twitter share facebook share ۱۴۰۲ اسفند ۰۴ 546

اسرائیل در آستانه آغاز عملیات زمینی در شهر رفح در مرز مصر قرار دارد؛ این درحالی است که صدها هزار پناهجوی فلسطینی که طی چهار ماه پس از آغاز حملات اسرائیل به غزه آواره شده اند، در رفح پناه گرفته اند. دولت محافظه کار اسرائیل اکنون آشکارا از اخراج کامل فلسطینیان از غزه سخن می گوید

رایان کراکر سفیر سابق آمریکا می گوید اگر این اخراج اتفاق بیفتد، جهان عرب پذیرای فلسطینیان نمی شود. با وجود حمایت عمومی از حقوق مردم فلسطین، واقعیت این است که تمام کشورهای عربی مدتهاست که با ترس و نفرت به فلسطینیان می نگرند. این امر به ویژه در مورد مصر صادق است و لذا شاهد هستیم که مصر همچنان از پذیرش فلسطینیان خودداری می کند

شاید هیچ دیپلماتی به اندازه کراکر با تاریخ خاورمیانه اشنا نباشد. جورج دبلیو بوش به وی لقب لورنس عربستان داد و مدال آزادی ریاست جمهوری را به او اعطا کرد. کراکر نزدیک به چهار دهه نماینده آمریکا در جهان عرب بود و به عنوان سفیر ایالات متحده در لبنان، سوریه، عراق، کویت، افغانستان و پاکستان خدمت کرد

کراکرِ 74 ساله که اکنون بازنشسته شده، یکی از بازماندگان بمب گذاری تروریستی سفارت آمریکا در لبنان در سال 1983 است که منجر به کشته شدن 64 نفر شد. او از نزدیک شاهد بوده که آرمان فلسطین از یک جنبش چریکی، به تلاشی دیپلماتیک و شکست خورده برای تشکیل کشوری مستقل در دهه 1990 و اوایل دهه 2000 تبدیل شده و در نهایت امروزه صرفا برای بقا می جنگد

در ادامه، پولیتیکو با کراکر گفتگویی انجام داده است که آن را می خوانید:

*کشورهای عرب تاکنون اجازه اسکان فلسطینیان را در خاک خود نداده اند؛ چه چیزی در مورد واکنش آنها به جنگ اسرائیل در غزه برای شما مایه شگفتی است؟

آنچه از زمان شروع درگیری تاکنون قابل توجه است، عدم واکنش جهان عرب بوده است. عربستان همچنان درها را برای توافق صلح با اسرائیل باز نگه داشته است؛ امارات، مراکش و بحرین حتی سفیران خود را از اسرائیل فرانخواندند. اردن سفیر خود را فراخواند ولی شرایط اردن فرق می کند و باتوجه به اینکه نیمی از جمعیت این کشور را فلسطینیان تشکیل می دهند، از سوی آنها تحت فشار است. عدم واکنش کشورهای عرب بسیار گویا است و نشان می دهد که آنها نگران سرنوشت فلسطینیان نیستند

*دولت بایدن در تلاش برای پایان دادن به مناقشه است و می خواهد گفتگو درباره آینده غزه و تشکیل کشور فلسطین را با طرف اسرائیلی اغاز کند. در مقابل هم از عربستان و دیگر کشورهای عرب می خواهد که به بازسازی غزه کمک کنند و به عادی سازی رابطه با اسرائیل ادامه دهند. ولی اگر دولتهای عرب صرفا از حمایت از ارمان فلسطین سخن بگویند و در عمل هیچ اقدامی نکنند، به نتانیاهو این سیگنال را می دهند که او نیز می تواند تنها در مورد دادن خودمختاری به فلسطینیان حرف بزند و گامی برای تحقق ان برندارد؛ درست است؟

من فکر می کنم که بعید است نتانیاهو حتی در حرف، از خودمختاری فلسطینیان سخن بگوید. کاری که او تاکنون کرده خودداری از بررسی هرگونه مذاکره بر سر تشکیل کشور فلسطین بوده است؛ وی به همین روند ادامه می دهد

*سابقه ضدیت اعراب با فلسطینیان به چه زمانی بازمی گردد؟ اگر فلسطینیان مجبور به ترک غزه شوند آیا کسی آنها را می پذیرد؟

