twitter share facebook share ۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۸ 1067

اما برخلاف تصور عامه، تجربه نشان داده است که تحریم‌های اقتصادی، عموماً به اهداف‌شان دست نمی‌یابند.

تحریم‌های اعمال شده توسط دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا بر ایران، اقتصاد این کشور را به شدت تحت فشار قرار داده است. تورمی که حسن روحانی، ادعای شکست آن را داشت، در سال 2018 به شیوه‌ای بیرحمانه روبه فزونی نهاد و با نرخ 31٪ به این کشور بازگشت. برطبق گفته‌ی صندوق بین‌المللی پول، اقتصاد ایران سالانه 6 درصد افت داشته و تورمش این قابلیت را دارد که به 37 درصد برسد. بسیاری از صنایع در ایران در معرض مشکلات جدی قرار گرفته‌اند و بیکاری، روز به روز در حال افزایش است.

ترامپ برای مقابله با صادرات نفت ایران و به صفر رساندن آن، کشورهایی مانند چین، هند و ژاپن را که خریداران نفت ایران به شمار می‌روند، به اعمال تحریم تهدید کرده است. با توجه به رنج و آسیبی که ایران در قبال تحریم‌های یک‌جانبه‌ی ترامپ، متحمل می‌شود، آیا این همان سیاست «گلوله نقره‌ای[2]» نیست که آمریکا بدان امید بسته است؟

از زمان جنگ جهانی اول، دولت‌ها به طور فزاینده‌ای برای تحقق اهداف سیاسی بین‌المللی خود از سیاست اعمال تحریم‌های اقتصادی استفاده می‌کنند؛ اما علیرغم یک قرن تجربه، چنین اقداماتی هنوز هم مؤثر واقع نمی‌شود. با این وجود، اعمال تحریم‌های اقتصادی در دهه‌های اخیر محبوب‌تر شده‌ است.

برای مثال، در سال 1990، نرخ متوسط تحریم‌های اعمال شده در ​​حدود هفت تحریم در سال بود و دو سوم از 67 مورد تحریم در آن دهه، به صورت یک جانبه از سوی ایالات متحده وضع شده بود. برآورد شده است که در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون حدود 40 درصد از جمعیت جهان که برابر با 3/2 میلیارد نفر بودند، به نوعی از تحریم‌های آمریکا رنج می‌بردند. به بیان دیگر، اکثر تحریم‌ها توسط کشورهای بزرگ بر کشورهای کوچک تحمیل می‌شد. در حال حاضر، ایالات متحده تقریباً 8000 تحریم را در سراسر جهان اعمال کرده است و دولت ایران، بزرگترین هدف این تحریم‌هاست.

علاوه بر این، از سال 1960، شورای امنیت سازمان ملل متحد، 30 قانون برای تحریم چند جانبه را در ماده‌ی 41 منشور ملل متحد گنجاند. موفق‌ترین آنها، مسلماً تحریم‌هایی بوده است که نقش کلیدی در پایان بخشیدن به رژیم‌های آپارتاید در آفریقای جنوبی و رودزیا جنوبی(زیمباوه امروزی) ایفا کرده‌اند. سازمان ملل متحد، علاوه بر هدف قرار دادن کشورهای خاص، تحریم‌هایی را علیه نهادهای غیردولتی نظیر القاعده، طالبان و اخیراً داعش اعمال کرده است.

اما همچنان این موضوع که ایران سیاست‌های خود را در برابر تحریم‌های ترامپ تغییر دهد، جای تردید دارد. اما توجه به این حقیقت در مورد تحریم‌های اقتصادی حائز اهمیت است که اگر به طور گسترده مورد استفاده قرار گیرند، اغلب با شکست، می‌انجامند. از مطالعه‌ی جامعی که بر 170 مورد تحریم اعمال شده در قرن بیستم صورت گرفت، این نتیجه حاصل شد که تنها یک سوم از این تحریم‌ها به اهداف تعیین شده‌ی خود دست یافتند. نتایج حاصل از پژوهش دیگری، نرخ موفقیت اعمال تحریم را کمتر از 5% گزارش کرده است. چنین نرخ شکست بسیار بالایی، گویای آن است که دولت‌ها اغلب از استدلال‌های ناقصی برای توجیه اعمال تحریم‌ها استفاده می‌کنند. هفت توجیه غلط و سفسطه‌‌آمیزی که در این راستا می‌بایست از میان برود، عبارتند از:

1. اعمال تحریم‌ها به عنوان جایگزینی مؤثر و انسان‌دوستانه برای جنگ، صورت می‌گیرد؛ اما این به معنی عدم توانایی دیپلماسی بین‌المللی در حل اختلافات است و در واقع، تحریم‌ها اغلب به جای بازداری از جنگ، راه را برای آن هموار می‌سازند. به عنوان مثال، 13 سال تحریم‌های بین‌المللی علیه عراق را در پی تهاجمات تحت رهبری ایالات متحده در سال 2003 می‌توان نام برد.

