twitter share facebook share ۱۳۹۹ خرداد ۱۲ 1667

هرکس که مدت زمانی را در واشنگتن گذارنده باشد، حتما این سؤال به گوشش خورده است که اگر کنار رئیس جمهور نشسته بودید توصیه سیاسی شما به او چه بود؟ این سوال سختی است به ویژه که تحلیلگران، غالبا در انتقاد کردن بهتر عمل می کنند تا ارائه راه حل های سیاسی.

امروزه لزوم صنعت ایده پردازی، در عرصه سیاست و کشورداری به خوبی حس می شود و می توان نمونه های زیادی را نام برد از اینکه چطور ایده پردازی توانسته به تغییرات مثبت یا منفی در عرصه سیاسی بی انجامد. از جمله این نمونه ها، قانون Goldwater-Nichols مصوب 1986 است که به ایجاد تغییراتی در نحوه انجام عملیات نیروهای مسلح آمریکا منجر شد.

اما برای تحلیلگران سیاست خارجی، ایجاد تغییر در رویکرد دولت از طریق ایده پردازی، کار راحتی نیست. برای اثبات این امر، می توان به مشکل نزاع بین اسرائیلی ها و فلسطینیان اشاره کرد. برای بسیاری از ناظران سیاسی روشن شده است که آمریکا به رویکرد جدیدی در خصوص این موضوع نیاز دارد. تجربه نشان داده است که کش و قوس ها و هیاهوهای به پا خاسته در اروپا و امریکا بر سر مسئله صلح و تشکیل دو کشور، بیهوده بوده و منتج به هیچ نتیجه ای نخواهد شد، بلکه تنها مواجهه و پذیرش واقعیت را به تأخیر می اندازد.

اینکه چرا مقامات فعلی و سابق آمریکا و تحلیلگران سیاسی کشور، اینهمه روی حل مسئله اسرائیل و فلسطین اصرار دارند، برای من قابل درک نیست. حتی اگر فرض کنیم که هر دو طرف خواهان صلح هستند، چند مسئله باقی می ماند: 1. اسرائیل نمی تواند در روند صلح، خواسته فلسطینیان را برآورده کند. 2. فلسطینی ها نیز نمی توانند مطالبات اسرائیلی ها را برآورده کنند. 3.  آمریکا منابع یا اراده سیاسی کافی را ندارد که خواست و مطالبات طرفین نزاع را تغییر دهد. به همین سه دلیل، در روند صلح، بن بستی ایجاد شده است که هیچیک از تحلیلگران و مقاماتی که بر اجرای راه حل دو کشور اصرار دارند، نمی توانند کار زیادی برای خروج از این بن بست انجام دهند.

در طول هفت دهه گذشته، واشنگتن چندین هدف اصلی در خاورمیانه داشت: برقراری جریان آزاد انرژی، تضمین امنیت اسرائیل، و حفظ سلطه و برتری آمریکا در منطقه و جهان به طوریکه هیچ کشور یا دولتی نتواند دو هدف نخست آمریکا را تهدید کند.  سیاستگذاران آمریکا مدتهاست که اصرار دارند راه حل دو کشور بهترین راه برای تضمین امنیت اسرائیل است و رؤسای جمهور آمریکا از بیل کلینتون تا باراک اوباما و شخص دونالد ترامپ این هدف را تعقیب می کردند. اما اغلبِ سیاستگذاران، این واقعیت را که طرح دو کشور به بن بست خورده است نمی پذیرند.

یکی از مسائلی که در روند صلح خلل ایجاد کرده، اشغال بخش هایی از کرانه باختری توسط اسرائیل است. پاره ای از مقامات و تحلیلگران آمریکایی معتقدند که الحاق کرانه باختری به اسرائیل، به امنیت آن کشور صدمه زده و باعث رنجش بسیاری از امریکایی هایی می شود که به این موضوع حساس هستند؛ پس امریکا در برابر مسئله الحاق باید سکوت را کنار بگذارد و با اسرائیل به تندی برخورد کند. اما گروهی دیگر بر تشدید حمایت آمریکا از اسرائیل و تحکیم بیش از پیش رابطه دو کشور تأکید دارند و معتقدند که آمریکا باید در مقابل هجمه ها از اسرائیل حمایت کرده و به تجارت با آن کشور ادامه دهد.

