وقتی بشار اسد، اواخر سال گذشته در سوریه سرنگون شد، این اتفاق در نگاه اول برای رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، یک فرصت طلایی به نظر میرسید. بیش از یک دهه بود که جنگ در کشور همسایه، مشکلات زیادی را بر دوش آنکارا گذاشته بود: میلیونها پناهجوی سوری که معادلات داخلی ترکیه را پیچیده کرده بودند؛ استقرار شبهنظامیان کرد مورد حمایت آمریکا در امتداد مرزهای ترکیه؛ و میدان جنگی که روسیه و ایران بر آن سلطه داشتند و ترکیه را در برابر تصمیمهای مسکو و تهران آسیبپذیر کرده بود.
سقوط اسد، بهویژه به دست نیروهای نزدیک به ترکیه، این امید را ایجاد میکرد که همهٔ این مشکلات یکجا برطرف شود؛ و چه زمانی بهتر از این؟ اردوغان و متحدان ملیگرایش بهتازگی گفتوگو با عبدالله اوجالان، رهبر حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک)، را از سر گرفته بودند تا حمایت حزب طرفدار کردها در پارلمان را به دست آورند؛ اقدامی که قرار بود مسیر پیروزی دوبارهٔ اردوغان در انتخابات ۲۰۲۸ را هموار کند. تضعیف شاخهٔ سوری پ.ک.ک میتوانست شانس موفقیت در این گفتوگوها با اوجالان را بالا ببرد.
محاسبهٔ آنکارا این بود که با روی کار آمدن یک دولت دوست در دمشق، میتواند سوریه را مطابق خواستههای خود بازسازی کند. اما هشت ماه بعد، چشمانداز پس از اسد نتیجهای معکوس به همراه آورده است: سوریهای که مشکلاتی بزرگتر از دوران اسد برای ترکیه میآفریند.
بزرگترین چالش برای آنکارا در سوریهٔ پس از اسد، اسرائیل است. اسرائیل که به دلیل گذشتهٔ جهادی رئیسجمهور موقت سوریه، احمد الشرع، به او اعتماد ندارد، بلافاصله پس از سقوط رژیم سابق، دامنهٔ نفوذ خود را گسترش داد. کمتر از یک روز بعد از سقوط اسد، نیروهای اسرائیلی از بلندیهای جولان—که در جنگ ششروزهٔ ۱۹۶۷ اشغال کرده بودند—فراتر رفتند و مواضع متروکهٔ ارتش سوریه را تصرف کردند. ظرف ده روز، نیروی هوایی اسرائیل صدها هدف در سراسر سوریه را بمباران کرد. همزمان ارتش اسرائیل دستکم ۱۲ کیلومتر به خاک سوریه نفوذ کرد، ۹ پایگاه ایجاد نمود، جاده کشید و مینگذاری کرد.
اسرائیل این اقدامات را دفاعی عنوان کرده و آن را برای جلوگیری از تهدیدهای جهادی ها و حمایت از اقلیتهای آسیبپذیر می داند. اما ترکیه آن را طور دیگری میبیند: پیشرویای که ثبات شکنندهٔ سوریهٔ جدید را به خطر میاندازد و روند صلحی را که اردوغان با پ.ک.ک آغاز کرده، تضعیف میکند.
نگرانی ترکیه از اقدامات اسرائیل در سوریه، ریشه در دغدغهای عمیقتر دارد: ظهور اسرائیل بهعنوان یک هژمون نظامی منطقهای. از زمان حملههای ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس، اسرائیل دامنهٔ فعالیتهایش را گسترش داده است؛ از حمله به ایران و گروههای وابسته به آن گرفته تا تثبیت حضور نظامی در کشورهای همسایه و حتی حمله به قطر، متحد منطقهای ترکیه. برای آنکارا، تضعیف تهران خوشایند است، اما رفتار بیپروای اسرائیل نه. اکنون که برخی تحلیلگران اسرائیلی هشدار میدهند ترکیه «ایران جدید» است و نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، قول داده مانع از «احیای امپراتوری عثمانی» شود، تهدید رنگ و بوی شخصی پیدا کرده است.
از نگاه ترکیه، مشکل ساختاریتر از اینهاست: اسرائیل دیگر به آنکارا نیازی ندارد. در دههٔ ۱۹۹۰، دو کشور علیه دشمنان مشترک—ایران و سوریه—یک شراکت استراتژیک بنا کردند که در سال ۱۹۹۶ به توافق همکاری نظامی انجامید. اسرائیل جنگندههای ترکیه را مدرن کرد، فناوری موشکی پیشرفته در اختیار آن گذاشت و اطلاعات امنیتی به اشتراک گذاشت؛ در مقابل، ترکیه برای اسرائیل، مشروعیت در میان همسایگان مسلمان و پل ارتباطی با اروپا فراهم کرد.
