دوره حیات امام موسیبنجعفر علیهالسلام را با توجه به عملکرد حکومت عباسی میتوان عصر سیاهی و تباهی نام نهاد، چرا که در این دوره با تثبیت حاکمیت عباسیان جامعه به شدت از معیارهای الهی تهی شد و خلفا و حاکمانی که مدعی تقوا و کوشش در راه دین و تعالی جامعه اسلامی بودند، در فساد غرق شده و خود به بزرگترین عامل سیاهی و تباهی جامعه تبدیل شده بودند، بطوریکه توانسته بودند بخش اعظمی از مردم جامعه اسلامی را بفریبند و گروهی را نیز با تهدید و تطمیع تسلیم خود نمایند.
در چنین اوضاعی، تنها کسانی که در روشنایی نور ولایت امام کاظم(ع) قرار داشتند، توانسته بودند در راه مستقیم دین گام بردارند و از هر نوع انحرافی مصون بمانند. این مهم در سایه وجود پُر خیر و برکت امام کاظم علیهالسلام محقق شده بود و ایشان با استمرار بخشیدن به خط راستین هدایت و ولایت، برقلبهای مردم آگاه حکومت میکرد و هر روز نیز براین حوزه نفوذ افزوده میشد. این افزایش از آن جهت ظهور و بروز یافته بود که امام موسیبنجعفر علیهالسلام، تاکید ویژهای برآگاهی، خردورزی و استفاده از عقلانیت در راه فهم حقایق و حوادث داشتند و در این راه تلاشهای مستمر و طاقتفرسایی را به جان خریدند. تلاشهایی که در نهایت منجر به بازداشت و حبس و حصر چندین ساله ایشان گردید و در نهایت نیز جان شریف خود را بر سر این تلاش خداپسندانه گذاشتند.
نمونهای از آگاهی بخشی امام موسی کاظم علیهالسلام، در مبارزه ایشان با عوامفریبی هارونالرشید بود.
هارونالرشید خلیفه عباسی برای انجام مناسک حج به مکّه معظمه سفر کرده بود و پس از پایان مراسم حج جهت زیارت قبر رسولاکرم صلیاللهعلیهوآله عازم مدینه گردید و در حالیکه گروهی از رجال و شخصیتهای دینی و سیاسی او را همراهی میکردند، وارد مدینه شد و مستقیماً به حرم شریف پیامبر صلیاللهعلیهوآله رفت. هارون وقتی به قبر مطهر رسول خدا نزدیک شد، در مقابل قبر ایستاد و اینگونه ادای احترام کرد: «السلام علیک یا رسولالله، السلام علیک یابن عّم». سلام بر توای رسول خدا، سلام بر توای پسرعمو. هارون با چنین بیانی خواست به حاضران رابطه نسبی خویش با پیامبر (ص) را القا کند و از این طریق به خود ببالد که چون پسر عموی پیامبر است از دیگران برتر است.
حضرت موسیبنجعفر علیهالسلام که در جمع حاضر بود و عوامفریبی و دغلکاری هارون را نظاره میکرد، از جمعیت جدا شد و به طرف قبر رفت و در مقابل قبر مطهر پیامبر صلیاللهعلیهوآله ایستاد و عرضه داشت: «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابه» سلام بر توای رسول خدا و سلام بر توای پدر. امام کاظم علیهالسلام با این رفتار به مجموعه حاضران فهماند که اگر هارون معیار برتری خود نسبت به دیگران را خویشاوندی با پیامبر (ص) میداند، من در حد بسیار بالاتری از این معیار برخوردار هستم، یعنی او اگر خود را پسر عموی پیامبر میداند، من فرزند پیامبر هستم. هارون که انتظار چنین رفتاری را نداشت و برنامههای فریبنده خود را خنثی شده میدید، سخت برآشفت بطوریکه رنگ صورتش تغییر کرد و آثار خشم در چهرهاش آشکار شد.
