twitter share facebook share ۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۳ 1292

از ویژگی‌های دعای افتتاح آن است که دعاکننده را هر شب، متوجّه حضرت ولی عصر و «دولت کریمه» آن حضرت می‌کند و شوق لقای آن دولت را در دل او زنده می‌دارد: «اللهمّ انّا نرغب الیک فی دوله کریمه تعز بها الاسلام». بخش پایانی این دعا، هم خصال آن حضرت را بازگو می‌کند و هم خصال دولت آن حضرت را بر می‌شمارد، و بالاخره شیعه‌ای که حِرمان دوره غیبت را تحمّل می‌کند، در پایان دعای خود، رنجهای این دوره را با زبان شِکوه با خداوند نجوی می‌کند و از حضرت حق می‌خواهد که با ظهور حضرت، این دوره‌ها پایان پذیرد

اما «دولت کریمه» چیست؟

توصیف دولت آرمانی امام زمان(عج) به دولت «کریمه»، شایسته دقت و تأمّل است. به خصوص که این عنوان، در قالب هیچ یک از تقسیماتی که برای دولت‌ها انجام می‌شود، قرار نمی‌گیرد. مثلاً دولت‌ها یا براساس برنامه تقسیم می‌شوند (مثل دولت رفاه، عدالت و…) و یا بر اساس نقش مردم، تقسیم می‌شوند (مثل دولت مردم سالار، دیکتاتوری و…) و یا بر اساس تقید به دین تقسیم می‌شوند (مثل دولت دینی، سکولار و…) ولی «کریمه» بودن، شاخصی بیرون از این تقسیمات است زیرا «کرامت» یک ارزش اخلاقی است و دولت کریمه، دولتی است که بر آن، این ارزش اخلاقی حاکم است.

کرامت به معنای «بزرگواری» است و بزرگواری، مفهومی برتر و والاتر از «قانون‌مندی» وحتّی «عدالت‌مداری» دارد؛ مثلاً وقتی رسول خدا(ص) مکه را فتح کردند و بر دشمنان خود چیره گردیدند، آنان منتظر بودند تا مجازات کینه‌توزی‌های خود را تحمل کنند و البته کیفر آنها حتی با مقابله به مثل، برخلاف قاعده «عدالت» نبود؛ ولی رسول خدا «قدرت» و«کرامت» را به هم آمیخت و آنان را مورد عفو قرار داد و فرمود: همان جمله یوسف را تکرار می‌کنم «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ»(یوسف/۹۲)

دولت کریمه با کرامت دولتمردان تحقق پیدا می‌کند، دولتمردانی کریم النفس که از اخلاق بزرگوارانه برخوردار بوده و از خرده‌گیری بر دیگران مبرّی باشند. درصدد برخوردهای تلافی‌جویانه نبوده و به جای اصرار برای «استیفای» حقّ خود، بر «اغماض» از حقّ خود اصرار داشته باشند. اگر بزرگواری مانند مالک اشتر، حاکم اسلامی باشد که در برابر دشنام عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد و به مسجد می‌رود تا برای دشنام‌دهنده دعا کند، شایسته «مدال کرامت» است

متأسفانه ما در جامعه دچار همان اشتباهی هستیم که در خانواده هم عده‌ای به این اشتباه مبتلا هستند. عده‌ای گمان می‌کنند با «حقوق» می‌توان در محیط خانواده، «صفا و صمیمیت» بوجود آورد و اگر هر یک از زن و شوهر و فرزندان مطابق حقوق خود رفتار کنند، هیچ مشکلی در روابط خانوادگی رخ نمی‌دهد و خلاصه، همه مشکلات ناشی از رعایت نکردن حقوق یکدیگر است. غافل از آنکه گاه پافشاری بر حقوق، خود زمینه‌ساز مشکلات و منشأ اختلافات است و تا اخلاق بزرگوارانه و کریمانه در خانواده نباشد، لذّت زندگی مشترک، احساس نمی‌شود. در جامعه هم، تا وقتی حاکمان نتوانند خود را از مطالبات حقوقی بالا کشیده و در یک فضای اخلاقی با شهروندان تعامل داشته باشند، زندگی سیاسی با چالش مواجه بوده و اصطکاک‌های قانونی، دولتمردان و شهروندان را به شدّت تحت فشار قرار می‌دهد.

