شانزده سپتامبر هزاران ایرانی در اعتراض به فوت مهسا امینی در بازداشت پلیس امنیت اخلاقی به خیابانها آمدند و این اعتراضات هنوز هم ادامه دارد. آخر هفته گزارشی منتشر شد مبنی بر اینکه گشت ارشاد تعطیل شده که البته بسیاری صحت این ادعا را زیر سؤال بردند؛ اما اساسا چرا ایران گشت ارشاد دارد؟ و آیا وجود چنین نهادی از الزامات اسلام است؟ این سؤالات نه تنها برای ایران که برای کل جهان اسلام مهم است؛ زیرا پلیس مذهبی به ایران محدود نمیشود و در عربستان، افغانستان، نیجریه، مالزی و استان آچه اندونزی نیز وجود دارد. البته سختگیری آنها ممکن است متفاوت باشد ولی مفروض همه آنها این است که دولت باید احکام دین را اجرا کند. لذا زنان باید مجبور به پوشیدن حجاب شوند، کسانی که الکل مینوشند باید مجازات شوند و برخی از کتابها باید ممنوع شود. دهه 1990 طالبان در اولین دوره حکومت خود در افغانستان تا آنجا پیش رفت که تمام آلات موسیقی، تختههای شطرنج و حتی بادبادکها را نابود کرد و کسانی را که با این وسایل بازی میکردند، مجازات نمود. اکنون در دوران دوم حکومت طالبان این گروه ادعا میکند که معتدلتر شده، ولی تفاوت قابل ملاحظهای در رفتارش دیده نمیشود. لذا جای تعجب نیست که دانشجویان دختر در صورت نپوشیدن برقع از تحصیل منع میشوند
در بسیاری از دیگر کشورهای مسلمان همچون پاکستان، پلیسی به نام پلیس مذهبی وجود ندارد؛ ولی در ادارات پلیس، واحدی به نام تأدیب وجود دارد که با اعمال ناشایست مذهبی همچون رقص یا خوردن و نوشیدن در ملأ عام در ماه رمضان برخورد میکند
برای بسیاری از مسلمانان ساکن در غرب چنین رفتارهایی گیج کننده است و با خود فکر میکنند اگر عمل مذهبی آزادانه صورت نگیرد، چه ارزشی دارد؟ آنها همچنین آیه لا اکراه فی الدین را مورد استناد قرار داده و نتیجه میگیرند که هر نوع اجبار در دین انحراف از اسلام حقیقی است. ولی از سوی دیگر طرفداران الزام، به اصل امر به معروف و نهی از منکر استناد میکنند
هشت آیه از قرآن کریم به اصل امر به معروف اشار دارد؛ از جمله آیه 104 سوره آل عمران که میفرماید: «بايد از ميان شما گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند». همین آیه مستند پلیس مذهبی عربستان قرار گرفته که البته از سال 2016 به فرمان سلطنتی قدرت این نهاد محدود شده است. طالبان با استناد به این آیات قرانی، وزارت ترویج فضیلت و پیشگیری از فساد را تشکیل داده است. گشت ارشاد ایران هم مبتنی بر اصل هشتم قانون اساسی است که امر به معروف و نهی از منکر را وظیفهای همگانی و متقابل میداند
اما در اینجا یک سؤال مهم وجود دارد؛ اینکه معروف و منکر چیست و آیا تمام اوامر و نواهی دینی را شامل میشود؟
کلمه معروف دلالت بر هنجارهای اخلاقی متعارف دارد. این کلمه پیش از اسلام وجود داشته و اعراب جاهلیت از آن برای اشاره به ارزشهای اخلاقی رایجی همچون مهربانی و نیکوکاری استفاده میکردند. ابن منظور لغتنامه نویس مشهور عرب، کلمه معروف را اینگونه تعریف میکند: «چیزهایی که مردم آن را مفید و دوستداشتنی میدانند». نقطه مقابل معروف منکر است یعنی «چیزهای نفرتانگیزی که وجدان انسان را میآزارد»
