twitter share facebook share ۱۴۰۰ تیر ۱۱ 1026

نویسنده این مقاله در ابتدا نگاهی به روند رسیدن آقای خامنه ای به مقام رهبری نموده و می نویسد «آقای خمینی پیش از فوت خود این سیگنال را فرستاد که همه باید آقای خامنه ای را به عنوان رهبر بپذیرند و با توجه به اعتبار و کاریزمایی که داشت، حتی کسانی که با آقای خمینی همدل نبودند، به این تصمیم احترام گذاشتند و اطاعت کردند». نویسنده در ادامه، رهبری آقای رئیسی را قطعی نمی داند و با اشاره به نام مجتبی خامنه ای به عنوان کاندیدای دیگر، از احتمال تشکیل شورای رهبری سخن به میان می آورد. در پایان هم این احتمال را مطرح می کند که پس از فوت آقای خامنه ای خلأیی ایجاد می شود که ممکن است به پایان نظام جمهوری اسلامی بیانجامد. در صورت پایان نظام جمهوری اسلامی احتمال وقوع یکی از این سه گزینه در ایران وجود دارد:

- حکومتِ نظامیان: اکنون سپاه بیش از 40% اقتصاد ایران را در دست دارد، تسلیحات کشور نیز که در انحصار این گروه است و برای پر کردن خلأ های موجود، از موقعیت خوبی برخوردار می باشد.

- جنگ داخلی: در تاریخ ایران هرگاه دولت مرکزی ضعیف بوده، اقلیت های قومی که در نقاط مرزی زندگی می کنند شورش هایی را ترتیب داده اند. بسیاری از ایرانیان معتقدند که ایران علیرغم داشتن اقوام مختلف، منسجم است؛ اما در این میان برخی از محققان از جمله برندا شفر متخصص امور آذربایجان، هویت های قومی را پررنگ تر از آنچه که اکثر ایرانیان می پندارند می دانند و معتقدند که این امر می تواند به انسجام و یکپارچگی ایران آسیب زند. اگر نظر این عده درست باشد، این احتمال وجود دارد که پس از فوت آقای خامنه ای، ایران با چالش هایی جدی روبرو شود. البته در صورت تحقق این احتمال، سپاه به مقابله با ناآرامی ها برخواهد خواست. به خاطر داشته باشید که رضا خان به دلیل نقشی که در سرکوب شورش های اواخر دهه 1910 و اوایل 1920 ایفا کرد، به شهرت و سلطنت رسید. این واقعیت را نیز باید در نظر گرفت که کشورهای همسایه ممکن است بر آتش اعتراضات و ناآرامی ها در ایران بدمند –همچون نقشی که سعودی پیشتر در خصوص بلوچ ها و جندالله ایفا کرد- و باعث شوند که کشور چندین سال به ورطه شورش و جنگ داخلی بیافتد.

- انتقال مسالمت آمیز قدرت: هنگامی که آقای خمینی رهبری انقلاب ایران را بر عهده گرفت، ایرانیان را علیه شاه متحد کرد؛ اما اینکه قرار بود چه حکومتی جایگزین نظام سلطنتی شود، مبهم بود. وی قول تحقق یک دموکراسی اسلامی را داد، اما تعریفی از آن ارائه نکرد. بسیاری از ایرانیان از این گلایه دارند که آنچه در نهایت محقق شد، نه دموکراسی بود و نه اسلامی؛ هنوز هم برخی از نظریه پردازان می گویند دموکراسی در خاورمیانه تحقق پذیر نیست و شاهد این امر را می توان در تونس، اسرائیل و عراق دید. اما ایران با توجه به تجربه ای که از انقلاب مشروطه دارد، می تواند یک استثنا باشد.

در مورد فرزند شاه نیز گرچه من دیده ام که ایرانیان پس از روبرو شدن با وی، با چشمانی اشکبار او را در آغوش می کشند؛ اما احیای سلطنت امری است دور از ذهن.

صرف نظر از اینکه کدام سناریو محقق شود، هیچ مقام غربی نباید انتظار داشته باشد که ایران به آغوش غرب بیافتد. رنجی که کشورهای غربی در دهه شصت و هفتاد میلادی بر ایرانیان روا داشتند، در کنار پیوند و ارتباطی که سیاستمداران غربی با سازمان مجاهدین خلق –علیرغم فعالیت های تروریستی این سازمان در ایران و همکاری اش با صدام- دارند، احساس بدی در میان ایرانیان نسبت به آمریکا ایجاد کرده است؛ ضمن اینکه چهار دهه آمریکا ستیزی، بالاخره تأثیر خود را در فکر و ذهن بسیاری از مردم گذاشته است.

گرچه قدرت های استعمارگر –روسیه و انگلیس- هیچگاه ایران را رسما مستعمره خود نکردند، اما ایرانیان را تحقیر نموده و انان را قربانی اعمال خود کردند. در نتیجه، ایرانیان همیشه به نیت قدرت های خارجی و به ویژه غرب بدبین هستند. موفقیت آقای خمینی در پیوندی بود که بین اسلام گرایان با چپی ها و بیگانه هراسان ایجاد کرد. سال 1962 جلال آل احمد کتابی با عنوان غرب زدگی نوشت؛ در ان کتاب وی استدلال می کند که نفوذ غرب، فرهنگ ایران را مسموم کرده و توان و ظرفیت ان را از بین برده است و بدنبال این ادعا می گوید که ایران برای بازیابی شکوه و عظمتش، باید خود را از بند غرب رها کند.

بنابراین مهم است که درکی واقعی از ایران بعد از جمهوری اسلامی داشته باشیم و فکر نکنیم که جامعه منتظر درآغوش کشیدن آمریکا است. سرانجام ایرانیان راه خود را به سوی دموکراسی خواهند گشود؛ اما راه دموکراسی برای آنان راهی طولانی و پر از رنج و سختی خواهد بود.

*منبع: نشنال اینترست

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما