twitter share facebook share ۱۴۰۴ مهر ۲۶ 671
نگاهی به تحولات اخیر جنگ اوکراین، ادامه حیات حماس در غزه و تأثیر زندان های اسرائیل بر پرورش نسل جدیدی از رهبران و مبارزان فلسطینی سه موضوعی است که در ادامه می خوانید

پوتین بار دیگر نظر ترامپ را دربارهٔ اوکراین تغییر داد

ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، پیش از دیدار سرنوشت‌ساز روز جمعهٔ دونالد ترامپ با ولادیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، با یک تماس تلفنی بار دیگر روابط خود با ترامپ را احیا کرد. این دیدار قرار بود شامل گفت‌وگو دربارهٔ ارائهٔ تسلیحات دوربرد جدید و قدرتمند به اوکراین باشد.

تا پیش از تماس تلفنی روز پنجشنبه، ترامپ به نظر می‌رسید آماده است تا زرادخانهٔ اوکراین را تقویت کرده و موقعیت مذاکره‌ای کی‌یف را با موشک‌های کروز تاماهاوک بهبود دهد. اما پس از آن تماس و دیدار بعدی با زلنسکی، ترامپ تمام صحبت‌ها دربارهٔ این موشک‌ها را کنار گذاشت و به‌جای آن، روی برگزاری یک نشست دیگر با پوتین متمرکز شد.

«سفر زلنسکی را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد: پوتین دوباره همه را بازی داد.» این را کیریل دیمیتریِف، رئیس صندوق سرمایه‌گذاری حاکمیتی روسیه و یکی از حلقه‌های ارتباطی اصلی با دولت ترامپ نوشت.

این تازه‌ترین نوسان در مواضع ترامپ دربارهٔ جنگ روسیه و اوکراین بود؛ مواضعی که اغلب پس از تماس با پوتین تغییر می‌کنند. پوتین مهارت زیادی در متقاعد کردن رئیس‌جمهور آمریکا برای پذیرش دیدگاه‌هایش در این جنگ از خود نشان داده است.

تا اینجا، روسیه با موفقیت توانسته است با وعده‌های مکررِ یک «توافق صلح» و همزمان با تشدید حملات خود به اوکراین، ترامپ را از اعمال تحریم‌های بیشتر علیه خود یا ارسال تسلیحات قدرتمندتر به اوکراین باز دارد.

ترامپ در آغاز دیدارش با زلنسکی به خبرنگاران گفت: «امیدوارم بتوانیم بدون اینکه به تاماهاوک‌ها فکر کنیم، این جنگ را تمام کنیم. فکر می‌کنم به آن نزدیکیم. ما نمی‌خواهیم چیزهایی را که برای حفاظت از کشورمان نیاز داریم، ببخشیم.»

ترامپ به‌جای حمایت تازه از اوکراین یا تحریم روسیه، اعلام کرد که یک نشست جدید با پوتین برگزار خواهد کرد — امتیازی ویژه برای رهبر روسیه — «تا ببینیم آیا می‌توانیم این جنگ بی‌افتخار میان روسیه و اوکراین را به پایان برسانیم یا نه.»

اما در این میان، هیچ اشاره‌ای به توقف بمباران روسیه علیه زیرساخت‌های انرژی اوکراین در آستانهٔ زمستان نشد.

در رویدادی مشابه، پس از نشست ترامپ و پوتین در آلاسکا در ماه اوت، ترامپ فشار بر روسیه برای پذیرش آتش‌بس را کنار گذاشت و در مقابل، مسکو حملاتش را تشدید کرد، و این درحالی بود که پوتین درخواست‌های آمریکا برای دیدار با زلنسکی را نادیده می‌گرفت.

ترامپ روز جمعه نگرانی‌ها دربارهٔ اینکه پوتین بار دیگر می‌خواهد زمان بخرد، را کم‌اهمیت دانست. او گفت «می‌دانید، من تمام عمرم را با بهترین بازیکنان گذرانده‌ام و همیشه سربلند بیرون آمده‌ام.»

ترامپ ادامه داد که علت ادامهٔ جنگ، نه امتناع پوتین از امتیاز دادن، بلکه «دشمنی عمیق» میان رهبران روسیه و اوکراین است، و ظاهراً هر دو طرف را به خاطر «نفرت‌شان از یکدیگر» سرزنش کرد.

