twitter share facebook share ۱۴۰۳ شهریور ۳۰ 34

در این مقاله حول موضوع های زیر بحث می کنیم:

1- مفهوم تمدن چیست؟

2- علل سقوط ملت ها و تمدن ها با استناد به قرآن

3-اسباب نجات ملتها و پیشرفت آنها

4- چگونگی ساختن زندگی بر پایه ارزش ها و اخلاق

قوم عاد و تمدن گمشده

خدای متعال در قرآن می فرماید: «أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ، وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ، وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ؛ آیا شما بر روی هر مکان بلندی به بیهوده کاری و بدون نیاز، برجی عظیم و برافراشته بنا می کنید؟ و عمارتهای محکم بنا می‌کنید به امید آنکه در آن عمارات عمر ابد کنید؟ و چون (به ظلم و بیداد خلق) دست گشایید کمال قساوت و خشم کار بندید؟») الشعراء 128-130..( «ریع» به معنای مکان مرتفع، «آیه» هر علامت عظیم و شگفت آور، «عبث» کار بیهوده و بی هدف که تنها به مجرد خودنمایی یا اظهار قدرت و برتری صورت می پذیرد و «مصانع» به معنی هر آنچه به دست انسان ساخته شود، مثل بناهای عظیم و قصرها یا ماشین آلات و ابزار است.

این آیات قرآنی جریان رسالت هود نبی با قوم عاد را بازگو می کند؛ این قوم هفت نسل پس از طوفان نوح می زیستند. در آن زمان عمر انسان ها همچون اعصار طولانی بوده است، مثلا نقل شده که عمر قوم هود به چهارصد سال می رسیده و در مورد حضرت نوح در قرآن آمده است: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ؛ و همانا نوح را (به رسالت) به سوی قومش فرستادیم و او هزار سال پنجاه سال کم میان قوم درنگ کرد و...» (العنكبوت 14)

بعد از طوفان نوح، توحید در سراسر زمین گسترش یافت و مردم به خداوند یکتا ایمان آوردند. اما پس از گذشت نسل ها که نعمت زیاد شد و مردم قدرتمند شدند، کم کم از مسیر توحید خارج شدند و به سمت کفر و انحراف متمایل گشتند. در این میان قوم عاد از جمله داستانهایی است که به خاطر طغیان و کفر ورزیدن به نعمتهای الهی، خداوند آنها را مایه عبرت دیگران قرار داد. «فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ؛ اما قوم عاد در زمین به ناحق تکبر و سرکشی کردند و گفتند که از ما نیرومندتر (در جهان) کیست؟ آیا آنها ندیده و ندانستند که خدایی که آنها را خلق فرموده بسیار از آنان تواناتر است؟ و آنها آیات (قدرت) ما را (با وجود این برهان) انکار می‌کردند.» (فصلت15)

تمدن پیامبران

انسان تمدن را در ظهور ساختمان ها و آسمان خراشها، کارخانه های مدرن و ماشین آلات صنعتی معنا می کند. لذا وقتی تاریخ تمدن ها را می خوانیم، می بینیم دستاوردهای علمی و مادی مورد سنجش قرار گرفته و تمدن به پادشاهان و قدرتمندانی که صاحب کاخ ها، قلعه ها و دژهای محکم بودند، نسبت داده می شود. بنابراین وقتی پیامبری به سوی مردم می آمد، برخی از مردم می پرسیدند: چرا آثار مادی ندارد؟ آنها فکر می کردند که پیامبر آمده است تا قلعه، کاخ یا هر چیز پر زرق و برق دیگری را بیاورد؛ در حالیکه از این امر غافل بودند که تمدنی را که پیامبر به ارمغان آورده، در ارزش ها و اخلاق نهادینه شده و قرار است سبب هدایت، تکامل روانی و رشد عقلی بشر شود. لذا پیامبران اولین سازندگان تمدن در معنای واقعی آن در تاریخ بشریت می باشند.

قوم عاد

در تاریخ، اولین تمدن به معنای مادی آن، پس از قوم نوح شکل گرفت. قوم عاد قدرت بدنی فوق العاده ای داشتند، به طوری که بعضی آنها را غول می نامیدند؛ آنها همچنین قابلیت های فنی و ساختاری بالایی داشتند. خداوند به آنها قدرت زیادی عطا کرده بود، ولی آنها به جای سپاسگزاری از صاحب نعمت، به خود می بالیدند که قدرتی شگرف دارند «فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ؛ اما قوم عاد در زمین به ناحق تکبر و سرکشی کردند و گفتند از ما نیرومندتر (در جهان) کیست؟ آیا آنها ندیده و ندانستند که خدایی که آنها را خلق فرموده بسیار از آنان تواناتر است؟ و آنها آیات (قدرت) ما را (با وجود این برهان) انکار می‌کردند.» (فصلت 15)

ویژگی تاریک قوم عاد این بود که رفاه و توانمندی آنها سبب احساس بی نیازی از خداوند و طغیان آنها شد؛ لذا آن قدرت و قوت خدادادی را در ظلم و ستم بکار گرفتند و این تفاوتی است که بین قدرت خداوند و قدرت گرفتن طاغیان می باشد. قدرت خداوند و انبیاء در جهت رحمت است، در حالیکه قدرت ظالمان در جهت ظلم و ستم و کشتار بکار گرفته می شود. قوم عاد نمونه ای از تمدن مادیِ طغیانی است و هر تمدنی که بعد از آنها با همین عناصر مشابه شکل گیرد، به همان سرنوشت دچار خواهد شد. «وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَى؛ و اوست که قوم عاد نخستین را هلاک کرد»