در مورد فریضه امر به معروف و نهی از منکر در قرون اولیه اسلام دیدگاههای متفاوتی وجود داشت. مایکل کوک در کتاب 700 صفحهای خود با نام «امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی» به این دیدگاهها پرداخته است. به نوشته کوک نخستین مفسران قرآن قائل به تشکیل پلیس مذهبی نبودند. از دید برخی از این مفسران، این فریضه صرفا به معنای «امر به ایمان به خدا و پیامبرش» بود. یکی از مفسران ابوالعلیا نام داشت که اولین نسل پس از صحابه پیامبر بود و این فریضه را «دعوت مردم از شرک به اسلام و نهی از پرستش بتها و شیاطین» تفسیر میکرد. همچنین مقاتل بن سلیمان که یکی از قدیمیترین تفاسیر قرآن را در سه جلد نوشته است، امر به معروف را «امر به ایمان و توحید» و نهی از منکر را «نهی از شرک» تعریف میکند
در قرون اولیه اسلام امر به معروف و نهی از منکر مفهومی سیاسی پیدا کرد. در این دیدگاه منظور از امر معروف و نهی از منکر در درجه نخست سخن گفتن علیه ظالمان و شورش ضد آنان بود. آنگونه که کوک میگوید «در قرون اولیه اسلام رایج بود که شورشیان شعار نهی از منکر را سر دهند». از جمله طرفداران این دیدگاه، معتزلههای عقلگرا بودند که مخالفان سنتگرای خود را به خاطر این عقیده که «باید از حاکمان حتی اگر ظالم باشند اطاعت کرد» سرزنش میکردند
ایده اطاعت از حاکم ظالم، به احادیث و روایات پیامبر نسبت داده میشد. در یکی از این احادیث آمده بود «کسی که به حاکم دشنام دهد، خداوند هم او را دشنام میدهد»؛ یا درجای دیگر گفته شده بود «به سخنان حاکم گوش دهید و دستوراتش را اجرا کنید، حتی اگر پشت شما را شلاق میزند و مالتان را میرباید». بر اساس چنین روایتهایی است که طحاوی عالم حنفی مینویسد: «ما قیام علیه رهبران و متولیان امور خود را حتی اگر ظالم باشند، جایز نمیدانیم». استدلالی هم که ورای این دکترین وجود داشت این بود که جنگهای داخلی اولیه در اسلام که توسط شورشیان انجام شد، نتایجی فاجعهبار داشت و در پرتو صلحطلبی و اطلاعت از حاکم بود که در جهان سنت، فرهنگ سیاسی قدرتمندی به وجود آمد که تا کنون نیز ادامه دارد
حنبلیها که تندروترین سنیها بودند، فریضه امر به معروف و نهی از منکر را علیه گنهکاران و بدعتگزاران اجرا میکردند. در قرون دهم و یازدهم در بغداد، حنبلیها در جستجوی شراب به مغازهها و خانهها حمله میکردند، آلات موسیقی و تختههای شطرنج را میشکستند، برای مردان و زنانی که باهم در خیابان راه میرفتند مزاحمت ایجاد میکردند و در مناسک شیعیان اختلال ایجاد میکردند. آنها معروف را شامل تمام احکام شرعی میدانستند و خود را ملزم به تحمیل این احکام میدیدند. طبری مفسر قرآن در قرن سوم معتقد به این دیدگاه بود. کوک در کتاب خود از او نقل میکند: «امر به معروف به تمام آنچه خدا و پیامبرش دستور دادهاند و نهی از منکر به تمام آنچه از آن نهی کردهاند، اشاره دارد. این تکلیف مستلزم مجازات هر نوع بیتقوایی است که در انظار عمومی انجام میشود».
