twitter share facebook share ۱۳۹۹ آذر ۰۳ 1219

«اسلام دینی است که امروزه در همه جهان دچار بحران شده است»؛ این جمله ای است که امانوئل مکرون 2 اکتبر درحالیکه از برنامه خود برای مبارزه با افراط گرایی سخن می گفت، بر زبان راند. دو هفته بعد یعنی 16 اکتبر یکی از همان افراط گرایان، ساموئل پتی معلم دبیرستانی در حومه پاریس را، به خاطر نشان دادن کاریکاتوری از پیامبر اسلام در کلاس درس خود، سر برید و چندی پس از آن، سه نمازگزار در کلیسایی در شهر نیس، توسط یک تروریست و با انگیزه های مشابهی (مجازات کسانی که به پیامبر اسلام توهین می کنند) به قتل رسیدند.

در مقابله با این حملات، مقامات فرانسوی شروع به سخت گیری علیه مسلمانان و سرکوب مظاهر اسلام گرایی کردند، تصویر کاریکاتورهای جنجال برانگیز پیامبر را بر روی ساختمان های دولتی در فرانسه انداختند و به خشم معترضان در بخش های بزرگی از جهان اسلام دامن زدند.

همه این اتفاقات باعث آغاز بحث هایی پیرامون فرانسه، اسلام و آزادی شد؛ برخی با ستایش از رویه ای که فرانسه در پیش گرفته است، معتقدند که این کشور همچون چراغی است که مردم را از تعصبات کور مذهبی و تاریکی رهانده و به سوی روشنگری هدایت می کند. برخی دیگر مشکل اصلی را اسلام هراسی، نژادپرستی و خوی استعماری فرانسه در جهانی می دانند که مسلمانان –به جز تعداد انگشت شماری تندرو- خود، قربانیان اصلی هستند.

بگذارید به عنوان مسلمانی که حدود دو دهه است در رابطه با این موضوعات می نویسد، دیدگاه دیگری ارائه دهم: نخست اینکه فرانسه همچون بسیاری دیگر از کشورهایی که هدف تروریسم قرار گرفته اند، شایسته همدردی و همبستگی در مبارزه با تروریسم است؛ ضمنا مکرون در اینکه اسلام با بحران روبرو است سخن درستی بیان کرده است. اسلام نه در همه جهان اما در بخش هایی، قطعا دستخوش بحران شده و ما مسلمانان باید بنشینیم و صادقانه در این خصوص بایکدیگر گفتگو و هم اندیشی کنیم. ولی متأسفانه مکرون برای حل این بحران، نه تنها اقدامی انجام نداده که آن را شعله ور تر ساخته است؛ زیرا آزادی ای که وی در دفاع از آن سخن می گوید، پر از استانداردهای دوگانه و کاستی است.

بسیاری از مسلمانان، این مسئله که اسلام دچار بحران شده و باید در مورد آن گفتگو کرد را نمی پذیرند؛ حتی برخی آن را کفر می دانند و معتقدند که اسلام دین کاملی است که تمام فرامین و احکامش از جانب خدا مقرر شده و تا ابد همینگونه کامل و لایتغیر باقی می ماند. با این وجود می توان مثل من معتقد بود به اینکه هسته و اساس اسلام امری الهی است اما تفاسیری که از آن صورت می گیرد، توسط انسان هایی جایزالخطا انجام شده و لذا می توان نسبت به این تفاسیر انتقاد داشت. بسیاری از احکام فقهی و آراء و فتاوای خشنی که در تضاد با حقوق بشر و آزادی های مدنی در جهان مدرن می باشد، محصول تفاسیر انسانی است. در جهان مدرن مردم آزادند به یک دین مؤمن باشند یا کافر، دستورات داده شده را چشم و گوش بسته بپذیرند و اطاعت کنند، یا نگاه انتقادی داشته باشند و اما و اگر کنند.

بیایید به موضوع توهین به مقدسات بیشتر بپردازیم: مسلمانان باید در مواجهه با توهین به پیامبر یا ساب النبی چه بکنند؟ می بینیم که همگی بر مجازات شدید مرتکب، متفق القول هستند. طبق احکام مذهب شافعی و مالکی، توهین کننده فورا کشته می شود مگر اینکه توبه کند. در مذهب حنبلی که سخت گیری بیشتر است، توهین کننده صرف نظر از آنکه توبه کند یا خیر، فورا کشته می شود و در مذهب حنفی که احکام مسالمت جویانه تر و آسان تر می باشد، توهین کننده زندان شده و با چوب مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. این درحالی است که هیچکدام از این احکام، مبنایی در قرآن ندارند و این امر در مورد احکام مشابه در فقه اسلامی نیز صدق می کند.

