(وَأَشْرَقَتْ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ)
دو نظریه درباره عصر مبارک ظهور
در بحث از عصر ظهور، امور و جوانب متفاوتی برای بررسی و مطالعه وجود دارد؛ اما این دوران مبارک از دو جهت کمتر مورد توجه، و بحث و نظر قرار گرفته است. یکی از جهت علمی و معرفتی، و دیگری از جهت عملی و تربیتی است که در این جا به آنها میپردازیم.
در بحث نخست، دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: عصر ظهور یا بهتر است بگویم دوران پساظهور، زمان نمایش اعجاز الهی در تمام جهات است، و یا به عبارتی، آن زمان، جهان اعجاز خواهد بود، و گردش امور جهان با معجزه صورت میگیرد.
این نظریه، بیشتر مطرح است و گویا در ذهن بیشترِ افراد، جایگیر شده است. جهان اعجاز، جهانی از جنس دیگر است و با این جهانی که میشناسیم از هر جهت تفاوت دارد؛ چه از جهت روانی و روحی و عقلی و فکری، و چه از جهت مادی و فیزیکی و شیمیایی و... همه چیز متفاوت از چیزی است که میشناسیم.
نظریه دوم: پس از ظهور حضرت ولی عصر، عالم اسباب و مسببات[1] بر وضعیت خود باقی خواهد ماند، و معجزه امری استثنایی و نامعمول در این جهان خواهد بود. به عبارتی دیگر، اعجاز عمومیت نخواهد داشت، و اصل در گردش امور جهان با معجزه نخواهد بود.
خلاصه بحث آن که آیا در زمان ظهور، اصل در امور جهان با اعجاز است؟ یا این که نظام اسباب و مسببات که گاه دستخوش معجزاتی است، همچنان حاکم خواهد بود؟ یا این که نظریه سومی مطرح است و هیچ کدام از این نظریههادرست نیست؟
هر کدام از این نظریهها، دلایل و شواهدی در اثبات ادعای خود دارند که در این جا به هر کدام خواهیم پرداخت، و سپس به اثر تربیتی این نظریهها اشاره خواهیم کرد. ابتدا نظریه دوم یا تداوم نظام اسباب و مسببات، و سپس نظریه اول یا همان عمومیت اعجاز در عصر ظهور را بررسی میکنیم.
نظریه تداوم نظام اسباب و مسببات در عصر ظهور
طبق نظریه دوم درباره عصر ظهور، هر آن چه در آن زمان رخ میدهد، در قالب نظام اسباب و مسببات است. به عبارتی دیگر، هر رخدادی دلیل و توجیهی علمی دارد، و هر پدیدهای را میتوان از نگاه علمی مورد مطالعه قرار داد. در آن زمان نیز در توضیح و تبیین حوادث، سخن از دلایل و دادهها مطرح میشود. هر چند اتفاق افتادن معجزه ممکن است، و این نظریه در صدد انکار آن نیست، لیکن نیازی به معجزه نیست و پیشرفت طبیعی علوم، به تنهایی رویدادهای عصر ظهور را ممکن میسازد، و معجزه همچنان امری استثنایی و نامعمول خواهند ماند؛ همان گونه که در عصر حضرت پیامبر اکرم(ص) معجزه وجود داشت، اما نظام اسباب و مسببات، قاعده عام و حاکم در آن زمان بود.
به عنوان مثال در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است: «إذا قام قائمنا وضع الله يده[2] على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وكملت به أحلامهم» (آن زمان كه قائم ما قيام كند، خداوند دستش را بر سر بندگان گذارد، و به اين وسيله عقلهای آنان را جمع كند و سامان بخشد، و فكر و انديشه آنان را كامل گرداند.) از این روایت میتوان بنابر نظریه دوم، تفسیری طبیعی ارایه داد. همان گونه که روشن است، دست در این روایت، کنایه از دست قدرت، و نه دست مادی است، و قدرت و توانایی خداوند در میان مخلوقاتش، به طور معمول از طریق اسباب و مسببات متجلی میشود. پیشرفت طبیعی و تکامل تدریجی دانش و معرفت، و رشد عقلی در آن دوره، به مرحلهای خواهد رسید که چنین رویدادی، طبیعی و منطقی خواهد بود. البته خداوند به این پیشرفت، سرعت و برکت خواهد بخشید؛ اما سنت طبیعی پیشرفت همچنان جاری و ساری خواهد ماند.
در روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده است: «إذا قام قائمنا مد الله لشيعتنا في أسماعهم وأبصارهم حتى لايكون بينهم وبين الإمام بريد يكلمهم، فيسمعونه وينظرون إليه وهو في مكانه» (آن گاه که قائم ما ظهور کند، خداوند نیروی شنوایی و بینایی شیعیان و پیروان ما را آن چنان تقویت خواهد کرد که از فاصله بسیار دور صدای امام را میشنوند، و آن حضرت را میبینند و با او صحبت میکنند، در صورتی که امام در جایگاه خویش مستقر است.) این روایت را نیز میتوان از نظر علمی شرح داد، و دانش نوین امروزه به چنان مرحلهای رسیده است که انسان به دستگاه کوچکی مینگرد و دوستش را میبیند و صدایش را میشنود، و این در حالی که دوستش در شرق یا غرب دوردست است.
بنابراین، این گونه روایات را میتوان از نظر علمی شرح و توجیه کرد. این دست از روایات، بنا بر نظریه دوم، به پیشرفت فراوان علم و دانش در عصر ظهور اشاره میکنند. امام در چنین دورهای ظهور خواهد کرد و بر علم و دانشِ روز، به طور مطلق مسلط و چیره خواهد بود. پیامبر اکرم(ص) نیز در زمانی مبعوث شد که عربها در قله بلاغت قرار داشتند، و ایشان مسیر بلاغت را کامل کرد و آن قدر بر آن افزود که مشهورتر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد.
نظریه عمومیت معجزه در عصر ظهور
طبق دیدگاه دیگری که پیشتر به عنوان نظریه اول مطرح کردیم، اعجاز در عصر ظهور، قاعدهای عام در تمام امور جهان است، و تمام امور دنیا و از جمله رویدادهای مطرح در روایات بالا، به صورت معجزه رخ خواهند داد. این دیدگاه، از این گونه روایات تفسیری غیبی ارایه میدهد، و روایات دیگری را نیز به عنوان شاهد بر صحت تفسیر خود ارایه میدهد که نمیتوان برای آنها تحلیل علمی ارایه داد. هنگامی که این روایات را مورد مطالعه قرار میدهیم، بسیار نیکوتر است که خود را در عصر ظهور تصور کنیم تا شور و اشتیاق بیشتری برای تحقق ظهور در ما ایجاد شود، و اثری بیشتر از فایده علمی و تربیتی بر ما بگذارد. از این دست روایات فراواناند که امکان ارایه تفسیر علمی برای آنها با تکلف همراه بوده یا ناممکن است. در اینجا به چند نمونه اشاره میشود.