بهشت مفقود شده شداد

«ارم ذات العماد» نمونه ای از تمدن مادی است. شهر ارم در میان عمان و یمن و در منطقه ای به نام «احقاف» قرار داشته است. این منطقه که امروزه به ربع الخالی معروف است، در گذشته دارای طبیعتی سرسبز و زیبا بوده و همه نعمت ها در آن یافت می شده است؛ اما اکنون منطقه ای است کویری و بسیار وسیع که دسترسی به آن ممکن نیست و تاکنون اثری از این شهر به دست نیامده است. شداد بن عاد از پادشاهان قوم عاد بود که هود نبی او را به ایمان به خدا دعوت کرد؛ او در پاسخ دعوت پرسید: پاداش ایمان به خدا چیست؟ هود نبی پاسخ داد: رضای خدا و بهشتی که پهنای آن برابر آسمان و زمین است. شداد تکبر ورزید و خواست که با ساختن بهشتی بهتر از بهشت خدای متعال، خدا و رسولش را به مبارزه طلبد؛ اما ساخت این بهشت نزدیک پانصد سال به طول انجامید. در بهشت شداد انواع درختان کاشته شد، قصرهایی از طلا، کنیزانی زیبا، نهرهای جاری و بکارگیری سنگ های قیمتی همچون زمرد در همه جا به چشم می خورد. آنها کوه را می تراشیدند و از آن ستونهایی می ساختند برای ساخت بناهای بلندی که به آسمان خراشهای کنونی شباهت داشت. اما زمانی که این بهشت آماده شد، عذاب خدا بر قوم عاد نازل گشت و عاقبت آن بهشت خیالی چیزی جز ویرانی و نابودی نبود. پس هر کسی بخواهد از روی فخر فروشی و طغیان و از طریق ظلم و ستم، خدای سبحان را به مبارزه طلبد، به عاقبت خوبی دچار نخواهد شد.

ما باید از داستانهای قرآنی عبرت گرفته و برای بهبود زندگی خود از آنها بهره ببریم. مراقب باشیم که حیاتمان همانند امتهایی که گرفتار طغیان و کفر شدند نباشد. البته کفر در اینجا به معنای کفر به نعمت نیز هست، بنابراین کسانی که به خدا ایمان ندارند کافرند، زیرا منعم را با اطاعتش شکر نمی کنند.

تمدن ها غالبا به دستاوردهای خود تفاخر می کنند و مورخان ملاک برتری و پیشرفت را در صنایع، فن آوری، معماری، هنر و... می بینند. اما آیا واقعا اینها نشان دهنده فرهنگ و تمدن است؟ برخی افراد تمدن را در دستاوردهای نقاشانی مانند پیکاسو یا سالوادور دالی می فهمند و ساختن برج ها، موزه ها و بناهای لوکس را نماد پیشرفت و تمدن می دانند.  

اما آنچه را که ما در قرآن به عنوان نماد تمدن می یابیم، این تمدنِ مادی نیست؛ آنچه که قرآن به عنوان تمدن انبیاء یاد می کند، ارزشها، اخلاق، انسانیت، تقوی و شکر نعمت است.

سنن قرآنی در سقوط امتها

خداوند متعال در قرآن کریم قوانین تکوینی و سنن تاریخی را که بر اساس آنها امت ها و تمدن ها شکل می گیرند و زندگی می کنند، یا از بین می روند و نابود می شوند، بیان فرموده که از جمله این قوانین است:

1- قانون زوال تمدن ها

خدای متعال می فرماید: «ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ، مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ، ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ؛ پس از هلاک اینان باز اقوامی دیگر پدید آوردیم. هیچ قومی از اجل خود پس و پیش نخواهند افتاد.سپس پیغمبران خود را پی در پی فرستادیم و هر قومی که رسول بر آنها آمد آن رسول را تکذیب و انکار کردند، ما هم آنها را از پی یکدیگر همه را هلاک کردیم و داستانهای هلاک آن اقوام را عبرت دیگران ساختیم، که قوم بی‌ایمان را (از رحمت خدا) دوری باد.» (مؤمنون44)

همیشه حرکت تاریخی امت ها و تمدن ها، مانند انسانها به صورت یک حرکت آغاز و پایان است. انسان ابتدا کودک، نوجوان، جوان و سپس پیر شده و عمرش پایان می پذیرد «وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ؛ هر کس را طول عمر دهیم، در آفرینش واژگونه‌اش می‌کنیم (و به ناتوانی کودکی باز می‌گردانیم)؛ آیا اندیشه نمی‌کنند؟!» (يس 68) قانون زوال تمدن ها نیز که قرآن کریم ذکر کرده، نشان می دهد که هر امتی عمر خاصی دارد. البته خدای متعال دلیل نابودی امتها را اینگونه توضیح می دهد: «وَتِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا؛ و این است شهر و دیارهایی که اهل آن را چون ظلم و ستم کردند هلاک ساختیم و بر وقت هلاکشان موعدی معلوم مقرر گردانیدیم.» (الكهف 59) وقتی افراد یک جامعه به تجربیات گذشتگان توجه نداشته و با ظلم و ستم، قوانین و سنت های زندگی را نقض کنند، کم کم فرو ریخته و سقوط می کنند. خدای متعال در آیه کریمه اشاره می کند که این وعده ی الهی است و هر کسی معیارهای الهی را نقض کند و رفتارهای شرورانه و بدی مرتکب شود، برای هلاکش موعدی قرار دهیم. همچون فردی که به شرایط سلامتی و سبک سالم زندگی توجه نمی کند و لذا گرفتار بیماری و سپس مرگ تدریجی یا ناگهانی می شود. خدای متعال این قوانین را بیان کرده، تا انسان عبرت گرفته و خود را با حیات صحیح معنوی رشد دهد و تکامل یابد.

2-قانون سرکشی و طغیان

«وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ؛ و چه بسیار از شهرها و آبادیهایی را که بر اثر فراوانی نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم! این خانه‌های آنهاست (که ویران شده)، و بعد از آنان جز اندکی کسی در آنها سکونت نکرد؛ و ما وارث آنان بودیم!» (القصص 58)

وجود انسان در این دنیا موقتی است و برای امتحان و آزمایش است. اما انسان می خواهد جاودانه بماند، لذا از راه جمع آوری ثروت و بنای قصرها و عمارتها به دنبال این است که خود و نامش را جاودانه کند. «الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ، يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ؛ همان که ثروتی فراهم آورده و [پی در پی] آن را شمرد و گمان می‌کند که اموالش او را جاودانه می‌سازد!» (الهمزة 3-2)

اما دنیا مرحله ای گذراست و انسان در دنیا جاودانه نمی شود؛ لذا این انسان وقتی ثروت زیادی به دست آورد و پول زیادی گردآورد، حالت طغیان در او ایجاد می شود. پس ابتدا با تمرد و نافرمانی شروع شده و سپس طغیان می کند؛ کم کم طغیان به مرحله فزاینده خود همراه با غرور فوران نعمت خواهد رسید و پس همانند قوم عاد شروع به کفران نعمت می کند. در خصوص قوم عاد، خدای متعال در این کفران نعمت آنها را بسیار هشدار داد، اما آنها در طغیان به مرحله بطر رسیده بودند. کلمه «بطر» به معنای طغیان فزاینده با غرور به دلیل فراوانی نعمت است.