مبنای حکمی که فقها در مورد ساب النبی ارائه داده اند، از برخی قتل های هدفمندی گرفته شده که در طول نبردهای پیامبر اسلام با مشرکان رخ می داده است. آنچه کمتر مورد توجه قرار می گیرد، این است که احکامی که این فقهای مسلمان در قرون وسطی داده اند، بر اساس هنجارهای زمانشان بوده و در آن زمان مفهوم آزادی بیان وجود نداشته است.

درواقع مسیحیانِ همعصر آنان نیز، نسبت به جرم کفرگویی و ارتداد و توهین به مقدسات ملایم تر از مسلمانان رفتار نمی کردند. در دوران امپراتوری ژوستینین در روم شرقی در قرن ششم، قانون، کفرگویی نسبت به خداوند را منع کرده بود و برای مرتکبین، مجازات مرگ در نظر گرفته بود. بعدها در اروپا، قانون تفتیش عقاید توسط کلیسای کاتولیک وضع شد که در برابر قانون کفر و توهین به مقدسات به مراتب سخت گیرانه تر بود، زیرا نوع مجازات هایی که تعیین می کرد -همچون سوزاندن افراد به شکل زنده- بسیار شدید بود.

مسیحیان طی چهار قرن گذشته تغییرات زیادی کردند؛ آنان در گام نخست از جنگ های وحشتناکی که سی سال (1618-48) جریان داشت، درس گرفتند و سپس روشنفکرانی همچون جان لاک نظرات جدیدی در خصوص بردباری و مدارا ارائه دادند. بحث درباره آزادی بیان بین کاتولیک ها تا قرن بیست ادامه یافت و در نهایت همه جریان های اصلی مسیحیت، از اِعمال زور و اجبار به نام دین دست کشیدند.

این تغییر و تحول هنوز در اسلام رخ نداده است و آنچه سبب اصلی بروز بحران شده و نه تنها مکرون که مسلمانانِ منتقد نیز از آن صحبت می کنند، همین است. هنوز همان فقهی که در قرون وسطی جریان داشت، حاکم است و اغلب فقیهانِ معاصر، احکام خشن و قهرآمیز موجود را پذیرفته و زیر سؤال نمی برند. این درحالی است که اغلب مسلمانان، اعتقادی به این احکام ندارند چه رسد به اینکه مشتاق اجرای آنها باشند. تعصب نسبت به لایتغیر بودن احکام فقهی، در نهایت سبب بروز تروریسم و خشونت شده و موجب گشته است که توهین به مقدسات و کفرگویی در بسیاری از کشورهای مسلمان تبدیل به قانون شود. (در بین کشورهای اسلامی پاکستان سخت ترین قانون را در خصوص توهین به مقدسات و کفر دارد)

*برای آگاهی بیشتر از قانون کفر و توهین به مقدسات در پاکستان و تأثیر این قانون بر زندگی شیعیان آن کشور به مقاله ذیل مراجعه کنید:

*اگر دولت پاکستان از شیعیان حمایت نکند، آنان به سمت سپاه سوق پیدا می کنند

یاسر قاضی مبلغ مشهور و رئیس مؤسسه الغریب، یک متفکر مسلمان آمریکایی و نسبتا محافظه کار است. وی اخیرا در پیامی که به مناسبت حملات تروریستی فرانسه منتشر کرد، وجود مشکل را در بین مسلمانان پذیرفت. او در پیام خود نوشت «اغلب جریان های اصلی اسلامی، این حملات تروریستی را محکوم نمودند اما مستقیما به متون فقهی مسلمانان و تأثیر و دخالت فقه در این حملات اشاره ای نکردند. به خصوص در مسئله توهین به مقدسات، متون و مباحث فقهی ای وجود دارد که باید در مورد آن بحث کرد اما این کاری است که هنوز کسی شروع به انجامش نکرده است».

گفتگوی صریح در خصوص فقه و کلام اسلامی می تواند سبب روشنگری شود. باید دست از اجبار و اکراه به نام دین و ایمان برداریم؛ ما مسلمانان به اصلاحات نیاز داریم، نه برای خشنودسازی غربی ها بلکه برای اینکه جوامع خود را از فرقه گرایی، تعصب، زن ستیزی و ظلمی که به نام اسلام انجام می شود، رهایی بخشیم و ارزش های واقعی دین خود را بهتر منعکس کنیم.