امام صادق(ع) میفرمایند: «إذا قام قائمنا استنزل المؤمنُ الطير من الهواء، فيذبحه فيشويه ويأكل لحمه ولايكسر عظمه ثم يقول له: إحيَ بإذن الله فيحيى ويطير وكذلك الضباء من الصحاري، ويكون ضوءَ البلاد ونورَهَا ولا يحتاجون إلى شمس ولا قمر، ولا يكون على وجه الأرض مؤذٍ ولا شر ولا فساد أصلا، فإن الدعوة سماوية وليست بأرضية، ولا يكون للشيطان فيها وسوسة ولا عمل ولا حسد ولا شيء من الفساد» (آن گاه که قائم ما ظهور کند، فرد مؤمن میتواند پرنده را از آسمان پایین بکشد و آن را ذبح و کباب کند و گوشتش را بخورد، بدون این که استخوانش را بشکند، سپس به آن میگوید: به اذن خداوند زنده شو. پس آن پرنده نیز زنده میشود و پرواز میکند. آهوان صحرا نیز چنین خواهند بود. امام نور و روشنایی سرزمینها خواهد بود، و دیگر به خورشید و ماه نیازی نیست. بر روی زمین هیچ چیز آزاردهندهای نخواهد بود، و شر و فساد اصلا یافت نخواهد شد. دعوت امام آسمانی، و نه زمینی است. شیطان را توانایی وسوسهگری نیست. هیچ مشقت نیست، حسد نیست، و هیچ نوعی از فساد وجود نخواهد داشت.) همچنین معصوم در ادامه میفرمایند: «وإن الرجل ليكسو ابنه الثوب فيطول معه كلما طال ويتلون بأي لون أحب وشاء.» (هنگامی که فرزندتان را لباس میپوشانید، لباس همزمان با رشد فرزند بزرگ خواهد شد، و به هر رنگی که میخواهد و دوست دارد، در خواهد آمد.)
تحقق این سخنان بدون شک معجزه خواهد بود. وقتی در قرآن گفته میشود که «وَأُحْيِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ» (و به اذن خداوند، مردگان را زنده میگردانم) سخن از پیشرفت علمی نیست تا بتوان برای این گونه روایات نیز تفسیر و تحلیلی علمی ارایه کرد، و از پیشرفت شبیهسازی و مهندسی ژنتیک سخن گفت. هر قدر هم فرض کنیم که این علوم با سرعت پیشرفت کنند و امکان رشد ناگهانی یک موجود حاصل شود، به طوری که بشود راه یک ساله را در یک دقیقه پیمود، با این حال، بخش انتهایی روایت از صراحت کافی در اعجازی بودن این رویداد برخوردار است: «سپس به او میگوید که به اذن خدا زنده شو، و آن زنده شده، پرواز خواهد کرد.»
همچنین در روایت آمده است که به خورشید و ماه، دیگر نیازی نیست. این چنین منظومهای با آن چه امروزه میشناسیم، تفاوت دارد. کره زمین به خورشید و ماه استوار است و به نور، حرارت، جاذبه، گرانش، و جزر و مد آنها نیازمند است. سپس در حدیث بر این همه وقایعِ شگفت، دلیل آورده میشود که این دعوت، آسمانی و نه زمینی است. دیگر این تعلیل به طور واضح نشان میدهد که جهان در آن زمان، از جنس دیگری است و با جهان اسباب و مسبباتی که میشناسیم، فرق دارد.
در بخش دیگری از روایت آمده است که لباس همزمان با رشد کودک، بزرگ میشود و به هر رنگی که میخواهد و دوست دارد، درمیآید. شاید بتوان برای این بخش از روایت، تفسیر علمی ارایه کرد؛ چرا که دانش نوین به این نقطه از پیشرفت نزدیک شده است که لباسها به طور خودکار تغییر رنگ دهند و کوتاه و بلند شوند. اما حتی اگر بتوانیم این بخش را با تفسیر علمی توجیه کنیم، در بخشهای دیگر این روایت با مشکل روبهرو میشویم، و به هیچ وجه امکان ارایه تفسیر علمی از آنها نیست.
در حدیث آمده است: «فيصافح المؤمنون الملائكة، ويوحى إليهم، ويحيون الموتى بإذن الله...» (پس مؤمنان با ملائکه مصافحه خواهند کرد، و به آنان وحی خواهد شد، و مردگان را به اذن خداوند زنده خواهند کرد...) این عالم، غیبی[3] و بیشک از جنس دیگری است، و جهانی است که دنیای غیب و شهود (مشاهده و احساس) در آن پیوند خوردهاند. هر چقدر هم دانش بشری پیشرفت کند، نمیتواند به این مرحله برسد.
