twitter share facebook share ۱۳۹۶ اسفند ۰۱ 1860

در تبیین معنای معروف و منکر اقوال گوناگونی ارایه شده است؛ برخی معنای «معروف و منکر» را واجبات و محرمات می دانند و برخی دیگر مستحبات و مکروهات را نیز به معنای این دو افزوده اند. اما برخی از عالمان دین نقش عرف و جامعه را در تعیین منکر پررنگ تر از شرع دانسته و معتقدند هنجار و ناهنجار دانستن کار خوب و بد، به فهم و رویکرد جامعه وابسته است و تنها واجب و حرام بودن کافی نیست. به عقیده ایشان قرآن كريم نمونه‌هايی از مصاديق منكر را ياد كرده؛ مانند فرار از قانون (مائده، 79)، ‏زورگويی (مجادله، 2)، تجاوزگری (مائده، 79)، فحشا (نحل، 16؛ نور، 21) و فضای فهم اين موضوع ‏را روشن ساخته است تا بدانيم كه منكر جايی است كه هم در جامعه‌ تنفر طبع نسبت به آن ايجاد شود و هم ‏ناظر به امور اجتماعی باشد. به عنوان نمونه ريش تراشيدن یا حتی نداشتن حجاب ممكن است حرام باشد، اما منكر نباشد. به همين دليل قرآن ‏به جای تعبير حرام از واژه منكر و به جای واجب، از واژه معروف استفاده كرده است.

نداشتن مفسده شرط انجام امر به معروف و نهی از منکر

برای امر به معروف و نهی از منکر، باید از روش ها و شیوه هایی استفاده کرد که «مفسده» نداشته باشد و طبق آنچه فقها گفته اند، با وجود مفسده، تکلیف امر به معروف و نهی از منکر ساقط است. استدلالی که برای این شرط وجود دارد کاملاً منطقی و عقلانی است، آن ها می گویند: امر به معروف و نهی از منکر، برای از میان برداشتن زشتی ها و ناپسندی ها است، در این صورت معنی ندارد که اگر خود موجب زشتی و ناپسندی می شود، بازهم واجب و لازم باشد، چرا که با این فرض، نهی از منکر، عملاً امر به منکر خواهد بود و دیگر نمی تواند کاری نیکو و واجب باشد.(ر.ک: الاقتصاد، شیخ طوسی، ص149)

لذا کسی که برای ادای این فریضه احساس تکلیف می کند، باید به عکس العمل های آن نیز توجه داشته و بازتاب عمل خود را نسبت به مخاطب و نسبت به جامعه، در نظر بگیرد. این نکته سنجی ها به روشنی نشان می دهد که فقه چشم خود را به روی واقعیت ها نمی بندد و احکام را به دور از تأثیرات واقعی آن در جامعه، مطرح نمی سازد. بر این اساس، سید مرتضی به مکلفان تذکر می دهد که امر به معروف را مانند نماز و روزه نپندارند و گمان نکنند که انجام آن در هر شرایطی و با هر شیوه ای مطلوب است بلکه مکلف باید تشخیص دهد که اقدام او در امر و نهی، مفسده ای به دنبال ندارد. (الذخیره، ص558)

متأسفانه این مبنای متقن فقهی، در آثار فقهی متأخر وضوح و شفافیت خود را از دست داده و تنها بر نفی ضرر –جانی و مالی- نسبت به شخص «آمر به معروف» تأکید شده است.

با این تفاسیر در خصوص تلقّی فقهی رایج که مقصود از «امر و نهی» را صرفا امر و نهی گفتاری و تذکر زبانی نمی داند، بلکه گاهاً شیوه های توأم با عنف و اکراه را نیز تجویز می کند؛ با توجه به اینکه مبنا «عدم مفسده» است، حاكم شرع به عنوان تنها کسی که اجازه و دستور برخورد قهری را در نهی از منکر دارد باید ببیند که عملش چه عکس العملی در طرف ایجاد می کند و این گونه برخورد چه تأثیری بر دینداری فرد دارد؟

یکی از فقهای برجسته قدیم در این باره می گوید: «برای امر به معروف، هم باید معروف و منکر را شناخت و هم باید راه و رسم اجرای آن را دانست. زیرا چه بسا افراد نادان «نهی از معروف» یا «امر به منکر» می کنند و یا اِعمال خشونت و تندی در موارد نامناسب و یا به عکس می نمایند و گاه در برابر کسی به انکار و اعتراض می پردازند، که اثری جز لجاجت و اصرار بر گناه ندارد.» (راوندی، فقه القرآن، ج1، ص358 و ر.ک: الکشاف، ج1،ص452)

 عمل نیک از هر ابزاری مؤثرتر است

حق تعرض تنها در مورد منکراتی است که علنی انجام می شود و از این رو هیچکس حق تجسس و مداخله در اموری كه مربوط به زندگی خصوصی مردم است را ندارد.

می گویند در زمان ریاست مرحوم آقا نجفی اصفهانی یك روز عده ای طلبه در حالی كه نفس نفس می زدند و یك دایره و دمبك شكسته در دست داشتند آمدند به منزل مرحوم آقا نجفی. ایشان پرسیدند چه خبر است؟ از كجا می آیید؟ اینها چیست در دست شما؟ گفتند در مدرسه بودیم كه به ما اطلاع دادند در چندین خانه آن طرف مدرسه مجلس عروسی است و در آنجا دایره و دمبك می زنند. از پشت بام مدرسه از روی بامهای خانه ها از این پشت بام به آن پشت بام رفتیم تا به آن خانه رسیدیم. داخل آن خانه شدیم و مردم را زدیم و دایره و دمبك آنها را شكستیم. یكی از آنها جلو آمد و گفت: من خودم رفتم جلو سیلی محكمی به گوش عروس زدم. مرحوم آقا نجفی گفت: چندین منكر به نام نهی از منكر مرتكب شدید: اولاً مجلس عروسی بوده. ثانیاً شما حق تجسس نداشته اید. ثالثاً شما چه حق داشته اید از پشت بامهای مردم بروید. رابعاً كی به شما اجازه داده كه بروید و زدوخورد كنید؟

در اخبار وارد شده است كه امر به معروف و نهی از منكر سه مرحله دارد: مرحله قلب، مرحله زبان، مرحله ید و عمل. به فرموده شهید مطهری: ما معمولاً از مرحله قلب به جای آنكه اخلاص و حسن نیت و علاقه به سرنوشت مسلمانان را درك كنیم، جوش و خروش و عصبانیت های بیجا می فهمیم؛ و از مرحله زبان به جای آنكه بیان های روشن كننده و منطقی بفهمیم كه قرآن می فرماید: اُدْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ، موعظه ها و پندهای تحكم آمیز می فهمیم؛ و از مرحله ید و عمل هم به جای اینكه تبلیغ عملی و حسن عمل و همچنین تدابیر عملی بفهمیم، تنها این مطلب را فهمیده ایم كه باید اعمال زور كرد.

روی هم رفته ما برای گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله، زیاده از حد، اعجاز قائل هستیم؛ خیال می كنیم با گفتن و زبان كار درست می شود، در صورتی كه در حدیث است: «كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِكُمْ؛ مردم را به دین حق و صلاح دعوت كنید اما با ابزاری غیر از ابزار زبان یعنی با ابزار عمل.» همچنین در حدیث دیگری آمده است: «ما جَعَلَ اللّهُ بَسْطَ اللِّسانِ وَ كَفَّ الْیَدِ وَ اِنَّما جَعَلَهُما یَبْسُطانِ مَعاً وَ یَكُفّانِ مَعاً»؛ یعنی چنین نیست كه خدا اجازه داده باشد كه تنها زبان باز باشد ولی دست بسته باشد، بلكه اگر باز است هر دو باید باز باشد و اگر می خواهد بسته باشد هر دو بسته باشد، یعنی اگر عمل در كار نباشد خوب است زبان هم بسته باشد.

صاحب جواهرالكلام می فرماید: «نعم، من اعظم افراد الامر بالمعروف و النهی عن المنكر و اعلاها و اتقنها و اشدها تأثیراً خصوصاً بالنسبة الی رؤساء الدین هو ان یلبس رداء المعروف واجبه و مندوبه و ینزع رداء المنكر محرمه و مكروهه، و یستكمل نفسه بالاخلاق الكریمة، و ینزهها عن الاخلاق الذمیمة؛ آری، از بزرگترین امر به معروف و نهی از منكرها و بالاترین آنها و پایه دارترین آنها و مؤثرترین آنها خصوصاً نسبت به زعمای دینی (كه مردم به آنها و عمل آنها می نگرند) این است كه عملاً جامه كار نیك بپوشد و در كارهای خیر، چه واجب و چه مستحب، عملاً پیشقدم باشد، جامه زشتكاری را از اندام خود دور كند، نفس خویش را به اخلاق عالی تكمیل كند و اخلاق زشت را از خود دور نگه دارد.»

