توافق هستهای 2015 مرده و معنای خود را از دست داده است. آنچه ایران از بعد از خروج آمریکا از برجام در سال 2018 بدست آورد، دیگر قابل بازگشت نیست. اکنون ایران تسلط و مهارت زیادی در زمینه فعالیتهای هستهای بدست آورده و برای دفاع از سایتهای خود راههای جدیدی پیدا کرده است.
مهمتر اینکه ایران نمیتواند و نمیخواهد از این پروژه ملی که چند دهه روی آن سرمایهگذاری کرده و برای آن هزینه جانی و مالی داده است، دست بکشد. مسئله هستهای با عزت نفس و ایدئولوژی حکومت گره خورده است؛ بنابراین حتی اگر تعهدات مستحکمی از ایران گرفته شود، توافقی که ممکن است در وین بدست آید، پایدار نخواهد بود و نتایج چندانی نخواهد داشت.
بحث و اتفاق نظر پیرامون مسائل فنی در این توافق مهم است؛ اما اصل اختلافات سیاسی است نه فنی. لذا اگر مسائل سیاسی بین طرفین حل نشود، توافق حول مسائل فنی نیز متزلزل خواهد بود. اما اگر مسائل سیاسی، مورد بحث و توافق قرار گیرد، سایر مسائل از جمله مسائل فنی نیز در پی آن حل خواهد شد.
سست شدن پایههای برجام، قبل از خروج ترامپ از توافق صورت گرفت. زمانی که ایران دید تحریمها واقعا برداشته نشده و آمریکا نیز روز به روز از رفتار منطقهای و موشکی ایران ناامیدتر شد، فضای سیاسی شروع به تغییر کرد و از آنجا که هیچیک از طرفین حاضر نبودند در رفتار و سیاستهای خود انعطاف نشان دهند، در نهایت روح توافق از بین رفت.
در حال حاضر آمریکا سیاست جامع و منسجمی در قبال ایران ندارد. بازگرداندن ایران به شرایط قبل از خروج آمریکا از برجام، دست نیافتنی است. آن زمان دو طرف به یکدیگر اعتماد بیشتری داشتند و تمایل برای همکاریهای گستردهتر از سوی طرفین کاملا مشهود بود. امروز شرایط سیاسی نسبت به سال 2015 کاملا تغییر کرده است و هفت سال پرتلاطم اخیر امیدهای اولیه را از بین برده است. حالا اگر توافق احیا شود، موفقیتی بزرگ برای سپاه خواهد بود.
آمریکاییها مدتها بر این باور بودند که مبارزه برای قدرت در ایران بین تندروها و میانهروها یا بین اصولگرایان و اصلاحطلبها است؛ درحالیکه این اندیشه سادهانگارانه است. مبارزه واقعی در ایران، بین سپاه از یکسو و دولت و ارتش از سوی دیگر است؛ ارتش حامی دولت و کشور است و سپاه مدافع انقلاب. این تنش بیشباهت به تنش بین تروتسکی (مدافع انقلاب جهانی) و استالین (مدافع سوسیالیسم در یک کشور) نیست.
در مذاکرات منتهی به توافق سال 2015، سپاه حضور نداشت و لذا به توافق روی خوش نشان نداد؛ گاه با صدای بلند از آن انتقاد میکرد و گاه اقداماتی زیرکانه در مقابله با آن انجام میداد. سال 2015 رهبر موضع محکمی در مخالفت با برجام اتخاذ نکرد و اجازه انعقاد آن را داد؛ ولی در عین حال در انتظار فروپاشی آن نشست و گاه مخفیانه و گاه آشکارا جانب سپاه را میگرفت.
به مرور زمان موازنه قدرت در داخل ایران شروع به تغییر کرد. نارضایتی از تأثیر اندک برجام در وضعیت اقتصادی کشور، خروج آمریکا از آن، حملات اسرائیل به سایتها و دانشمندان هستهای و گسترش دامنه نفوذ سپاه در منطقه، در تغییر موازنه قدرت مؤثر بود.
