مذاکراتی که در یک سال گذشته برای احیای برجام جریان داشته، تاکنون به نتیجه نرسیده است. به نظر میرسد که سه عامل کلیدی محاسبات ایران را در خصوص برجام شکل داده است: انتقال قدرت، درسهایی که ایران از جنگ اکراین آموخته و تغییراتی که اخیرا در نظم بینالملل درحال وقوع است
انتقال قدرت
مهمترین عاملی که بر محاسبات داخلی و خارجی ایران تأثیرگذار است، انتقال قدرت در آینده نزدیک میباشد. نخبگان کشور دارند خود را برای این انتقال قدرت آماده میکنند. بیش از سه دهه است که سیاست خاصی بر کشور حاکم بوده است: حفظ فاصله از غرب و حضور گسترده در منطقه دو اصل اساسی در سیاست خارجی ایران است. نشانهها حاکی است که این سیاست در آینده نیز تداوم خواهد یافت.
تجربه کشورهای دیگر نشان میدهد که دورههای گذار در کشورهایی که قدرت در دست عدهای متمرکز است، با آشوب همراه است. بنابراین در ایران نیز طول میکشد تا رهبر آینده بتواند قدرت خود را تحکیم کند. یک فرضیه در مورد آینده ایران وجود دارد و ان این است که مقابله با چالشهای سیاست خارجی سختتر و پیچیدهتر از مسائل داخلی خواهد بود. نظام، تداوم سیاست خارجی خود را برای اهداف امنیتیاش ضروری میداند و بارها اعلام کرده است که نمیخواهد راه کشورهایی همچون مالزی و ترکیه را که در سیستم اقتصادی و سیاسیِ جهانی ادغام شدهاند، برود. بنابراین هیچ نشانهای از تغییر رویکرد ایران به سمت غرب دیده نمیشود.
در همین راستا ایران داشتن یک برنامه هستهای قوی و به تبع آن قدرت بازدارندگی را مهمترین ابزار برای تضمین تداوم سیاست فعلی و مدیریت فرایند انتقال قدرت میداند. بنابراین ایران به پیشبرد برنامه هستهای خود ادامه میدهد. این مسیر تا رسیدن به موقعیت آستانه ادامه داده و پس از ان متوقف میشود زیرا عواقب عبور از حد آستانه و دستیابی به سلاح هستهای را میداند. ایران همچنین به تلاش خود برای حفظ اهرمهای منطقهایاش در دوره گذار ادامه خواهد داد.
در اینجا سؤالی که مطرح میشود این است که چرا ایران در مذاکرات برجام به طرح خواستههای غیرعملی خود ادامه میدهد؟ محتملترین دلیل این است که ایران در طرح این خواستهها عمد دارد و میخواهد از این طریق آمریکا را مسئول بنبست ایجاد شده در مذاکرات معرفی کند. در شرایطی که ایران نسبت به آمریکا بیاعتماد است، شاهد نزدیکی بیشتر اعراب و اسرائیل میباشد، با چالشهای اقتصادی دستوپنجه نرم میکند و از سوی دیگر احتمال بروز چالشهای داخلی دوران گذار را میدهد، حفظ بازدارندگی هستهای و نفوذ منطقهای خود را ابزاری مهم برای حفظ وضعیت موجود میبیند.
جنگ اوکراین
پیش از اغاز جنگ روسیه و اوکراین، ایران خود را بین دو نفع متضاد میدید: توسعه اقتصادی و بازدارندگی هستهای. اما مشاهده سطح تخریب و ویرانی در اوکراین، کفه ترازو را به نفع بازدارندگی هستهای سنگین کرد. اکنون صدها میلیارد دلار برای بازسازی زیرساختهای اوکراین و بازگرداندن شرایط به قبل از جنگ نیاز است. در چنین شرایطی درسی که رهبران ایران از جنگ اوکراین آموختند این است که وقتی قدرت بازدارندگی و شریکان قابل اعتماد در جهان نداشته باشید، ممکن است با خطر حملات نظامی و شاید بروز جنگی طولانی مدت مواجه شوید.