جمعبندی: با توجه به آن چه گذشت، نظریه اول مدعی است که جهان در عصر ظهور، جهان معجزه و امور خارقالعاده است، و نظریه دوم از تداوم نظام اسباب و مسببات، چه از جهت عملی و چه از نظر معرفتی سخن میگوید. نظریه دوم، مورد حمایت نظام سنتهای الهی[4] در جهان است. سنت الهی بر تکامل تدریجی و طبیعی استوار است و سپس در سایه تکامل بشری، الطاف بزرگ الهی تحقق مییابد. هر لطف بزرگ خداوندی، متناسب با وضعیت عمومی بشریت در هر زمان، با ارسال پیامبر یا انتصاب امامی محقق میشد. به عنوان مثال، حضرت موسی(ع) را با معجزه عصا مبعوث کرد که هر چه آنان به دروغ برساخته بودند، میخورد و میبلعید. در آن زمان، سحر و جادو رونق داشت و پیشرفت زیادی در این زمینه شده بود، و لذا معجزه عصا، برای آن شرایط و اوضاع بسیار مناسب مینمود. در زمان حضرت عیسی(ع) نیز پزشکی در اوج قرار داشت، و لذا خداوند پیامبری را مبعوث کرد که به اذن خداوند نابینا را شفا میداد و پیسی را درمان میکرد، و مرده را زنده مینمود.
اما در زمان پیامبر اکرم(ص)، بلاغت و فصاحت در میان اعراب که ایشان از میان آنان مبعوث شده بود، حرف اول را میزد و همچنان نیز علیرغم پیشرفت و توسعهای که در دیگر زبانها همچون انگلیسی حاصل شده و از نظر تعدد واژگان و اصطلاحات فربه و غنی شدهاند، زبان عربی در قله بلاغت و فصاحت قرار دارد. کوتاه سخن آن که زبان عربی از آن زمان تا کنون و حتی در آینده، تنها زبانی بوده است و خواهند ماند که توانایی و شایستگی انتقال کلام خداوند را دارد، و به همین خاطر آیات قرآن به این زبان نازل شدهاند.
بنابراین، در آن دوران، زبان و بلاغت در مرکز توجه و پیشرفت قرار داشت، و لذا معجزهای متناسب با آن پدیدار گشت؛ لیکن در زمان امام عصر(عج) تمام توجهها به پیشرفت علمی و شناختی است، و به همین خاطر، امام با معجزههایی از این دست ظهور خواهد کرد. اما اصل همچنان با نظام اسباب و مسببات خواهد بود.
نکته دیگر این که همین نظریه دوم (تداوم نظام اسباب و مسببات در عصر ظهور) به دوره ظهور میانجامد و به آن رهنمون میشود. تنها سخن در تقدیم و تأخیر است که به مقدمات دیگری بستگی دارد و به امید خدا جلوتر به آنها اشاره میکنیم.
پیامد تربیتی نظریه دوم (تداوم نظام اسباب و مسببات)
اثر تربیتی نظریه دوم روشن است، و در این جا نیز به تفصیل بیان خواهیم کرد؛ اما نظریه اول چه پیامدهای تربیتی دارد؟ و چه چیز از آن حاصل میشود؟ پیامدهای تربیتی برای نظریه عمومیت اعجاز در عصر ظهور در بحث بعدی خواهد آمد.
ناگفته روشن است که اگر نظام اسباب و مسببات بر جهان حاکم باشد، هر گامی که در راه علم و معرفت برداشته شود، مقدمه و تمهیدی بر ظهور خواهد بود، و فرقی نمیکند که به این قصد و نیت صورت گرفته باشد یا به هدف دیگری. طبق این نظریه، اقتضای هر گونه پیشرفت علمی که در این جهان رخ میدهد، تعجیل در فرج حضرت ولیعصر است، و فرقی نمیکند که این پیشرفت در آسمان باشد و یا بر روی زمین، به دست فردی مسیحی صورت گرفته باشد و یا به دست فردی مسلمان یا یهودی، ارادی باشد و یا غیر ارادی، و به قصد و هدف تعجیل در ظهور باشد و یا به هدف و منظور دیگری. در واقع ظهور نیازمند پیشرفت علمی است، و البته معلول آن به شمار نمیرود.