اسلام به روشنگری نیاز دارد، اما راه و شیوه ای که مکرون بدین منظور انتخاب کرده، اشتباه است. برای روشنگری صرفا یک راه مشخص وجود ندارد؛ آنگونه که مورخ فقید «گرترود هیمل فارب» در بیان راههای رسیدن به مدرنیته گفته است: راهی که فرانسه برای رسیدن به روشنگری برگزید با راه انگلیس و آمریکا تفاوت چشمگیری داشت. در فرانسه روشنگری به معنای مبارزه عقل با دین و ایمان بود اما در بریتانیا و آمریکا روشنگری هماهنگی بین عقل و ایمان معنی می شد. بنابراین راهی که فرانسه برای روشنگری طی کرد ضد روحانیت و خونین بود؛ برای نمونه در انقلاب فرانسه خشونت های بسیاری رخ داد و صدها کشیش –غالبا با جدا کردن سر از بدنشان- کشته شدند و سلطه کلیسا جای خود را به مکتب عقل گرایی و خردورزی داد. فرانسه که قرن ها پیش برای روشنگری دست به چنین اقدامات و شیوه های تهاجمی ای زده و مسیحیت کاتولیک را مقهور کرده بود، حالا به نظر می رسد که تحت لوای لائیسیته، برای اسلام نیز همین راه را مد نظر دارد.

فرانسه غالبا می گوید که خارجی ها معنای لائیسیته را نمی فهمند و درکی از آن ندارند، اما من می فهمم زیرا کشورم ترکیه حدود یک قرن از لائیسیته فرانسوی تقلید کرد. مشکل اصلی این شکل از سکولاریسم، عدم رواداری و نابردباریِ پیشگیرانه است؛ به عبارت دیگر لائیسیته فرض را بر این می گذارد که اگر دین و نمادهایش در سطح جامعه آشکار گردد، ممکن است به ظلم و آزار سایرین بیانجامد؛ بنابراین پیش از اثرگذاری و در همان گام اول، لائیسیته آنها را سرکوب می کند. نتیجه چنین سیاستی، ایجاد کینه ورزی های مذهبی و برانگیختن واکنش سرکوب شدگان و حس انتقام است؛ چنانکه می بینیم در ترکیه، چگونه اسلام گراها و در رأس آن رئیس جمهور اردوغان، از لائیسیته ای که پیش از آنان در کشور برقرار بود انتقام گرفتند

مکرون در سخنان خود عنوان کرد که هدف لائیسیته، نه اسلام که اسلام گرایی است. گرچه این عبارت به نظر برخی مبهم است، ولی شیوه عمل حکومت هیچ ابهامی باقی نمی گذارد. در فرانسه مدتهاست که عادات و اَعمال شخصی مسلمانان هدف قرار می گیرد: سالهاست که زنان مسلمان از پوشیدن روسری در ساختمان های دولتی و از پوشیدن بورکینی (لباس شنای زنان مسلمان) در سواحل منع شده اند. سپتامبر گذشته یک سیاستمدار فرانسوی از حزب مکرون، به یک زن جوان مسلمان اعتراض کرد که چرا با روسری وارد مجلس شده است. ماه اکتبر نیز وزیر کشور فرانسه نسبت به فروش غذاهای حلال و کوشر (غذای یهودیان) در سوپرمارکت ها اعتراض کرد؛ امری که نشان می دهد آزادی همه ادیان نه فقط دین اسلام، در معرض تهدید است.

به عبارت دیگر آنچه فرانسه از مسلمانانش می خواهد، نه تنها پذیرش آزادی بیانِ کفرگویان و توهین کنندگان، که صرف نظر کردن از بخشی از آزادی های مذهبی شان است. این کار باعث می شود که مسلمانان فرانسه احساس احترام و مورد پذیرش قرار گرفتن نکنند و خود را کاملا فرانسوی ندادند. این احساس بیگانگی و ادغام نشدن در جامعه، دقیقا همان چیزی است که مسلمانان رادیکال بدنبالش هستند؛ در حقیقت لائیسیته برای مسلمانان جهان، نتیجه معکوس داشته است و من این را شخصا و طی سالها، بین مخاطبان مسلمانم در سراسر جهان دیده ام. هر زمان که در دفاع از آزادی سخن می گویم، مخاطبانم برانگیخته شده و می گویند: از کدام آزادی صحبت می کنی؟ آزادی ای که حجاب خواهرانمان را در فرانسه ممنوع کرده؟ این امر دستاویز مناسبی را برای بی اعتبار کردن ادعاهای آزادیخواهانه و حقوق بشری غربی ها و متهم کردن خود آنان به نقض این حقوق و آزادی ها در اختیار اسلام گرایان گذاشته است.

