تحولات اخیر پرونده هستهای ایران از تصویب قطعنامه دیگر در شورای حکام گرفته تا اظهارات مقامات آمریکایی و تروئیکای اروپایی افقی تیره و تار و بسته را فراروی مذاکرات و احیای برجام نشان میدهد. واقعیت این است که مگر یک معجزه اتفاق افتد و مذاکرات را بر روی سیکلی طبیعی و توافقساز قرار دهد، در غیر این صورت در شرایط فعلی حل مساله و رسیدن به توافق بسیار دور از ذهن است و موانع توافق هر روز بیشتر و چنان در هم تنیده و پیچیدهتر شده و میشود که بیشتر به کلافی سر در گم تبدیل گشته است که گشودن آن به دست بازیگران اصلی نیز میرود که به امری ناممکن تبدیل شود.
امروز موانع احیای برجام صرفا مباحث محتوایی مذاکراتی نیست، بلکه پس از عامل جنگ اوکراین، در این مدت اخیر نیز چند مانع جدی به لیست اضافه شده است؛ از بازگشت نتانیاهو به قدرت و پیروزی جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان آمریکا گرفته تا تاثیر متغیر اعتراضات در ایران بر سیاست خارجی آمریکا و اروپا و ورود خود آمریکا به فضای انتخاباتی ریاست جمهوری با اعلام نامزدی ترامپ.
البته نگارنده قبل از ظهور موانع جدید طی یادداشتهایی همواره به احتمال اندک نیل به توافق به دلایل مختلف اشاره کرده و در شرایط پیچیدهتر کنونی نیز شانس دستیابی به توافق را بسیار اندک میپندارد. قبل از شروع مذاکرات نیز گفته شد که حداکثر اتفاق ممکن، دستیابی به یک توافق موقت است که بهترین زمان برای این توافق همان ماههای اول ریاست جمهوری بایدن بود که طی حداقل یک بازه زمانی چهار ساله فرصتی برای بهرمندمندی نسبی از منافع آن و تنفس اقتصاد ایران در اختیار مینهاد. برجام در این دوره چهارساله بایدن امکان اجرایی داشت؛ حتی اگر مسائل پادمانی هم سر جای خود باقی میماند. بله! اگر دورنمای روشنی برای یک توافق پایدار بود، حل این مسائل برای تضمین بقای آن امری مطلوب بود؛ اما به گمانم به دلایل مختلف از جمله مسائل داخلی آمریکا و بقای پروندههای داغ دیگر، امکان رسیدن به یک توافق پایدار و ماندگار وجود نداشت و مبنا قرار دادن آن یک خطای محاسباتی بود. اساسا در سایه احتمال بازگشت ترامپ و همفکران او به قدرت چطور میتوان انتظار پایداری توافق را داشت؟
طرف ایرانی بر این باور بود که با افزایش دز فشار هستهای و یا حلول زمستان سخت، آمریکا و اروپا امتیازات مطلوب را میدهند اما این اتفاق نیفتاد و همان زمان هم گفته شد که اگر آمریکا قرار بود امتیازات بیشتری بدهد، در همان ماههای اول مذاکرات از واهمه اتخاذ تدابیر بیشتر امتیاز میداد؛ اما چنین نشد و حال نیز دولت بایدن و اروپا در حالی با بستن مسائل پادمانی مخالفت میکنند و روند تصویب قطعنامه در شورای حکام به عنوان مدخلی برای بینالمللی کردن دوباره پرونده هستهای و بازگرداندن آن به شورای امنیت را کلید زدهاند که نیک میدانند ایران در واکنش ممکن است دست به اقدامات هستهای تندتر بزند و غنی سازی را حتی به 90 درصد افزایش دهد؛ اما این واکنش احتمالی و نزدیک شدن به گریز هستهای، آنها را از اتخاذ چنین رویکردی بر حذر نداشته است. چرا؟ چون امتیاز بیشتر را از یک طرف به ضرر منافع خود و متحدانشان و گرفتن برگههای فشار در سایه باز ماندن دیگر پروندهها و تداوم منازعه میدانند و از طرف دیگر چنین امتیازدهی را تسلیم در برابر تهران و فتح البابی برای دیگر کشورها در منطقه میپندارند که برای گرفتن امتیاز از غرب چنین مسیری را طی کنند.
از این گذشته به گمانم، با توجه به تحولات جدید حتی ممکن است غرب دیگر رغبتی به دادن همان امتیازات قبلی نیز نداشته باشد. در همین حال، ظاهرا موضع اروپاییها در سایه اتهامات علیه تهران به کمک تسلیحاتی به روسیه در جنگ اوکراین سختتر از آمریکا شده است.
همچنین گویا اوضاع و مشکلات این روزهای ایران نیز این خوانش را در میان تصمیمسازان آمریکا و اروپا ایجاد کرده است که تهران در موضع ضعف قرار دارد و نه تنها دلیلی برای دادن امتیازات بیشتر نیست بلکه میتوان امتیازاتی هم گرفت.
در کل این گونه پیداست که مجموعه عوامل پیشگفته، غرب را بیشتر به صرافت توافقی فرابرجامی انداخته است و تاکید اخیر ایمانوئل مکرون بر ضرورت ترسیم چارچوب جدید برای برجام گویای این واقعیت است.
لب کلام این که برجام امروز از یک جسم نیمه جان به وضعیت احتضار رسیده است و گامهای اخیر غرب نشان میدهد که آنها رفته رفته خود را برای دوره پسابرجام و الزامات اعلام شکست مذاکرات آماده میکنند. در این شرایط هم مراودات میان ایران و آژانس و سفر احتمالی هیات آن بعید است به حلی مرضی الطرفین ختم شود.
اما به هر حال باید به انتظار نشست و دید این مسائل با آژانس حل و فصل میشود و یا ایران از این خواسته خود عدول میکند و در هر دو حالت اگر این مانع به شکلی برداشته شود، آیا در سایه متغیرهای جدید توافق در دسترس خواهد بود یا خیر؟
*کانال تلگرام صابر گل عنبری
messages.comments