یکی از ویژگیهای برجسته امام موسی کاظم علیهالسلام که تا حدودی نیز مورد غفلت قرار گرفته است، شاگرد پروری ایشان و تربیت دانشمندان اسلامی میباشد. دوره امام موسیبنجعفر(ع) همزمان با گسترش آرا و مکاتب گوناگون فکری بود و امام لزوم پویایی و تحرک مکتب تشیع همانند زمان امام صادق علیهالسلام را بخوبی درک کرده بودند و از این رو شاگردان دانشمندی را تربیت کردند که پاسخگوی سئوالات مختلف در زمینههای فکری، فرهنگی، عقیدتی و سیاسی باشند. هشامبنحکم یکی از شاگردان برجسته امام موسیبنجعفر علیهالسلام است.
در فصل اول کتاب شریف کافی با عنوان «العقل و الجهل» حدیثی مفصل از امام کاظم علیهالسلام در مبحث عقل نقل شده که مخاطب حضرت در این روایت هشامبنحکم است که متخصص علوم عقلی و استدلالی به شمار میرود. امام کاظم(ع) خطاب به هشام میفرماید: «ای هشام! خدا اهل فهم و عقل را در قرآن بشارت داده و فرموده است: فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ اَحْسَنَه»، پس بشارت بده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا میدهند و از بهترین آن پیروی میکنند. حضرت موسی کاظم(ع) در واقع با اشاره به این آیه، تلاش دارند به یکی از کارکردهای مهم عقل یعنی تجزیه و تحلیل و غربال کردن مسائل تاکید نمایند و وجه تمایز انسان با سایر موجودات را به نمایش بگذارند. اما آن حضرت عقل تنها را نیز اگر توام با علم نباشد راه رسیدن به موفقیت نمیدانند و در ادامه تاکید مینمایند که: «یا هشام! ثُمَّ بَینَ اَنَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ.» عقل باید با علم توام باشد. به عبارتی علم مواد خامی است که به وسیله آن عقل قدرت تجزیه و تحلیل را مییابد.
با این معیار، از نظر امام موسی کاظم علیهالسلام، حتی پیروی از نظرات جمعی در زمانهایی که راه و روش آن جمع با عقلانیت همراه نیست مذموم شمرده شده است چرا که امام در ادامه میفرمایند: «ای هشام! به حرف و سخن مردم اعتنا نکن وقتی که تشخیص، تشخیص عقلانی و درست خودت باشد.ای هشام! اگر در دست تو یک گردو باشد و هرکس به تو برسد و بگوید بَهبَه! چه گوهر گرانبهایی در دست داری، وقتی که میدانی آنچه در دست توست گوهر نیست، کلام آنها هیچ نفعی به حال تو ندارد و گردو را برای تو گوهر و لولو نمیکند. اگر هم در دست تو گوهری باشد و مردم همه بگویند در دستت گردو داری، تو تابع تشخیص و عقل و فکر خودت باش، چون میدانی که آنچه در دست توست، گوهری گرانبهاست. پس حرف مردم در این مورد هم ضرری به تو نخواهد رساند و گوهر تو را تبدیل به گردو نمیکند.»
حضرت امام موسی کاظم علیهالسلام در روایت دیگری میفرماید: «تَفَقَّهُوا فی دینِالله فَاِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصیرَهِ، وَ تَمامُ الْعِبادَهِ وَ السَّبَبُ اِلَی الْمَنازِلِ الرَّفیعَهِ وَ الرُّتَبِ الْجَلیلَهِ فِی الدّینِ وَ الدُّنْیا، وَ فَضْلُ الْفَقیهِ عَلَی الْعابِدِ کَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَی الْکَواکِبِ، وَ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ فی دینِهِ لَمْ یرْضَالله لَهُ عَمَلاً.» در دین خدا، دنبال فهم عمیق باشید، زیرا فهم عمیق در دین، کلید بصیرت و کمال عبادت و سبب تحصیل مقامهای والا و مراتب شکوهمند در امور دین و دنیاست. و برتری فقیه بر عابد، مانند آفتاب است بر ستارگان و کسی که در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد.
*شفقنا
messages.comments