این دیدگاه در حالی مطرح میشود که قرآن برای مؤمنان احکام بسیاری صادر کرده و کافران و مرتدان را صرفا به خشم خداوند در آخرت تهدید میکند. مسلمانان به نماز و روزه و پرهیز از شراب خواری و قمار سفارش شدهاند اما قرآن هیچ مجازاتی برای تخلف از این دستورات تعیین نکرده است. یا به زنان مسلمان دستور به پوشش میدهد و باز حکمی برای بیحجابان در نظر نمیگیرد. قرآن تنها به تعیین حدود برای چند عمل ناپسند اکتفا کرده است که شامل قتل و جرح، سرقت و راهزنی، زنا و تهمت زنا میشود
سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که چرا قران برای دزدی مجازات تعیین کرده ولی برای مثال نماز را مسکوت گذاشته است؟ پاسخ به این سؤال در قرآن نیامده، ولی از روی منطق میتوان چنین استنباط کرد: سرقت تقریبا در هر جامعهای جرمی قابل مجازات تلقی میشود زیرا با نقض حقوق دیگران همراه است؛ درحالیکه نماز به رابطه خصوصی انسان با خدا مربوط است و عدم انجام آن به کسی آسیب نمیرساند (این اصل را میتوان در تمام مسائلی که به ایمان و عبادت انسان مربوط میشود، دید. چنانکه به گفته توماس جفرسون «اینکه همسایهام بگوید خدا وجود ندارد یا 20 خدا وجود دارد، آسیبی به من وارد نمیکند؛ نه جیب من را میزند و نه صدمه بدنی به من وارد میکند)
البته قرآن تنها منبع استخراج احکام نیست؛ چنانکه در چند قرن نخست اسلام شاهد بودیم دامنه مجازاتها با استناد به احادیث گسترش چشمگیری یافت و از جمله آن حکم ارتداد بود. حتی ترک نماز یومیه که پیشتر به رابطه انسان و خدا مربوط میشد، به جنایتی بزرگ بدل شد؛ به طوری که ماوردی فقیه برجسته قرن یازده در کتاب خود احکام سلطانیه مینویسد: «اگر شخص نماز را به ادعای واجب نبودن ترک کند، کافر است و همان حکم مرتد بر او بار میشود. یعنی کشته میشود مگر اینکه استغفار نموده، رجوع کند. اگر به وجوب نماز شکی ندارد اما آن را نمیخواند چون قائل به سخت بودن نماز است، فقها در حکم آن اختلاف دارند. ابوحنیفه میگوید نباید کشته شود ولی باید در وقت هر نماز کتک بخورد. احمد بن حنبل و گروهی از پیروان متأخرش میگویند با تارک الصلاه شدن، کافر شده و باید کشته شود. شافعی میگوید باید به او مهلت توبه داد؛ اگر از توبه امتناع کرد کشته میشود»
در مورد روزه گرفتن در ماه رمضان، ماوردی مینویسد «مسلمانی که از روزه گرفتن خودداری میکند، تعزیر میشود. تعزیر شامل شلاق یا حبس کوتاه مدت است»
اما مسئول اجرای این قوانین چه کسانی بودند؟ دادگاههایی برای رسیدگی به این جرایم وجود داشت اما قضات خود بدنبال قانون شکنان نمیرفتند. درحالیکه وظیفه امر به معروف و نهی از منکر بر عهده همه مسلمانان بود، افرادی به نام محتسب بودند که قوانین را با استفاده از قوه قهریه اجرا میکردند
اما آنچه در زمان پیامبر اسلام از حسبه و پلیس مذهبی میبینیم، با آنچه بعدها در کشورهای اسلامی جریان یافت، کاملا متفاوت بود. کار پلیس مذهبی یا محتسبان در زمان پیامبر نظارت بر بازار بود. بازار یک نهاد مهم در دنیای اسلام بود و بسیاری از مسلمانانِ نخستین از جمله خود پیامبر تاجر بودند. از این رو است که میبینیم پیامبر(ص) پس از هجرت از مکه به مدینه، مکانی را در شهر به عنوان بازار تعیین کرد و شخصا در آن تردد مینمود تا مانع از هرگونه تزویر و تقلب شود. همچنین برخی از اصحاب خود را برای نظارت بر بازار و جلوگیری از هرگونه تقلب و کلاهبرداری گمارد که یکی از این بازرسان زنی به نام سمره بنت نوحیک الاسدیه بود. در زمان خلافت عمر نیز او علاوه بر سه مرد، زنی به نام شفاء بنت عبدالله را به عنوان سرپرست بازار مدینه منصوب کرد
در قرن اولِ اسلام، این بازرسان را عامل السوق یا ناظران بازار میگفتند. محقق یحیی بن عمر کار این ناظران را توضیح می دهد که شامل «اداره منظم بازار و نظارت بر وزنهها، اندازهها و ترازوها» است. نکته قابل توجه اینکه وی هیچ اشارهای به پلیس مذهبی نمیکند
آنگونه که عباس حمدانی مورخ در کتاب خود مینویسد، درحالیکه کار ناظر بازار بیشتر جنبه مادی داشت نه معنوی، از اواخر قرن نهم بازرس که محتسب نام گرفته بود، شروع به ارائه گزارش از اعمال درست و نادرست دینی مردم کرد»
نقش دوگانه محتسب، در یادداشتهای یاسین السید مورخ نیز آمده است: «با خواندن کتابهای مختلف راجع به حسبه، دو شخصیت متفاوت میبینیم: کسی که آلات موسیقی را میشکند و خمرههای شراب را بر زمین میریزد؛ و بازرس متواضعی که وزنهها و پیمانهها را کنترل میکند، کیفیت مواد غذایی را بررسی میکند و مطمئن میشود که بازار به خوبی کار میکند»
با گذشت زمان نقش پلیس مذهبی محتسب پررنگتر شد و نظارت بر بازار امری بیاهمیت گردید. این امر را ما در کتاب «احیای علوم دینی» نوشته ابوحامد غزالی از علمای برجسته اهل سنت میبینیم. وی یک فصل کامل کتاب خود را به امر حسبه اختصاص داده و آن را اینگونه تعریف کرده است «جلوگیری از انجام بدی به خاطر حق خدا و بازدارندگی از ارتکاب گناه». بنابراین از دید غزالی هرچیزی که گناه محسوب میشود، باید هدف محتسب قرار گیرد ؛چه نوشیدن شراب و چه ترک گناه. غزالی در مواجهه با چنین اعمالی مجازات مستقیم از جمله «شکست آلات موسیقی و ریختن شراب روی زمین» را پیشنهاد میدهد. غزالی همچنین بدعت را بدترین گناه دانسته و مقابله با آن را توصیه میکند
به این ترتیب حسبه که در زمان پیامبر(ص) به معنای بازرسی بازار بود، بعدها به اجبار مذهبی علیه بیتقوایی و بدعتها بدل شد
سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که اعمال عبادی نیاز به صدق نیت دارد، پس آیا اجبار، اعمال دینی را بیاعتبار نمیکند؟ برای مثال نماز اگر تنها از روی ترس محتسب خوانده شود نه ترس از خدا، چه ارزشی دارد؟ یا در خصوص مقابله با بدعتگزاران آیا این امر منتهی به درگیری بیپایان بین مسلمانان نمیشود؟
یک محقق حنفی صوفی به نام عبدالغنی نابلسی در کتاب خود به نام «الحدیقه الندیه» با آوردن وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در شمار وظایف محتسب مخالفت کرده، مینویسد «امر به معروف تنها یک وظیفه زبانی است و مردم مختار هستند که به این توصیه عمل کنند یا نه، زیرا در دین هیچ اجباری نیست». نابلسی در ادامه به آیه 105 سوره مائده اشاره میکند که میفرماید: « اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به خود پردازيد. اگر شما هدايت يافتهايد، آنان كه گمراه ماندهاند به شما زيانى نرسانند». نابلسی در شرح این آیه مینویسد «شایسته است مسلمانان به جای قضاوت دیگران، زمانی را صرف بررسی روح خود کنند»
یکی دیگر از محققان عثمانی به نام کاتب چلبی در کتاب خود به نام «ترازوی حقیقت» مینویسد: «پیامبر با امت خود با نیکی و سخاوت رفتار میکرد اما متکبران بعد از او به دلایل واهی برخی از امت را کافر، برخی را بدعتگزار و برخی را مرتکب فحشا نامگذاری کردند. آنها مردم را به تعصب و اختلاف کشاندند؛ مردم با گمان اینکه امر به معروف و نهی از منکر در هر موردی واجب است، با یکدیگر نزاع میکنند و به جان هم میافتند. دعوای آنها گاه به خونریزی میانجامد و بیشتر نزاع بین مسلمین از این جهت ناشی میشود»
چهار قرن بعد خواندن نقد چلبی همچنان جالب توجه است زیرا ما هنوز با این حقیقت مواجهیم که بیشتر نزاع بین مسلمین ناشی از تعصب و اجبار مذهبی است. حکومتها و احزاب مختلف اسلامی از غرب آفریقا گرفته تا آسیای جنوب شرقی برای امر به معروف و نهی از منکر با یکدیگر و با نیروهای سکولار مبارزه میکنند، غافل از اینکه این اقدامات هیچکس را مؤمنتر و پرهیزکارتر نمیکند؛ بلکه برعکس. همچون ایران که گشت ارشاد تنها باعث شد زنان حجاب تحمیلی را بسوزانند و احترام خود را نسبت به اسلام از دست بدهند
در هر جامعهای برخی چیزها باید اجبار شود، مانند راستگویی در تجارت، یا منع دزدی و قتل و ظلم. اینها به معنای واقعی منکر هستند و هر عقل سلیمی و هر انسانی آنها را منکر میداند؛ اما اینکه مردم چگونه به خدا ایمان دارند و او را عبادت میکنند، مسائلی خصوصی است که باید به وجدان هر فرد واگذار شود و او خود انتخابگر باشد. این استدلال ریشه محکمی در نخستین تفاسیر قرآنی از فریضه امر به معروف و نهی از منکر دارد و با معنای اصلی حسبه نیز همخوان است
مترجم: فاطمه رادمهر
messages.comments