جنگ اوکراین بار دیگر تنهایی ژئوپلیتیک ایران را به مقامات این کشور نشان داد. آنچه به نگرانی بیشتر ایران دامن زد، این بود که دید در شرایطی که یک کشور اروپایی ویران شده، نیمی از جهان بیطرفی پیشه کرده است. ایران متوجه است که ایجاد یک اتحاد نظامی بینالمللی/منطقهای که این کشور را هدف گرفته، چه عواقبی میتواند داشته باشد. در حالی که ایران با اسرائیل وارد جنگ در سایه شده، با مشکلات اقتصادی دست به گریبان است، تحریمهای شدید آمریکا این کشور را زیر فشار قرار داده، با کمبود بودجه روبرو است، تورم بیوقفه افزایش مییابد و مردم خشمگین هستند، هرگونه برخوردی با کشورهای دیگر میتواند ایران را فلج کند.
با در نظر گرفتن این موضوع، بازدارندگی هستهای برای ایران حتی مهمتر از همکاریهای امنیتی با مسکو شده است. مقامات ایران دیدند که روسیه با آن قدرت و عظمت، با 11000 تحریم از سوی غرب مواجه شده و به خاطر جنگ اوکراین به حاشیه رانده شده است و با خود اندیشیدند که در این شرایط ایران تا چه اندازه میتواند به حاشیه رانده شود. بنابراین جنگ اوکراین در شکل دهی به محاسبات برجامی ایران بسیار تأثیرگذار بوده است زیراکه وقتی صحبت از دفاع از نظام میشود، هیچ ابزار دیگری به اندازه بازدارندگی هستهای مؤثر به نظر نمیرسد.
نظم بینالمللی جدید
یکی از اصول سیاست خارجی و امنیت ملی ایران، به تعویق انداختن عادیسازی رابطه با آمریکا تا حد ممکن است. تهران چند دهه است که به سیاست عدم عادیسازی رابطه و عدم برخورد و مقابله با واشنگتن متعهد بوده است زیرا فکر میکند که عادیسازی رابطه، به تدریج ساختار قدرت در ایران و اقتصاد سیاسی کشور را تغییر میدهد.
ما میبینیم که تهران هم در حرف و هم در عمل، گردش به شرق داشته و کوشیده است با چین و روسیه تعامل بیشتری داشته باشد. نگرانیهایی که ایران بابت دوران گذار در آینده دارد، باعث شده است که امنیت ملی خود را در اولویتی بالاتر از توسعه اقتصادی قرار دهد. احیای روابط بین ایران و غرب از دید مقامات ایران، زمینه نفوذ بیشتر غرب در ایران و فرسایش تدریجی اقتدار دولت بر امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را فراهم میکند و ایران کمکم از نظر سیاسی و اقتصادی تسلیم و سرسپرده غرب میگردد. اما حاکمان از این مسئله غافل هستند که حتی مبادلات اقتصادی با شرق، نیازمند داشتن رابطه با غرب است. شاید ایران امیدوار است که بتواند از ارزهای دیجیتال استفاده کند و مبادلات تجاری خود با چین و روسیه را به گونهای انجام دهد که دیگر به غرب وابستگی مالی نداشته باشد. اما حتی اگر ایران عضو گروه بریکس –گروه اقتصادهای بزرگ نوظهور- شود، این امر تأثیری بر سیستم بانکی و وضعیت سرمایهگذاری خارجی در این کشور نخواهد گذاشت زیرا 3500 تحریم همچنان باقی مانده است. عضویت نهایی ایران در سازمان شانگهای نیز بیشتر جنبه نمادین دارد تا عملی. بنابراین چرخش ایران به سمت روسیه و چین ممکن است به تقویت امنیت این کشور بیانجامد اما برای توسعه اقتصادی مضر است زیرا انتقال فناوری، سرمایهگذاری مستقیم خارجی و فرصتهای آموزشی تا حد زیادی محدود میشود.