علی علیه السلام می فرماید: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِهِ وَلْیَكُنْ تَأْدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدیبِهِ بِلِسانِهِ، وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالْاِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ؛ آن كس كه می خواهد پیشوای مردم باشد و مردم را به دنبال خود به راهی دعوت كند، پیش از آنكه می خواهد به دیگران یاد بدهد خود را مخاطب كند و به خودش تعلیم و تلقین نماید؛ پیش از آنكه می خواهد مردم را با زبان خود تربیت كند، با عمل و روش اخلاقی خوب و اخلاق صحیح، خود را تربیت كند. آن كس كه خودش را تعلیم و تلقین می كند و خودش را تربیت و تأدیب می كند، برای احترام و تكریم شایسته تر است از آنكه معلم و مربی دیگران است»

نهاد قدرت؛ مخاطب اصلی آمران به معروف و ناهیان از منکر

شایسته است که نگاه مسلمانان به مساله معروف و منکر، نگاهی کلان باشد نه خرد. در سیره امام علی(ع) کمتر می بینیم که ایشان در دوران حکومت خود با منکرات خرد برخورد کند، مثلا اگر در فلان شهر یا روستایی خانم یا آقایی کاری غیر اخلاقی می کرد، آنها را عتاب و خطاب نمی نمودند، اما اگر می فهمیدند که در یک شهر یا استانی تخلف مالی یا اختلاسی صورت گرفته، نامه تندی می فرستادند و حتی استاندار را عزل می کردند؛ چون حساسیت ها و تخلفات مالی یکی از مصادیق بزرگ منکر است که اگر در جامعه صورت گیرد، همه مردم ضرر می کنند. حال آنکه در کشور ما اختلاس های کلان در جامعه صورت می گیرد و متاسفانه برخی از مسوولان در برابر آن بی تفاوت هستند.

در ایران عده ای تنگ نظر، منکر را فقط در نرفتن زنان به ورزشگاه یا در حجاب آنان می دانند و در واقع دایره منکر را کوچک می کنند. حال آنکه امر به معروف و نهی از منکر عنوانی عام و فراگیر است که در رأس آن امر به معروف و نهی از منکر نسبت به نهاد قدرت قرار دارد. از این رو شرط جامعه سالم برای ايفای این وظيفه الهی، آزادی بيان و اجتماعات و آزادی ابراز عقيده می باشد.

 امام امیرالمؤمنین علی(ع) در باب اهمیت و جایگاه تعیین‌کننده امر به معروف و نهی از منکر چنین فرموده است: « وَ مَا أَعْمَالُ الْبر کُلهَا و الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْمُنْکَرِ لاَ یُقَرِبَانِ مِنَ أَجَلٍ، وَ لاَ یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ. وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِکَ کَلِمَهُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ؛( نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴) همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر، چون دمیدنى است به دریاى پرموج پهناور. و همانا امر به معروف و نهى از منکر نه هیچ سررسیدى از زندگى را نزدیک مى‏ کند و نه اندکى از روزى را مى ‏کاهد. و از همه این‏ها برتر، سخن عدالت خواهانه‏ اى است که در برابر پیشوایى بیدادگر گویند.»

این حجم از عظمت و بزرگی برای امر به معروف که حتی جهاد با دشمنان در مقابل آن ناچیز شمرده شده روشن است که کدام بخش از امر به معروف و نهی از منکر است. سخن در برابر پیشوای بیدادگر امر به معروفی است که اگر بموقع انجام نشود جامعه دینی به یک مجموعه ضد دینی و به جامعه‌ای استبدادی بدل می‌شود. در تاریخ می‌بینیم که ترک این وظیفه است که باعث می‌شود از درون جامعه‌ای که به نام و بر اساس قرآن تشکیل شده بود و مدینة ‌النبی نماد زیبای آن به شمار می‌‌رفت حکومت‌های استبدادی اموی و عباسی بیرون بیاید.