2.  اگر تحریم‌ها آسیب‌زننده است، باید مثمر ثمر هم باشد. شواهد نشان می‌دهد که حتی زمانی که تحریم‌ها از ملزوماتی مانند غذا و دارو برداشته می‌شوند، همچنان اعمال تحریم‌ها موجب آسیب رساندن به جمعیت‌ غیرنظامی می‌شود؛ رشد اقتصادی و تولید، در اثر تحریم، دچار ضعف می‌شوند؛ اعمال تحریم، موجب شکست و رکود کسب و کار و در نتیجه، افزایش بیکاری می‌شود؛ از سوی دیگر، اعمال تحریم، محدودیت واردات و بحران ارز را در پی خواهد داشت و همین امر، موجب تورم می‌گردد.

3. اغلب گفته می‌شود که تحریم‌ها، «هوشمند» و «هدفمند» هستند. اما این سیاست در عمل، نوعی مجازات و تنبیه گروهی و جمعی است؛ چرا که اعمال تحریم‌ها بر طبقه‌ی متوسط ​​جامعه، فشار وارد کرده و به طور غیرمستقیم موجب افزایش بار و فشار بر فقیرترین و آسیب‌پذیرترین اقشار جامعه می‌شود و آنان مسلماً بزرگترین قربانیان اعمال تحریم‌ها هستند.

4.  بعضی از دولت‌ها، اعمال تحریم‌ها را به عنوان بستری برای حمایت از حقوق بشر توجیه می‌کنند؛ اما شواهد نشان می‌دهد که بیشترین آسیب‌های تحریم، متوجه نهادهای مدنی جامعه و سازمان‌های غیردولتی بوده است. رژیم‌های اقتدارگرایی که به اعمال تحریم‌ بر یک کشور دست می‌زنند، از سوی مردم آن کشور به عنوان یک متجاوز بیگانه خوانده می‌شوند که جنگ اقتصادی با آنها راه انداخته است و همین امر، اغلب فعالان حقوق بشر را متهم به همدستی با دشمن می‌سازد، تا جایی که کوچکترین اقدامات صورت گرفته از سوی آنان، به اقدام علیه امنیت ملی تعبیر شده و سرکوب می‌گردد. ایران چنین الگویی را دنبال می‌کند. خروج ترامپ (ایالات متحده) از معاهده‌ی هسته‌ای ایران در ماه مه گذشته، همراه با اعمال سری جدید تحریم‌ها، باعث تشدید فشارها بر ایران، عدم اعتماد ایرانیان نسبت به آمریکا و اعمال فشار بر دولت روحانی بوده است. همان‌طور که اعمال تحریم‌ها بر صدام حسین در سال 1990، منجر به نابودی جامعه‌ی مدنی یکپارچه در آن کشور شد و به سیاست‌های فرقه‌گرایانه در این کشور دامن زد.

5. ادعای پنجم این است که تحریم‌ها برای تغییر روند رژیم، ضروری و مؤثر هستند؛ با وجودی که شاهد این مسئله در آفریقای جنوبی و زیمبابوه بوده‌ایم، اما این احتمال در میان دلایل هفت‌گانه، از همه ضعیف‌تر است؛ طول عمر رژیم‌هایی که تحریم بر آن‌ها اعمال شده در کشورهایی مانند کره شمالی، کوبا و میانمار گویای همین امر است. حتی محاصره‌ی اقتصادی قطر از سوی عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین و مصر از ژوئن 2017 ، باعث افزایش محبوبیت امیر این کشور و جذب جمعیت چشمگیری از مردم این کشور به سوی او گردید.

6.  گفته می‌شود که تحریم‌ها موجب تضعیف دولت‌های هدف می‌شود؛ اما با بدتر شدن شرایط تجاری و سرمایه‌گذاری، تحریم‌های اقتصادی عمدتاً منجر به تمرکز هر چه بیشتر سرمایه در بخش خصوصی می‌شود؛ زیرا دولت‌ها به ندرت در عرضه‌ی کالاهای استراتژیک با کمبود مواجه می‌شوند.

7.  در نهایت، تحریم‌ها ظاهراً موجب گسترش تسلیحات هسته‌ای می‌شوند. از آنجا که پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای در سال 1970 به اجرا گذاشته شد، سه کشور از چهار کشوری که سلاح هسته‌ای را به دست آورده‌اند (اسرائیل، هند، پاکستان و کره شمالی)، در حال تحریم، اقدام به ساخت تسلیحات نموده‌اند.

در نهایت، از آن‌جا که موفقیت یا شکست تحریم‌های اقتصادی در گرو آن است که آیا اعمال آنها تغییری در رفتار دولت می‌دهد یا نه، بیم آن می‌رود که اعمال تحریم‌ها بر ایران توسط امریکا، نه تنها ترامپ و کاخ سفید را به اهدافشان نرساند، بلکه اعمال و تداوم تحریم‌ها، ایران را به خطری خطرناک‌تر از همیشه برای آن‌ها در منطقه تبدیل کند.