او گفت: «آن‌ها واقعاً دشمنی شدیدی دارند. به‌نظرم همین است که مانع از رسیدن به توافق می‌شود.»

هنوز مشخص نیست پوتین چه پیشنهادهایی ارائه کرده که ترامپ را متقاعد ساخته بتواند با دیدار مستقیم با رهبر روسیه در بوداپست، پیشرفت بزرگی در مسیر صلح حاصل کند. ترامپ هنگام پاسخ به پرسش خبرنگاران در کاخ سفید در کنار زلنسکی، هیچ جزئیاتی فاش نکرد و فقط گفت: «فکر می‌کنم رئیس‌جمهور پوتین می‌خواهد جنگ را تمام کند»؛ عبارتی که او در ماه‌های اخیر بارها تکرار کرده، در حالی که پوتین همچنان از توقف جنگ طفره می‌رود.

پوتین روز جمعه به ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان — میزبان نشست دو هفتهٔ آینده — گفت که نمایندگان آمریکا و روسیه اکنون «الگوریتم اقدام‌های بعدی را برای یافتن راه‌های حل مسالمت‌آمیز بحران اوکراین» بررسی خواهند کرد؛ عبارتی مبهم که نشانه‌ای از امید به راه‌حل سریع ندارد.

واژگان مبهم کرملین همچنین هیچ تغییر چشمگیری در موضع روسیه را نشان نمی‌داد و موضع تکراری مسکو را یادآور می‌شد که بحران بسیار پیچیده است و نمی‌توان آن را به سرعت حل کرد.

دیمیتریِف نوشت پوتین «سناریوی جدید» خود برای پایان جنگ را این‌گونه توصیف کرده است: «دیدار رو در رو در بوداپست، بدون اینکه آدم‌های کوچک مزاحم شوند.» او بار دیگر راهبرد پوتین را برجسته کرد: منحرف کردن درخواست‌ها برای دیدار با زلنسکی و تأکید بر این دیدگاه که منازعات و حوزه‌های نفوذ باید میان رهبران جهان حل شود، نه دولت‌های کوچک.

تحلیلگر طرفدار کرملین، سرگئی مارکوف، این نشست را «اوج تحقیر شخصی زلنسکی» خواند و توضیح داد که چگونه رئیس‌جمهور اوکراین به شکلی ناخوشایند، پشت به رسانه‌ها نشسته بود، در حالی که ترامپ با لحنی تمسخرآمیز لباس او را ستایش می‌کرد؛ سپس زلنسکی مجبور شد کنفرانس خبری خود را در بیرون از کاخ سفید برگزار کند.

رهبران اروپایی و مقام‌های اوکراینی هشدار داده‌اند که پوتین در پی توافق صلحِ عادلانه نیست و خواستار فشار بیشتر آمریکا بر روسیه و افزایش حمایت نظامی از اوکراین شده‌اند تا هزینه‌های جنگ را بالا ببرند و پوتین را به توقف حملات وادارند.

اما از زمان پیروزی دوبارهٔ ترامپ در انتخابات، پوتین از مجموعه‌ای از تاکتیک‌ها برای جلب نظر او بهره برده است؛ از لحظات نمایشی و تاکتیک‌های تأخیری گرفته تا لاف‌زنی، روایت‌های جعلی، تعریف و تمجید از همسر ترامپ، و از همه مهم‌تر، چاپلوسی.

پوتین تماس روز پنجشنبه را با ستایش از ترامپ به‌خاطر «توافق صلح غزه» آغاز کرد و آن را «دستاورد بزرگ صلح در خاورمیانه» خواند که «قرن‌ها رؤیای همگان بوده است».

پوتین که از سوی دادگاه کیفری بین‌المللی به اتهام ربودن کودکان اوکراینی و انتقالشان به روسیه تحت تعقیب است، همچنین از ملانیا ترامپ به‌خاطر «تلاش‌هایش برای بازگرداندن کودکان به خانواده‌هایشان» تمجید کرد؛ این درحالی است که تلویزیون دولتی روسیه از زمان انتخاب دوبارهٔ ترامپ تاکنون دوبار تصاویر برهنه و نیمه‌برهنهٔ او را پخش کرده است.

