twitter share facebook share ۱۳۹۹ شهریور ۰۳ 1264

این ماه، اندیشکده چاتم هاوس و انستیتو آلمان برای امور امنیت و بین الملل، دو گزارش در خصوص سیاست خارجی امارات منتشر کردند که هر دو حاوی یک پیام بود: از بهار عربی سیاست امارات دستخوش تغییر شده است. این کشور دیگر در عرصه سیاسی از الگوی سنتی خود –که در طول حکومت شیخ زاید بن سلطان این الگو پیاده می شد- تبعیت نمی کند؛ سیاست فعلی امارات که ولیعهد کشور محمد بن زاید هدایتگر آن است، نسبت به قبل تفاوت های بسیاری کرده و روی تمام جهان عرب تأثیر گذاشته است.

مطالعات چاتم هاوس، توسط تحلیلگر ارشد گروه بین المللی بحران «پیتر سالزبری» انجام شد. به گفته وی «امارات می خواهد تحت رهبری بن زاید یک امپراتوری اقتصادی بسازد که در کنار قدرت نظامی و اقتصادی و قدرت نرم، در سراسر خلیج فارس و دریای عمان و شاخ آفریقا، بندرگاه داشته باشد، تا از این طریق منافع اقتصادی خود را توسعه دهد و این منافع را حفظ کند. درعین حال مدل حاکمیت این کشور، امنیتی و استبدادی است، مخالفان را سرکوب می کند و عقاید و سبک حکومتداری خود را بر سایر کشورهای منطقه تحمیل می نماید».

گزارش انستیتو آلمان نیز که توسط محقق «گایدو اشتاینبرگ» نوشته شده است، نشان می دهد که بن زاید، رهبری سعودی را در سال 2015 ترغیب به مداخله در جنگ یمن کرد. هر دو مطالعه گویای آن است که بن زاید نفوذ و تأثیر زیادی بر همتای سعودی خود بن سلمان دارد و رابطه نزدیکی، آن دو را به هم پیوند می دهد؛ به عبارت دیگر، طبق مطالعه هر دو نهاد، بن زاید معلم و الگوی بن سلمان است.

هر دو مطالعه نقش امارات را در حمایت از کودتای نظامی مصر در سال 2013 و حمایت از تلاش های خلیفه حفتر برای کنترل لیبی نشان می دهد؛ البته این تلاش ها بدلیل حمایت نظامی ترکیه از دولت وفاق ملی لیبی بی نتیجه مانده است. در این گزارش ها همچنین گفته می شود که حمایت امارات از شبه نظامیان جدایی طلب در جنوب یمن، نشان دهنده نقش جدید امارات در منطقه می باشد.

لذا دولت های غربی نباید بر اساس همان دانش و نگرشی که چندین سال قبل نسبت به امارات داشتند، با این کشور وارد معامله شوند؛ باید گشایش هایی که در امارات در عرصه های اجتماعی و مذهبی ایجاد شده است را درک کنند، در برقراری روابط نزدیک با حکام آن کشور متوجه تغییر گرایش ها و جهت گیری های جدید این کشور باشند و در عین حال بدانند که امارات همچنان مبتنی بر نظام پلیسی است، مخالفان را سرکوب می کند، شهروندان را با استفاده از آخرین فناوری ها تحت نظر می گیرد، ظلم و استبداد را در منطقه گسترش می دهد و روابط خود را با چین و روسیه تقویت می کند تا بتواند با فشارهایی که غرب علیه این کشور روا می دارد مقابله نماید.

هر دو مطالعه نشان می دهد که رویکرد سیاسی محمد بن زاید، مبتنی بر دشمنی با ایران و اخوان المسلمین به ویژه بعد از بهار عربی است. انستیتو آلمان می گوید که خصومت بن زاید نسبت به اخوان المسلمین، محرک اصلی سیاست های خارجی وی است. ریشه این امر، به ترس ولیعهد ابوظبی از روبرو شدن با مخالفت های سیاسی بر می گردد؛ به ویژه آنکه گروه «اصلاح» بزرگترین حرکت سیاسی مخالف در امارات، از لحاظ اندیشه به اخوان مرتبط می باشد. از این جهت، وی بر سرکوب این گروه و غیرقانونی اعلام کردن آن، بعد از بهار عربی تمرکز کرد.