امروزه نیز مشاهده می کنیم که بسیاری از کشورهایی که به علوم پیشرفته دسترسی پیدا کردند، به یاری آن علوم دارای ثروتی هنگفت، موشک های هسته ای و صنایع و ابزار آلات مدرن شده اند. اما این دستاوردها آنها را به مرحله ای از تکبر و طغیان فزاینده رسانده، که خدا را فراموش کرده و به نعمت های الهی کفر می ورزند. لذا ما برخی از نشانه های فروپاشی را که هر لحظه ممکن است رخ دهد، مشاهده می کنیم. آنها خود نیز اعلام می کنند که هر لحظه ممکن است صلح جهانی فروپاشد؛ برای مثال با وجود 30 هزار کلاهک هسته ای موجود در جهان که شاید 5% آن برای نابودی کل جهان کافی باشد، جنگ هسته ای جهان را تهدید می کند و هر لحظه ممکن است یک جنگ هسته ای رخ دهد. بنابراین این اندازه از سرکشی و طغیان و این قدرت ظالمانه در نهایت به نفع آنها نخواهد بود، بلکه طاغیان به دست خود عناصر نابودی خود را در درونشان حمل می کنند.

3- قانون فراموشی

«وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ؛ ما برای مردم در این قرآن از هر نوع مثَلی زدیم، شاید متذکّر شوند.» (الزمر 27) کلمه تذکر زمانی بکار می رود که شخص چیزی را از یاد نبرده و همه چیز در حافظه او موجود است، ولی نیاز به تذکر و یادآوری دارد. خیلی از مسائل مهم حیات، در حافظه شخص موجود است. یکی از آن مسائل بسیار پر اهمیت یاد خدای متعال است، دیگری آیات و نعمتهای بیشمار پروردگار است که در صورت غفلت از این دو امر مهم و عدم یادآوری، زندگی دشواری خواهند داشت و در روز قیامت به صورت نابینا محشور خواهند شد.«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى، قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا، قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى،وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى؛ و هر کس از یاد من اعراض کند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامتش نابینا محشور کنیم. گوید: الها، چرا مرا نابینا محشور کردی و حال آنکه من بینا بودم؟ می‌فرماید: آن گونه که آیات من برای تو آمد، و تو آنها را فراموش کردی؛ امروز نیز تو فراموش خواهی شد! و این چنین ما هر کس را که ظلم و نافرمانی کند و ایمان به آیات پروردگارش نیاورد مجازات سخت می‌کنیم با آنکه عذاب آخرتش سخت‌تر و پاینده‌تر خواهد بود.» (طه124-127)

سومین مسآله مهم عبرت آموزی از تاریخ و داستان امتهای پیشین است، که در صورت عدم یادآوری و کور شدن نسبت به سرگذشت آنها در دنیا، در آخرت با زیانکارانی که غرق در اسراف و بهره مندی از لذات مادی بودند، محشور خواهند شد «أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى؛ آیا برای هدایت آنان کافی نیست که بسیاری از نسلهای پیشین را (که طغیان و فساد کردند) هلاک نمودیم، و اینها در مسکنهای (ویران شده) آنان راه می‌روند! مسلّماً در این امر، نشانه‌های روشنی برای خردمندان است.» (طه-128)

4-قانون مغالطه

قرآن برای فهم، تدبر و تأمل است. انسان باید خود را از طریق این کتاب مقدس بشناسد و جایگاه خود را در آن پیدا کند، تا با بصیرت و چشمانی باز راه حقیقت را بیابد. اما طبیعت بشر جدل و بحث کردن است، حال اگر جدال به منظور کشف حقیقت باشد، اشکالی ندارد. اما برخی جدال می کنند نه برای فهمیدن، بلکه برای اثبات نظر خود: چرا اینطور و چرا آنطور، چرا این موضوع جایز نیست و چه کسی در مورد حجاب این را گفته و... به این ترتیب در مسائل بحث می کنند تا به راهی که انتخاب کرده اند ادامه دهند، حتی اگر حرام باشد و از حدود خدای متعال تجاوز کند. این طبیعت انسان است که دیگران را برای توجیه رفتارهای خود به مغالطه اندازد، حال اگر جامعه ای گرفتار این ترفند شد، کور شده و در نهایت سقوط می کند، همانطور که در قرآن آمده است. در مورد قوم عاد داریم که هود بسیار از نعمات پروردگار برای آنها می گفت؛ آیات زیادی نیز این مطلب را تأیید می کند که مجال ذکر آنها نیست. اما قوم عاد نه تنها پذیرای حقیقت نشدند، که آنقدر بر جدال خود پافشاری نموده و حق و باطل را با جدل و مغالطه مخلوط نمودند تا مستحق عذاب الهی شدند. «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا» (الكهف 54)

مغالطه به معنای اصرار انسان بر کور ماندن است، انسانی که خواهان فهم حقیقت و درک واقعیت نیست. قانون مغالطه یعنی در مورد همه چیز بحث کردن و در نهایت به خطا افتادن. گاهی شخص به گونه ای سفسطه آمیز می گوید: «بنابر قانون آزادی فردی، همه چیز حلال است و هیچ چیز اشتباه یا حرام نیست» و اینگونه برای تحلیل و توجیه حرام، از همه مرزها و معیارها عبور می کند. انسان از طریق تدبر در قرآن زشتی مغالطه را درمی یابد؛ پس باید زشتی این قانون و عواقبش را به فرزندش آموزش داده، خود و خانواده اش را از مسیر انحراف نجات دهد. قرآن روشن کننده راه و شفا دهنده دلها از اوهام دروغین است «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا؛ و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می‌کنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمی‌افزاید» (اسرا82)