پوتین بارها گفته است که اگر ترامپ در زمان آغاز جنگ رئیس‌جمهور آمریکا بود، هرگز به اوکراین حمله نمی‌کرد. ادعایی که بر این فرض استوار است که ترامپ حاضر بود خواسته‌های مناقشه‌برانگیز مسکو را بپذیرد، از جمله عقب‌نشینی ناتو به مواضع سال ۱۹۹۷ و خروج نیروها و تسلیحات ناتو از لهستان، استونی، لیتوانی، لتونی و کشورهای بالکان.

هفتهٔ گذشته، پس از آنکه کمیتهٔ نوبل، جایزهٔ صلح نوبل را به ماریا کورینا ماچادو، رهبر مخالفان ونزوئلا، اعطا کرد، پوتین گفت این نهاد اعتبار خود را از دست داده و در عوض از «تلاش‌های صلح‌آمیز ترامپ» تمجید کرد.

در نشست آلاسکا، پوتین یکی از نظریه‌های مورد علاقهٔ ترامپ را دامن زد و به او گفت که انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا از طریق رأی‌گیری پستی «دستکاری شده» است.

در تماس روز پنجشنبه نیز، پوتین به ترامپ گفت که ارسال موشک‌های تاماهاوک به اوکراین، روابط آمریکا و روسیه را تخریب کرده و هرگونه احتمال توافق صلح را از بین خواهد برد و تأثیر چندانی هم در میدان جنگ نخواهد داشت. این را یوری اوشاکوف، مشاور کرملین، نقل کرد، و به‌نظر می‌رسد ترامپ این نکات را مورد توجه قرار داده است.

پس از تماس، ترامپ ضمن ابراز تردید دربارهٔ ارسال موشک‌ها، بار دیگر گفت اکنون زمان مناسبی برای اعمال تحریم‌های جدید نیست. این درحالی است که سناتور جمهوری‌خواه لیندزی گراهام و سناتور دموکرات ریچارد بلومنتال لایحه‌ای برای تقویت تحریم‌ها علیه روسیه و خریداران انرژی آن پیش می‌برند.

ترامپ به خبرنگاران گفت: «من مخالف هیچ‌چیز نیستم. فقط می‌گویم شاید زمانش دقیق نباشد، اما ممکن است یک یا دو هفتهٔ دیگر اتفاق بیفتد. تصمیم با من است.»

یکی از استدلال‌های اصلی پوتین این است که روسیه در آستانهٔ پیروزی است و اوکراین باید شرایط روسیه را بپذیرد یا با شکست و از دست دادن سرزمین‌های بیشتری روبه‌رو شود. اما واقعیت میدانی نشان می‌دهد جنگ در بن‌بست قرار دارد.

روسیه در تابستان پیشرفت‌های کندی داشته اما تاکنون نتوانسته شهر استراتژیک پُکروفسک در منطقهٔ دونتسک را، با وجود نبردهایی که از تابستان ۲۰۲۴ جریان داشته و تلفات سنگین، تصرف کند.

روسیه از همین ادعای پیروزی قریب‌الوقوع برای توجیه خواسته‌های حداکثری خود در جنگ استفاده می‌کند؛ از جمله اینکه اوکراین باید بخش‌هایی از دونتسک را که هنوز به اشغال روسیه درنیامده تحویل دهد، به‌طور دائمی از پیوستن به ناتو یا هر اتحاد دیگری صرف‌نظر کند، ارتش خود را به‌شدت کاهش دهد و ممنوعیت دریافت حمایت نظامی آینده از غرب را بپذیرد. اینها بخشی از تلاش پوتین برای بازگرداندن کی‌یف به حوزهٔ نفوذ مسکو است.

با وجود لفاظی‌های پیروزمندانهٔ پوتین، تحریم‌های غرب و هزینه‌های رو به افزایش جنگ — که اکنون ارتش و نیروهای امنیتی حدود ۴۰ درصد از بودجهٔ روسیه را می‌بلعند — فشار فزاینده‌ای بر اقتصاد روسیه وارد کرده‌اند؛ درآمدها کاهش یافته و مقام‌ها دربارهٔ خطر رکود هشدار داده‌اند.

