twitter share facebook share ۱۳۹۶ شهریور ۲۱ 2061

تحجر به معنای ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزش های حق و متعالی است و این با بررسی واژگانی، در قرآن نیز به دست می آید، مثلا وقتی دل و دماغ سنگواره و قلب قسی شده را خدای سبحان مطرح می نماید که: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره او اشد قسوه...» در حقیقت آدمیانی را منظور می کند که تمام وجودشان سخت و سیاه شده و در برابر اندیشه، شناخت و شهود نفوذ ناپذیرند، از جرگه اصحاب تفکر و اندیشه و ارباب شهود و ذوق خارج و هدایت ناپذیرند.

انسانی که به جمود فکری و دگم اندیشی دینی مبتلا شده، از معنای ظاهری کتاب و سنت فراتر نرفته و با هرگونه اجتهاد و تاویل و غایت گرایی مخالفت است؛ دین را در احکام شرعی عصر نزول منحصر می کند؛ در مرام او تعقل و شهود و اجتهاد در مبانی و اصول جایی ندارد؛ با هرگونه مدرنیسم مخالف است؛ مدارا ندارد و هر امر متفاوت با فهم مضیق خود را بدعت می پندارد؛ بر افکار و عقاید خود در حد افراط قاطعیت و اصرار می ورزد درحالیکه بعضاً فاقد دلیل، بینه، شاهد، قرینه و اماره مرتبط با آن باور است؛ گوشی برای شنیدن رأی مخالف ندارد و حاضر به پذیرش تغییر و تجدید نظر در آراء خود نیست.

پس از آنجا که تحجر علت عدم پذیرش حق می گردد، مانعی جدی در شکوفایی اندیشه دینی است؛ لذا می بینیم که متحجران از اسلام جز آموزه های بسته و رسوب شده و انعطاف ناپذیر در برخورد با اقتضائات زمان و مکان ندارند و هرگز پذیرای نقد اندیشه و عمل خویش، بازشناسی و بازنگری فکر و فعل به اصطلاح اسلامی خود نیستند و راکد و تحول ناپذیر باقی می مانند.

برخی از مستشرقین نیز از جمله علل مهم عقب ماندگی مسلمانان را همین جزم و جمود و عدم انطباق با مقتضیات زمان می‌دانند. آنان معتقدند از جمله علل عقب‌ماندگی مسلمانان پس از دروه شکوفایی‌شان این است که زمان عوض شد، تغییر کرد و مسلمانان می‌خواستند باز اسلام را با همان خصوصیات در قرن‌های بعد نگه دارند؛ غافل از آنکه پیشرفت بشر در دنیای امروز، حاصل علم و کارکرد تکاملی ذهن اوست. ذهن وقتی می تواند کارکرد درستی ارائه دهد و به تولید اندیشه های جدید اقدام کند که جایگاه خود را به خوبی دریابد و بنا بر مقتضیات زمان، به اخذ داده ها (اطلاعات) بپردازد.ذهنی که می خواهد پا به پای زمان پیش رود، همواره باید در مقابل افکار نوین ـ که محصول گذشت زمان اند ـ حالت انعطافی از خود نشان دهد و پذیرای دخالت زمان و تحول اندیشه ها باشد .

ولی اندیشه ها، عقاید و باورها هنگامی که دچار جزمیت می شود، گوشی برای شنیدن رأی مخالف ندارد، امکان هرگونه تجدید نظر در آراء و عقاید را مطلقا نفی می کند و استدلال‌های دیگران بر او کارگر نمی افتد زیرا که معمولاً با تغییر موافق نیست. اگر هم به تغییر، روی خوش نشان دهد، پس از مجادلات و شکست‌های زیاد و مکرر و از سر اجبار است.

تحجر و قشري گري در دين، مانع فهم عمیق معارف ديني مي گردد، از اين رو بستري براي رشد کج فهمي و انحراف و بدعت فراهم می کند. نمونه بارز اين امر در زمان حکومت امام علي (ع) توسط خوارج آشکار گرديد؛ کساني که حاضر نشدند به ورق هاي کاغذين قرآن تعرض کنند، اما سرانجام بر آن شدند تا قرآن ناطق را خاموش کنند.

پدیده خوارج، محصول ساده اندیشی و جمودگرایی گروهی بود که تنشهای مهمی در مسائل سیاسی و اعتقادی مسلمانان پدید آورند. مهمترین عامل جمود و تحجر این گروه، کج فهمی، اکتفا به ظواهر و عدم تفکیک بین اصول و پایه های ثابت زندگی بشر با جنبه های متغیر و متحول آن بود.

