twitter share facebook share ۱۳۹۷ دی ۲۴ 1226

بسیاری از ایرانیان معتقدند که تولد اسراییل نتیجه توطئه جریانی مخوف به نام صهیونیزم بود که به کمک انگلیس برای ضربه زدن به مسلمانان انجام شد. در این میان حتی نظریه پردازان در بیان چرایی تولد اسراییل به ذکر چند نظر سطحی از جمله اینکه (استعمارگران غربی برای تسلط بر نفت و گاز خاورمیانه، مبارزه با جنبش های اسلامی و ایجاد جای پای محکمی برای خود در این منطقه سوق الجیشی و مهم اقدام به ساخت اسراییل نمودند) اکتفا می کنند، حال آنکه بطلان این دلایل به راحتی قابل اثبات است. حقیقت آن است که تولد اسراییل دلایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نهفته ای دارد که چون شناخت آنها نیازمند تحقیق و کار بیشتری است توسط این نظریه پردازان نادیده گرفته می شود.

آنچه در ادامه می خوانید بیان مختصری از اسباب و علت های شکل گیری اسراییل است که در کتاب «تولد اسراییل» نوشته دکتر صادق زیباکلام به تفصیل آمده است.

اما پیش از آنکه به بررسی چگونگی شکل گیری اسراییل بپردازیم سزاوار است در بخش نخست مقاله به این سؤالات پاسخ دهیم که چرا یهودیان علی رغم زندگی در اروپا به مدت نزدیک به دو هزار سال، در جامعه میزبان استحاله نشدند و چگونه توانستند هویت خود را حفظ کنند؟ و چرا مردم اروپا این چنین از یهودیان ابراز نفرت و انزجار می کردند؟

نخستین ساکنان فلسطین

پاسخ به سؤالات فوق و در نهایت کشف علل و اسباب شکل گیری اسراییل، در گرو مطالعه و شناختی هرچند مختصر از تاریخ 4 هزار ساله یهود است.

ذکر این نکته برای آنانکه صرف حضور تاریخی یک قوم در سرزمینی را، ملاک تعلق خاک به آن قوم می دانند، خالی از لطف نیست که آب و هوای مدیترانه ای و معتدل فلسطین و نیز قرار گرفتن در محل تلاقی دو تمدن بین النهرین و مصر باعث شده بود تا این سرزمین در طول تاریخ عرصه تاخت و تاز اقوام و قدرت های مختلف قرار گیرد. برای نمونه رومی ها، ایرانیان، یونانیان، اعراب و عثمانی بر این منطقه حکم راندند و در تمام این مدت نیز یهودیان به حیات خود در آن ادامه دادند.

نخستین اقوام ساکن در فلسطین سامی ها بودند که از هزاره چهارم قبل از میلاد، طی چندین مرحله به آنجا مهاجرت کردند. یکی از موج های مهاجرتی این گروه 1300 قبل از میلاد بود؛ ایشان قوم پیشرفته ای بودند که زندگی خود را به حالت شهرنشینی درآورده و به معاملات و تجارت می پرداختند و به عنوان نخستین قوم از میان گروههای مهاجر به فلسطین، به خدای نادیده باور داشتند.

حضرت ابراهیم(ع) رهبری این دسته را عهده دار بود. در کتاب عهد عتیق آغاز تاریخ 4 هزار ساله یهود، چنین آمده است که خداوند در اور (منطقه ای در جنوب عراق) بر ابراهیم وحی فرستاده، از او خواست به سرزمینی برود که به او نشان خواهد داد؛ در ازای این کار، خداوند نیز ابراهیم و خاندانش را مورد رحمت قرار داده، ذریه او را مردمان برگزیده خواهد کرد. گرچه مکان این سرزمین در این کتاب مشخص نیست، اما در تورات، هم به کنعان اشاره شده است و هم سرزمینی که از رود نیل تا فرات را شامل می شود. اما یهودیان ساکن در فلسطین بارها مورد حمله اقوام مختلف قرار گرفته و کشته یا تبعید شدند که آخرین آن توسط امپراتوری روم انجام شد و بسیاری از یهودیان را به نقاط مختلف اروپا کوچاند.

آنچه دین و فرهنگ یهودیان را زنده نگه داشت

یکی از عواملی که قوم یهود را در مقایسه با سایر اقوام باستان زنده نگاه داشت، پرستش خدای نادیده بود. این خدا با خدایان دیگر سر جنگ و رقابت نداشت (چنانکه در بت ها این رقابت و نزاع وجود داشت و پیروان بت های مختلف دائم باهم می جنگیدند)، نیاز به قربانی نداشت، در جنگ ها از بین نمی رفت و پیروان خود را به تقدس و تقوا و معنویت تشویق می کرد.

یکی دیگر از مواردی که سبب بقای یهودیان و عدم استحاله در جامعه میزبان و بین اکثریت جامعه شد، حس تعلق خاطر آنان به یهودیت و ویژگی های این دین بود.

پیشتر اشاره کردیم که یهودیان بارها مورد حمله اقوام مختلف قرار گرفته و کشته و تبعید شدند؛ در مواجهه با این حملات، این سؤال برای بسیاری از یهودیان ایجاد شد که اگر ما قوم برگزیده هستیم چرا از جانب خدا کمک نشدیم؟ و پاسخی که بدان رسیدند آن بود ما از آیین ابراهیم و فرامین موسی فاصله گرفته ایم. پس علما دست به تنظیم وپیرایه کردن عقاید مذهب یهود زدند؛ پیش از این، اصول و اعتقادات یهود به صورت منسجم و مکتوب در نیامده بود. تورات در این زمان تدوین شد و باعث شد یهودیان حدود و ثغور دین و تکالیف خود را بدانند. این اصلاحات، احساس تعلق خاطر یهودیان را به مذهب بیشتر کرد و آنها را مومن تر و متعهدتر نمود. اما مهمترین ویژگی این دین آن بود که به پیروان خود حق انتخاب آزادانه می داد، لذا یهودیان به اختیار خود دیندار می گشتند و کسی آنها را وادار به انجام کاری نمی کرد؛ ضمن اینکه چون عنوان اقلیت را داشته و تحت حاکمیت دیگران بودند، بیشتر به مذهب چنگ می زدند؛ به ویژه به هنگام تبعید، حس ناسیونالیستی و هویت دینی آنان برانگیخته تر می شد. پس از تخریب معابد یهودیان به دست امپراتوری روم و تبعید و آوارگی آنان در اروپا، از آنجا که دیگر یک نهاد مرکزی به نام روحانیت که متولی شریعت باشد وجود نداشت، خود یهودیان در گوشه گوشه جهان متولی دین گشتند و یهودیت دینی شد که بیشتر با اعتقادات قلبی سروکار داشت و اجرای احکام و دستورات آن به شکل ساده و فردی انجام می گرفت.

اما دلیل سوم در استحاله نشدن یهودیان آن بود که آنان فرهنگ و تمدن پیشرفته تری نسبت به جامعه میزبان داشتند؛ بنابراین هرجا فرار کردند یا تبعید شدند، استحاله نشدند و فرهنگ و دین خود را حفظ کردند. بخشی از این فرهنگ و تمدن آموزه هایی بود که یهودیان در طول حکومت یونانیان بر فلسطین، از آنان فرا گرفتند. یهودیان تعلیم و تربیت اجباری داشتند که شامل آموزش تورات و زبان عبری می شد؛ همین امر موجب گشت که میراث تمدنی این قوم نسل به نسل منتقل شود. آنان تمدن و علم را از دیگر جوامع فرا می گرفتند و در عین حال اصول خود را حفظ می کردند. نظام تامین اجتماعی داشتند و از حداقل معیشت برخوردار بودند؛ در این نظام، یهودیان بیمار و پیر و معلول به حال خود رها نمی شدند و جمع یهودیان سرپرستی آنان را بر عهده داشتند.

یهودی ستیزی از چه روی؟

در زمان تسلط رومیان بر فلسطین، بین این گروه با یهودیان جنگ هایی انجام شد که یکی از دلایل بروز آن –در کنار علل اقتصادی و فرهنگی- غلیان حس ناسیونالیستی و استقلال طلبی در یهودیان بود. همین امر بطلان نظریه آنان که ایده ساخت کشور یهود را ساخته و پرداخته استعمار غرب به ویژه انگلیس می دانند نشان می دهد و گویای این امر است که فکر برخورداری از یک سرزمین مستقل، از دیرباز بین یهودیان وجود داشته است. 

در نهایت، این جنگ ها با تخریب کامل معابد یهودیان، منع زندگی آنان در فلسطین و مهاجرت و پخش شدن آنها در اروپا به پایان رسید. اما یکی از آثار این جنگ ها شکاف ایجاد شده بین مسیحیت و یهودیت بود؛ این شکاف به تدریج آنقدر عمیق شد که تا پایان قرون وسطی و افول کلیسا، یهودیان دائم تحت فشار و آزار و تبعیض و کشتار مسیحیان بودند. به عبارت دیگر نفرت از یهود ابتدا دلایل مذهبی داشت.

این حالت انحصاری دین یهود که خود را قوم برگزیده می دانستند، اجازه ازدواج با غیر یهودی را نداشتند، به نجس و پاکی معتقد بودند، خدای واحد را می پرستیدند و دیگران را کافر می دانستند و در یک کلام متفاوت از سایرین بودند، زمینه های کینه و نفرت دیگران از آنان را به تدریج ایجاد کرد. ضمن اینکه کلیسا یهودیان را به عنوان قاتلین حضرت عیسی و معاند و کافر معرفی می کرد و آنان را تحت فشار می گذاشت تا از گناه قتل مسیح استغفار کرده و مسیحی شوند.