نشانه‌های خستگی از جنگ در روسیه در حال ظهور است، هرچند هیچ‌یک هنوز تهدیدی برای رژیم پوتین محسوب نمی‌شود. حکومت او سرکوب را تشدید کرده و سانسور سختگیرانهٔ زمان جنگ را اعمال کرده است که هرگونه انتقاد از ارتش یا خودِ جنگ را ممنوع می‌کند.

بر اساس نظرسنجی مؤسسهٔ مستقل مرکز لوادا، ۶۳ درصد از روس‌ها خواستار پایان جنگ هستند و تنها ۳۰ درصد از ادامهٔ آن حمایت می‌کنند.

منبع: واشنگتن پست

 

چرا اسرائیل نمی تواند حماس را شکست دهد

پس از نزدیک به یک سال بمباران و ویرانی بی‌وقفه در غزه، دولت اسرائیل از پیروزی کامل خود سخن می گوید. اما واقعیت‌ چیز دیگری است. از دل ویرانه‌های غزه، حدود ۱۵ هزار جنگجوی حماس دوباره ظاهر شده‌اند؛ بیشترشان مسلح‌اند و در حال تلاش برای بازپس‌گیری کنترل اوضاع. گزارش‌ها از داخل غزه نشان می‌دهد که این نیروها شروع کرده‌اند به شکار کسانی که مظنون به همکاری با اسرائیل هستند و بعضی را در خیابان‌ها اعدام می‌کنند. حماس نه تنها از بین نرفته، بلکه با وجود ضربات سنگین، هنوز زنده است.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: پایان جنگ از نگاه ترامپ، آغاز آشوب در غزه

این نتیجه نباید کسی را شگفت‌زده کند. همه کارشناسان معتبر ضدتروریسم سال‌هاست هشدار داده‌اند که حماس را نمی‌توان فقط با ابزار نظامی نابود کرد. حماس صرفاً گروهی جنگجو نیست؛ بلکه یک جنبش سیاسی و ایدئولوژیک است که ریشه‌های عمیقی در جامعه فلسطینی دارد. همان‌طور که ایالات متحده با القاعده و داعش تجربه کرد، می‌توان رهبران را کشت، زیرساخت‌ها را نابود کرد و سرزمین را اشغال نمود، اما نمی‌توان یک ایده را نابود ساخت.

هدف اعلام‌شده اسرائیل برای «پیروزی کامل» از ابتدا توهمی بیش نبود. ساختار فرماندهی حماس قطعاً آسیب دیده، اما هنوز به شکل سلول‌های کوچک و شبه‌نظامیان محلی فعالیت می‌کند. در این میان، حملات اسرائیل جمعیت غیرنظامی غزه را ویران کرده، ده‌ها هزار نفر را کشته، بیش از یک میلیون نفر را آواره نموده و محله‌ها را با خاک یکسان ساخته است. با این حال، ریشه‌های اصلی شکل‌گیری حماس — یعنی ناامیدی، پایمال شدن حقوق و بی‌کشوری — هنوز وجود دارند و حتی بدتر از گذشته شده‌اند.

باید یادآوری کرد که حماس چگونه به قدرت رسید. در اوایل دهه ۲۰۰۰، تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری فتح به نماد فساد، خویشاوندسالاری و ناکارآمدی تبدیل شده بود. پس از سال‌ها شکست مذاکرات صلح، رکود اقتصادی و گسترش شهرک‌سازی‌های اسرائیل، مردم فلسطین اعتماد خود را به توانایی فتح برای اداره امور یا تحقق کشور مستقل از دست دادند. حماس از همین نارضایتی بهره گرفت و خود را به عنوان جایگزینی عاری از فساد، منظم و مقاوم معرفی کرد؛ جنبشی برای «مقاومت» و «عدالت اجتماعی».