بین یک دولت «قانونمند» تا دولت «کریمه» فاصله زیاد است. این فاصله را می‌توان با مطالعه عهدنامه مالک اشتر تشخیص داد، شگفت‌آور است در این دستورالعمل حکومتی بجای آنکه امیر المؤمنین(ع) بر حقوق قانونی و فقهی، تأیید کند و مالک را به رعایت موازین شرعی توصیه نماید، مالک را به «حکومت‌داری اخلاقی» راهنمایی می‌کند و چیزهایی را از او می‌خواهد که کمتر در رساله‌ای فقهی، دیده می‌شود! آن موارد را نمی‌توان در اینجا فهرست کرد و توضیح داد ولی می‌توان به برخی از آنها اشاره کرد، تا خوانندگان شرح آن را مطالعه کنند:

ـ «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ بِالرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ…»(و مهربانى بر رعیت را براى دل خود پوششى گردان و دوستى ورزیدن با آنان را و مهربانى کردن با همگان…)

ـ «فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلَ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ…»(به خطاشان منگر، و از گناهشان در گذر، چنانکه دوست دارى خدا بر تو ببخشاید و گناهت را عفو فرماید…)

ـ «وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ…»(و مگو مرا گمارده اند و من مى فرمایم، و اطاعت امر را مى پایم. چه این کار دل را سیاه کند…)

ـ «وَ لْیَکُنْ أَبْعَدَ رَعِیَّتِکَ مِنْکَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَکَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَایِبِ النَّاسِ…»(و از رعیت آن را از خود دورتر دار و با او دشمن باش که عیب مردم را بیشتر جوید…)

ـ «فَافْسَحْ فِی آمَالِهِمْ وَ وَاصِلْ فِی حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِمْ…»(پس امیدشان را برآر، و ستودنشان را به نیکى پیوسته دار…)

ـ «وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیَّهُ بِکَ حَیْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ…»(و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار…)

ـ «وَ إِیَّاکَ وَ الْمَنَّ عَلَى رَعِیَّتِکَ بِإِحْسَانِکَ…»(زنهار که براى احسانت به مردم بر آنان منّت گذارى…)

دولت کریم یا دولت کریمه

در دعای شریف «اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَهٍ کَرِیمَهٍ» «دولت» با کرامت توصیف شده است و این به معنای آن است که تاروپود حکومت از کرامت برخوردار است. کریم بودن رئیس دولت، برای کریمه بودن دولت او کافی نیست زیرا دولت، یک نهاد حقوقی است که احکام و آثار آن، با شخص حقیقی ملازمه‌ای ندارد. از این رو، گاه دولتمرد، شخصًا کریم است ولی دولتش فاقد کرامت است زیرا سیستم و نظامی که حاکم است، برضد کرامت است و کرامت آن حاکم، خود را در سیستم نشان نمی‌دهد و گاه به عکس، شخصی فاقد کرامت در رأس دولت قرار می‌گیرد ولی به دلیل آنکه سیستم برمبنای کرامت طراحی شده و قوانین در جهت کرامت است و مجریان براساس آن عمل می‌کنند، دولت از کرامت برخوردار است. در موضوع عدالت نیز مسأله از همین قرار است. متأسفانه سیطره فردگرایی بر اندیشه بسیاری از مسلمانان، موجب این خلط شده و همین خلط، به اندیشه فقهی و گرایش سیاسی آنها هم سرایت کرده و گمان برده‌اند که با انتخاب شخص عادل، به نظام عادل می‌رسند یا با انتخاب شخص کریم، دولت کریمه تحقق می‌یابد! غافل از آنکه شایسته‌ترین افراد هم در یک نظام حکومتی فاسد، یا خود فاسد می‌شوند یا برای ریشه‌کن کردن فساد، توفیق چندانی پیدا نمی‌کنند. حکومت صالحه، علاوه بر حاکمان صالح، به قوانین، رویه‌ها، سازمان و تشکیلات شایسته نیاز دارد و سهم این امور در صلاح کشور، بیش از سهم اشخاص است.