روندهای پیش رو
ایران با توجه به درآمدهای قابل توجهی که از صادرات نفت داشت، پیشتر میتوانست در جهت خواست و اهداف خود و خلاف نظم جهانی و خواست قدرتهای بزرگ عمل کند، اما با کاهش منابع مالیاش دیگر چنین قدرتی ندارد و چالشهای داخلی ممکن است به مانعی بر سر تحقق برنامههای این کشور (از جمله برنامههایی که به قصد بازدارندگی در پیش گرفته است) بدل شود. همه دولتهایی که در ایران بر سر کار آمدهاند، دیپلماسی با واشنگتن را ادامه دادهاند؛ البته هدف اصلی از این کار طولانی کردن روند مذاکره و حلوفصل اختلاف با آمریکا است تا از یکسو امید در بین مردم برای حل مسالمتآمیز امور و بهبود اوضاع زنده بماند و از سوی دیگر ایران فرصت پیدا کند تا با تحقق اهداف و برنامههایش موقعیت خود را در خاورمیانه تقویت کند. در نتیجه مهمترین چالش پیش روی حکومت ایران در ماهها و سالهای آینده، چگونگی ایحاد توازن بین اهداف و سیاستهای داخلی و خارجی خواهد بود.
میتوان انتظار داشت که روسیه در دوران گذار مهمترین نقش را ایفا کند؛ از این رو است که میبینیم ایران در تمام تصمیمات برجامی خود با مسکو هماهنگ است. مذاکرات برای احیای برجام ادامه خواهد یافت، کمااینکه بیست سال است این روند ادامه دارد. ایران هیچ انگیزهای برای عجله جهت رسیدن به توافق ندارد زیرا که هیچ نفع اقتصادی بزرگی در فردای امضای توافق نمیبیند. حداقل تا سال 2025 و روی کار آمدن دولت جدید آمریکا، شرکتهای غربی برای سرمایهگذاری مستقیم در ایران اشتیاقی از خود نشان نمیدهند. با توجه به تشدید اختلافات روسیه و چین با آمریکا، ایران به روابط بلندمدت با شرق و ترجیح آن به غرب متعهد خواهد ماند و مقابله خود را با آمریکا ادامه میدهد زیرا این کار را برای حفظ قدرت خود ضروری میبیند. برجام بازگشتناپذیر به نظر میرسد؛ همچنین حضور اسرائیل و پیامدهای نظامی پیمان ابراهیم، باعث شکلگیری اتحادهای جدید خواهد شد.
در چنین شرایطی ایران میتواند با از سرگیری روابط دیپلماتیک با عربستان، تغییراتی در نظم جدید منطقه ایجاد کند. بهبود رابطه با ریاض میتواند نشانهای بر تمایل ایران در ایجاد روابط گستردهتر با جهان عرب باشد و در موقعیت ایران و روابط کشورهای خاورمیانه تغییراتی ایجاد کند. درحالی که توسعه اقتصادی مستلزم پیشبینی پذیری است، نگرانیهای امنیتی ایران مانع از این پیشبینی پذیری میشود. به عبارت دیگر با توجه به اینکه تمرکز ایران بر مسائل امنیتی است، نفع خود را در پیشبینیناپذیر بودن میبیند. سیاست ایران این است که علیرغم حفظ اهرمهای هستهای و منطقهای، از رویارویی نظامی خودداری کند. ایران بر تنوع بخشیدن به روابط اقتصادی خارجی خود مصمم است اما بدون تغییر سیاست خارجیاش این امر غیرممکن خواهد بود.
جهان چند قطبی درحال ظهور به ایران این امکان را میدهد که منابع سیاسی و اقتصادی مورد نیاز برای تداوم وضع موجود را تاحدی فراهم کند اما این امر در درازمدت امکانپذیر نیست زیرا جامعه، نظام آموزشی و حتی صنایع ایران مبتنی بر عادات و آموزههای غرب هستند و مشخص نیست تا چه اندازه حاضرند خود را با شیوههای روس و چین تطبیق دهند.
مترجم: فاطمه رادمهر
نظر شما