قرآن شفای افکار و عقاید ناسالم است. بیماریهایی همچون طغیان، غرور، کفر، تکبر، خودخواهی و... بوسیله ی قرآن شفا می یابد. کسی که در قرآن شفا می بیند ولی از قرآن نمی آموزد، به خود ظلم کرده و دائم در حال زیان کردن است. مولا علی(ع) می فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَلَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ وَاسْتَعِينُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِكُمْ –الشدة- فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ وَهُوَ الْكُفْرُ وَالنِّفَاقُ وَالْغَيُّ وَالضَّلَالُ؛ بدانيد، آنكه با قرآن است، نيازمند نباشد و كس را بدون قرآن بى نيازى حاصل نگردد.شفاى دردهاى خود را از قرآن بجوييد، چون سختى پيش آيد از قرآن يارى خواهيد. قرآن شفادهنده بزرگترين دردهاست، يعنى درد كفر و نفاق و تباهى و گمراهى».[1]

دلایل سقوط قوم عاد

انسانی که در زندگی فقر و محرومیت را تجربه کرده و به دنبال پیشرفت است، غالبا به کشورهای متمدن نگاه می کند و آنها را الگو قرار می دهد. اما آیا چنین الگویی مناسب است و سبب سعادتمندی خواهد شد؟ در اینجا داستان قوم عاد و نحوه عملکرد آنها می تواند الگویی صحیح برای کشف دلایل سقوط انسانها و یافتن راه رشد و کمال در زندگی باشد. دلایل سقوط شامل موارد زیر است:

الف- فقدان تقوی:

خداوند در قرآن می فرماید: «وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ؛ و به سوی قوم عاد، برادرشان «هود» را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید، که جز او معبودی برای شما نیست! آیا پرهیزگاری پیشه نمی‌کنید؟!» (الأعراف، الآية 65) 

تقوا همچون سپری است که انسان را در برابر خطرات و انحرافات محافظت می کند. برای مثال عاملی که سبب حفظ یک خانم و پایبندی او به حجاب می شود، تنها تقالید و سنتها نیست، چرا که سنتها ممکن است با شرایط زمانی و مکانی تغییر کند، اما تقوا و پرهیز از حرام است که قدرت بازدارندگی و پایداری بر عقیده را در هر شرایطی به انسان می دهد. تقوی از طریق همکاری یک جامعه، کمک به یکدیگر در انجام کارهای نیک و پرهیز از گناهان و کارهای حرام نیرومند شده و می تواند امتی را از سقوط و تباهی حفظ کند. اما اگر برعکس این حالت رخ داد؛ یعنی نه تنها جامعه در کارهای خیر همدیگر را یاری نکردند، بلکه بر ارتکاب گناه پافشاری و مداومت نموده، به درگاه الهی برنگشتند، توبه نکردند و خود را محاسبه ننمودند، این حالت سبب فروپاشی تقوا در درون فرد و شروع انحرافاتی مثل غرور، تکبر و حرص به دنیا شده و در نهایت این انحرافات او را به کفر می رساند.

بزرگترین عامل انحراف قوم عاد نیز استمرار و پافشاری بر گناه بود. آنها در گذشته قوم با ایمانی بودند؛ اما وقتی دنیا را به کام و در دسترس خود دیدند، استکبار ورزیده و طغیان نمودند و به خود وعده بهشت خود ساخته شان را دادند. درست همین حالتی که امروزه در کشورهای پیشرفته شاهدش هستیم؛ اینها نیز تسلط بر دنیا را پایان تاریخ و وصول به بهشت موعود می دانند.

ب-تکذیب پیامبران

«قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ؛ مهتران قومش که کافر شدند گفتند: ما تو را سفیه و بی‌خرد می‌یابیم و گمان می‌کنیم که تو سخت از دروغگویان باشی» (الأعراف 66) آنها به خوبی می دانستند که او پیامبری است که به سوی آنها فرستاده شده، او برادر و از نزدیکانشان بود و او را به خوبی می شناختند، با این  حال او را تکذیب کرده و به سفاهت و جنون متهم نمودند؛ همان طور که پیامبر اکرم(ص) را ساحر و مجنون توصیف کردند. آنها می دانستند که او پیامبر است، اما به دلیل طغیان او را تکذیب می کردند.

ج- تحریف

«وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ؛ و ما برای (هدایت) قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم، گفت که ای مردم، خدای یکتا را پرستش کنید که جز او شما را خدایی نیست و شما (در گفتاری که از بتان و خدایان باطل به میان آورده‌اید بدانید که) افترا زننده‌ای بیش نیستید.» (هود 50)

 جعل و تحریف و خلق عقاید جدید، یکی دیگر از عوامل سقوط است. هر ملتی و هر انسانی نیاز به یک مجموعه اصول، ارزش ها یا اعتقادات دارد که به آنها تکیه کرده و از آنها پیروی کند؛ این اصول و ارزشها باید از جانب خداوند باشد تا مشروعیت و اعتبار داشته باشد. اما کسی که خود را با اصول الهی واکسینه نکند، به سمت مبانی فکری خاصی که بر اساس تحریف و جعل شکل گرفته کشیده می شود. هم اکنون بسیاری از فلاسفه و متفکران هستند که با اختراع افکار جدید، سعی در تحریف حقیقت دارند. افرادی که در خدمت تمدن های طاغی قرار گرفته و با استفاده از ابزارهای فرهنگی و علمی حقایق را به شکلی تحریف می کنند که به نظر درست و منطقی بیاید، اما در واقع بخشی از حقیقت را پنهان یا تغییر می دهند، تا از این راه مردم را فریب دهند و به اهداف خود برسند. این فرآیند یعنی خلق حقیقت دروغین و تبدیل آن به حقیقت، به نظر می رسد که صادق است، اما فقط بخشی از حقیقت است و به آن مغالطه می گویند. این کار می تواند با استفاده از اطلاعات نادرست، تفسیرهای غلط و یا حتی افترا به دیگران شکل بگیرد.