در دولت موعود، لازم نیست که شهروندان به نزد امام بروند تا کرامت را مشاهده کنند بلکه هرکس به هرکجای نظام، مراجعه داشته باشد، در آنجا کرامت را می‌یابد. دعای افتتاح به ما می‌گوید از فرداندیشی فراتر رفته و دولت اندیش شوید و تا دولت، کریمه نباشد، از کریم بودنِ دولتمرد، کاری ساخته نیست.

شاخص‌های کرامت محوری

نام گرفتن این دولت، به کریمه، به جای نام‌های دیگر مانند اسلامی یا شیعی نشان می‌دهد که محتوای این نوع دولت، بیش از هرچیز، آرمان کرامت را تحقق می‌بخشد.

این سؤال که چرا دولت مهدوی، «کریمه» نام گرفته است، وقتی پاسخ پیدا می‌کند که بدانیم چگونه جامعه برمحور کرامت، مدیریت می‌شود و چگونه شهروندان از کریمه بودن دولت، بهره‌مند می‌شوند:

۱ـ چون ریشه کرامت انسان، «عقل و شعور» اوست، لذا دولت کریمه، دولتی است که فضای اندیشه و تدبیر عقلانی را گسترش می‌دهد و بر اساس عقل، تصمیم‌گیری و اقدام می‌کند. امام زمان (علیه السلام) دست خود را بر سرها می‌گذارد تا عقل‌ها، به پویایی واداشته شود و خردها رشد پیدا کند: «وَضَعَ یَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُم» روشن است که رشد عقل در شهروندان، لوازم دشواری برای حاکمان دارد زیرا به ناچار باید به پرسش‌ها و سؤالات تن دهند و تقاضای تبعیت کورکورانه را کنار بگذارند.

۲ـ چون دولت مهدوی، کرامت محور است، این کرامت اقتضا می‌کند که شهروندان با میل و رغبت در اداره جامعه حضور پیدا می‌کنند. در این دولت ابهت دروغین معاندان و مستکبران درهم شکسته می‌شود و به جای آن، حکومتی نه بر مبنای زور و فشار بلکه مبتنی بر کرامت انسان‌ها، بنا نهاده می‌شود. روشن است که «تحقیر» و بی اعتنائی به افراد و نادیده گرفتن فکر و خواست آنها در نقطه مقابل «کرامت» قرار دارد. 

۳ـ مشکلات مادی، فقر و محرومیت، به کرامت انسان آسیب می‌رساند پس در دولت کریمه، شرایط اقتصادی بگونه‌ای است که شهروندان به راحتی نیازهایشان تأمین می‌شود بلکه بالاتر، دولت امکاناتی برای زندگی توأم با رفاه برای همگان فراهم می‌کند. «لَا غَارِماً إِلَّا قَضَى دَیْنَه» ولی دولت برای کمک‌های خود، شخصیت و کرامت را از انسان‌ها نمی‌گیرد و آنها را در پیچ و خم روابط اداری مستأصل و ذلیل نمی‌کند: «یَکُونُ عَطَاؤُهُ هَنِیئا»

دینِ کرامت، دین جدید!

