همواره کارشناسان بر نقش شادی در سلامت روان جامعه تأکید کردهاند؛ در حالی که اجتماع امروز ما چنان از شادمانی فاصله گرفته، که این حلقه مفقوده در خاطرات مردم بیشتر یافت میشود تا حقیقت زندگی آنها. چندی پیش هم وزیر کشور در نشست شورای اجتماعی اعلام کرد که آستانه تحمل مردم پایین آمده و مردم نیاز به شادی دارند. اما دلیل این غمگین بودن مسائل اقتصادی و سیاسی است یا ریشه در فرهنگ مردم ما دارد؟
شادی یک نوع نشاط درونی است که با رضایتمندی فرد در ارتباط است و موجب می شود که به سوی زندگی بهتر پیش رود. وقتی این رضایت در فرد وجود نداشته باشد و احساس اضطراب و ناامنی جایش را بگیرد نارضایتی از زندگی و عدم احساس شادی و خوشنودی پیش می آید که این روند به دنبال خود سبب بی حوصلگی و افت انرژی است. افسردگی زمانی است که فرد به گذشته خودش نگاه می کند و از حوادث گذشته ناراحت و افسرده است، اضطراب هم معمولا به خاطر نگرانی برای آینده است که مبادا یکسری اتفاقهای ناخوشایند در زندگی رخ دهد؛ بنابراین افسردگی و اضطراب سبب می شود تا در زمان حال زندگی نکنیم و آن را از دست بدهیم.
بخشی از افسردگی به خاطر گذشته برای از دست دادن فرصتها است چون جامعه ما تحولاتی را طی کرده و به شرایطی رسیده که برخی نسبت به گذشته خودشان افسوس می خوردند مثلا افرادی هستند که از نظر علمی موفق هستند اما الان که به میانسالی رسیدند وقتی می بینند که درس خواندند و تلاش کردند اما از نظر اقتصادی مشکل دارند اما هم دوره های آنها که به دنبال کارهای دیگر رفتند موقعیت بهتری دارند، تصور می کنند گذشته را از دست دادند و افسوس می خورند! اضطراب نسبت به آینده هم وجود دارد، چون وقتی الان مشکل اقتصادی داریم از آینده می ترسیم که آیا می توانیم مسائل اقتصادی خودمان و خانواده را حل کنیم؟ بنابراین الان بسیاری چند شغله هستند و فرصتی برای شادی ندارند و جوانها هم نگران تحصیل، ازدواج و شغل هستند.
گذشته ها نگذشته...
می گویند جوامع از نظر توجه به زمان به سه دسته تقسیم می شوند: جوامع غربی نگاهشان به آینده است که مرتب برنامه ریزی می کنند و برای آینده برنامه دارند.در جوامع شرقی کشورهایی مثل کره، تایوان، چین و کشورهایی که گرایشهای مذهبی مثل ذن، بودیسم و ... دارند در حال زندگی می کنند و می گویند باید در لحظه زندگی کرد. برای آنها آن چیزی که اولویت دارد حال و وضعیت اکنون است. بهزاد دوران دکتر جامعه شناس می گوید: «جامعه ما نسبت به زمان، گذشته گراست. شاخص خوب در این زمینه گرایش به اموات و اهل قبور است. اگر توجه کرده باشید یک نفر که فوت می کند برایش تشریفات مفصل داریم سوم، هفتم، چهلم ، سال و... برای این مراسمها ما وقت زیادی می گذاریم و شیون می کنیم. حال آنکه اگر زنده بود این قدر برایش اهمیت قائل نمی شدیم. ارجاعات سیاسی ما هم به گذشته است. دائماً نگاه حسرت آمیزی به گذشته داریم بدون اینکه واقعاً هیچ طرح و برنامه ای برای امروز یا برای فردا داشته باشیم.در بهترین حالت می خواهیم گذشته ای را که مطلوب بوده است دوباره احیا کنیم».
اگر چه گویند که گذشته گرا هستیم اما هیچ کس به یاد نمی آورد که از گذشته پند هم گرفته باشیم و این شاید یکی از بزرگترین تناقض های جامعه ایرانی است. جامعه ای که همیشه حسرت از دست رفته ها را دارد؛ از دست رفته هایی که کاملا نمی شناسد ولی آنها را خوب می داند چون معتقد است: هر آن کس و هر آن چیز خوب است ماندنی نیست. بهزاد دوران، روشنفکران ایرانی را هم دارای همین گرایش می داند: «مثلاً آل احمد در یادداشتهایی که می نویسد حسرت کوچه باغها و ... را می خورد. به هر حال روشنفکر گروه برجسته ای است که فکر می کند و در هر جامعه ای به نوعی آینه تمام نما و خودآگاه همه جامعه ناخودآگاه است. برای همین توجه آن آدم به چنین چیزی نشان می دهد که گرایش عمیقی در بین توده ها هم وجود دارد.»