علاوه بر گروه اصلاح، بن زاید به ظلم و سرکوب فعالان لیبرال نیز ادامه می دهد. مشکل، اخوان المسلمین نیست؛ بلکه مشکل از عدم پذیرش هرگونه مخالفت سیاسی توسط بن زاید و ترس او از تغییر رژیم نشأت می گیرد؛ لذا اصرار دارد که همه شاخه های اخوان المسلمین را -حتی اگر فعالیت آنها خشونت آمیز نباشد- تروریست معرفی کند. او همچنین گروههای معارض را گروههای غیر ملی به تصویر می کشد و اینگونه نشان می دهد که وفاداری این گروهها، به هسته جنبش در مصر است، نه به کشورهای خودشان.

ولیعهد در سراسر منطقه با اخوان المسلمین می جنگد و برایش اهمیت ندارد که این کار به خسارت ها و زیان های سیاسی برای او تمام شود؛ امری که در یمن شاهدش بودیم. در این مطالعه گفته شده است که از آن رو حوثی ها موفق شدند کنترل صنعا را در دست بگیرند که ائتلاف عربی به امید رویارویی اخوان المسلمین با حوثی ها، خود را کنار کشیدند؛ اما این اتفاق رخ نداد و صنعا بدست حوثی ها افتاد. بعد از آن، عربستان با اخوان متحد شد، اما امارات با این جنبش دشمن باقی ماند. دشمنی نسبت به اخوان المسلمین و تلاش برای حفظ نظام های دیکتاتوری و استبدادی بعد از بهار عربی، ظاهرا مهمترین چیزی است که امروزه سیاست امارات را جهت می دهد.

برای آشنایی بیشتر با اندیشه های بن زاید می توانید به مقاله ذیل مراجعه کنید:

محمدبن زاید قدرتمندترین حاکم جهان عرب

دشمنی امارات نسبت به ایران پیچیده تر است؛ این دشمنی بدلیل تهدید مستقیمی است که امارات نسبت به خود احساس می کند و می ترسد که با مواجهه نظامی بین ایران و آمریکا متحمل خسارات سنگین مادی شود. طبق مطالعه چاتم هاوس، سیاست امارات پر از نقص و تناقضات جدی است؛ برای مثال، برخلاف تصور امارات، گسترش دیکتاتوری و استبداد به ثبات در کشورهای عربی کمک نمی کند؛ زیرا کشورهایی مثل مصر منابع عظیم مالی ندارند تا همچون امارات رفتار کنند و در کنار اتخاذ سیاست های مستبدانه، برای انجام پروژه های اقتصادی مبالغ گزاف خرج کنند و اینگونه رضایت شهروندان خود را بدست آورند. وضعیت سایر کشورهای عرب نیز، بدلیل تعدد احزاب و گروههای قومی و مذهبی و حساسیت نسبت به حفظ حقوق و آزادی های شهروندان، با امارات متفاوت است. اما گزارش چاتم هاوس نشان می دهد که نه رهبری و نه نهادهای تصمیم گیر امارات، استراتژی روشنی در این خصوص ندارند؛ تصمیمات سیاسی عمدتا توسط محمد بن زاید و گروه کوچکی از مشاوران نزدیکش گرفته می شود و این امر به اتخاذ تصمیمات نادرست همچون درگیری امارات در لیبی و یمن می انجامد. از دیگر تناقضات قابل مشاهده در سیاست امارات، همکاری این کشور با شبه نظامیان سلفی در یمن و لیبی است که در تضاد با تمایل رهبران امارات مبنی بر تأیید دشمنی شان با تندروان دینی می باشد و در واقعیت، رهبران امارات با گروههای شبه نظامی مذهبی که بعضی از آنها به القاعده مرتبط هستند همکاری می کنند؛ چنانکه می بینیم سیاست های امارات در یمن منجر به نقض شدید حقوق بشر شده است و نیروهای امارات متهم به حمایت از ترورهای سیاسی، دستگیریهای خودسرانه و شکنجه از طریق شبه نظامیان متحد خود هستند.

طبق مطالعه استیتو آلمان «امارات برای دولت فعلی آمریکا مهم است، زیرا کمترین مشکل را با طرح «جارد کوشنر» برای صلح بین فلسطینیان و اسرائیلی ها دارد؛ احتمالا بن زاید راه حلی را که مورد نظر دولت اسرائیل است خواهد پذیرفت». اما نباید از این امر غافل شد که حاکمیت امارات از بهار عربی به شدت تغییر کرده است و بر دولت های غربی بایسته است که الگوی جدید سیاسی این کشور را مورد درک و توجه قرار دهند.

*منبع: میدل ایست مانیتور

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما