twitter share facebook share ۱۳۹۵ دی ۰۹ 842

روابط اجتماعی در اسلام در جايگاهی محوری قرار گرفته است؛ زيرا انسان از نظر ساختار وجودی به گونه ای است كه بدون ارتباط انسانی، از نقص بزرگی رنج می برد و هرگز به كمال بايسته و شايسته خويش نخواهد رسيد. چنين نگاهی موجب شده تا بسياری از گزاره ها و آموزه های وحيانی قرآن متوجه تبيين و تفسير معنا و مفهوم روابط انسانی، جايگاه، اهميت و قوانين مربوط به آن شود.

نگاه قرآن به موضوع روابط انسانی تا بدانجا اهميت دارد كه رهايی از خسران و زيان ابدی كه دامنگير همه بشريت است، جز بدان تحقق پذير نيست، به گونه ای كه انسان نمی تواند برپايه خودبينی و خودمحوری به كمالات بايسته و شايسته برسد؛ به عبارت دیگر تنها گليم خويش از آب بر كشيدن نمی تواند زيان ابدی را از انسان بردارد، بلكه می بايست افزون بر گليم خويش، در انديشه گليم ديگران بود و دستگير و راهنمای آنان شد. اين جاست كه عمل صالح و كار شايسته خداپسندانه، از لوازم رستگارى انسان مومن شناخته می شود و خدمت به ديگران به معنای يك مسئوليت و وظيفه انسانی و طبيعی و تنها راه رهايی از دوزخ و رسيدن به بهشت مطرح می گردد.

در قرآن مجيد، در مواردى كه سخن از مومنان و ويژگيهاى تربيتى و اخلاقى آنان به ميان مى آيد، نظير آيات ذيل:

«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوه...» (سوره بقره آيه 2)

«ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و...» (سوره انفال آيه 8)

«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات يهديهم ربهم...» (سوره يونس آيه 10)

«الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن مآب» (سوره رعد آيه 13)

«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات كانت لهم جنات الفردوس» (سوره كهف آيه 18)

غالبا پس از بيان اهميت ايمان، بر عمل صالح و كردار نيك و كوشش در راه خدا و خلق، تاكيد مى شود و اين خود مبين آن است كه ايمان و علم بدون عمل ارزش ندارد، همانگونه كه پيامبر فرموده است: «لا يقبل ايمان بلا عمل و لا عمل بلا ايمان»؛ چراکه ايمان واقعى شامل اعتقاد و معرفت به قلب و اقرار به لسان و عمل به اركان است. در احاديث ديگرى نيز از رسول اكرم صلى الله عليه و آله ارزش عمل صالح و توصيه به انجام كارهاى شايسته خداپسندانه با اين گونه تعبيرات بيان شده است: «ان الله تعالى لا ينظر الى صوركم و اموالكم و لكن ينظر الى قلوبكم و اعمالكم»؛ «ليس لاحد على احد فضل الا بالدين او عمل صالح» و نیز «يتبع الميت ثلاثه فيرجع اثنان و يبقى واحد، يتبعه اهله و ماله و عمله، فيرجع اهله و ماله و يبقى عمله».

گرچه در جهان خشن و بی رحم کنونی شاهد کم رنگ شدن این ارزش های والای انسانی-اسلامی و غلبه رفتارهای آکنده از خشونت و نفرت ابناء بشر هستیم، اما کم نیستند قهرمانان بی آوازه ای که علی رغم گمنامی، انسانيت و شرافتشان يک دنيا می ارزد. آرام، بی صدا و بدون هيچ تمايلی برای ديده يا شنيده‌شدن، گوشه‌ای از بدبختی ها و گرفتاری های مردم را می گيرند و به دوش می کشند؛ بعضی ها بی آنکه کسی از آنها بخواهد، شبکه آنلاينی طراحی کرده‌اند و برای نگهداری از کودکانی که در حادثه‌های تروريستی بی خانواده شده‌اند، پول جمع می کنند و بعضی ديگر درِ خانه‌شان را برای زندگی پناهندگانی که از سراسر دنيا می آيند، باز گذاشته‌اند. اين روايت گاردين از قهرمان‌هايی است که در سال 2016، کارهای بزرگی کردند که هيچ‌جا خبری از آن منتشر نشد: 

الکساندر ميگوئز، تعقيب کاميون حمله 2016 نيس

از نمايش آتش‌بازی جشن باستيل با دوچرخه به خانه برمی گشت که متوجه کاميونی می شود که به سمت جمعيت حاضر در جشن حمله می کند. وحشت سراسر وجودش را می گيرد؛ و بی اختيار دنبال کاميون می رود. «هر کاری می کردم، غيرارادی بود. تنها چيزی که می دانستم، اين بود که بايد جان مردم را نجات بدهم. مغزم کار نمی کرد. شنيده بودم که آدم‌ها در بعضی موقعيت‌ها، قدرت تصميم‌گيری درست را از دست می دهند و بی اختيار کاری می کنند که حتی شايد منطقی هم نباشد؛ اين، از آن کارها بود. می خواستم هر طور شده کاميون را متوقف کنم.» اينها را الکساندر ميگوئز، پنج ماه بعد از قتل‌عام مردم فرانسه در جريان جشن‌های روز ملی فرانسه که در شهر نيس اتفاق افتاد، می گويد. 
سرعتش را زياد می کند و دست‌آخر موفق می شود دستگيره سمت مسافر را بگيرد؛ در را باز می کند و خودش را به داخل کاميون می کشاند. راننده، اسلحه‌ای به سمتش می گيرد و ميگوئز سعی می کند هم اسلحه‌اش را منحرف کند هم کاميونش را. ميگوئز می گويد: «ديگر يادم نمی آيد، چه اتفاقی افتاد. زمانی به هوش آمدم که در بيمارستان بودم. اولين چيزی که پرسيدم، اين بود: آن کاميون مردم را زير گرفت؟ نگاه پليس را که ديدم، فهميدم که نتوانسته‌ام کاری از پيش ببرم.» مردی که در حمايت از راننده کاميون، پشت سرش رانندگی می کرده است، خودش را به ميگوئز می رساند و او را از ماشين پايين می کشد. ميگوئز روی زمين می افتد و کارش نصفه و نيمه می ماند. می گويد: «بعضی اين کار من را قهرمانانه می دانند اما از نظر خودم اين کارم واقعا غريزی بود. بعضی کارها بايد انجام شوند حتی اگر جواب دلخواه را نداشته باشند. من تا مدت‌ها بعد از آن اتفاق، نمی توانستم بخوابم و مدام کابوس می ديدم. هدف من، فقط نجات قربانيان آن حادثه بود..»

عاصم حسنا؛ ساخت پروتز برای مجروحان سوری

سال‌های اوليه جنگ داخلی سوريه، تحصيلاتش را رها می کند و به‌عنوان امدادگر در مناطق اطراف دمشق دست به کار می شود. در آوریل سال 2013 و زمانی که فقط 19 سال داشت، ماشينی که با آن درحال سفر بود، مورد حمله نيروهای تروريستی قرار می گيرد و پای چپش را در اثر شليک چند گلوله از دست می دهد. سرنوشتش با ميليون‌ها سوری ديگر که در تبعيد به سر می بَرند، گره می خورد. عاصم حسنا می گويد: «خانواده‌ای در کار نبود و من فکر می کردم، زندگی ام از اين به بعد بايد در حالت انتظار نگه داشته شود. روزهای اول سخت بود اما دست‌آخر تصميم گرفتم، ديدگاهم را به اين ماجراها عوض کنم. با خودم فکر می کردم، ازدست‌دادن پايم، بهای اين بوده که زندگی ام را از منظر ديگری نگاه کنم. اين شد که تصميم گرفتم، کاری کنم که اين تجربه‌ام، حکم يک فرايند تحولی را برای ديگران داشته باشد.» همکاری اش را با يک سازمان کمک به آوارگان جنگی به نام «گسترش مسکن پناهندگان» شروع می کند و در ساخت پروتز برای کسانی که اعضای بدنشان را در جنگ از دست می دهند، مشغول به کار می شود. او می گويد: «قايق‌ها، اتوبوس‌ها، قطارها، تاکسی ها، افراد پياده، گفتن اينها به اسم آسان است. دلداری دادن به آنها کار بسياربسيار سختی است. فکرش را بکنيد که در کمتر از چند ثانيه، طرف يکی از اعضای بدنش را از دست می دهد.»

ماری استوارت ميلر؛ تغذيه هزاران نفر در رُم

اينجا رُم است؛ پايتخت کشور ايتاليا که هرساله ميليون‌ها توريست از آن بازديد می کنند. مرد، چشم از ديگ‌های بزرگ غذا برنمی دارد. می ترسد سرش را برگرداند و ظرف‌های غذای نيازمندان خالی بماند. چند قدم آن‌طرف‌تر، اورلاندو با 83 سال سن ايستاده و برگ درختان را جارو می کند و دیگری لباس‌ها را روی بند آويزان می کند. اينها فقط سه نفر از جمعيت چند نفری ای هستند که در خانه ماری استوارت ميلر، زن پُرانرژی 56 ساله‌ای که از سال 2013، هشت هزار فرد بی خانمان را تحت پوشش خود گرفته است، زندگی می کنند. هر کسی در خانه ماری زندگی می کند، بايد در اين پروژه به او کمک کند. آنها هر شب غذا می پزند و برای بخشی از بی خانمان‌های شهر می برند. فلورين که رومانيايی است در کارهای آشپزی کمک می کند و الکساندر و اورلاندو که ايتاليايی هستند، در بخش خريد همراهی می کنند. روبرتو، بخشی از تميزکاری ها را به عهده گرفته است و آناس در شست‌وشوی لباس‌ها همکاری می کند. تا همين چند وقت پيش، همه اينها در زير گذرگاه يک بزرگراه می خوابيدند. استوارت ميلر می گويد: «آنها خيلی تغيير کرده‌اند، نه دزدی می کنند و نه بی مسئوليتی. حالا ديگر راه و رسم زندگی در جامعه را ياد گرفته‌اند و اگر فرصتی برایشان فراهم شود، می توانند خودشان دست به کار شوند. می خواهم بگويم هر کسی اگر فرصت درست زندگی کردن را داشته باشد، می تواند از آن استفاده کند. وقتی سهم اينها از زندگی خرابه‌های شهر باشد، نمی توان از آنها انتظار داشت که مانند انسان‌های متمدن زندگی کنند.»

*وقایع

نظر شما