كسى از برگزيدگان خداست».

«أربع لا يعطيهنّ إلاّ من يحبّه: الصمت و هو أول العبادة و التوكّل على الله و التواضع و الزهد في الدنيا; چهار چيز است كه خداى آن را به كسى كه دوست دارد مى بخشد: سكوت كه گام آغازين عبادت است و توكّل بر خدا و فروتنى و زهد در دنيا».

«ليعجبني أن يحمل الرجل الشيء في يده يكون مهنئاً لأهله يدفع به الكبر عن نفسه; همانا مرا خوش مى آيد كه مردى با خود چيزى همراه برَد كه خانواده اش را شاد كند و بدين ترتيب كبر را از خود برانَد».

«من تواضع لله رفعه الله و من تكبّر خفضه الله، و من اقتصد في معيشته رزقه الله و من بذّر حرمه الله و من أكثر ذكر الموت أحبّه الله و من أكثر ذكر الله أظلّه الله في جنّته; هركه در راه خدا فروتنى كند خداى او را رفعت بخشد، و هركه تكبر در پيش گيرد خداى او را به خوارى كشد، و هركه در زندگىِ خود ميانه رو باشد خداى به او روزى رسانَد، و هركه زياده روى كند خداوند بى بهره اش گردانَد، و هركه مرگ را فراوان به ياد آورَد خداى او را دوست دارد و هركه ياد خدا را بسيار در دل گذراند خداوند او را در بهشت جاى دهد».

«أتى رسول الله ملك فقال: إنّ الله تعالى يخيّرك أن تكون عبداً رسولاً متواضعاً أو ملكاً رسولاً؟ فنظر إلى جبرائيل(عليه السلام) فأومأ بيده أن تواضع فقال: عبداً متواضعاً رسولاً، فقال الرسول مع أنّه لا ينقصك ممّا عند ربك شيئاً، قال: و معه مفاتيح خزائن الأرض; فرشته اى نزد پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: همانا خداى متعال مى فرمايد كه مى خواهى بنده اى پيامبر و فروتن باشى يا پادشاهى پيامبر؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) به جبرئيل(عليه السلام) نگريست و جبرئيل با دست اشاره كرد كه فروتنى را برگزيند، و پيامبر فرمود: مى خواهم بنده اى فروتن و پيامبر باشم. آن فرشته گفت: و اين ]كه پادشاهى را بخواهى[ از جايگاه تو نزد خداى هيچ نمى كاهد. و گفت: كليد گنجينه هاى زمين همراه تو خواهد بود».

«إنّ التواضع يزيد صاحبه رفعة فتواضعوا يرفعكم الله; همانا فروتنى بر والايى دارنده آن مى افزايد، پس فروتنى در پيش گيريد تا خدا شما را والايى بخشد».

عيسى بن مريم(عليه السلام) مى فرمايد: «طوبى للمتواضعين في الدنيا، هم أصحاب المنابر يوم القيامة، طوبى للمصلحين بين الناس في الدنيا، هم الذين يرثون الفردوس يوم القيامة، طوبى للمطهرة قلوبهم في الدنيا هم الذين ينظرون إلى الله تعالى يوم القيامة; خوشا به حال كسانى كه در دنيا فروتن اند، ايشان به روز رستخيز بر منبر، فراز مى روند، خوشا به حال كسانى كه در دنيا ميان مردم سازش و آشتى برقرار مى كنند، اينها كسانى هستند كه به روز قيامت، فردوس برين را به ارث مى برند، خوشا به حال كسانى كه در دنيا دلى پاك دارند، ايشان كسانى هستند كه به روز رستخيز به خدا مى نگرند». يعنى رحمت و فضل او را شاهدند.

در حديثى خداى متعال به داود وحى كرده است كه: «يا داود، كما أنّ أقرب الناس من الله المتواضعون، كذلك أبعد الناس من الله المتكبرون; اى داود همان گونه كه نزديكترين كسان به خداوند فروتنان اند، دورترين مردم از خدا خودپسندان اند».

در روايتى آمده است: «كان سليمان بن داود إذا أصبح تصفّح وجوه الأغنياء و الأشراف حتّى يجيء إلى المساكين، فيقعد معهم و يقول: مسكين مع مساكين; سليمان بن داود همه روزه چهره ثروتمندان و بزرگان مى كاويد تا آن كه به مستمندى بى نوا مى رسيد و در كنار او مى نشست و مى گفت: مستمندى در كنار مستمندى ]ديگر[».

امامان(عليهم السلام) بيش از همه مردم در گفتار و رفتار، پايبند اين سرشت پسنديده بودند.