در دولت کریمه، اسلام مبنای حکومت و اداره جامعه قرار می‌گیرد ولی آیا این اسلام، همان اسلامی است که مسلمانان از قبل می‌شناختند؟ در تعابیر بسیاری از متون اسلامی، از «اسلام جدید» نام برده شده است. مثلا عبدالله بن عطاء از حضرت صادق(ع) درباره روش امام زمان(عج) پرسید و حضرت پاسخ دادند: «یَسْتَأْنِفُ‏ الْإِسْلَامَ‏ جَدِیداً.» این تعبیر، گویای آن است که «بازگشت به اسلام اصیل» صورت می‌گیرد نه آنکه شریعت پیامبر خاتم تغییر کند. و همین سخن نشان می‌دهد که در دوره قبل از ظهور، چهره دین واقعی چندان تغییر می‌کند که وقتی پرده از نقاب آن برداشته می‌شود، برای مردم آئین جدید و نو جلوه می‌کند!

متفکران اسلامی، درباره این احیاء و بازسازی در عصر ظهور، نکات ارزشمندی مطرح کرده‌اند مثلا برخی آن را به این معنا دانسته‌اند که روش‌های ناپسند و شیوه‌های زشت و قوانین باطل، از بین می‌رود و به آنچه که از اسلام، متروک و فراموش شده، فراخوانده می‌شود. ولی بخش فراموش شده و متروک اسلام که زنده می‌شود، چیست؟ با توجه به اینکه این احیاگری، با عکس العمل منفی عده‌ای از مسلمانان مواجه می‌شود و برای آنها قابل قبول و تحمّل نیست، این بخش فراموش شده، مربوط به احکام مسلّمی مانند زکات یا جهاد نیست بلکه می‌توان حدس زد که فراتر از آن، شامل احکامی می‌شود که برای مردم «تازه» بوده و چه بسا برای اولین بار می‌شنوند! این احکام چندان «نوپیدا» است که انگار تاکنون نشنیده‌اند و لذا آئین حضرت را «آئین جدید» تلقی می‌کنند.

مثلا مفهوم «ولایت» که برای مسلمانان، صرفًا جنبه سیاسی پیدا کرده و به «آمریت» و اقتدار معنا می‌شد، به مفهوم اصیلِ خود بازمی‌گردد و متضمّن معنای جدیدی می‌شود؛ همان معنایی که در زمان رسول اکرم(ص) وقتی یهودیان از آن اطلاع پیدا کردند، شیفته ولایت حضرت شدند! وقتی آیه ولایت پیامبر(ص) نازل شد که «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، رسول خدا(ص) فرمودند: هرکس که مالی به ارث گذارد، به ورثه او می‌رسد ولی هر کس که بدهکاری بجا گذارد و خانواده‌اش بی سرپرست، بماند، تأمین آن برعهده من است: «مَنْ‏ تَرَکَ‏ دَیْناً أَوْ ضَیَاعاً فَعَلَیَّ وَ مَنْ تَرَکَ مَالًا فَلِوَرَثَتِه‏»

رسیدگی به وضع بدهکاران و اداء قرض و بدهی آنان یکی از احکام منصوص قرآن مجید است که پیوسته در دولت‌های اسلامی، متروک و فراموش شده بوده است. بدهکاران، همان «غارمین» هستند که در آیه زکات به عنوان یک مصرف از آنها نام برده شده است(سوره توبه، آیه۶۰)

فردی خدمت امام صادق(ع) رسید و تقاضای قرض داشت تا در زمان گشایش بازپرداخت کند. امام(ع) از او پرسیدند: تا زمانی که غلّه برسد؟ گفت: نه. فرمود: تا تجارتی انجام شود؟ گفت: نه. فرمود: تا ملکی را بفروش برسانی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: (اگر امید به هیچ یک از این امور نداری) تو از کسانی هستی که خدا در اموال ما، حقی برایت قرار داده، امام بجای قرض، به او مشتی درهم عطا کردند.

*شفقنا

نظر شما