این سخن، میتواند گفتمان جدیدی با دانشمندان معاصر ایجاد کند. موضوع ظهور، به طور غالب از خاستگاهی دینی و مذهبی مورد توجه قرار میگیرد که مانعی روانی میان ما مسلمانان و مسیحیان، ـ و یا حداقل برخی از آنان ـ بوداییها و دیگر ادیان ایجاد میکند. این مسأله مهمی است که باید به آن توجه شود؛ هنگامی که با پیروان دیگر ادیان درباره ظهور و منجی سخن میگوییم، آنان با افرادی مواجه میشوند که به دین دیگری هستند و به زبان دیگری سخن میگویند. لذا پذیرش سخن ما برایشان دشوار است؛ مگر این که خداوند، آنها را به راه و طریق درست و استوار هدایت کند. اما اگر از رهگذر نظریه دوم، وارد گفتگو شویم، و بتوانیم آن را به خوبی تبیین و اثبات کنیم، راه جدیدی را برای هدایت و ایجاد گفتگو باز کردهایم.
با توجه به اشارهها، براهین و دلایلی که در بطن روایات پنهان شده است، میتوان زبانی علمی را به کار گرفت که مناسب برای ایجاد گفتگو با اهل علم و دانشمندان معاصر است. ما اگر این نظریه را بپذیریم، به واسطه نشانهها و رمزهایی که در این روایات هست، میتوانیم دریابیم که معصوم، آینده را به همان خوبی که ما میشناسیم، میشناخته است، و حتی بهتر از شناخت ما نسبت به زمان حال، از آینده خبر داشته است. تمام اکتشافات علمی را میتوان در روایات رصد کرد، و حتی اموری بسیار شگفتتر که شاید دانش بشری در آینده به آن مرحله برسد. آشنایی و تسلط به این بیان و ادبیات ضروری است که البته بیانی علمی برای گفتگو با اهل علم است. شایسته است در گفتگو با دانشمندان معاصر گفته شود که امام مهدی در زمانی مانند این دوره ظهور خواهد کرد، و ایشان در قله و بالاترین مرحله از دانش و معرفت و پیشرفت علمی خواهند بود. در واقع، همین دانشمندان شرق و غرب هستند که زمینهسازان[5] این ظهور مبارک خواهند بود؛ هرچند که شاید خودشان متوجه این امر نباشند. چه بسیارند افرادی که زمینه ساز ظهور و قدرت گرفتن دیگران میشوند، اما پس از آن، در جبهه مخالف قرار میگیرند! و چه حیف است که این دانشمندان از بهره عملشان بینصیب بمانند! این سخن البته عمومیت ندارد، و برخی از افرادی که زمینهساز ظهور امام عصر هستند، از برکات آن نیز منتفع خواهند شد. امید آن که بتوانیم این بحث را در جای دیگری با تأمل و فراغت بیشتری تکمیل کنیم.
این موضوع تا حد زیادی به مسأله توحید شباهت دارد. در موضوع توحید، گاهی از طریق فطرت بر وحدانیت خداوند دلیل میآوریم و گاهی از علم کمک میگیریم و برهان نظم را مطرح میکنیم و میگوییم که نظام و قانون حاکم بر اتمها همان نظام و قانون حاکم بر کهکشانها است، و به این ترتیب، زبان و گفتمانی علمی را در پیش میگیریم.
کوتاه سخن آن که در گفتگو با دیگری، گاهی از اصطلاحات دینی و گاهی نیز از ادبیات و اصطلاحات علمی استفاده میکنیم، و نظریه دوم، راهی را برای گفتگوی علمی با دیگری بر سر موضوع ظهور باز میکند.
نظریه سومی نیز در این بحث مطرح است که از یک جهت میان سنت الهی در هستی کیهان و پیشرفت تدریجی علم و معرفت، و از جهت دیگر فیض و لطف الهی در نمایش امور اعجازی در سطحی متناسب با سطح پیشرفت بشری، جمع میکند.
نظریه سوم: جمع بین اعجاز و نظام اسباب و مسببات
نظریه سوم بین جریان سنت الهی در جهان و روایات فراوانی که بدون شک به رویدادِ معجزههای خارقالعاده ناظراند، جمع میکند. طبق این نظریه، عصر ظهور تنها به ظواهری معجزهگونه آراسته نخواهد بود؛ بلکه بشریت در آن زمان به قلههای علم و معرفت خواهد رسید که جهشهای غیر قابل تصور و معجزهوار علمی، تحقق خواهد یافت. به عبارتی بهتر، دوران ظهور، معجزه و پیشرفت علمی با یکدیگر همراه و همتراز خواهند شد. بشریت، همگی یا تنها نخبگان، در آن زمان بر قلههای علم و بر بلندای معرفت خواهند ایستاد. البته جلوتر بررسی خواهیم کرد که آیا تمام انسانها یا فقط 313 نفر برگزیده در میان آنان، به چنین مقام و درجهای نایل خواهند شد؟!
همان گونه که خواهد آمد، بدونشک نخبگان و برگزیدگان آن دوره یا همان 313 یار امام عصر، سردمداران دانش و معرفت خواهند بود؛ اما اشارههای متعددی در روایات یافت میشود مبنی بر این که بشر در آن زمان، بیشترین آمادگی و رشد فکری را در پذیرش و استقبال از این رویداد مهم خواهد داشت.
بنابراین، به نظر میرسد که سنت الهی حاکم بر جهان، و عمومیت اعجاز که از روایات برداشت میشود، هر دو در بالاترین و کارآمدترین شکل خود خواهند بود. به عبارتی دیگر، نظام اسباب و مسببات در بالاترین درجه کارآیی، و کاربرد اعجاز در دنیا نیز در بیشترین میزان خود خواهد بود.
اثر تربیتی که بر نظریه دوم مترتب میشد، با توجه به نظریه سوم، به شکلی جامع و روشنتر بروز مییابد، و چنین میتوان نتیجه گرفت که هر فردی، اگر به عنوان مثال، حسینیهای تأسیس کند، این اقدام او میتواند یک گام ـ یا کمتر یا بیشتر ـ از میلیاردها یا تریلیاردها گامی باشد که احتمال دارد به نحو اقتضا[6] در ظهور امام زمان تعجیل ایجاد کند.
به همین ترتیب، اگر فردی مسجدی تأسیس کرد، مسجد او گامی از میلیاردها گامی است که ظهور امام را نزدیکتر میکند. همچنین اگر دانشگاهی را به شکلی اصولی تأسیس کرد که در پیشبرد علمی و معرفتی بشریت سهیم گردد، این دانشگاه نیز میتواند یکی از گامهایی باشد که به ظهور امام عصر میانجامد.
با این توضیح، تهذیب و تزکیه نفس تنها عامل تعجیل در ظهور امام زمان نیست؛ هرچند که بدون شک، عاملی اساسی و کلیدی در این زمینه است. بلکه هر گونه پیشرفت علمی و معرفتی و حتی هر گونه توسعه فناواری میتواند ظهور را نزدیکتر کند.[7] یعنی اگر بشریت در حوزه فناوری پیشرفت کنند، مثلا کشاورزی ما توسعه و بهبود یابد، گامی به سوی ظهور برداشتهایم. لذا میتوان به طور کلی گفت: توسعه فناوری، صنعت، کشاورزی، فکر و اندیشه در سطح ملی و جهانی، مانند توسعه بهداشت، پیشرفت سیاسی، استقرار امنیت و ثبات و... و هر گام دیگری در این جهت، احتمال دارد یکی از علتها در زنجیره میلیاردها علتی باشد که ظهور را نزدیک میکند.