در حال حاضر در بسیاری از شبکه های اجتماعی شاهد فرآیند جعل حقیقت با جوهر فریب و تحریف می باشیم. شبکات پرمخاطبی که تأثیر فراوانی به ویژه بر فرزندان ما دارند، آنها فرزندان شبکه های اجتماعی شده و رفتارها و ارزش هایی را که ارائه می دهند، سریعا می گیرند. به عبارت دیگر آنها فرزندان ما را دزدیده و از طریق صنعت فرهنگی، آنها را از نظر فکری فرزندان خود می کنند. بنابراین بخش بزرگی از جوانان از جوامع خود جدا شده و فرزندان آن ملت هایی می شوند که بر افکارشان تسلط یافته اند. آنها نیز از فرصت استفاده کرده و با ایجاد شریعت خاص خودشان حرام را حلال می کنند، یا توسط برخی از روحانیون یا برخی از افراد دیگر، شک و تردید ایجاد می کنند:( چه کسی می گوید این چیز حرام است؟ چه کسی می گوید حجاب واجب است؟ چه کسی می گوید شراب حرام است؟و....) و به این ترتیب بسیاری از این مسائل را مطرح می کنند.

آیات قرآنی اینگونه به آنها پاسخ می دهد:

«وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ؛ و شما نباید از پیش خود به دروغ چیزی را حلال و چیزی را حرام گویید و به خدا نسبت دهید تا بر خدا دروغ بندید، که آنان که بر خدا دروغ بندند هرگز روی رستگاری نخواهند دید.» (النحل116) آنها موفق نمی شوند، زیرا بقا و موفقیت در خیر و صلاح است و افترا بستن با نتایج بد و زیانباری که دارد، در نهایت آشکار می شود. «مَتَاعٌ قَلِيلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ متاعی قلیل است و (در آخرت) عذابی دردناک خواهند داشت.» (نحل117)

د- استبداد،ظلم و توهم قدرت

بسیاری از تمدن ها مانند تمدن فرعونی سعی می کنند با زور و اسلحه مردم را کنترل کنند، آنها مردم را می زنند و خونشان را می ریزند، و ساختمان های بلند را بر دوش و زحمت افراد حاشیه نشین و فقیر جامعه می سازند. همچنین سرمایه داری غربی و به ویژه تمدن امریکایی بر پایه برده داری و کار ارزان بنا شده است. برندهای جهانی موجود در لباسها در کشورهای فقیری مانند بنگلادش با کمترین قیمت تولید می شود، و سود هزار درصدی آن به جیب صاحبان سرمایه می رود، در حالیکه این قدرت و این صعود بر دوش مردم مظلوم است.

خداوند می فرماید: «فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ؛ اما قوم عاد در زمین به ناحق تکبر و سرکشی کردند و گفتند که از ما نیرومندتر است؟ آیا آنها ندیده و ندانستند که خدایی که آنها را خلق فرموده بسیار از آنان تواناتر است؟ و آنها آیات (قدرت) ما را (با وجود این برهان) انکار می‌کردند.» (فصلت 15)

و در آیه دیگر آمده: «وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ، وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ؛ و عمارتهای محکم بنا می‌کنید به امید آنکه در آن عمارات عمر ابد کنید؟و چون (به ظلم و بیداد خلق) دست گشایید کمال قساوت و خشم کار بندید؟» (الشعراء 129-130)

د- رفاه

رفاه به انسان احساس آسایش و آرامش می دهد، و غالبا وقتی انسانها به آرامش می رسند، دچار نسیان و غفلت می شوند و دیگر خدا را بنده نبوده، امتثال از فرامین الهی را کنار می گذارند؛ بنابراین کم کم سفر نافرمانی و غرق شدن در حرام آغاز می شود.

«وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا؛ و هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را برای «مترفین» ( ثروتمندان مست شهوت) آنجا بیان می‌داریم، سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدّت درهم می‌کوبیم» (الإسراء 16)

ذ-عدم

عدم به این معناست: که ما فقط در این دنیا وجود داریم، و غیر از این دنیا همه چیز بیهوده و بی هدف است. نور همان چیزی است که با آن در این دنیا زندگی می کنیم و بعد از این دنیا تاریکی است.حیات ما عبث است، یعنی زندگی ما بر پایه هدفی بنا نشده، و حیات فقط همان چیزی است که اکنون با آن زندگی می کنیم، و بعد از آن دیگر حیاتی نیست. قوم عاد چنین تفکری داشتند: «إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ» (المؤمنون 37)

اینگونه تفکر در هر زمانی که باشد، انسان را لاابالی و بدون حد و مرز می کند. چنین انسانی دنیا را ابتدا و انتهای عالم دیده، لذا برای رسیدن به اهدافش وجدان و اخلاق را زیر پاگذارد و بدون اندیشیدن به عواقب کارش، هر گونه جرم و جنایتی را انجام می دهد (ولا تتولوا المجرمين)؛ به بیان دیگر تبدیل به یک طاغی می شود. تمام تمدنهایی که در نهایت فروپاشیده و منهدم می شوند، همین طرز تفکر و شیوه را دارند. برای مثال یکی از اموری که کشورهای متمدن در آن رقابت دارند، ساختن آسمان خراش ها است، به طوری که هر یکی سعی می کند از دیگری جلو زده و بنای بلندتری بسازد. اما سؤال اینجاست که مردم چه سودی از این کار می برند، جز اینکه تنها به عنوان نمادی از قدرت و طغیانگری در آینده به آنها نگریسته می شود، و در نهایت این افراد و قدرتشان زوال می پذیرند و تنها خدا است که باقی می ماند. این نهایت زندگی بیهوده و بدون هدف است.