امروز اما اسرائیل گامبهگام از وابستگی به آنکارا کاسته است؛ چه در حوزهٔ دفاعی، چه دیپلماسی و چه انرژی. جایگزین ترکیه، نیکوزیا و آتن شدهاند: اسرائیل روابط نظامی و دیپلماتیک نزدیکی با قبرس و یونان برقرار کرده و آنها اکنون در اتحادیهٔ اروپا بهویژه در موضوع فلسطین، حامی اسرائیلاند. از نظر نظامی نیز رزمایشهای مشترک هوایی و دریایی با یونان و قبرس، جای خالی همکاریهای دفاعی با ترکیه را پر کرده است.
توافقهای ابراهیم، روند بی نیازی اسرائیل به ترکیه را عمیقتر کرد. روزگاری ترکیه با بهرسمیت شناختن اسرائیل به آن مشروعیتی نادر در جهان اسلام میداد؛ اما امروز با عادیسازی روابط اسرائیل با چندین کشور عرب، جایگاه ترکیه بسیار کمرنگتر شده است.
نتیجه روشن است: اسرائیل اکنون قدرتمندتر از همیشه و بی نیاز به ترکیه، مایل به تغییر جغرافیای سیاسی منطقه با زور است. برای سیاستگذاران ترک، این اسرائیل است که جدیترین تهدید برای جاهطلبیهای آنکارا در سوریه به شمار میرود.
بحران خونین در سویدا، کابوس آنکارا را تأیید کرد. ماجرا از ربودهشدن یک سبزی فروش دروزی توسط باندی بادیهنشین آغاز شد و خیلی زود به یک جهنم فرقهای بدل گشت؛ انتقامگیری، اعدام و خشونتهای گسترده میان جوامعی که سالهاست گرفتار رقابتهای دروزی–بادیهنشین هستند. دولت موقت الشرع نیرو فرستاد تا اوضاع را آرام کند، اما مداخله او، هم از نظر نظامی و هم سیاسی شکست خورد و نهتنها نتوانست درگیری را مهار کند، بلکه متهم به سوءاستفاده از غیرنظامیان دروزی شد.
اسرائیل بلافاصله از این هرجومرج بهرهبرداری کرد. جنگندههای اسرائیلی با استناد به تعهد فوریهٔ خود مبنی بر غیرنظامی نگه داشتن جنوب سوریه و حمایت از دروزیها، مراکز وزارت دفاع سوریه در دمشق و حتی منطقهای نزدیک کاخ ریاستجمهوری را بمباران کردند. چند روز بعد، نیروهای سوری از سویدا عقب نشستند.
پیامد این رخداد برای دمشق ویرانگر بود. خشونتها ضعف دولت موقت الشرع و عزم اسرائیل برای کنترل جنوب سوریه را آشکار کرد.
برای آنکارا اوضاع حتی بدتر شد: طرحش برای ادغام نیروهای کرد سوری در ساختارهای دولتی با شکست مواجه شد. پس از خونریزیها، اقلیتهای سوری—از جمله کردها—بیشتر بر خواست فدرالیسم پافشاری کردند و در برابر طرح متمرکز الشرع مقاومت نشان دادند.
اردوغان و متحد ملیگرایش دولت باغچلی، که از طراحان اصلی گفتوگو با اوجالان است، نگراناند که کردهای سوری، با تکیه بر وعدهٔ اسرائیل برای حمایت از اقلیتها، بیش از پیش بر خودمختاری پافشاری کنند. این وضعیت روایت اصلی آنکارا—که «پ.ک.ک شکست خورده»—را زیر سؤال میبرد؛ چرا که شاخهای از پ.ک.ک درست در مرز جنوبی ترکیه بخشهای وسیعی از خاک سوریه را اداره میکند.
ترکیه روی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، و نمایندهٔ ویژهاش، تام باراک، سفیر آمریکا در ترکیه، حساب کرده بود تا هم معضل اسرائیل و هم معضل کردها را مهار کنند. باراک مواضع آنکارا را تکرار میکرد—با فدرالیسم مخالفت مینمود، بر کردهای سوری فشار میآورد تا با دمشق توافق کنند و حتی میکوشید عملیاتهای اسرائیل را مهار کند. اما نتیجهای به دست نیامد و سویدا به روشنترین نماد این شکست بدل شد. در برابر بحرانهای فزاینده در سوریهٔ جدید، اردوغان بار دیگر به همان نسخهٔ قدیمی روی آورده: مداخلهٔ نظامی و درخواست کمک از روسیه.