نویسنده: حسن حکیمیان[1]

منبع: https://www.project-syndicate.org/commentary/economic-sanctions-seven-fallacies-by-hassan-hakimian-2019-05

مترجم: ط.مکارمی

..................

[1] مدیر موسسه خاورمیانه لندن و ریدر اقتصاد در SOAS، دانشگاه لندن و نویسنده کتاب ایران و اقتصاد جهانی
[2] ایالات متحده آمریکا در پی ایجاد فضای مثبت در جهت پیاده سازی استراتژی جدید خود است که از سوی ترامپ در ارتباط با ایران مطرح شده است. ترامپ در گام اصلی خود بر آن شده است تا جهت‌گیری استراتژیک اوباما مبتنی بر دگرگونی رفتار ایران را به تغییر رژیم انتقال دهد. او با توجه به ‌این رهیافت استراتژیک بر این اعتقاد است که باید از سناریوهای گلوله نقره‌ای و گلوله طلایی به عنوان سناریوهای مکمل استفاده کند. به عبارت دیگر ایالات متحده آمریکا در فراسوی زمان، آینده‌ای را ترسیم می‌کند که در آن، فروریزش نظام حاکم بر ایران در دستور کار قرار گیرد و برای انجام این فروریزش دو شلیک اساسی را در نظر گرفته است. در مرحله نخست آمریکا با شلیک گلوله نقره‌ای بر آن است که سه‌ قلوهای افسانه‌ای یعنی پرونده‌های مربوط به فعالیت موشکی تهران، حمایت از تروریسم و فعالیت‌های منطقه‌ای ایران را در نهایت توان، فعال نموده و بدین ترتیب فشار را بر ایران افزایش دهد. ایالات متحده آمریکا می‌خواهد با تحریک ایران در چارچوب فعال نمودن این سناریوها زمینه‌های خروج ایران از برجام را فراهم و وزن گذشته را نیز به فشار حال اضافه کند. در این راستا به‌هم چسبندگی وزن گذشته یعنی سناریوی برهم زدن برجام از طریق فعال کردن پرونده‌های 3گانه یا 3 قلوهای افسانه‌ای و همچنین تحریم‌های ناشی از فعال کردن این 3 پرونده با یکدیگر، گام بنیادین و سناریوی نخست خود را شکل می‌دهد. این سناریو شلیک گلوله نقره‌ای به طرف ایران است. گلوله‌ای که در بدن می‌نشیند و در درون بدن یعنی حوزه‌های اقتصاد، سیاست، فرهنگ و مسائل اجتماعی جای می‌گیرد و سپس از درون ایجاد انفجار می‌کند. از پس این گلوله نقره‌ای که وارد شد و توانست ساختارهای موجودی را که با دام‌چاله‌ها و بحران‌های متفاوتی روبه‌رو شده‌اند فعال کند، موجب می‌شود که زمینه‌های شلیک گلوله طلایی یعنی محاصره و سپس هجوم منطقه‌ای به طرف ایران کارگر و موجبات تشدید خسارت‌های ناشی از گلوله نقره‌ای را فراهم کند. در اینجاست که‌ایالات متحده آمریکا می‌تواند اجماع بین‌المللی بر علیه ‌ایران را احیا نماید و با کاپیولای سه قلوهای افسانه‌ای کشورهای هم‌پیمان و متحد خویش را نیز در فشار با ایران همراه سازد. در چنین وضعیتی دکترین ایالات متحده امریکا که بارها بر آن تاکید نموده‌ام یعنی محدودسازی همکاری بین‌المللی با ایران بر اساس تفسیر محدود از برجام از یک‌سو و محاصره منطقه‌ای تهران ازسوی دیگر پیاده‌سازی می‌شود. همه‌ این‌ها در ارتباط با ایران و با توجه به ورود ایران به دهه چهارم پس از انقلاب، امکان تغییر و تحولات درونی از نسل اول و سالخورده انقلاب به نسل‌های بعدی و تزاحم ممکن موجود میان کنشگران و بازیگران دوره بعد می‌تواند اثر شگرف‌تری به جای بگذارد. در داخل ایران اتحاد ملی در برخی زمینه‌های مبتنی بر ارزش‌ها و اصول ملی دچار اعوجاج شده و در مواردی رودررویی‌های غیرضروری ایجاد شده است. با توجه به بررسی این محیط، ایالات متحده آمریکا به عملکرد خود در این زمینه سرعت بخشیده و در آینده با جدیت فزون‌تری به آن شتاب خواهد بخشید.(مهدی مطهری نیا، آرمان امروز، کد خبر: ۲۰۲۴۰۰ | تاریخ : 7/8/96 – شماره3454)

نظر شما