س-تمسخر نظام ارزش ها

امروزه در بعضی از جوامع مشاهده می کنیم که ارزشها، سنتها و عقایدمان را مورد تمسخر قرار می دهند. در اصول و ارزش هایمان شبهه وارد کرده، آنها را مورد تردید قرار می دهند و این اصول را عقب مانده دانسته می دانند. برای مثال خانمی که حجاب دارد یا شخصی که ملتزم به احکام شرع است در نظر آنها عقب مانده یا متعصب است. انسانی که در راه خدا کار داوطلبانه و بدون مزد انجام می دهد، در نظر آنها احمق بوده و زندگی را نفهمیده است؛ انسان زرنگ کسی است که به خوبی راه کسب درآمد را می داند، بدون آنکه توجه به حرام و حلال بودن آن داشته باشد. آنها با تمسخر انسانِ ملتزم و پایبند به ارزشها، سعی بر این دارند که تمام نظام ارزشی انسان دینی را از هم بپاشند تا بتوانند از این راه بر مردم مسلط شده و آنها را بدون گذشته، بدون ارزش، بدون دین، بدون اساس و بدون وجود کنند و مانند توپی به بازی بگیرند «قَالُوا سَوَاء عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ، إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ؛ گفتند: برای ما یکسان است، که پند دهی یا از پنددهندگان نباشی، این همان روش (و افسانه‌های) پیشینیان است!» (الشعراء 137.) آیه به خوبی به این موضوع اشاره می کند، که چگونه قوم عاد، نصایح و آموزه های پیامبرشان را به تمسخر گرفته و آنرا افسانه و عادات پیشینیان تلقی کردند.

بنابراین افرادی که به قدرت رسیده و طغیان کرده اند به حدی می رسند که ارزش ها و اصولی که آنها را به این جایگاه رسانده و کسانی را که تمدن بر دوش آنها بوده انکار می کنند، درست مانند فرزندی که علیه پدرش شورش کرده و ارزش ها و سنت های نسل قبلی را قدیمی و بی اهمیت بداند و آنها را انکار کند، در حالی که این ارزش ها پایه و اساس پیشرفت و موفقیت آنها بوده، و انکار آنها می تواند پیامدهای ناگواری به دنبال داشته باشد «وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون؛ و به آن قوم عاد تمکین و قوتی دادیم که شما امت را چنان نیروی بدنی ندادیم و با آنکه بر آنها گوش و چشم و قلب مدرک قرار دادیم (تا با قوای ادراکی خداشناس شوند) هیچ این قوای مدرکه آنها را از عذاب نرهانید بدین جهت که آیات خدا را انکار می‌کردند، و آن عذابی که بدان استهزا می‌کردند به آنها فرا رسید.» (الأحقاف 26) تمسخر قوم عاد را به جایی رساند که حقیقت را انکار کرده و به نعمتهای الهی کافر شدند، و این طغیان به از دست دادن نعمت ها و  درگیری در عذاب الهی منجر شد. بنابراین انسان حق تمسخر اصول و ارزش های دیگران را ندارد، بلکه می تواند از راه صحیح با آنها گفتگو کند. این را هم بدانید که اصولا کسانی به تمسخر کردن متوسل می شوند که در درون خود به حق و حقیقت اذعان دارند، اما در ظاهر منکر آن شده و به آن کافر می شوند تا ضعف و شکست خود را بپوشانند. به بیان دیگر تمسخر شیوه ضعیفان است؛ برای مثال گاهی دانش آموزان موفق در مدارس مورد قلدری و آزار و اذیت همکلاسی های تنبل خود قرار می گیرند، چرا؟ زیرا آنها ضعیف و شکست خورده اند و با تمسخر به دنبال پوشاندن حقیقت و التیام رنج خود هستند.  

ش-خلاء معنوی

وقتی افراد و جوامع تمام تمرکز خود را بر جنبه های مادی و ظاهری مانند ظاهر بدن، دارایی، ساختمان های پر زرق و برق و... می گذارند و بیشتر به این جنبه ها اهمیت می دهند، از درون خالی شده، احساس بی ارزشی، پوچی و بی هدفی می کند، زیرا اصل و حقیقت انسان در بعد روح، عقل و فطرت است و جسم تنها وسیله ای برای رساندن آن ابعاد به رشد، کمال و رضایت می باشد؛ لذا منطقی نیست که فرد یا جامعه ای خود را به این وجود مادی محدود و کاهش دهد.

برای مثال خانمی که بیش از حد به ظاهر خود اهمیت می دهد و به جراحی های زیبایی متوسل می شود، دچار خلأ معنوی شده و احساس رضایت نکرده، بلکه همواره فکر می کند که چیزی کم دارد. بنابراین کمال انسان در قوی شدن بعد معنوی است و هر چه جامعه ای از این نظر دورتر گردد، بیشتر دچار مشکلات، انحرافات و بحران ها شده و در نهایت سقوط کرده و شکست خواهد خورد. «وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ، سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ، فَهَلْ تَرَى لَهُم مِّن بَاقِيَةٍ؛ و اما قوم عاد با تندبادی بسیار سرد و طغیان گر نابود شدند،که آن باد تند را خدا هفت شب و روز پی در پی بر آنها مسلط کرد که دیدی آن مردم گویی ساقه نخل خشکی بودند که به خاک در افتادند. آیا هیچ بینی که (دیگر به روزگار) از آنان اثری باشد؟» (الحاقة 7-8-9) خداوند تشبیه زیبایی در این آیه دارد (كأنهم أعجاز نخل خاوية)، یعنی کسانی که تنها بر جنبه های مادی زندگی تمرکز کرده و از بعد معنوی غفلت می ورزند، مانند تنه خالی نخل می شوند، که هیچ وجود واقعی و با ارزشی ندارند و در نهایت خودشان باعث نابودی خود می شوند. بنابراین با اینکه خدای متعال عذاب را بر اینها نازل کرده، اما خودشان هستند که با گم کردن هدف واقعی حیات به این سرنوشت دچار شدند. به بیان دیگر با این تشبیه تفاوت بین وجود مادی و وجود معنوی نمایان شده و آیه هشدار می دهد که تمرکز صرف بر جنبه های مادی می تواند به نابودی فرد و جامعه منجر شود.

عوامل نجات و پیشرفت جوامع

یکی از راه های نجات و پیشرفت، عبرت گیری از تاریخ گذشتگان است. ملتها می توانند با بررسی دلایل نجات و عدم سقوط گذشتگان در مصیبت ها و بلایا اسباب موفقیت و فلاح را دریابند، که از جمله آن عوامل است:

1- شکر نعمت

هود نبی خطاب به قومش می گوید: «فَاذْكُرُواْ آلاء اللّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ پس نعمتهای خدا را به یاد آورید، شاید رستگار شوید!» (الأعراف 69) شکر نعمت از مهمترین عوامل پیشرفت و بقا است. انسانی که در سختی و تنگدستی باشد، از این حالت ناراحت بوده و رنج می برد، لذا خیر و نعمت را از خدا طلب می کند؛ اما باید مراقب باشد که در زمان آسایش و وفور نعمت کفر نورزیده و شکرگزار نعمتهای الهی باشد، تا در زندگی رستگار گردد.

2-پذیرش نصیحت

یکی دیگر از اسباب موفقیت، دست برداشتن از استبداد و خودرأیی و پذیرش نصیحت از سوی اشخاص امین است؛ همچنانکه هود نبی به قومش می گوید «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَاْ لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ؛ پیغام خدایم را به شما می‌رسانم و من برای شما ناصح و خیرخواهی امینم.» (أعراف/68) من برای شما ناصحی امین هستم و عواقب امور را به شما نشان می دهم؛ بنابراین شما نیز باید آنچه را که نتیجه و عاقبت خیر دارد حفظ کرده و در آنچه نهایت خطرناک داشته و به هلاکت شما منجر می شود قمار نکنید، که چه بسا افراد و جوامعی که به دلیل تمرد از نصیحت سقوط می کنند. امام باقر(ع) می فرماید: «اتبع من يبكيك وهو لك ناصح، ولا تتبع من يضحكك وهو لك غاش؛ از کسی پیروی کن که تو را به گریه می اندازد ولی ناصح توست، و از کسی که تو را می خنداند ولی به تو خیانت می کند، پیروی مکن.»[2]

3- پاداش معنوی

یکی دیگر از عوامل پیشرفت، توجه به پاداشهای معنوی است. این مسئله را ما در روش پیامبران نیز می بینیم؛ آنها در برابر رسالتی که داشتند از مردم اجر مادی طلب نمی کردند. وقتی که قوم هود به پیامبرشان می گویند، تسلط تو بر ما به خاطر کسب اموال است، در پاسخ آنها می گوید:«يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا  إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِی أَفَلَا تَعْقِلُونَ؛ ای قوم، من از شما مزد رسالت نمی‌خواهم، اجر من جز بر خدا که مرا آفریده، نیست، آیا فکر و عقل را کار نمی‌بندید؟» (هود51)

تنها پیامبر اکرم(ص) بودند که از اصحاب خود مزد رسالت خواستند «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؛ بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‌کنم جز دوست‌داشتن نزدیکانم [= اهل بیتم‌]»، در اینجا محبتی منظور است که همراه با اطاعت باشد، یعنی پیامبر مزدی را طلب کردند که نجات امت را به دنبال داشته باشد و همین و همین... . بنابراین با تأسی به پیامبران، انسانی رستگار است که هدف زندگی خود را فراتر از امور مادی قرار داده و ارزشهایی  والاتر که قابل قیاس با مادیات نیست را طلب کند. انسان باید در برابر اعمال نیک به پاداش معنوی بیاندیشد و هرگز فکر خود را به امور مادی محدود نکند.

4- استغفار و بازگشت

«وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِينَ؛ و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد؛ و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید! و گنهکارانه، روی (از حق) بر نتابید!» (هود 52) این آیه نشان دهنده اهمیت استغفار و توبه در زندگی انسانها و تأثیرات مثبت آن بر زندگی فردی و اجتماعی است، همچنین در پایان آیه حضرت هود(ع) قوم خود را از روی گردانی و مجرمانه عمل کردن برحذر می دارد. این نشان می دهد که استغفار و توبه باید با ترک گناه و بازگشت به راه راست همراه باشد. به بیان دیگر استغفار باید با تقوا و خویشتن داری همراه گردد، تا سبب رستگاری و فلاح گردد.

چگونه بسازیم؟

اما برای جلوگیری از فروپاشی و سقوط هایی که ملت ها را درگیر کرده است، چگونه بسازیم؟

اول: ساختن به اندازه نیاز

امام علی(ع) می فرماید: «مَعَاشِرَ النَّاسِ اتَّقُوا اللَّهَ، فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لَا يَبْلُغُهُ، وَ بَانٍ مَا لَا يَسْكُنُهُ، وَجَامِعٍ مَا سَوْفَ يَتْرُكُهُ؛ اى مردم! تقواى الهى را رعايت كنيد. چه بسيار آرزومندانى كه به آرزوى خود نرسند و چه بسيار سازندگانى كه در آنچه ساخته اند سكونت نمى كنند و چه بسيار جمع آورى كنندگان اموال كه به زودى اندوخته هاى خود را ترك مى گويند».[3]حال که دنیا اینگونه ناپایدار است، پس به قدر نیاز بسازیم و بر بیش از آن اصرار نورزیم و از حد خود فراتر نرویم، زیرا تمرکز بیش از حد بر روی ساختن و جمع آوری مادیات سبب دور شدن انسان از اهداف و ارزش ها می شود. انسان هر چقدر هم برج های بلند بسازد، به آنچه می خواهد نمی رسد. شاید برای لحظاتی احساس لذت کند، اما در نهایت احساس ملال، نارضایتی و ناامیدی او را فرا می گیرد.

دوم: ساختن همراه با عاقبت اندیشی

خدای متعال در قرآن می فرماید: «مَتَاعٌ قَلِيلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ بهره کمی است (که در این دنیا نصیبشان می‌شود) و عذاب دردناکی در انتظار آنان است!» (النحل 117)

برخی افراد سه، چهار یا پنج خانه دارند، یا شرکت هایی دارند، اما لذت آن کم و به زودی پایان می پذیرد. شاید طرف تصور کند که فرزندش وارث است، اما وارث واقعی خداوند است: «وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ؛ و چه بسیار شده که ما اهل دیاری را که به هوس‌رانی و خوش گذرانی پرداختند هلاک کردیم، و این خانه‌های (ویران) آنهاست که بعد از آنها جز عده قلیلی در آن دیار سکونت نیافت و تنها ما وارث (دیار آنها) بودیم.» (قصص 58)

و از رسول خدا(ص) نقل شده: «إن كل ما يبنى وبال على صاحبه يوم القيامة، إلا ما لابد منه؛ هر چیزی که ساخته شود، روز قیامت وبال بر صاحبش خواهد بود، مگر آنچه که ضروری است.»[4]

حال که متاع دنیا نسبت به آخرت بسیار اندک و مورد حساب است و مالکیت ما اعتباری است، پس ساختن باید همراه با عاقبت اندیشی و در حد نیاز باشد.