وقتی حماس در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۶ در غزه پیروز شد، در واقع رأی مردم نوعی اعتراض به رکود و فساد فتح بود، نه حمایت از افراط‌گرایی اسلامی. اما پس از به‌دست گرفتن قدرت، حماس مسیر آشنای حکومت‌های اقتدارگرا را در پیش گرفت: با زور قدرت را تثبیت کرد، گروه‌های رقیب را از غزه بیرون راند، انتخابات آینده را لغو نمود و یک حکومت نظامی کوچک اما قدرتمند ساخت. رهبران آن منابع زیادی را صرف ساخت تونل‌ها، موشک‌ها و ارتش خود کردند، نه رفاه مردمی که حاکم‌شان بودند.

اما نکته‌ای که اغلب نادیده گرفته می‌شود، نقش سیاست‌های اسرائیل، به‌ویژه در دوران بنیامین نتانیاهو، در تثبیت موقعیت حماس است. سال‌ها نتانیاهو سیاستی را دنبال کرد که هدفش جدایی و شکاف میان فلسطینی‌ها بود، تا از این طریق کرانه باختری و غزه از هم جدا بمانند. یک رهبری واحد فلسطینی می‌توانست امکان بازگشت به مذاکرات صلح و تحقق راه‌حل دو‌کشوری را فراهم کند، اما رهبری تکه‌تکه، چنین امکانی را از بین برد. بنابراین اسرائیل عملاً حکومت حماس در غزه را تحمل می‌کرد و در عین حال، تشکیلات خودگردان را در کرانه باختری تضعیف می‌نمود.

این محاسبه بدبینانه شاید در کوتاه‌مدت به نفع نتانیاهو بود، اما در درازمدت فاجعه‌بار شد. با اجازه دادن به حماس برای تثبیت قدرتش، نتانیاهو تضمین کرد که جنبش ملی فلسطین همواره تفرقه‌زده بماند و راه‌حل دو‌کشوری در عمل تا زمانی نامعلوم به تعویق بیفتد. ادامه حکومت حماس در غزه، بهانه‌ای آماده بود برای تعلل در روند صلح، در حالی که اسرائیل شهرک‌سازی را گسترش می‌داد، اشغال را عمیق‌تر می‌کرد و از تصمیمات سیاسی دشوار طفره می‌رفت.

طنز تلخ ماجرا این است که همین سیاستی که برای متوقف کردن روند صلح طراحی شده بود، حالا منجر به پیامدهای فاجعه باری شده است. حمله حماس در ۷ اکتبر امنیت اسرائیل را در هم شکست، جنگی ویرانگر را آغاز کرد و امید به صلح را برای یک نسل دیگر عقب انداخت. تلاش اسرائیل برای شکست دادن حماس با نیروی قهری، در عمل غزه را ویران کرده اما ایدئولوژی حماس را از بین نبرده است.

در میان فلسطینیان، عشق و علاقه عمیقی به حماس وجود ندارد. بسیاری از مردم، این گروه را مسئول ویرانی و مرگ خانواده‌ها و محله‌های خود می‌دانند. اما در نبود یک جایگزین سیاسی معتبر یا نقشه راه واقعی برای صلح، روایت حماس همچنان زنده است. افراط‌گرایی از دل ناامیدی تغذیه می‌شود و در غزه امروز، ناامیدی فراوان است.

تنها راه واقعی برای شکست دادن حماس، نه با زور اسلحه بلکه با نیروی ایده‌هاست. حماس از این روایت تغذیه می‌کند که «خشونت، تنها راه رسیدن به عزت برای مردمی بی‌کشور است». بهترین راه برای نابود کردن این روایت، ارائه یک جایگزین واقعی است: یک طرح صادقانه و بین‌المللی برای تحقق راه‌حل دو‌کشوری.

این یعنی باید مشروعیت نهادهای سیاسی فلسطینی بازسازی شود، غزه زیر نظر یک دولت تکنوکرات یا اداره چندملیتی بازسازی گردد، و رهبران میانه‌رو که به اداره و اصلاح متعهدند، تقویت شوند. جامعه جهانی — به رهبری آمریکا و کشورهای عربی — باید کمک‌های بازسازی را مشروط به اصلاحات سیاسی و زمان‌بندی مشخص برای انتخابات فلسطینی کند. از سوی دیگر، اسرائیل باید بپذیرد که امنیتش از طریق محاصره دائمی یا اشغال به دست نمی‌آید، بلکه تنها از راه همزیستی ممکن است.

جنگ اسرائیل علیه حماس نشان داد آنچه کارشناسان ضدشورش سال‌ها می‌گویند درست است: می‌توان ارتش دشمن را شکست داد، اما نه اندیشه‌اش را. برای پایان واقعی این جنگ، اسرائیل و متحدانش باید بیش از تخریب تونل‌ها، به ساختن امید فکر کنند.

منبع: نشنال اینترست


چگونه زندان‌های اسرائیل به میدان آموزش فلسطینی‌ها تبدیل شدند

وقتی اتوبوس‌های حامل زندانیان فلسطینی مسیر کوتاه میان زندان‌های اسرائیل تا ویرانه‌های غزه را طی می‌کردند، حماس پیام پیروزی خود را منتشر کرد: «ما وعده خود به زندانیان آزادشده‌مان را ادا کرده‌ایم. آزادی زندانیان از زندان‌های دشمن، همواره در قلب اولویت‌های ملی ما بوده و خواهد بود.»

از نگاه اسرائیلی‌ها، این اتوبوس‌ها پر از «تروریست‌» بود؛ حدود ۴۰۰۰ نفر از آنان در طول دو سال جنگ غزه در ازای تقریباً همهٔ ۲۵۱ گروگان اسرائیلیِ در اسارت حماس مبادله شدند. اما برای فلسطینی‌ها، این مبادله تحقق یکی از اهداف اصلی حماس بود: آزادسازی فلسطینیان از زندان‌های بدنام اسرائیل.

بیشتر آزادشدگان هرگز محاکمه نشده بودند و در شرایط بسیار سخت و محدودکننده دوران جنگ نگهداری می‌شدند. بسیاری از آنان فقط بازیگرانی فرعی در این درگیری بی‌پایان بودند؛ جوانانی که به جرم پرتاب سنگ یا انتشار پست‌هایی در شبکه‌های اجتماعی بازداشت شده بودند.

اما در میان این مبادلهٔ اخیر، حدود ۲۵۰ نفر از کسانی حضور داشتند که اسرائیل از آنان با عنوان «سنگین‌وزن‌ها» یاد می‌کند؛ مبارزان سرسختی که به قتل غیرنظامیان محکوم شده‌اند، هرچند در عادلانه بودن دادرسی آنها شک و شبهه فراوان وجود دارد.

فشار مکرر برای آزادی این زندانیانِ باارزش در برابر گروگان‌ها، یکی از دشوارترین معضلات اخلاقی و راهبردی اسرائیل بوده است. چنین مبادلاتی — که یکی از مقام‌های اسرائیلی از آن با عنوان «سنتی از سر اجبار» یاد کرده — تاریخی طولانی و منحصربه‌فرد در روابط میان دولت یهود و دشمنانش دارد.

حتی پیش از جنگ اخیر در غزه، اسرائیل از دههٔ ۱۹۸۰ تاکنون دست‌کم ۸۵۰۰ زندانی را در ازای کمتر از ۲۰ گروگان زنده (که تقریباً همه نظامی بودند) و اجساد ۸ تن دیگر مبادله کرده است.

این روند انگیزه‌ای برای گروه‌های مسلح — نه فقط حماس — ایجاد کرده است تا اسرائیلی‌ها، به‌ویژه سربازان را، برای آزادی نیروهای خود بربایند. نتیجه، بازاری سیاه و تکان‌دهنده از «ارزش انسانی» است؛ جایی که هر اسرائیلی ربوده‌شده در ازای ده‌ها یا حتی صدها فلسطینی آزاد می‌شود.

اما فراتر از این، زندان‌های اسرائیل ناخواسته به میدان آموزش و رشد نسل تازه‌ای از رهبران فلسطینی تبدیل شده‌اند.

در زندان، مبارزان گروه‌های گوناگون — از اسلام‌گرایان حماس تا ملی‌گرایان فتح، از چپ‌گرایان جبهه خلق برای آزادی فلسطین (PFLP) تا اعضای جهاد اسلامی مورد حمایت ایران — در کنار هم قرار می‌گیرند: از اندیشه‌های یکدیگر تغذیه می‌کنند، مطالعه می‌کنند و در انتظار آزادی بعدی، شهرتشان در بیرون افزایش می‌یابد.

