twitter share facebook share ۱۳۹۸ تیر ۱۱ 745

به دست گرفتن قدرت توسط ارتش، معضلی است که امروزه در کشورهای عربی، یکی پس از دیگری، شاهد آن هستیم. اگرچه جزئیات این وضعیت، در کشورهای مختلف، متفاوت است، اما کلیت این تصویر، بیش از نیم قرن است که در الجزایر، سودان، موریتانی، لیبی و نهایتاً در مصر تجربه می‌شود.

در الجزایر، احمد گید صلاح، فرمانده ارشد نیروهای مسلح، پس از برکناری رئیس جمهور عبدالعزیز بوتفلیقه و سرکوب دیگر مخالفانش، قدرت را به دست گرفته است. در طول تاریخ معاصر الجزایر، اگرچه ارتش همواره، نهادی در کنار نظام حاکم بوده، اما در حقیقت، بر ریاست جمهوری ولو از پشت صحنه حاکمیت داشته و حاکم حقیقی الجزایر به شمار می‌رفته است؛ به طوری که حتی حاکمیت بوتفلیقه را 20 سال پیش از تبعیدش به امارات متحده عربی، در سرتاسر الجزایر رسمیت بخشید.

در سودان، «شورای نظامی انتقالی»، که در واقع ادامه‌ی رژیم عمر البشیر رئیس جمهور معزول این کشور محسوب می‌شود، به دنبال آن است تا شکل نوینی از حکومت نظامی که حدود 60 سال پیش از استقلال سودان، بر این مرز و بوم حاکم بوده است، را مجدداً احیا کند.

در موریتانی، وضعیت حتی از موارد یاد شده نیز روشن‌تر است. در این کشور، ژنرال محمد العول عبدالعزیز، طی یک کودتای نظامی به قدرت رسید. وی در نخستین انتخاباتی که پس از کودتا برگزار شد، حمایت خود را از ریاست جمهوری وزیر دفاعش، ژنرال محمد ولد غزوانی، اعلام کرد. ژنرال محمد ولد غزوانی، اگرچه با رأی آحاد مردم به مقام ریاست جمهوری رسید ولی یک شخصیت نظامی است. لذا، در این کشور نیز، قدرت همچنان در دست ارتش است.

در همین حال، لیبی، شاهد تصویر تلخی در رابطه با قدرت گرفتن ارتش، پس از تحمل چهار دهه سرکوب مردم خویش است؛ در این کشور، هنوز هم یک نظامی بازنشسته، به همان شیوه‌ی قذافی، تلاش می‌کند خود را با توسل به زور و خشونت به عنوان حاکم نظامی معرفی کند.

و اما در مصر، ارتش نه تنها پس از کودتای 1952، قدرت سیاسی را در اختیار خود دارد، بلکه یک امپراطوری اقتصادی و رسانه‌ای را هدایت می‌کند که دولت را در همه‌ی شئونات زندگی، تحت کنترل و انحصار خود دارد.

در کل، این دانسته‌ها، چهره‌ی بسیار غم‌انگیزی از جهان عرب را پیش چشم آدمی به تصویر می‌کشد و این نمایه، به ویژه هنگامی اسفناک‌تر می‌شود که آدمی درمی‌یابد که با وجودی که در جهان عرب، این نیروهای نظامی و ارتش بوده‌اند که دول عرب را در چنته‌ی کنترل خویش داشته و بیش از نیم قرن، خفقان را بر جوامع عرب حاکم کرده‌اند، اما باز هم در میان نیروهای سیاسی و حتی در میان فعالان انقلابی، برخی هنوز بر این باورند که ارتش می‌تواند محرک اجتماعی جدیدی برای انقلاب‌ها و قیام‌های مردمی به شمار رود.

رایج ترین تصور غلط در جهان عرب، مقدس بودن ارتش بوده است. اگر چه ارتش، در پی موفقیت هایی که در حفاظت از کشورها و جوامع عرب، حفظ وحدت ملی و تمامیت ارضی داشته، چنین جایگاهی را بدست آورده است، اما بر طبق یک ضرب‌المثل غربی، هیچ شوالیه‌ای در زره درخشان و جذاب نیست. تجربه‌ی هفت سال گذشته، اعتراضات خیابانی مردم سوریه، لیبی، یمن و مصر، علیه خودکامگی نیروهای نظامی در این کشورها، چنین نگرش و باوری را از چشمان مردم ‌شسته است.

با این حال، این منطقه همچنان تحت کنترل رژیم‌های نظامی قرار دارد و آنان همه‌روزه، برای حفظ و ثبات حاکمیت خویش دست به جنایت می‌زنند و هر چیز کوچکی که امنیت‌شان را مورد تهدید قرار دهد، نابود می‌کنند. وقت آن رسیده است که این هاله قدسی را که حول احزاب نظامی عرب ایجاد شده است، بزدائیم و نقش سیاسی نظامیان را در کشورهای عرب کاهش دهیم. اما این امر، مستلزم عملکرد حرفه‌ای و مستقل حامیان دولت و مردم در جهان عرب است.