سپاه همیشه مترصد فرصتی بود که پرونده هستهای را به طور کامل از دولت گرفته و در کنترل خود آورد. مذاکرات وین این فرصت را فراهم کرد و آمریکا به شریک ناخواستهای در این تلاش بدل شد.
ایالات متحده ناآگاهانه به پیروزی سپاه کمک کرده است. تزلزل آمریکا در بازگشت به برجام و تأخیر در رفع تحریمها، به سپاه جایگاه ویژهای در مذاکرات داد و کار را به جایی رساند که ایران، امروز درخواست حذف نام این گروه از لیست گروههای تروریستی را داشته باشد. در حقیقت آمریکا در مذاکرات ضعیف ظاهر شد و به ایران اجازه داد تا شکل، ساختار، دستور کار، تقویم، سرعت و سطح شرکتکنندگان در مذاکره را متناسب با اهداف خود تعیین کند.
آمریکا گامهای اشتباهی در راه احیای برجام برداشت و هدایای خوبی به ایران داد: حذف حوثیها از لیست گروههای تروریستی، فشار به سعودیها برای پایان دادن یکجانبه به جنگ، ارزیابی مجدد فروش تجهیزات نظامی به عربستان و امارات، پایان حمایت از توافق ابراهیم و بازگشت به گفتمان قدیمی صلح اعراب و اسرائیل، لغو شماری از تحریمهای بخش انرژی ایران به عنوان نشانهای بر حسن نیت آمریکا و خروج نیروهای این کشور از عراق و افغانستان.
بهویژه ترک خفتبار افغانستان، به ایران نشان داد که ایالات متحده تحت فشار، کشورها را ترک میکند، در جنگهای نامتقارن نمیتواند کاری از پیش ببرد، حتی نزدیکترین همکاران خود را نجات نمیدهد، میدان را به دشمنانش واگذار میکند، میتواند آنقدر ناامید شود که دست به دامن کشور کوچکی همچون قطر شود. ساده انگارانه است اگر فکر کنیم این مسائل مورد توجه ایران قرار نگرفته و نقشی در شکل دادن به رویکرد ایران در مذاکرات وین نداشته است.
همچون طالبان که در مذاکره با آمریکا در قطر دو چیز میخواست، افراد جدیدی که در ایران قدرت را بدست گرفتند نیز از مذاکرات وین به دنبال دو خواسته بودند و به این دو خواسته رسیدند: زمان و پوشش دیپلماتیکی که این مذاکرات برای اقداماتشان فراهم میکرد. طالبان از زمانی که مذاکره در اختیارش قرار داد، استفاده کرد تا خود را برای تصرف کابل آماده کند؛ ضمن اینکه آن مذاکرات پوششی برای این گروه فراهم آورد و آمریکا متعهد شد به طالبان حمله نکند. سپاه هم از طریق مذاکرات وین زمان خرید تا برنامه هستهای ایران را جلو برد. پوشش دیپلماتیک مذاکره برای ایران نیز این بود که باعث شد امریکا تا حد ممکن جلوی حملات اسرائیل به تأسیسات ایران را بگیرد و در مقابل سپاه با حمایت از حملاتی که به اهداف امریکا در عراق و سوریه میشد، مخل حضور آمریکا در منطقه گشت.
مشخص نیست آمریکا در ازای این امتیازها چه بدست آورده؟ افغانستان به دست طالبان افتاده، برنامه هستهای ایران رشد قابل توجهی کرده و اکنون تحت حمایت سپاه است؛ اما دولت آمریکا از پذیرش اشتباهات خود امتناع میکند.
تهران یک استراتژی جامع، روشن و منسجم داشت؛ از همان ابتدا گفت که علاقهای به مذاکره ندارد، آمریکا یکجانبه از توافق خارج شده و اکنون او است که باید بازگردد و تحریمها را لغو کند. اما استراتژی آمریکا مشخص نیست؛ تأکید بر تقدم دیپلماسی، وارد کردن اروپاییها به مذاکرات در زمانی که واشنگتن مدام خواستار تعامل مستقیم با ایرانیها بود، ضربالاجلهای مبهم، و تهدید با سخن گفتن از سایر گزینهها استراتژی نیست. آمریکا حتی دیگر صحبتی از «توافق قویتر، طولانیتر و گستردهتر؛ توافقی که شامل برنامه موشکی یا فعالیتهای منطقهای ایران نیز باشد» نمیکند.
ایران از حمایت روسیه و چین در مذاکرات برخوردار بود. این دو کشور وانمود میکردند که بیطرف بوده و با اروپاییهای همگام هستند، اما در واقع در حال ایجاد اتحادی راهبردی و فراگیر با ایران بودند؛ اتحادی که فراتر از موضوع هستهای بود. آنها از خوشبینی خود نسبت به مذاکرات سخن میگفتند و همین باعث ادامه مذاکرات میشد و این دقیقا چیزی بود که ایران میخواست. امریکاییها معتقد بودند که روسیه و چین به اندازه خودشان نگران هستهای شدن ایران هستند اما اینگونه نبود. ممکن است این دو کشور چندان از هستهای شدن ایران راضی نباشند، اما مطمئنا این موضوع جزء اولویتهای ژئواستراتژیک آنها نیست.
آمریکا از بیاعتمادی تاریخی بین ایرانیها و روسها که به قرنها قبل برمیگردد، به بهترین نحو استفاده نکرد و با بیتوجهی به روابط جدید و درحال ظهور انها، آشتی این دو کشور را آسانتر کرد. ایران در تلاش است تا از بحران اکراین برای پیشبرد منافع خود استفاده کند، مانند فروش نفت با قیمتهای گران کنونی و میخواهد پس از استفاده حداکثری از مذاکرات، به مرحله بعدی استراتژی خود رفته و توافقی را امضا کند که به این کشور اجازه میدهد برنامههای خود را در چارچوب جدید دنبال کند. رسیدن به توافق برای ایران پایان بازی نیست، بلکه ایستگاهی در مسیر طولانی این کشور در مقابله با دشمنان و تقویت قدرتش است.
ایران در حال ساختن نهادهای موازی در سراسر منطقه برای رقابت با ساختارهای دولتیِ به ارث رسیده از غرب است. سپاه در ایران، حشدشعبی در عراق، شبهنظامیان مختلف در سوریه، حزبالله در لبنان، حماس و جهاد اسلامی در فلسطین، حوثیها در یمن؛ بخشهایی از پروژه نهادسازی موازی ایران است که غیرمستقیم بر مذاکرات وین نیز تأثیر گذاشته است.
دو نقطه مبهم در رویکرد امریکا به موضوع هستهای ایران وجود دارد: اگر خروج ترامپ از برجام فاجعهبار بود، پس چرا دولت جدید، یکجانبه و فوری به آن بازنگشت تا آنچه سیاستی فاجعهبار تلقی میکرد را متوقف و معکوس کند؟
آمریکاییها نگران بودند که در صورت این اقدام، ضعیف به نظر برسند اما آیا امتیازاتی که در آغاز باید به ایران میدانند بیشتر ضعف آمریکا را آشکار میکرد یا امتیازات اضافهای که اکنون باید بدهند؟ انها از این نکته غافل بودند که دادن زمان به ایران خود یک امتیاز برای ان کشور بوده است.
ایران محاسبه کرده که سود روزانه پیشبرد برنامه هستهایاش بیشتر از رنج روازنه ناشی از تحریمها است. بنابراین نتیجهای که آمریکا از لغو زودهنگام تحریمها میتوانست بدست آورد، از وضع تحریمها بدست نیاورد. اگر آمریکا به سرعت برای پیوستن مجدد به برجام و لغو تحریمها اقدام میکرد، ایران هم به سرعت به توافق تن میداد و توازن قوا در ایران همچنان به نفع دولت بود نه سپاه.
به نظر میرسد دولت بایدن جایگزین بهتری برای استراتژی ترامپ نداشت. ترامپ استدلال میکرد که خروج از توافق و اعمال تحریمهای بیشتر، راهی برای گفتگو است و تحریمها تا زمانی که ایران سر میز مذاکره بیاید و درباره توافق جدید مذاکره کند، ادامه مییابد. اما قدرتمندترین اهرم آمریکا یعنی تحریمها، خود به عاملی برای پیشرفت برنامه هستهای ایران بدل شد.
برخی در واشنگتن استدلال میکردند که چه عجلهای برای رفع تحریم دارید؟ بگذارید ایرانیها در شرایط تحریم رنج بیشتری بکشند تا شاید تغییراتی حاصل شود؛ اما این سیاست اشتباه بود. بله ایران از تحریم آسیب دید و به ان هم اذعان کرد اما تغییری در رویکرد خود نداد. واشنگتن فراموش کرده که روحانیون ایران بیش از چهل سال است که تحت تحریم بودهاند اما تغییری در سیاستهای خود ندادهاند. هیچ نشانهای مبنی بر اینکه فشار بیشتر به نتایج مطلوبتر منجر شود، وجود ندارد و فیلمهایی که ما از تهران میبینیم نشان میدهد که علیرغم این شرایط، رفاه مردم از بغداد یا قاهره بیشتر است. بنابراین لغو تحریم برای تهران مهم است اما به جز گروه اندکی از نخبگان حاکم، برای سایر مقامات فوریت ندارد.
نقطه مبهم دیگر در رویکرد آمریکا، تقاضای ایران برای گرفتن تضمینی است که توافق هستهای بار دیگر همچون دوره ترامپ لغو نشود. از نظر ایران فقدان تضمین نشان میدهد که توافق امضا شده، از پشتوانه سیاسی کافی برخوردار نیست و متزلزل میباشد؛ پس باید در تعهداتی که میدهد محتاط باشد. همین امر میتواند توافق را تضعیف کند.
اگر آمریکا تضمین ندهد، از ایران هم انتظار نمیرود که پایبندی خود به برجام را تضمین کند. این بدان معنا است که اگر شرایطی پیش بیاید که ایران احساس نیاز کند و بتواند به سرعت به سمت هستهای شدن کامل پیش رود، این کار را انجام خواهد داد زیرا توافق شامل هیچ تضمینی برای عدم خروج نیست. عدم وجود تضمین در توافق، پیشدستی ترامپ در خروج از برجام، حملات احتمالی اسرائیل که مورد تأیید آمریکا است، همگی ممکن است مورد استناد ایران در خروج از توافق قرار بگیرد.
پیمان اسلو بین اسرائیلیها و فلسطینیان 30 سال پیش امضا شد اما با تغییر سیاستها، این توافق بدون اینکه هیچکس از آن خارج شود به انجماد رفت و به مقصد نهایی خود نرسید. این پیمان نشان میدهد پذیرش یک توافق و لغو نشدن آن، تضمینی بر اجرایش نیست. در مورد توافق هستهای نیز همین است و اگر به مسائل سیاسی تأثیرگذار بر آن بیتوجهی صورت گیرد، ممکن است به سرنوشت پیمان اسلو دچار شود.
برنامه هستهای ایران دهه 1950 با کمک آمریکا آغاز شد، اما همکاری غرب پس از انقلاب ایران متوقف شد. وقتی ایران صرف نظر از مسائل سیاسی به اطراف نگاه میکند و خود را محصور شده توسط روسیه، چین، هند، پاکستان و اسرائیلِ هستهای میبیند، تعجب میکند که چرا خود نباید هستهای شود. درحالیکه مشکلِ منطقه و جهان، نه هستهای شدن ایران که رفتار این کشور است؛ امری که مشمول توافق نیست.
کوتاه سخن اینکه در شرایط کنونی که بیاعتمادی کامل بین طرفین وجود دارد و هیچکدام از مسائل سیاسی فیمابین حل نشده، اگر توافقی صورت گیرد هر آن احتمال لغو آن میرود.
مترجم: فاطمه رادمهر
درج این مطلب به معنای تأیید اظهارات نویسنده نبوده و صرفا به منظور آشنایی با نظرات مختلف صورت گرفته است
messages.comments