نقص و کاستی های فرانسه نه فقط در آزادی مذهب، بلکه در آزادی بیان نیز خود را نشان می دهد و این درحالی است که فرانسه داعیه دار دفاع از آزادی بیان در طول تاریخ می باشد. درست است که در یک جامعه آزاد، مردم حق دارند به هر مذهبی توهین کنند و باورمندان به هر دینی باید یاد بگیرند که از این اتفاق ناخوشایند چشم پوشی کرده و از کنار آن عبور کنند (چنانکه خداوند در قرآن خطاب به مسلمانان می فرماید که با کسانی که اسلام را تمسخر می کنند مجالست و همنشینی نکنید؛ و از کشتار و ساکت کردن تمسخر کنندگان سخنی به میان نمی آورد) اما مشکل این است که فرانسه از یکسو اجازه تکفیر و توهین به خدا را می دهد و از سوی دیگر توهین به جمهوریت را ممنوع می کند، قوانین فرانسه افترا و بدگویی علیه مؤسسات دولتی و کارکنان دولت، بی احترامی به سرود و پرچم ملی را ممنوع کرده است. توهین به رئیس جمهور نیز تا سال 2013 جرم بود و پس از آن دادگاه حقوق بشر اروپا خواستار اصلاح قانون شد. حتی سال 2018 دادگاههای فرانسه معترضانی که تصاویر مکرون را آتش زدند تحت تعقیب قرار دادند؛ در آخرین مورد نیز سپتامبر سال گذشته وزیر دادگستری فرانسه با افتخار اعلام کرد که توهین به شهردار به زودی جزء جرائم کیفری قرار خواهد گرفت.

بنابراین کسانی که مدعی هستند فرانسه قهرمان دفاع از آزادی بیان نیست، حق دارند. اگر مکرون واقعا می خواهد به حل بحرانی که اسلام دچارش شده، کمک کند تنها کافی است که استانداردهای آزادی بیان و مذهب را در خود فرانسه بهبود ببخشد؛ اینگونه، مسلمانان بیشتری از این آزادی ها به طور واقعی بهره مند می شوند، این ارزش ها را قدر می نهند و این انگیزه در آنها ایجاد می شود که به جای سرسپردگی اجباری در برابر احکام اسلام، تلاش کنند به درکی عقلانی از آموزه های این دین برسند.

آمریکا کشوری است که پیشنهادات فوق در آنجا تجربه شده و نتایج خوبی نیز داشته است. از تفاوت های آمریکا و فرانسه یکی نوع دموکراسی است که در آمریکا به جای لائیستیه، لیبرالیسم حاکم است و این درحالی است که فرانسه لیبرالیسم را گاها مورد تحقیر قرار می دهد. دیگر اینکه راه روشنگری در آمریکا بر خلاف فرانسه که با تهاجم نسبت به مذهب همراه بوده، رابطه ای دوستانه با مذهب را پیموده است. آمریکا از آزادی بیان و مذهبِ به مراتب بیشتری در مقایسه با سایر کشورها از جمله فرانسه برخوردار است؛ اقلیت مسلمان این کشور بسیار بهتر از جاهای دیگر، در جامعه ادغام شده اند و ارزش های لیبرال را روز به روز بیشتر ارج می نهند.

البته رابطه خوب مسلمانان آمریکا با جامعه و ارزش ها و قوانین آن کشور دلایل پیچیده ای دارد؛ برای نمونه آمریکا، در جهان اسلام سابقه استعماری طولانی مدتی ندارد و جمعیت مهاجرش اغلب جزء طبقه متوسط هستند نه فرودست؛ اما حتی مسلمانان آمریکایی-آفریقایی که با نژادپرستی مواجه هستند، خود را آمریکایی دانسته و نسبت به ملیت خود افتخار می کنند. راز این موفقیت، آزادی است که به مسلمانان اجازه می دهد بدون اینکه مجبور به تَرک هویت جمعی یا محدود کردن دین به امری شخصی و درونی شوند، با نمادهای مذهبی خود همه جا از جمله در کنگره حضور یابند و به این دریافت برسند که علاوه بر آزادی اقتصاد، آزادی بیان نیز برای آنان سودمند بوده و به آنها اجازه رقابت و رشد و شکوفایی می دهد.

به عبارت دیگر مقامات آمریکا به سواحل آن کشور پلیسِ مراقبت از سکولاریسم نمی فرستند تا از برهنگی زنان مسلمان اطمینان حاصل کنند، یا دست به ایجاد اسلام آمریکایی نمی زنند؛ اسلام آمریکایی خود به خود ایجاد شده و رشد می کند. وقتی مردم آزادی را ببینند و واقعا درک کنند که این آزادی مشمول همه می شود، از آن قدردانی می کنند؛ اما وقتی احساس کنند که آزادی فقط برای کسانی است که به نحو خاصی زندگی کرده و فکر می کنند، از دین و فرهنگ خود سدی در برابر غرب ساخته و پشت آن موضع می گیرند.

*منبع: فارین پالیسی

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما