twitter share facebook share ۱۳۹۷ مهر ۲۲ 897

اسلام تربيت چنين سرشتى را همراه با ارشاد آن به سوى خير تشويق مى كند و از انسان مى خواهد كه همواره خود را پايين تر از كمال مطلوب ببيند تا در طول زندگىِ خود پيوسته بكوشد و بپويد. اسلام براى رسيدن به اين هدف، آيات و روايات بسيار دارد، چنانكه سرشت مخالف با اين فطرت را كه عُجب و خودپسندى ناميده مى شود مى نكوهد. مفهوم خودپسندى آن است كه انسان براى خود كمالى را ببيند خواه وجود خارجى پيدا كرده يا همچنان خيال محض باشد.

خودپسندى نيروهاى خير و خوبى را از كار مى اندازد و تنبلى را موجب مى شود و نشاط در تلاش را از آدمى مى ستانَد و بدين سان آدمى به پرتگاه كاستى فرو مى افتد. آيا چنين نيست كسى كه معتقد است به قدر كافى دانش اندوخته ديگر در همين حد باز مى مانَد و به آموختن روى نمى آورَد؟ و آيا چنين نيست كه اگر كسى گمان برَد كه به كمال مطلوب دست يافته ديگر سوى كمال گام بر نمى دارد؟ و آيا چنين نيست كه اگر كسى توهم كند خدا را چنان كه بايد پرستيده ديگر از فرمانبرىِ او كاهلى خواهد ورزيد؟

پس شگفت نيست كه اسلام خودپسندى را از عوامل نابود كننده بشمرد، زيرا خودپسندى هم دين را از بين مى برد هم دنيا را.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «ثلاث مهلكات: شحٌّ مطاع و هوىً متّبع و إعجاب المرء بنفسه؛ سه چيز، نابود كننده است: خسّتى كه از آن فرمان برده شود و هوسى كه از آن پيروى گردد و اين كه آدمى از خويش به شگفت آيد».

آدمى بايد از همه اين افراد بگريزد تا شربت شرنگ آلود ايشان را ننوشد و اخلاق آنها را در پيش رو نگيرد.

و مى فرمايد: «إذا رأيت شحاً مطاعاً و هوىً متّبعاً و إعجاب كل ذي رأي برأيه فعليك بنفسک؛ هرگاه كسى را ديدى كه از خسّت خود فرمان مى برد و از هوس خويش پيروى مى كند و از انديشه خويش به شگفت مى آيد راه خود را درپيش گير».

خودپسندى از نگاه اسلام بزرگتر از گناه است، زيرا شخص گناهكارى كه گناه مى كند و مى داند كه گناه مى كند نمى ميرد مگر آن كه از گناه خود كناره گيرد و توبه كند، در حالى كه انسان خودپسند براى خود گناهى نمى بيند كه توبه كند و او همچون كسى است كه جهل مركب دارد و خود را عالمى مى داند بى نياز از آموختن. و كسى كه جهل بسيط دارد و به جهل خويش اعتراف دارد از او بسى برتر است.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «لو لم تذنبوا لخشيت عليكم ما هو أكبر من ذلك العجب؛ اگر گناه نكنيد من بر شما از گناه بزرگترى بيم دارم و آن خودپسندى است».

شخص گناهكار خود را مقصر مى داند و مى كوشد گناه خود را مرتفع سازد و خداى خويش را به ياد مى آورَد در حالى كه شخص خودپسند خدا را جز اندكى به ياد نمى آورَد. احاديث رسيده در نكوهش خودپسندى فراوان است كه به بيان بخشى از آنها مى پردازيم:

در روايتى آمده است: «روزى موسى نشسته بود كه ابليس با عبايى رنگارنگ بيامد و چون به موسى نزديك شد عبا از تن بيرون كشيد و در كنار موسى ايستاد و بدو درود فرستاد. موسى بدو گفت: تو كيستى؟ پاسخ داد من ابليس هستم. موسى گفت: خداى تو را از سرايت دور بدارد. ابليس گفت: من آمده ام تا به تو سلام كنم، زيرا جايگاهى والا نزد خداى دارى. موسى بدو گفت: اين عبا چيست؟ ابليس گفت: با آن دل آدميزادگان را مى ربايم. موسى گفت: به من بگو آن كدامين گناه است كه اگر آدميزاده مرتكب شود تو بر او چيره مى گردى؟ ابليس گفت: آن گاه كه از خود به شگفت آيد و كارش را فراوان شمرد و گناهش را خُرد بپندارد».

در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيده است: «خداى عزّوجلّ فرمود: اى داود! گناهكاران را مژده و صديقان را هشدار ده. داود گفت: چگونه گناهكاران را مژده و صديقان را هشدار دهم؟ خداوند فرمود: اى داود گناهكاران را مژده ده كه من توبه پذيرم و از گناه در مى گذرم، و صديقان را هشدار ده كه مغرور اعمال خويش نشوند و هر بنده اى را كه مورد بازخواست و حسابرسى ]بدون گذشت و رحمت خويش[ قرار دهم به يقين هلاك خواهد شد».

صدّيق تا زمانى كه به حدّ عصمت نرسيده قطعاً در حضور خداى يكتا گناهى مرتكب مى شود و اين گناه هرگاه مورد بازخواست قرار گيرد صاحبش را نابود خواهد كرد.

امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: «دخل رجلان المسجد أحدهما عابد و الآخر فاسق فخرجا من المسجد، و الفاسق صِدِّيق و العابد فاسق. و ذلك انه يدخل العابد المسجد مُدلا بعبادته يَدِل بها فتكون فكرته في ذلك، و تكون فكرة الفاسق في التندم على فسقه و يستغفر الله عزّوجلّ ممّا صنع من الذنوب؛ دو مرد به مسجد در آمدند كه يكى از آن دو عابد بود و ديگرى تبهكار. هنگام بيرون رفتنِ اين دو، تبهكار صدّيق بود و عابد تبهكار، زيرا عابد در حالى به مسجد در آمد كه به عبادت خويش غرّه بود و پيوسته بدان مى انديشيد، در حالى كه تبهكار از گناه خود پشيمان بود و از خداى طلب آمرزش مى كرد». و بدين ترتيب عابد، گناه كرد و تبهكار، پاك شد.

اينك رواياتى چند از امام صادق(عليه السلام):

«إنّ الله علم أنّ الذنب خير للمؤمن من العجب و لو لا ذلك ما ابتلي مؤمن بذنب أبداً؛ همانا خداوند مى داند كه گناه براى مؤمن بهتر از خودپسندى است و اگر چنين نمى بود هيچ مؤمنى هرگز به گناهى گرفتار نمى آمد».

«من دخله العجب هلک؛ هركه خودپسندى به دل او راه يافت نابود شد».

«إنّ الرجل ليذنب الذنب فيندم عليه و يعمل العمل فيسرّه ذلك، فيتراخى عن حاله تلك فلأن يكون على حاله تلك خير له ممّا دخل فيه؛ آدمى گاهى گناه مى كند و بر گناه خويش پشيمان مى گردد، گاهى نيز كارى مى كند كه از آن كار شاد مى گردد و با همين عمل نيك، پشيمانى از گناه را وانهاده نسبت به آن بى تفاوتى مىورزد، در حالى كه اگر به حال نخست بماند براى او از اين حال (سستى ورزيدن)، نيكوتر است».

«العجب ممّن يعجب بعمله و هو لا يدري بمَ يختم له؛ شگفتا از كسى كه مغرور عمل خويش مى شود، حال آن كه نمى داند پايان كارش چه خواهد بود».

روايت شده است: «قيل له(عليه السلام): الرجل يعمل العمل و هو خائف مشفق ثمّ يعمل شيئاً من البرّ فيدخله شبه من العُجب؟ فقال(عليه السلام): هو في الحالة الأولى و هو خائف أحسن حالا منه في حال عجبه؛ به امام(عليه السلام) عرض شد: كسى با ترس و هراس، كارى را انجام مى دهد و بار ديگر كارى نيكو به جاى مى آورد كه چيزى شبيه خودپسندى بر او غالب مى شود. امام(عليه السلام) فرمود: حالت نخست او كه ترسان است برتر از حالت خودپسندىِ اوست».

در برابر خودپسندى، شكسته نفسى و تلقّى نفس، پايينتر از مرتبه كمال است كه اين نيز سرشت آدمى مى باشد و موجب مى گردد انسانها در عرصه هاى علم و عمل و عبادت و پرهيزگارى، رشد و ترقى كنند.

در حديثى آمده است: «أوحى الله تعالى إلى موسى(عليه السلام) أنّ يا موسى أتدري لم اصطفيتك بكلامي دون خلقي؟ قال: يا ربّ و لم ذلك فأوحى الله تبارك و تعالى إليه: إنّي قلّبت عبادي ظهراً لبطن فلم أجد فيهم أحداً أذلّ نفساً لي منك، يا موسى، إنّك إذا صلّيت وضعت خدّك على التراب؛ خداى تبارك و تعالى به موسى وحى كرد كه اى موسى! آيا مى دانى چرا تنها باتو سخن مى گويم؟ موسى عرض كرد: چرا بار خدايا؟ پروردگار به او وحى كرد كه: من بندگان خود را زير و رو كردم و هيچ يك را در برابر خود، فروتن تر و خوارتر از تو نيافتم. اى موسى! تو هرگاه نماز مى گزارى گونه خود را بر خاك مى نهى».

*برگرفته از کتاب ارزش ها در نگاه اسلام؛ نوشته آیت الله سید محمد شیرازی

 

نظر شما