فلسطینیان مردمی هستند که هیچ سرزمین و پناهی ندارند. من در زمان تهاجم اسرائیل به لبنان در سال 1982 و کشتار اردوگاه آوارگان فلسطینی شتیلا، در بیروت بودم. کشتار شتیلا فقط یکی از چند کشتاری بود که فلسطینیان با آن مواجه شدند؛ تل الزعتر اردوگاه آوارگان فلسطینی در شرق بیروت توسط نیروهای لبنانی محاصره شد و در روزهای اولیه جنگ داخلی لبنان در سال 1975 به ویرانه تبدیل شد. سه سال بعد از کشتار شتیلا، در سال 1985 جنگ اردوگاهها اغاز شد؛ شیعیان لبنانی با حمایت سوریه و ایران اردوگاههای شتیلا و برج البراجنه را سه سال محاصره کردند؛ در این مدت فلسطینیان زیادی کشته و زخمی شدند. ما در غرب جنگ اردوگاهها را چندان به یاد نداریم ولی اطمینان می دهم که ایرانیان و فلسطینی ها ان را به خوبی به خاطر دارند. فلسطینیان می دانند که آیت الله های تهران هیچ عشقی به فلسطین و آرمانش ندارند و حمایت کنونی آنها از فلسطین، بخشی از استراتژی گسترده تر ایران در تشکیل گروههای نیابتی است

*این نگاه شما به رابطه ایران و فلسطینیان باتوجه به اینکه بسیاری از سیاستمداران آمریکایی و اسرائیلی ایران را مسئول حمله حماس در 7 اکتبر می دانند، جالب است

من فکر نمی کنم ایرانیان حمله 7 اکتبر را طراحی کرده باشند؛ حتی مطمئنم که این کار را نکرده اند. اما اینکه هیچ قرابت ایدئولوژیکی بین ایران و آرمان فلسطین وجود ندارد، به این معنا نیست که ایرانیان از فلسطینی ها برای اهداف خود استفاده نمی کنند

*آیا همه چیز پس از جنگ شش روزه سال 1967 شروع نشده است؟ زمانی که رهبران عرب پس از شکست از اسرائیل و فرار فلسطینیان از کرانه باختری، برای اولین بار سازمان آزادیبخش فلسطین را به رسمیت شناختند؟

جنگ 1967 و ظهور ساف به عنوان تنها نماینده قانونی مردم فلسطین، نقطه عطفی در تحولات مربوط به فلسطینیان بود. پیش از ان فلسطینیان از نظر سیاسی عملا تابع سایر کشورهای عرب و نظامیان عرب بودند. شما PLA (ارتش آزادیبخش فلسطین) را داشتید که تحت فرمان سایر کشورهای عرب به ویژه اردن و سوریه بود؛ بنابراین تا سال 1967 فلسطینیان صدای مستقلی نداشتند. ولی جنگ 1967 و ظهور ساف به عنوان صدای فلسطینیان، شرایط را تغییر داد. در پی این جنگ صدها هزار فلسطینی به کشورهای لبنان و اردن تبعید شدند. در لبنان آوارگان فلسطینی مستقل بودند و دولت روی آنها کنترلی نداشت؛ این مسئله ترس و نفرت سایر اعراب را در پی داشت. توافقنامه قاهره در سال 1969 عملا به فلسطینیان تحت سازمان ساف در مناطق تحت سکونت خود، خودمختاری داد. فلسطینیان، خود اردوگاههایشان را اداره نموده و در جنوب لبنان آشوب به پا می کردند.

*آیا کشورهای عرب می ترسیدند که این صدها هزار فلسطینی آواره، به تهدیدی علیه دولت مرکزی بدل شده و بخواهند کنترل کشور را در دست بگیرند؟

بلکه تشکیل کشور اسرائیل و آواره شدن فلسطینیان از سال 1948 مشروعیت دولت های عربی را متزلزل کرد. هفت کشور عرب به اسرائیل اعلام جنگ کردند و به سختی شکست خوردند. رهبران عرب از عواقب این شکست -چه از جانب مردم خود و چه از جانب فلسطینیان آواره- می ترسیدند ولی چون ارتش آزادیبخش فلسطین تحت فرماندهی ارتش های عرب بود، دولت های عرب کنترل تسلیحات فلسطینیان را تا جنگ شش روزه در اختیار داشتند. جنگ 1967 دو تغییر شگرف ایجاد کرد: به رؤیای فتح اسرائیل با زور اسلحه پایان داد و باعث ایجاد ساف به عنوان سازمانی مستقل شد. ترکیب این دو عامل باعث شد که به جای جنگ بر سر آزادسازی فلسطین، شاهد دو جنگ در کشورهای عربی با عاملیت فلسطینیان تبعیدی باشیم؛ جنگ لبنان در سال 1969 و اردن در سال 1970. در جنگ اردن که به سپتامبر سیاه معروف است، ساف تلاش کرد سلطنت اردن را سرنگون کند ولی تلاش این سازمان نه تنها به دلیل مهارت ارتش اردن، که به دلیل حمایت هوایی سوری ها از اردن، شکست خورد. نیروی هوایی سوریه تحت فرماندهی حافظ اسد بود که از فلسطینیان ترس و نفرت شدیدی داشت. جالب است که تهاجم سال 1982 اسرائیل به لبنان، به سوریه کمک کرد تا ساختار ساف را از لبنان برچیند و این سازمان را مجبور به ترک بیروت کند