برخی کثرت جشنهای باستانی ایرانیان را دلیل بر شاد بودن ایرانیان و شادی دوستی شان دانسته اند . محمدرضا محسنی ثانی عضو کمیسیون اجتماعی مجلس می گوید: «در احادیث و روایات هم مومن باید لب خندان داشته باشد و اگر به هر طریقی بتوانیم در راستای ارزشهای اسلامی شادی را ایجاد کنیم خوب است.»
چرا شاد نیستیم؟
آیا شادی یک ژن است؟ آیا شاد بودن سخت است و تلاش ویژه می خواهد؟ پس چرا ما شاد نیستیم؟ چرا احساس شادی نمی کنیم؟ صفاری نیا رئیس انجمن روان شناسی اجتماعی ایران می گوید: «مرکزی در مغز انسان پیش بینی شده که افکار و تفکرات منفی را در انسانها یادآوری می کند و این مرکز غیر ارادی است. اما مرکزی که تفکرات مثبت و سودمند را به یاد مردم می آورد ارادی است. در فضایی که آدمها شاد هستند این دو مرکز در کنار هم کار می کنند و برابر با همدیگر هستند. بنابراین مردم حالشان خوب است. زمانی که مردم شاد نیستند آن مرکز غیر ارادی که یاد آور افکار منفی است بر مرکز ارادی مسلط می شود و آدمها احساس غمگینی و ناراحتی می کنند. برای اینکه بتوانیم این دو مرکز را تحت کنترل در بیاوریم بهترین راه این است که شرایط شادی را ایجاد بکنیم.»
اما به عقیده بسیاری از روانشناسان در کشور ما عامل فرهنگی قوی تر از بقیه عوامل عمل می کند. ما در کشوری زندگی می کنیم که غم و اندوه یک عامل مثبت محسوب می شود و این فرهنگ خیلی وقت است که بر مردم سایه افکنده است. در فرهنگ ما خندیدنِ زیاد نشانه سبکسری و جلف بودن تلقی می شود و انسان جدی کسی است که اخمو باشد و به ندرت بخندد. این فرهنگ حتی در باورهای مذهبی برخی از مردم ما هم به غلط نفوذ کرده است.
علت دیگر شاد نبودنِ مردم، تربیتی است که متاسفانه از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. مشکلات متعدد در طول سالیان باعث شده مردم هیچ گاه از شرایط زندگی خود راضی نباشند و والدین ناراضی این نارضایتی را به فرزندان خود آموزش می دهند. تحقیقات اخیر نشان می دهد که گذران وقت در شبکه های اجتماعی و دیدن عکس های شاد دوستان و خانواده های ایده آل نیز بر نارضایتی از زندگی دامن زده و سبب بروز حس حسادت، غمگینی و افسردگی می شود.
همچنین است ناملایمات اجتماعی و مشکلات اقتصادی که باعث نگرانی و بی ثباتی در زندگی و کاهش رضایت مندی در انسان ها می شود.
شادی نیازی درونی است. نعمتی است که خداوند به ما عطا کرده است. ما شادی می خواهیم. این را استقبال بالای مردم از فیلمهای سینمایی کمدی می گوید تا آنجا که گاهی به هوای دمی خندیدن و خوش بودن نازل ترین کمدیها را از دست نمی دهند و این مسئله نگرانی فعالان عرصه سینما را از افت سطح ذائقه سینماروها به دنبال داشته است. ما شادی می خواهیم. این را شادیهای کوتاه مدت طرفداران فوتبال می گوید وقتی بعد از یک برد در خیابانها شادی می کنند. ما شادی می خواهیم. این را استقبال از مجموعه های طنز تلویزیون می گوید وقتی سریالهای ملودرام گاهی تنها به جبر ساعت زمانی و نبود تفریح مناسب برای خانواده ها و جوانان دیده می شوند. رئیس انجمن روان شناسی اجتماعی ایران معتقد است: «اگر بخواهیم آدمهای باهوش، خوش فکر، خلاق و مدبری داشته باشیم باید برای شاد کردن مردم برنامه ریزی بکنیم یعنی ما باید فضا را به سمتی ببریم که شادی بیشتر از اینکه در جامعه هست چه از نظر بیرونی چه از نظر درونی نمود پیدا بکند و این خیلی به مردم کمک می کند.»
messages.comments