به نظر من در حال حاضر هیچکدام از این دو راه حل مناسب نیست، بلکه موفقیت هایی که اسرائیل در تحقق اهداف داخلی و منطقه ای خود کسب نموده، فرصتی را برای آمریکا فراهم کرده است که رابطه ویژه خود را با آن کشور به حالت عادی درآورد و پای خود را از مسئله صلح اسرائیل و فلسطین بیرون بکشد.

اسرائیل کشور پیشرفته ای است با اقتصادی جهانی (به ویژه در بخش فناوری های اطلاعات)، سرانه تولید ناخالص داخلی اسرائیل تقریبا برابر با انگلیس و امریکا است و در حوزه امنیت، توانمندترین و پیشرفته ترین ارتش را در مقایسه با همسایگانش دارد. از لحاظ موقعیت استراتژیک هم، هیچوقت موقعیت اسرائیل بهتر از این نبوده است. عراق و سوریه درگیر اغتشاش و مشکلات عدیده هستند و دولت های دو کشور توانایی آرام کردن اوضاع را ندارند، حزب الله اسیر جنگ سوریه شده و لبنان در حال فروپاشی است، مصری ها نیز در برقراری امنیت در صحرای سینا به کمک اسرائیلی ها متکی هستند. در اردن، گرچه دولت نسبت به نتایج الحاق مناطق اشغالیِ کرانه باختری به اسرائیل و تأثیری که این الحاق به روابط دوجانبه اردن و اسرائیل دارد هشدار داده است، اما ملک عبدالله به خاطر نقش اسرائیل در برقراری ثبات در اردن، در موقعیت سختی قرار دارد و کار زیادی نمی تواند انجام دهد.

تنها کشور منطقه که تهدیدی برای اسرائیل به شمار می رود، ایران است که نیروهای دفاعی اسرائیل توانسته اند این کشور و نیروهای نیابتی اش را در عراق و سوریه مهار کنند. البته فعالیت های هسته ای ایران چالش بزرگی برای امنیت اسرائیل باقی خواهد ماند و اسرائیل برای مقابله با این مشکل به مشارکت سایر کشورها –به ویژه آمریکا- نیاز خواهد داشت.

اسرائیل توانسته است روابط دیپلوماتیک خوبی با کشورهای مختلف از جمله روسیه، چین و هند برقرار کند. در خاورمیانه، علاوه بر معاهدات صلحی که این کشور با مصر و اردن دارد، روابط خود را با عمان، امارات و عربستان توسعه داده است و این امر درحالی صورت می گیرد که این کشور به تلاش خود برای انضمام کرانه باختری به خاکش ادامه می دهد؛ لذا اسرائیل دیگر در جامعه جهانی کشوری منزوی به شمار نمی رود.

با توجه به دستاوردهای اسرائیل و احتمال الحاق کرانه باختری به خاک آن کشور در آینده ای نه چندان دور، اکنون بهترین زمان برای تغییر رابطه آمریکا با اسرائیل است. امنیت اسرائیل تضمین شده است و کشور در جهت پیشرفت و موفقیت حرکت می کند. آمریکا 142 میلیارد دلار در خاک اسرائیل سرمایه گذاری کرده است، اما ادامه این کمک های سخاوتمندانه برای کشور کار راحتی نیست.

اینکه ما خواهان عادی سازی رابطه با اسرائیل و پایان دادن به این کمک های ویژه هستیم، به این دلیل است که آمریکا به اهدافی که داشته رسیده است و اسرائیل حقی برای مطالبات بیشتر ندارد. ضمن اینکه آمریکا فکر نمی کند الحاق کرانه باختری به منفعت اسرائیل باشد، بنابراین نمی خواهد خود را درگیر این مسئله کند. عادی سازی روابط بین دو کشور، حداقل بار مسئولیت صلح را که به دوش آمریکا افتاده و این اعتقاد را ایجاد کرده است که آمریکا می تواند از طریق فشار به فلسطینیان یا آوردن اسرائیلی ها بر سر میز معامله، صلح را تحقق ببخشد، بر می دارد.

*منبع: فارین پالیسی

مترجم: فاطمه رادمهر

messages.comments