شاید نخستین اولویت در این راستا، این باشد که ایده‌ها و تصورات خود نسبت به ارتش را بار دیگر، شکل دهیم و از هرگونه احترام و ستودن بیش‌ از حد و افراطی ارتش و نیروهای نظامی پرهیز کنیم. پرهیز از این احترام و ستایش افراطی، خودداری از موارد زیر را شامل می‌شود:

1- هرگونه نقش‌سپاری به ارتش در دولت؛

2- تخصیص بودجه عظیمی که توسط پارلمان‌های منتخب دموکراتیک تاکنون به این نهاد تعلق می‌گرفته است؛

3- نادیده گرفتن معاملات بیش از حد و اغلب غیرمنصفانه تسلیحات؛ چرا که این اسلحه‌ها اغلب استفاده نمی‌شوند و اگر مورد استفاده قرار گیرند، علیه خود مردم به کار گرفته می‌شوند. كاركرد تسليحات در بسیاری از موارد، مانند آنچه در خلیج فارس شاهد هستیم، صرفاً برای حمایت از حاکمیت سیاسی یا به عنوان وسیله‌ای برای نمایش افتخار حكومت هاست. این کشورها به ویژه امارات متحده و عربستان برای نمایش سلاح‌های پیچیده و گران‌قیمت خود، در عرصه‌های نظامی با هم رقابت می‌کنند. جنگ‌ وحشتناک یمن گویای آن است که ارتش امارات متحده عربی و عربستان سعودی قادر به استفاده‌ی مؤثر از این سلاح‌ها بر روی زمین نیستند.

بسیاری از کشورهای عربی از حکومت نظامی رنج می‌برند و این روند، همچنان در این کشورها ادامه دارد. در واقع، ارتش، در برخی کشورها، همچون مصر و موریتانی، به هدایت کودتای نظامی در برابر دولت‌های منتخب، می‌پردازد.

در بسیاری از موارد، همچون وضعیتی که در حال حاضر در الجزایر و سودان حاکم است، ارتش به الیگارشی[1] تبدیل شده است.

در این دو کشور، اپورتونیست‌ها[2] و تجار فاسد توانسته‌اند مردم را اسیر خود ساخته و ثروت و رویاهای آنان را به غارت ببرند.

وقت آن رسیده است که نقش نهادهای نظامی در جهان عرب، با توجه به پیشرفت‌های صورت گرفته در منطقه، مورد بازنگری قرار گیرد. چرا که ارتش در رنجی که چندین دهه از سوی حکومت‌ها گریبان‌گیر امت عرب بوده است، نقش کلیدی داشته است. اما، مردم هنوز هم به ارتش به چشم ناجی و منجی خود می‌نگرند! و این فاجعه‌ی بزرگی است.

https://en.qantara.de/content/military-dictatorships-in-the-middle-east-the-real-enemies-of-the-arab-spring?nopaging=1

*مترجم: ط. مکارمی


[1] گروهه‌سالاری یا اُلیگارشی یا حکومت گروه اندک، اصطلاحی است که اشاره‌های تحقیرآمیزی دارد؛ معنی آن این است که نه‌تنها حکومت در دست یک گروه کوچک است، بلکه این گروهِ حکمران و کوچک، فاسد است و در برابر توده‌ی مردم مسئول نیست؛ یا از جهات دیگر موردبیزاری همگان است. اُلیگارشی ممکن است به حاکمیت عده‌ای اندک نه‌تنها در زمینه‌ی حکومت کشور، بلکه به حکومت عده‌ای هم‌مسلک یا گروه کوچک در هر مجمع، خواه دینی، اتحادیه‌ی صنفی، یا هر مجمع دیگر اشاره داشته باشد. در مفهوم سیاسی، این اصطلاح از زمان افلاطون با مونارشی (حکومت خودکامه) و دموکراسی (حکومت توده‌ی مردم)، تفاوت نمایان داشته‌است. اما اُلیگارشی در نظر افلاطون شکل منحطّ حکومت، یعنی صورت فاسدشده‌ی آریستوکراسی(حکومت نخبگان) است، همان‌گونه که جبّاریّت صورت فاسدشده‌ی پادشاهی و حکومت توده‌ی بَلواگر صورت فاسدشده‌ی دموکراسی است.

[2] غالباً این اصطلاح برای اشاره به کسانی به کار می رود که ابتدا معتقد یا پیرو مکتب یا روش معینی بوده‌اند و بعداً به دلایلی که معمولاً منافع شخصی و مقاصد غیراصولی نظیر آن می‌باشد، مکتب یا روش قبلی خود را رها کرده و به طرفداری از موج‌های قوی‌تر موجود در اجتماع می‌پردازند که در این صورت آنها را اپورتونیست یا فرصت طلب می‌نامند.

نظر شما