در روايت آمده است كه: «دو برادر دينىِ اميرالمؤمنين(عليه السلام) بر ايشان وارد شدند. اين دو يك پدر بودند و يك پسر، پس امام(عليه السلام) سوى آن دو برفت و ايشان را گرامى داشت و در بالاى مجلس نشانْد، و خود در برابر آنها نشست، و فرمود تا خوراكى بياورند، پس خوراك را بياوردند و آن دو از اين خوراك بخوردند. آن گاه قنبر تشت و آبريز و دستمالى بياورْد. قنبر بيامد تا بردست آن مرد آب بريزد. در اين هنگام اميرالمؤمنين(عليه السلام)خود را رسانْد و آبريز را گرفت تا بر دست آن مرد آب بريزد. آن مرد خود را به خاك انداخت و گفت: اى اميرالمؤمنين! خداى مرا در حالى ببيند كه تو بر دست من آب مى ريزى؟ امام(عليه السلام)فرمود: بنشين و دستت را بشوى، همانا خداى عزّوجلّ تو را مى بيند و برادرت را كه با تو تفاوتى و بر تو برترى ندارد تو را خدمت مى كند و از اين خدمت، اميد آن مى بَرد كه در بهشت ده چندان شمار مردمان اين دنيا به پاداش دست يابد. پس مرد بنشست و على(عليه السلام)بدو فرمود: تو را به حقّ بزرگ خودم كه آن را شناخته اى و به حقّ تواضعت در برابر خداى كه به سبب آن تو را پاداش داده سوگند مى دهم، چنان با آرامش دستانت را بشوى كه اگر قنبر بر دستانت آب مى ريخت مى شستى. مرد پذيرفت و چون از دست شستن فارغ شد امام(عليه السلام) آبريز را به محمد بن حنفيه بداد و فرمود: فرزندم اگر اين پسر تنها و بدون پدرش آمده بود خود، بر دست او آب مى ريختم، ولى خداى عزّوجلّ نمى پسندد هرگاه پدر و پسرى در جايى گرد آيند با هم مساوى تلقى شوند، پس بگذار پدر بر ]دستان[ پدر آب بريزد. و پسر بر ]دستان [پسر و بدين ترتيب محمد بن حنفيه بر دست پسر آب ريخت».

امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى فرمايد: «أعرف الناس بحقوق إخوانه و أشدّهم قضاءً لها، أعظمهم عند الله شأناً، و من تواضع في الدنيا لأخوانه فهو عند الله من الصدّيقين و من شيعة علي بن أبي طالب حقاً; داناترين كس به حقوق برادرانش، و آن كه بيش از هر كس اين حقوق را بر آورده مى كند، نزد خدا شأنى بس بزرگ دارد و كسى كه در دنيا در برابر برادرانش فروتنى كند نزد خدا از صدّيقين و از شيعيان حقيقى على بن ابى طالب(عليه السلام) شمرده مى شود».

اسلام تواضع را دقيقاً مرزبندى كرده تا كسى نگويد تواضع چيست، و هيچ كس بهانه نياورَد كه نمى دانستم تواضع كدام است.

از امام رضا(عليه السلام) پرسش شد: مرز فروتنى كه هرگاه بنده بدان پردازد متواضع خوانده مى شود كدام است؟ حضرت(عليه السلام) فرمود: «التواضع درجات منها أن يعرف المرء قدر نفسه فينزلها بقلب سليم، لا يحب أن يأتي إلى أحد إلاّ مثل ما يؤتى إليه إن رأى سيئة درأها بالحسنة كاظم الغيظ، عاف عن الناس، و الله يحبّ المحسنين; تواضع، درجات دارد، يكى از آنها اين است كه شخص، حدّ خويش را بشناسد و با دلى پاك، آن را در جايگاه مناسبش نشانَد، چنين كسى دوست دارد با ديگران چنان رفتار كند كه با او رفتار مى شود. او اگر بدى را ببيند پاسخ آن را با خوبى مى دهد، و خشم خويش را فرو مى خورَد و از گناه مردم در مى گذرَد و خداى نيكوكاران را دوست دارد».

در حديث ديگرى مى فرمايد: «التواضع أن تعطي الناس ما تحبّ أن تعطاه; تواضع آن است كه به مردم آن دهى كه دوست دارى به تو داده شود».

فروتنى، پسنديده و خوارى نكوهيده است، زيرا هر دو سوى تواضع، يعنى تكبر از يك سوى و خودشكنى از سوى ديگر از اعتدال و موازين انسانى بيرون است. پس ناديده گرفتن آن تكبّر است و زياده روى در آن، خوارى به همراه دارد و آدمى نبايد خويش را بى مقدار كند، بلكه بايد شخصيتى باشد فروتن اما به دور از هرگونه خوارى و از همين رو اگر فرد متكبرِ سركشى كوشيد انسانى را به حقارت كشد شايسته تر آن است كه آدمى بدو اعتنا نكند و براى پاسداشت نفس خود از سقوط در پرتگاه پستى و درهم كوبيدن تكبّر ساختگى آن شخص، بر او تكبّر ورزد.

اين حديث نبوى ناظر به همين مفهوم است: «إذا رأيتم المتواضعين من أمتي فتواضعوا لهم و إذا رأيتم المتكبّرين فتكبّروا عليهم فإنّ ذلك لهم مذلّة و صغار; هرگاه فروتنان امت مرا ديديد در برابر ايشان فروتنى كنيد، و هرگاه متكبران را بديديد تكبر در پيش گيريد كه اين موجب خوارى و خُردىِ آنها خواهد شد».

*برگرفته از کتاب ارزش ها در نگاه اسلام نوشته آیت الله سید محمد شیرازی

نظر شما