سوم: ساختن با هدف

هر قدمی هدف و نهایتی دارد، و هر آجری که گذاشته می شود به امید هدفی مطلوب است. عمر محدود و دنیا کوتاه مدت است و باید از آن به بهترین نحو استفاده کنیم. بسیاری از کارهایی که ما انجام می دهیم، ممکن است برای آن هدفی که داریم ساخته نشده باشد، بنابراین باید مطمئن شویم که هر کاری که انجام می دهیم به هدف نهایی ما کمک کرده و هر هدفی که داریم به درستی پیگیری می شود.پس هر ساختی باید هدفی داشته باشد وگرنه به بیهودگی و اتلاف تلاشها و زحمات بدون نتیجه منجر می شود. امام علی(ع) می فرماید: «وَمِنَ الْعَنَاءِ أَنَّ الْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لَا يَأْكُلُ وَيَبْنِي مَا لَا يَسْكُنُ ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لَا مَالًا حَمَلَ وَلَا بِنَاءً نَقَلَ، از جمله رنج ها این است که انسان چیزی را جمع کند که نخورد و چیزی را بسازد که در آن سکونت نکند، سپس به سوی خدای متعال می رود در حالیکه نه مالی را به دوش دارد و نه بنایی را منتقل کرده است.»[5]

و در قرآن کریم می خوانیم: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ؛ آیا چنین پنداشتید که ما شما را به عبث و بازیچه آفریده‌ایم و هرگز به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟!» (المؤمنون 115) حال که زندگی بیهوده نیست، پس در زندگی هدفمند باشیم و از زمان و منابع خود به بهترین نحو استفاده کنیم تا به اهداف خود برسیم.

چهارم: ساختن با تواضع

نباید برای افتخار و خودنمایی دست به عمل زد. پیامبر اکرم می فرماید: «من بنى بنيانا رياء وسمعة حمله يوم القيامة إلى سبع أرضين، ثم يطوقه نارا توقد في عنقه ثم يرمى به في النار، فقلنا: يا رسول الله كيف يبني رياء وسمعة؟ قال: يبني فضلا على ما يكفيه أو يبني مباهاة؛ هر کس بنایی را از روی ریا و شهرت بسازد، در روز قیامت او را به هفت زمین می کشند و سپس او را با آتشی که در گردن او پیچیده شده، عذاب خواهند کرد و به آتش دوزخ پرتاب خواهد شد. وقتی از پیامبر(ص) پرسیدند که چگونه ممکن است کسی به خاطر ریا و شهرت بنا بسازد، ایشان پاسخ دادند که این فرد بناهایی را بیشتر از آنچه که نیاز دارد می سازد یا اینکه برای مباهات و فخر کردن به دیگران چنین بنایی را می سازد». (5).

 بنابراین باید در همه امور از جمله ساخت و ساز ، نیت خالص و فروتنانه داشته باشیم و از ریا و خودنمایی پرهیز کنیم تا مشمول رحمت و برکت الهی گردیده و از عواقب سخت آن در امان باشیم.

پنجم: ساختن بر اساس تقوا

ما دو نوع بنا یا ساختار یا به تعبیر دیگر دو نوع عملکرد داریم: 1- ساختاری که بر اساس تقوا و رضای الهی بنا می شود. این ساختار در واقع بر پایه ای محکم و استوار بنا شده که به سعادت و خوشبختی منجر می شود. 2- ساختاری که بر اساس نفاق و بی هدفی بنا می شود. این ساختار ناپایدار و سست است و در واقع چنین عملی بر لبه پرتگاهی سست بنا شده که در نهایت به نابودی و سقوط در آتش جهنم منجر می شود. «أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ؛ آیا کسی که شالوده آن را بر تقوای الهی و خشنودی او بنا کرده بهتر است، یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرومی‌ریزد؟ و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی‌کند» (التوبة 109)

ششم: ساختن بر اساس معنویت

بنای زندگی باید بر اساس معنویت و خانه های نیکو استوار باشد. اما منظور ما از خانه نیکو چیست؟ و چنین خانه ای چه ویژگیهایی دارد؟

1- خانه نیکو، خانه ای است که با اخلاق خوب، محبت، تقوا و اطاعت از خداوند آراسته باشد. این نوع خانه، مسکن واقعی و پایدار است.

2- مسکن نیکو، به معنای تربیت صحیح فرزندان و آموزش آنها به رعایت احکام شرعی است.

3- خانه نیکو می تواند بزرگ و زیبا باشد، اما باید با نیت خالص و برای نیاز واقعی باشد، نه برای خودنمایی و افتخار

4- خانه نیکو، خانه ای است که در آن رابطه زوجین بر اساس رحمت و محبت باشد. «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ، و از نشانه‌های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر می‌کنند!» (الروم 21 )

انسان جویای زندگی آرام و حیات نیکو است، و این با مظاهر مادی محقق نمی شود، بلکه بنای معنوی و تربیت صحیح و عمل صالح، سه عنصری است که سبب سعادت در دنیا و بهشتی است که خدای متعال وعده آن را در آخرت به ما داده است: «وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم؛ خداوند به مردان و زنان باایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکن‌های پاکیزه‌ای در بهشتهای جاودان (نصیب آنها ساخته)؛ و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه اینها) برتر است؛ و پیروزی بزرگ، همین است!» (التوبة 72)

*سخنرانی ایراد شده در انجمن مودت و شکوفایی با عنوان: (چرا می سازیم؟ چگونه می سازیم؟ و چه می سازیم؟)

مترجم: حکیمه سادات راغب زاده


[1]  نهج البلاغه- خطبه 176

[2]  کافی- شیخ کلینی-ج2-صفحه638

[3]  نهج البلاغه-حکمت344

[4]  تفسیر مجمع البیان-شیخ طبرسی-ج7-صفحه343

[5]  وسائل الشیعه(آل البیت)- حر عاملی-ج5-صفحه339

نظر شما