امام علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است: گروهی از امت من خروج خواهند کرد (و یا از دین خارج خواهند شد)، آنان قرآن می خوانند چنان که خواندن شما در برابر آن چیزی نیست و نماز شما در برابر نماز آنان هیچ است و روزه شما در برابر روزه آنان ناچیز است. چنان قرآن می خوانند که گویا قرآن برای ایشان است، حال آن که قرآن علیه آنان است.نمازهایشان از استخوان گردن ایشان بالاتر نمی رود. چنان از اسلام می رمند که تیر از چله کمان می جهد. ای کاش هواداران و پیروانشان می دانستند پیامبرشان درباره ایشان چه گفته است!

یکی از دلایلی که کارشناسان تربیتی بر نقش عقل تأکید بسیار می کنند دوری از جمود فکری و قشری گری است. در تربيت عقلانى اين زمينه فراهم مى‌شود كه عقل در قدرت غربال‌كنندگى شكوفا گردد و بتواند حق را از باطل، و خير را از شرّ، و راه را از بيراهه تميز دهد و قدرت جدا كردن سخن راست از سخن دروغ و سخن منطقى از سخن غير منطقى را بيابد، و به صفت تميز و ويژگى جداكنندگى صحيح از سقيم متصف شود. بنابراين بايد بر همه امور و وجوه زندگى فرد و جامعه عقل و خِرَد و فرزانگى حاكم باشد تا آن فرد و جامعه از حيات انسانى و متعالى برخوردار شوند، و نه تحجّر و جمود و عوامزدگى.

اما خوارج به خرد خود در زندگی میدان نمی دادند، عقل و عقلانیت نزد آنها جایی نداشت، مردمانی خرد گریز بودند، درکی غیر عقلانی از دین داشتند و بر مبنای درکی غیر عقلانی دینداری می کردند و بر همین اساس رفتارشان شکل گرفت. امیرمؤمنان در خطبه 166 مطابق نسخه دکتر صبحی صالح، در لحظات پایانی زندگی خطر این گروه ها را بیان کردند، ایشان فرمودند: «مثل مردمان درشت خوی و سخت دل روزگار جاهلی نباشید که اینها فهم عمیقی از دین نداشتند و درباره خدا نیز خرد خود را به کار نمی گرفتند»

انسانی که دین را عمیق نفهمیده باشد و دینداری او عمیق و عقلانی نباشد، بسیار خطرناک می شود. بیانی در نهج البلاغه داریم که ناظر بر این جریانات است، حضرت در حکمت 97 فرمودند: «اینکه انسان با یقین بخوابد، بهتر از نماز با شک و بدون عمق است». خوارج به دلیل خرد گریزی خود از یقین عقلی بی بهره بودند و عقلانیت در آنها بسیار ضعیف بود به همین دلیل هم هست که اقدامات و رفتارهای غیرعقلانی از آنها سر می زد.

برخی دیگر از ویژگی های خوارج که در همه افراد متحجر و قشری نگر مشترک می باشد عبارت است از:

- تعصب، لجبازی و ستیزه گری: خوارج مردمی بودند، سرسخت و متعصب، امکان خلاف در آنچه بدان می رسیدند، نمی دادند و  سخت بر آن پا می فشردند تا جایی که بسیار آسیب می دیدند. آنها لجباز و ستیزه گر بودند، و خود را حق مطلق می پنداشتند، و همه را بر خطا می دانستند جز خودشان. آنها همه حقیقت را نزد خودشان می دیدند و وقتی به دور از خردورزی به نتیجه ای می رسیدند احتمال خطا در آن نمی دادند و بر آن ایستادگی و ستیزه می کردند. در حدیثی از رسول خدا(ص) آمده: «هر کسی در دلش به اندازه دانه خردلی تعصب ‏باشد خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور می‏کند». با این تعبیر می‌توان استنباط کرد که پایین‏ترین درجات تعصب نیز با ایمان خالص سازگار نیست و به بیان دیگر آفت ایمان است.