زندانیان برای این پدیده نامی دارند: «دانشگاه حدریم»؛ برگرفته از نام یکی از زندان‌های اسرائیل که در آن برنامهٔ رسمی دانشگاهی وجود دارد.

شیخ احمد یاسین، بنیان‌گذار حماس، و یحیی السنوار — طراح حملهٔ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که جنگ کنونی را شعله‌ور کرد — از «فارغ‌التحصیلان» همین نظام‌اند.

امانی سراحْنه عضو «باشگاه زندانیان فلسطینی» می‌گوید: «کسی که برای وطنش فداکاری کند، برای ما قهرمان است. وقتی از زندان بیرون می‌آید، بخشی از صحنهٔ رهبری سیاسی می‌شود.»

برخی از زندانیانی که اوایل امسال در مبادلات آزاد شدند، اکنون به نمادهای مقاومت فلسطین تبدیل شده‌اند. زکریا زبیدی، جنگجوی اهل جنین، در سال ۲۰۲۱ به خاطر فرارش از زندان برای مدتی کوتاه اما پر سر و صدا، به افسانه‌ای در فرهنگ عمومی فلسطینی بدل شد. حسام شاهین، از رهبران جوانان فتح، نیز به‌دلیل اعتصاب غذا شهرت یافت.

در مبادلهٔ این هفته، اسرائیل از آزادی چهره‌هایی چون مروان برغوثی، رهبر فتح (که هوادارانش او را «نلسون ماندلای فلسطین» می‌خوانند)، و احمد سعدات، رهبر جبهه خلق برای آزادی فلسطین (که به‌دلیل سازمان‌دهی ترور یکی از وزیران اسرائیلی در ۲۰۰۱ زندانی شد)، خودداری کرد. اما مردانی را آزاد نمود که دستگاه‌های امنیتی‌اش سال‌ها برای یافتن و دستگیری آنان هزینه کرده بودند.

از جمله آنان عبدالناصر عیسی است؛ فردی که در سال ۱۹۹۵، در ۲۷ سالگی، پس از آن‌که سازمان امنیت داخلی اسرائیل (شین‌بت) ردّ او را از دمشق تا غزه و سپس به آپارتمانی کوچک در نابلس در کرانه باختری دنبال کرد، دستگیر شد.

عیسی از بنیان‌گذاران شاخهٔ نظامی حماس در کرانه باختری توصیف شده بود — همان «گردان‌های قسام» که اکنون اسرائیل در غزه با آن می‌جنگد — و دادگاه‌های نظامی او را به دو بار حبس ابد به‌علاوهٔ هفت سال دیگر محکوم کردند.

اما در فوریه امسال، پس از سه دهه، عیسی ۵۷ ساله و نحیف از زندان اسرائیل آزاد شد. او زمانی به‌عنوان مبارز در سایه زندگی می‌کرد، اما در زندان به شخصیتی افسانه ای بدل شد، به‌ویژه به‌خاطر داستانی که می‌گفت او زیر شکنجه‌های اسرائیل دوام آورد تا یکی از شاگردانش بتواند مأموریت انتحاری‌اش را به پایان برساند.

حماس اکنون او را به نماد مقاومت فلسطین تبدیل کرده و برخی او را نامزد بالقوهٔ رهبری می‌دانند. برای اسرائیل، عیسی تهدیدی نهفته است: مبارزی باتجربه که زندان از او چهره‌ای الهام‌بخش برای نسل تازه‌ای از مبارزان ساخته است.

یکی از مقام‌های پیشین شین‌بت که در دستگیری اولیهٔ او نقش داشت گفت: «چشمانمان باید مراقب او باشد. آن زمان خطرناک بود، اکنون هم هست.»

به گفتهٔ یک مقام خاورمیانه‌ای که از تحرکات او باخبر است، عیسی فعلاً زندگی آرامی در پیش گرفته است. او پس از آزادی، در گفت‌وگویی با فایننشال تایمز در قاهره، دوران زندان خود را «تجربه‌ای بسیار جالب و پربار» توصیف کرد.