هاکان فیدان، وزیر خارجهٔ ترکیه، آشکارا تهدید کرده که اگر کردهای سوری به دنبال تجزیهٔ کشور باشند، ترکیه دست به اقدام نظامی خواهد زد. همزمان آنکارا توافقی با دمشق برای تأمین سلاح و آموزش امضا کرده است. آنکارا همچنین دمشق را ترغیب میکند که روابطش با مسکو را گسترش دهد. روسیه پس از سقوط اسد به حاشیه رانده شده، اما در حال مذاکره با رهبری جدید است تا پایگاههایش را حفظ کند. از نگاه ترکیه، حضور روسیه میتواند وزنهای در برابر نفوذ فزایندهٔ اسرائیل باشد و مانع از گسترش خودمختاری کردها گردد. اما این سناریو برای هر دو طرف خطرناک است.
هرگونه عملیات نظامی تازه علیه کردهای سوری، پیروزی بزرگی برای تندروهای پ.ک.ک خواهد بود که هرگز به گفتوگو با اوجالان اعتماد نکردند و با خلع سلاح مخالفاند. چنین تحولی فرآیندی را تهدید میکند که برای طرح اردوغان جهت تغییر قانون اساسی و نامزدی دوباره در ۲۰۲۸ حیاتی است. از زمان سقوط اسد، ترکیه کوشیده وانمود کند که قصد تسلط بر سوریهٔ جدید را ندارد؛ موضعی که هدفش آرام کردن کشورهای خلیج فارس و پایتختهای غربی بوده است. حتی اگر عملیات نظامی بهطور مستقیم توسط ارتش سوریه و با پشتیبانی ترکیه انجام شود، باز هم این تصویر را نابود خواهد کرد.
حمله به کردهای سوری که هنوز در بسیاری از پایتختهای غربی از همدردی برخوردارند، به وجهه الشرع نیز آسیب خواهد زد. او میکوشد غرب را متقاعد کند که حقوق اقلیتها را رعایت خواهد کرد و با آنها با حسننیت وارد گفتوگو خواهد شد.
همچنین روشن نیست که حضور محدود روسیه در پایگاههای سوری، یا نزدیکی دمشق به مسکو، واقعاً بتواند جلوی اسرائیل یا کردها را بگیرد. در ژوئن، روسیه در حالی نظارهگر حملهٔ اسرائیل به سایتهای هستهای ایران بود که چند ماه قبل با تهران «شراکت راهبردی» امضا کرده بود. واقعیت این است که مسکو به روابطش با اسرائیل اهمیت میدهد: هر دو ارتش در سوریه حضور دارند و مراقباند که مستقیماً با هم درگیر نشوند. از طرف دیگر، اسرائیل در موضوع اوکراین عمدتاً بیطرف مانده تا روسیه را تحریک نکند، بهویژه به دلیل جامعهٔ بزرگ یهودیان در روسیه.
روسیه در موضوع کردها هم شریک مطمئنی نیست. برخلاف ترکیه، آمریکا و اتحادیهٔ اروپا، کرملین هرگز پ.ک.ک را یک گروه تروریستی معرفی نکرده و حتی در ۲۰۱۶ اجازه داد کردهای سوری در مسکو دفتر نمایندگی باز کنند. بنابراین، تلاش ترکیه برای کشاندن دمشق به سمت مسکو ممکن است نتیجهٔ معکوس بدهد؛ هم آمریکا و اروپا را که از کاهش نفوذ روسیه پس از سقوط اسد استقبال کردهاند، دور کند و هم افکار عمومی سوریه را، که روسیه را بهخاطر حمایت از رژیم سابق منفور میدانند، خشمگینتر سازد.
هیچ راهحل فوری برای مشکلات رو به افزایش ترکیه در سوریه وجود ندارد و بازگشت به نسخهٔ قدیمی هم جواب نخواهد داد. آنچه ترکیه نیاز دارد، یک دیدگاه کاملاً متفاوت است. اصرار بر مدل دولت متمرکز به سبک ترکیه، با واقعیتهای سوریه سازگار نیست و ثباتی که آنکارا سخت به دنبالش است، به بار نمیآورد.
گزینهٔ جایگزین شاید فدرالیسم کامل نباشد، اما میتواند سوریهای باشد که در آن اقلیتها—از جمله کردها—از خودمختاری واقعی در امور محلی و تضمینهای قانونی برای حقوقشان برخوردار باشند. اکنون بهترین زمان برای کاوش این مسیر است: آنکارا در داخل با پ.ک.ک در حال گفتوگو است و مقامات ترک ایدهٔ قانون اساسی جدیدی را مطرح میکنند که میتواند بخشی از مطالبات کردهای ترکیه را نیز پاسخ دهد. آیندهٔ سوریه و منافع سیاسی اردوغان، شاید به پذیرش این تغییر بستگی داشته باشد.
برای مطالعه بیشتر در این خصوص رجوع کنید به:
گسترش نفوذ ترکیه در سوریه جدید


نظر شما