اگر از این زاویه به ماجرا بنگریم، تمام فعالیتهای ما؛ در عرصه فکر و اندیشه، ارتقای سطح علمی، توسعه کشاورزی و صنعت و امور تربیتی و پرورشی، رنگی آسمانی خواهند گرفت، و عملی نیکو و مبارک خواهند بود که پاداشی بزرگ را در پی دارند. به این ترتیب، ما از فعالان و پیشگامان در هر دو زمینه مقدمهسازی برای ظهور، و پیشرفت علمی و معرفتی خواهیم بود، به جای این که تنها در یک زمینه فعالیت کنیم.
کوتاه سخن آن که هر فعالیت فکری یا علمی، هر کتابی که نگاشته میشود، هر سخنرانی که ایراد میشود، هر شخصی که پرورش مییابد و هر کودکی که بزرگ و تربیت میشود، هر مدرسه یا پرورشگاهی که ساخته میشود، یا هر حسینیه یا کتابخانه یا صندوق قرضالحسنهای که تأسیس میشود، میتواند به لطف خدا، گامی به سوی ظهور مبارک امام زمان بردارد. ناگفته نماند که این گامها باید به صورتی درست و اصولی برداشته شود؛ و گرنه میتوانند خود به دستاندازی در این مسیر تبدیل شوند.
در آن زمان است که زمین به نور خداوندی درخشان میشود، و همان گونه که گذشت ما همگی به لطف و مرحمت مولای دو جهان، امیر مؤمنان که سلام و صلوات خداوند بر او باد، از یاران و انصار و مجاهدان و شهیدان در رکابش خواهیم بود. ان شاء الله.
برگرفته از درس گفتارهای ایت الله سید مرتضی شیرازی
[1]. نظام «اسباب و مسببات» همان حکمرانی قانون علت و معلول است؛ به این معنا که هر معلولی، علت خاص و هر علتی، معلول مخصوص دارد؛ نه یک معلول مشخص ممکن است از هر علتی بدون واسطه صدور یابد و موجود گردد، و نه یک علت معین میتواند هر معلولی را بیواسطه ایجاد کند. [مترجم]
[2]. و در برخی روایات امده (وضع یده) یعنی امام دست خود را قرار میدهد که با توجه به اینکه دست امام در طول دست قدرت الاهی است و نه در عرض آن میتوان دو روایت را باهم جمع نمود.
[3]. «غیب» در اصطلاح قرآن، در مقابل شهادت یا شهود، و امری فراتر از ماده و عالم محسوسات است که با حواس عادی و مادی قابل درک و حس نیست؛ بلکه ادراک و احساس و شهودِ آن، محتاج ابزار و ادوات دیگری است. [مترجم]
[4]. سنت در این جا، به معنای قوانین کلی و تخلفناپذیر است که تبیین روابط پدیدهها در نظام آفرینش و شرح و تبیین قانونمندی هستی و همچنین چگونگی عملکرد آن قوانین در جهان هستی را به عهده دارد. بنابراین، سنت در این معنا، شامل قوانین علّی و معلولی حاکم بر نظام عالم و آدم و پدیدهها، مانند قوانین حاکم بر جامعه، تاریخ و تحولات آنهاست. [مترجم]
[5]. این نحوه تعبیر نیازمند تأمل بیشتری است و با مسامحه به کار رفته است.
[6]. لازم است به «احتمال دارد» و «به نحو اقتضا» در جمله بالا بیشتر دقت شود. در بحث آتی، جمله بالا از این دو جهت بیشتر مورد بررسی قرار میگیرد.
[7]. وقتی میگوییم «میتواند ظهور را نزدیکتر کند» مقصودمان تعجیل در ظهور به اذن و لطف خداوند با توجه به اسباب و علل ظاهری است که مقدر کرده است، و همه چیز در واقع به اذن و اراده او است.
نظر شما