او گفت: «در زندان با رهبران بسیاری از طیف‌های گوناگون سیاسی فلسطین آشنا شدم؛ راست‌گرا، چپ‌گرا، اسلام‌گرا و ملی‌گرا.»

عیسی به حقوق بین‌الملل و قطعنامه‌های سازمان ملل اشاره کرد اما از پرداختن به نقش خود در قتل غیرنظامیان اسرائیلی طفره رفت.

او گفت تهدیدی برای اسرائیلی‌ها یا یهودیان نیست، اما پذیرفت که اندیشه‌هایش تهدیدی برای صهیونیسم به شمار می‌رود: «شاید من، مثل سایر فلسطینی‌ها، فقط به این دلیل خطرناک تلقی می‌شوم که وجود دارم. شاید برایشان دردسرم چون دربارهٔ مقاومت در برابر اشغال صحبت می‌کنم.»

مقام پیشین شین‌بت گفت: اسرائیل باور دارد هرچند دوران مبارزهٔ مسلحانهٔ عیسی به پایان رسیده، او همچنان خطرناک است، چون می‌تواند به حماس در تأمین مالی و شبکه‌سازی برای آموزش و تسلیح نیروها در لبنان، سوریه و جاهای دیگر کمک کند.

اگر عیسی روزی به رهبری برسد، این تکرار همان الگوی چند دههٔ گذشته خواهد بود. در مبادلهٔ معروف به «توافق جبریل» در سال ۱۹۸۵، سه سرباز اسرائیلی در ازای ۱۱۵۰ زندانی فلسطینی — از جمله احمد یاسین، که بعدها حماس را بنیان گذاشت — آزاد شدند.

در سال ۲۰۰۴، اسرائیل ۴۵۰ زندانی (عمدتاً لبنانی) را در ازای یک تاجر اسرائیلی ربوده‌شده توسط حزب‌الله و اجساد سه سرباز دیگر آزاد کرد. چند سال بعد، مئیر داگان، رئیس وقت موساد، گفت برخی از آن زندانیان آزادشده دست‌کم ۲۳۱ اسرائیلی را کشته‌اند.

اما مبادله‌ای که بیش از همه سرویس‌های امنیتی اسرائیل را آزار داده، آزادی یحیی السنوار در سال ۲۰۱۱ بود؛ کسی که به جرم قتل فلسطینی‌هایی که مظنون به همکاری با اسرائیل بودند، زندانی شده بود.

السنوار همراه با بیش از ۱۰۰۰ فلسطینی دیگر در ازای تنها یک سرباز اسرائیلی، گیلعاد شالیت، آزاد شد و سپس در سلسله‌مراتب حماس بالا رفت تا به رئیس شاخهٔ غزه تبدیل شود. او در نهایت طراح حملهٔ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شد؛ حمله‌ای که به گفتهٔ مقامات اسرائیل در آن ۱۲۰۰ نفر کشته و ۲۵۰ نفر گروگان گرفته شدند.

البته همهٔ فلسطینی‌های درون زندان‌های اسرائیل — که هنوز هزاران نفرند — در اندیشهٔ شهرت پس از آزادی نیستند. بسیاری فقط سپاسگزارند که زنده مانده‌اند؛ به‌ویژه پس از افزایش موارد ضرب‌وشتم و گرسنگی دادن آنان از ۷ اکتبر به این‌سو. از آن تاریخ تاکنون دست‌کم ۷۵ زندانی در بازداشت اسرائیل جان باخته‌اند.

اما برای برخی دیگر، همان‌طور که عمار مصطفی مردی، ۴۳ ساله، که پس از ۲۲ سال زندان (به جرم قتل یک شهرک‌نشین یهودی در کرانه باختری) در فوریه آزاد شد، می‌گوید: «زندان رهبران جدیدی می‌سازد.»

مردی گفت در دوران حبس از فلسطینی‌هایی چون السنوار، برغوثی و سعدات — که هم‌سلولی‌ها و آموزگارانش بودند — چیزهای بسیاری آموخته است.

او گفت: «آن‌ها در بین زندانیان پیشگام بودند و هر روز چیزی تازه به ما می‌آموختند.»

منبع: فایننشال تایمز


نظر شما