عامل دیگری که فضای اروپا را علیه یهودیان شوراند، جنگ های صلیبی بود. این جنگ احساسات مذهبی مسیحیان را افزون کرد و با بالارفتن این احساسات، یهودیان به عنوان دسترس ترین مخالفان، مورد تجاوز و انتقام گیری قرار گرفتند؛ به ویژه وقتی مسیحیان شکست می خوردند، یهودیان را متهم به خیانت و همکاری با مسلمانان می کردند، در معرض انواع آزار و فشار و محرومیت و حتی کشتار قرار می دادند. در این زمان یهودیان مجبور شدند در محل های خاصی به نام «گتو» زندگی کنند، لباس مخصوص بپوشند و علامتی به آستین ببندند تا با مردم میزبان مخلوط نشوند؛ تصدی مشاغل مهمی همچون مشاغل نظامی و دولتی توسط آنان ممنوع بود و شیوع بیماری و حوادث طبیعی به پای آنها نوشته می شد.

اما دلیل یهودی ستیزی اروپاییان تنها مذهبی نبود، چنانکه بعد از رنسانس و تضعیف کلیسا اگرچه گتوها جمع شد و محرومیت و قوانین تبعیض آمیز رفع گشت، اما احساسات ضد یهودی بیشتر شد. در دوران مدرن جهت گیری یهودی ستیزی از مذهب به سمت اقتصاد رفت و پای نژاد نیز به میان کشیده شد.

یهودیان نسبت به مردم جامعه میزبان تحصیل کرده تر و پیشرفته تر بوده، هنرمند، صنعتگر و تاجر بودند و همه اینها باعث می شد که از لحاظ مالی نسبت به سایر اروپاییان در سطح بالاتری قرار گیرند. درحالیکه مدارس مسیحیان در دست کلیسا و بیشتر مختص به اشراف بود، یهودیان در گتوها درس می خواندند. در اروپای قرون وسطی تجارت امری پست و حقیر بود و کشاورزی و زمین داری نشانه اشرافیت؛ و چون یهودیان مردمانی پست شمرده می شدند، نمی توانستند صاحب زمین شوند، پس رو به تجارت آوردند؛ در زمانی که هیچ سیستم ارتباطی و مالی و بانکی در کار نبود، آنان در شرق و غرب و همه جای دنیا با یهودیان دیگر مرتبط بودند. همه اینها باعث شد که عملا از هزاره دوم بعد از میلاد، تجارت در اروپا به تدریج در انحصار یهودیان قرار گیرد و آنان نخستین موسسین بانک و نظام بانکداری، انبارداری، حمل و نقل و کشتیرانی شوند.

در دوره رنسانس و بعد از انقلاب کبیر فرانسه، نابسامانی های گسترده ای اروپا را فرا گرفته بود؛ مشکلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نیز جنگ های عدیده بین کشورهای اروپایی آسیب زیادی به قشرهای محروم اروپا وارد کرد. در این میان ترقی و پیشرفت اقتصادی یهودیان به عنوان یک گروه اقلیت، بر خشم و نفرت مردم از آنها افزود و باعث شد مشکلات اقتصادی را به پای آنها نوشته و عناوینی همچون رباخوار، محتکر، مال پرست و مفسد اقتصادی به آنان نسبت دهند.

برخی رهبران و جریانات سیاسی نیز بر موج یهودی ستیزی حاکم سوار شده، تعمدا به این شایعات و اتهامات دامن زدند و یهودیان را متهم کردند که از امکانات اقتصادی خود استفاده می کنند تا بر مراکز قدرت سیاسی کشورهای اروپایی مسلط شوند. بنابراین یهودی ستیزی از حوزه اقتصادی فراتر رفته، وارد حوزه سیاست، اجتماع و فرهنگ نیز شد و این جریانات سیاسی موفق شدند با استفاده از این حربه به پارلمان راه یابند. 

علاوه بر اینها، رنسانس و انقلاب های متعدد اروپا منجر به ظهور طبقه ای آسیب دیده و ناراضی شد که نیاز داشتند به یک ایدئولوژی متوسل شوند تا در قالب آن، یک جنبش اجتماعی راه اندازند و خشم و نارضایتی خود را بیرون ریزند و از طبقه مرفه امتیاز گیرند؛ این ایدئولوژی ناسیونالیسم بود. بر این اساس نژاد یهود بد، ناخالص و منحرف نامیده می شد تا جایی که حتی روشنفکران و اندیشمندان اروپا در دام این نژادپرستی افتادند و برای نمونه «واگنر» نویسنده و متفکر بزرگ آلمانی در مورد یهودیان نوشت: «اگر آلمانی ها به خود نمی آمدند، عن قریب نژاد پاک و خالص آنها توسط میکروب و کرم یهودیت از بین می رفت».

*برگرفته از کتاب تولد اسراییل؛ نوشته دکتر صادق زیباکلام

نظر شما