ابوذر، نخستين منتقد در عالم اسلام است كه به اتهام انتقاد از خليفه سوم از مدينه تبعيد شد؛ امام حسین(ع) نیز یکی از اهداف قیام خود را امربه معروف ونهی از منکر معرفی کردند و حضرت زهرا(س) در یکی از حساس‌ترین زمان‌های تاریخ اسلام به استیضاح حاکمیت وقت پرداختند. نهی از منکر تکلیفی همگانی است، اما عالمان دین و شخصیت های موجه اجتماعی وظیفه ای مضاعف دارند. اعتراض حضرت به خلفا بر اساس همین تکلیف بوده، بدیهی است که حضرت زهرا(س) به لحاظ موقعیتی که در جامعه داشت، بیش از دیگران موظف بود با منکرات مبارزه کند و در برابر بدعت ها بایستد. زیرا سکوت شخصیتی در موقعیت ایشان تصور نادرست تأیید اوضاع زمانه و رفتار نادرست زمامداران را در پی داشت.

امر به معروف و نهى از منکرى که قرآن کریم بناى آن را گذاشته است، ماهیتى اصلاحگرانه دارد؛ به این منظور که بدى ‏ها و ناپسندها زدوده شود و نیکى ‏ها و پسندیده ‏ها جلوه یابد؛ ستم برچیده شود و عدالت برپا گردد؛ و این امر جز با امر به معروف و نهى از منکر یعنى حرکت عمومى در برانگیختن به نیکى و بازداشتن از بدى، حق اعتراض مردم بر ضد بى ‏عدالتى و ناراستى و تباهى، حق انتقاد به انحرافات و کجى ‏ها، احترام به افکار عمومى، حق اشراف مردم به کلیه شئون اجتماعى مبتنى بر مسئولیت جدى همگانى میسر نمى ‏شود.

چنان‏که این حق نفى گردد و مردمان آگاهى لازم را درباره آن نیابند و نتوانند از حق خود به درستى بهره‏ مند شوند، امکان هر ستم و تجاوزى به آنان هست؛ زیرا اگر پاسداشت این حق سست شود، خودکامکان و جباران بر جامعه سلطه مى ‏یابند و هر ناروایى را روا مى ‏دارند و همه چیز را به تباهى مى‏ کشند؛ آن‏گاه به سامان آوردن امور و اصلاح کجى ‏ها، ستم‏ها و تجاوزها سخت دشوار مى ‏شود.

امیرمؤمنان على(ع) در آخرین‌ سفارش‏هاى خود پس از ضربت خوردن به دست ابن ‏ملجم چنین گفت: «لاَ تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النهِیَ عَنِ‌الْمُنْکَرِ، فَیُوَلى عَلَیْکُمْ أَشْرارُکُمْ، ثُم تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُم (نهج البلاغه، وصیت ۴۷)؛ امر به معروف و نهى از منکر را وامگذارید که در نتیجه بدترین کسان‌ خودتان بر شما به سرپرستى فرمان رانند. آن‏گاه [براى رهایى از دستشان به درگاه پروردگار] دعا کنید و دعایتان به اجابت نرسد.»

همه نگرانى و اندوه امام على(ع) این بود که زمامدارى جامعه به دست نابخردان و نابکاران افتد: «وَ إِنِی إِلَى لِقَاءِ الله‏ِ لَمُشْتَاقٌ، و لِحُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ؛ وَلکِننِی آسَى أَنْ یَلِیَ أمْرَ هذِهِ الْأُمهِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجارُهَا، فَیَتخِذُوا مَالَ الله‏ِ دُوَلاً، وَ عِبَادَهُ خَوَلاً، وَ الصالِحِینَ حَرْبًا، وَ الْفَاسِقِینَ حِزْبًا؛ (همان ، نامه ۶۲) بى‏ گمان دیدار با خدا را بسى شیفته‏ ام، و نیکى پاداش او را چشم به راهى امیدوارم؛ لیکن آن‏چه مرا اندوهگین مى‏ کند آن است که کار سرپرستى این امت به دست نابخردان و نابکارانشان بیفتد؛ در نتیجه دارایى خدا (دارایى عمومى) را دست به دست میان خود بگردانند، و بندگان خدا را به بردگى خویش گیرند، و با شایستگان به دشمنى برخیزند، و با تبهکاران به ساختن دار و دسته بپردازند.»

این‏ها پیامدهاى چشم بستن بر حق مسئولیت اجتماعى و نظارت عمومى، و رها‌ ساختن امر به معروف و نهى از منکر است؛ پیامدهایى که جبرانش سخت دشوار است و به سامان آوردنش، هزینه ‏اى بس سنگین در پى دارد.

 

نظر شما