- جمود و خشک مغزی: خوارج هیچ انعطاف و رحمت و انبساطی نداشتند. اندازه دید خوارج تا نوک بینی آنها بود، اصلا نمی توانستند مسایل را خوب درک کنند، وقتی سراغ قرآن می رفتند از آن فقط لفظ و رسم را درک می کردند. از ایمان جز شور و شعار نصیبی نداشتند، وقتی قرآن ها بر سر نیزه رفت امیرمؤمنان خطاب به آنها فرمودند: «قرآن یک نوشته بین دو پوست [جلد] است». پوست و کاغذ به خودی خود اصالت ندارد، مهم محتوا، روح و اساس است. خوارج این نکته را درک نمی کردند. بعد هم که حکمیت صورت گرفت و آنها به مخالفت با حکمیت برخاستند؛ به دلیل همین خشک مغزی نمی فهمیدند که این اقدام بسیار معقول است که اگر اختلافی پیش آمد باید حَکَم بیاورند و آن اختلاف حل شود، حضرت هر چه به این افراد می گفتند که ما با حَکَم گرفتن به اشخاص اعتبار ندادیم بلکه قرآن را ملاک قرار دادیم، اما خوارج این را درک نمی کردند و می گفتند شما چرا کار را به اشخاص واگذار کردید. بنابراین هر چه امام علی(ع) استدلال می کردند به دلیل همین خشک مغزی، استدلال ها بسیار سخت به مغز آنها فرو می رفت.

-کج فهمی و بدفهمی: خوارج در رویکرد به قرآن و حوادث گرفتار کج فهمی و بدفهمی بودند و به دلیل ویژگی های قبلی به کج فهمی و بدفهمی خود اصرار می کردند، فهم نادرست و واژگونه خود را عین حق و صواب می دانستند. کج فهمی خوارج از قرآن باعث شده بود که وقتی سراغ آیات قرآن می رفتند، اگر قرآن گفته بود، بجنگید، جنگیدن را می گرفتند و قبل و بعد آن را نمی فهمیدند که قرآن تأکید کرده تنها با کسانی بجنگید که با شما می جنگند چرا که جنگ فقط دفاعی است، اما خوارج از آن کشتار در می آوردند. خوارج گمان می کردند که همه چیز را از همه افراد بهتر می فهمند و سایرین نمی فهمند، این تلقی نادرست از خود، امکان اصلاح را در آنها سخت می کرد، به عبارت دیگر چون خودشان را جاهل نمی دانستند، وقتی حرف درستی به آنها گفته می شد، بسیار سخت می پذیرفتند و به سختی خود را اصلاح می کردند.

-ظاهر بین و قشری گرا: آنها در همه امور در ظواهر توقف کرده بودند، ظاهر دین را می فهمیدند، در پوست دین زندگی می کردند و هیچ بهره ای از روح، هدف ها و لطافت دین نداشتند.

برخی از مصادیق تحجر

پیشتر گفتیم که تحجر و قشری گری محدود به زمان و مکان خاصی نیست و هر آن ممکن است به لایه های یک جامعه دینی نفوذ کند. برخی از مصادیق جمود فکری که حتی امروزه برخی از جوامع اسلامی با آن روبرو هستند، عبارتند از:

تحجّر علمی

جامعه ایرانی، تا زمان ورود علم غربی، جامعه ای پویا در بسیاری از زمینه های علمی محسوب می گشت. تعالی یافتن علوم پزشکی، نجوم، فلسفه، منطق، معماری و ... در دامن تمدن اسلامی، و نقش آشکار ایرانیان در این سدشکنی ها و پیشروی ها کاملاً مشهود بوده است؛ امّا تحجّر علمی، پس از رسوخ علوم غربی پدیدار گشت که برخی از طلاب و اساتید حوزه های علوم دینی به سرعت به واپس زنی این علوم، بدون کوچک ترین مراجعه به آنها پرداختند .

تحجّر فرهنگی

یکی از مهم ترین عرصه های تحجّر و جمود، عرصه فرهنگی و نگرش به مسائل دینی و کیفیت ارتباط آن با مسائل عینی و واقعی زندگی انسان است. ترویج این نگرش که دین، با لذت های دنیوی مخالف است و لازمه دینداری، تحمل بدبختی ها و اندوه دائمی و دور بودن از رفاه و شادی و تفریحات سالم است، مصداق و نمودی از تحجّر فرهنگی است. عدم شناخت نیازهای جدید زندگی بشر و بی اعتنایی به آن و پرهیز از بهره برداری از دستاوردهای بشری در چارچوب اصول و اهداف دین، از نمودهای تحجّر می باشد .

تحجّر سیاسی

عدم پویایی نظام سیاسی و تازه نشدن راهبردها در جهت پیشرفت و تعالی جامعه، منجر به ظهور فضای بسته ذهنی در اداره جامعه، حاکمیت روابط و مناسبات فسادزا و شکل گیری شبکه یا چرخه بسته ای از مدیران و مجریان سنّتی و فاقد ابتکار سیاسی می شود. شکستن دیوار تحجّر در ذهن سیاست مداران، جز با پذیرش یک الگوی پویا و همه جانبه متناسب با نیازها و انتظارات واقعی شهروندان و در جهت تعالی آرمان های اکثریت آنان، مقدور و ممکن به نظر نمی رسد و چنین الگوهایی معمولاً با مشارکت سیاسی شهروندان (در قالب: احزاب، رسانه ها، سازمان های غیر دولتی، و ...) و در واقع، از طریق نهادهای مدنی، ارائه می شوند.

تحجّر اجتماعی

پافشاری بر آداب و رسوم گذشته و یا اصالت دادن به آداب و رسوم خاصّی در برابر آداب و رسوم طایفه و قبیله و جامعه ای دیگر، از مصادیق جُمود و تحجّر است .

شرط اول نواندیشی، انعطاف پذیری ذهن در مقابل افکار و آرای نوین است. باید دقت کرد که منظور از انعطاف پذیری ذهن در مقابل افکار، به هیچ وجه، تقلید کورکورانه از هر مسلک، مرام و آیین نیست. تقلید و پیروی از یک اندیشه، بحثی است که در بخش «تحلیل» مطرح است و ما در این بخش، صرفا به ورود داده ها به ذهن می پردازیم که در بیماری تحجّر، عمده مشکلات در همین بخش آغاز می شود

انسان متحجّر در دریافت داده های ذهنی گزینشی برخورد می کند و به اصطلاح، در ورودی ذهن خود، غربالی نصب می کند و تنها اندیشه های همسان با اندیشه خود را می پذیرد. بدیهی است که عدم ورود اندیشه نو و مخالف با اندیشه های قبلی، هیچ تحوّلی در ذهن انسان به وجود نمی آورد. این غربال ذهنی، باعث محروم ماندن فرد از بسیاری از افکار نو ـ که حاصل گذشت زمان است ـ می گردد و در نتیجه، فرد متحجّر، دچار توقّف در زمان می شود.

تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری برخوردار بوده است نه تنها به ضرر اسلام نبوده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. از اسلام فقط با یک نیرو می شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف، و مواجهه صریح و روشن با آن ها. حیات و مرگ یک جامعه به حیات و مرگ فکر آن جامعه بسته است. اگر فکر یک جامعه مرد، یعنی فکر نداشت و یا فکرش کج و انحرافی و غلط بود، آن جامعه مرده است و اگر فکر جامعه زنده بود، آن جامعه زنده است؛ این است که افراد خواهان حیات یک جامعه، باید به احیا و نفخ صور و حشر فکری بپردازند. اگر به مردم در مسایلی که باید در آن فکر کنند، از ترس این که مبادا اشتباه بکنند، به هر طریقی آزادی فکری ندهیم و یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی و مذهبی مبادا فکر بکنی، این مردم هرگز فکرشان در مسایل دینی رشد نمی کند و پیش نمی رود.

در پایان لازم به ذکر است که با جمود فکری و قشری گری، دین زشتی چهره می گشاید که انسان ها را به گریز از دین می کشاند، و به گفته امام علی(ع)، اسلام مانند پوستین وارونه می شود. این جریان ها آسیب های اجتماعی وارد می کنند؛ گروه هایی از مردم آواره می شوند؛ جوامع آسیب می بینند؛ خانواده ها از هم می پاشند. آسیب های اقتصادی وارد می شود؛ بخشی از دارایی ها، سرمایه ها و امکاناتی که باید در جهت رشد، تعالی، تربیت و پیشرفت هزینه شود، از بین می رود. از نظر سیاسی نیز آسیب هایی سخت به جامعه بشری تحمیل می شود چرا که این گروه ها بهترین محمل برای قدرت های سیاسی و شیاطین هستند؛ حضرت علی(ع) فرمودند: «شیطان شما را تیرِ تیرکمان خود می کند تا حق را بزند». اینها بهترین وسیله برای قدرت های سیاسی، شیطانی و کسانی هستند که می خواهند سلطه پیدا کنند و حتی می توانند جغرافیای سیاسی مناطق را تغییر دهند. آسیب های تمدنی نیز وارد می شود، زیرا این افراد به دلیل تنگ نظری، ضد تمدن اند و رفتار تمدن ستیزانه دارند، لذا پیشرفت تمدنی را دچار خلل می کنند؛ و در یک کلمه با مجموعه اقداماتی که انجام می دهند، مانع سوق یافتن به سمت جامعه مطلوب می شوند.

 

نظر شما