*آیا هیچ زمانی در بخش هایی از جهان عرب حمایت واقعی از آرمان فلسطین وجود نداشت؟ اکنون حماس بر فلسطینیان سلطه یافته و به دلیل ایدئولوژی خود که برگرفته از اندیشه های اخوان المسلمین است مورد نفرت دولت های عرب واقع شده؛ ولی ساف سازمانی ناسیونالیست و سکولار بود

ناسیونالیسم سکولار فلسطینی نیز تهدیدی وجودی برای اردن و سوریه تلقی می شد. مهمترین نگرانی که از جانب سازمان آزادیبخش فلسطین هر دو کشور را تهدید می کرد، موضوع امنیت ملی بود. افکار عمومی در کشورهای عرب پشت آرمان فلسطین بود ولی افکار عمومی تأثیری در سیاست دولت ها نداشت. تقریبا همه دولت های عرب در یک نقطه اشتراک داشتند، اینکه فلسطینیان تهدید هستند؛ آنها یک جمعیت خارجی هستند که باید تضعیف شوند. در همین راستا در سوریه، اردن و مصر کارزارهایی علیه ساف راه اندازی شد. البته در مصر جمعیت فلسطینی وجود نداشت ولی مصریان تهدید فلسطینی ها را به نحو دیگری حس می کردند. برای مثال دو مرد مسلح فلسطینی که عضو جبهه مردمی برای آزادی فلسطین بودند، نخست وزیر اردن را در روز روشن در مقابل هتل شرایتون قاهره ترور کردند و یکی از آنها خم شد تا خون نخست وزیر را بنوشد. اقداماتی از این دست باعث نفرت از فلسطینیان در مصر شد. به همین دلیل بود که وقتی انتونی بلینکن وزیر خارجه آمریکا اخیرا پیشنهاد داد که مصر به مردم غزه موقتا پناه دهد، مصری ها به شدت موضع مخالف گرفتند. همچنین به دلیل نزدیکی حماس به اخوان المسلمین، مصریان نسبت به این گروه حس دشمنی دارند.

*آیا فرصت ها برای درست کردن اوضاع فلسطین از دست رفته است؟

قطعا فرصت هایی وجود داشته که از دست رفته است. بهترین و مهمترین لحظه سال 2000 اتفاق افتاد؛ مذاکراتی در شهر شپردزتاون ویرجینیای غربی بین ایهود باراک و فاروق الشرع وزیر خارجه سوریه برگزار شد. من آن زمان سفیر آمریکا در سوریه بودم و متوجه تغییر نگرش دولت سوریه در قبال اسرائیل شده بودم. آنها مجذوب انتخابات اسرائیل شده بودند. الشرع چندبار با من دیدار کرد؛ او می خواست ارزیابی من را در مورد قدرت و پایبندی باراک به قول های انتخاباتی اش بداند. با اعلام نتایج و پیروزی باراک، او پیغام فرستاد که می خواهد مذاکرات صلح با سوریه را آغاز کند و اسد هم پذیرفت. آن مذاکرات ژانویه 2000 پیشرفت چشمگیری داشت؛ ما پیش نویس توافقنامه صلح را تهیه کردیم. باراک گفت نیاز به زمان دارد؛ او باید با سیاستمداران اسرائیل صحبت می کرد. کلینتون (رئیس جمهور وقت) هم به او زمان داد؛ ولی این مذاکرات هرگز از سر گرفته نشد زیرا پیش نویس توافقنامه صلح توسط اسرائیلی ها به بیرون درز پیدا کرد و باعث شرمساری سوری ها شد. رهبر سوریه حافظ اسد بیمار بود و می خواست پسرش در شرایطی به قدرت برسد که در سوریه ثبات برقرار باشد، از این رو بدنبال صلح با اسرائیل بود ولی با گذشت زمان و وخامت حالش، نگرش او تغییر کرد. او روند صلح را کنار گذاشت و تمام هم خود را صرف تحکیم اقتدار بشار در داخل کشور نمود. در آن زمان ایران در واکنش به این تحولات خاموش بود. ایرانیان مصمم به حفظ رابطه با سوریه بودند زیرا این کشور را از نظر استراتژیک برای خود مهم می دانستند؛ بنابراین اگر صلحی بین سوریه و اسرائیل صورت می گرفت، تهران به طور ضمنی توافق صلح را می پذیرفت. چنین توافقی به لبنان نیز اجازه می داد تا برای حل مشکلات خود با اسرائیل، قدمی به جلو بردارد و در نهایت باتوجه به جریان داشتن روند صلح اسلو در ان زمان، فلسطینیان نیز امکان می یافتند تا اختلافات خود را با اسرائیل حل و فصل کنند

منبع: پولیتیک

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما