ایران مورد حمله اسرائیل قرار گرفته و در آستانه جنگ با این کشور قرار دارد، از سوی دیگر رهبر ایران 85 ساله است و با این تفاصیل می توان گفت که جمهوری اسلامی بیش از همیشه آسیب پذیر شده است.
نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در شرایطی که ایران را تهدید به اقدام نظامی می کند، در سخنانی از این گفت که آزادی «زودتر از آنچه که مردم فکر می کنند» به ایران خواهد رسید؛ او همچنین با اپوزیسیون ایران ارتباط برقرار کرد.
استدلال نتانیاهو این است که تغییر نظام ایران به نفع کل جهان است زیرا جمهوری اسلامی از گروههای شبه نظامی حمایت می کند، از بشار اسد حمایت نظامی نموده و موشک هایی را برای استفاده علیه اوکراین به روسیه فرستاده است.
جمهوری خواهان امریکا نیز با استدلال های نتانیاهو موافق هستند اما اظهارات وی تنها در آمریکا خریدار ندارد. روزنامه فرانسوی زبان لوموند به تازگی به نقل از یک دیپلمات فرانسوی نوشت: «شاید اسرائیلی ها یک لحظه تاریخی را رقم زنند...آغاز پایان جمهوری اسلامی».
به طور کلی فروپاشی جمهوری اسلامی برای غرب که به طور فزاینده ای نگران همکاری ایران، روسیه، چین و کره شمالی است، اتفاقی مثبت است. بازگشت آزادی سیاسی به ایران، موجب پیوستن مجدد این کشور به اقتصاد جهانی نیز می شود.
اما وقتی با چشم واقع بین به قضایا نگاه کنیم، می بینیم دلایل زیادی وجود دارد که باعث می شود نسبت به کسانی که خواهان تغییر نظام در ایران هستند محتاط باشیم.
سؤال اول این است که قرار است تغییر نظام چگونه اتفاق بیفتد؟ معترضان ایرانی در گذشته بارها به خیابان ها آمده اند اما دستاوردی نداشته اند.
بمباران ایران و زیرساخت های حیاتی آن با این امید که باعث فروپاشی نظام شود، راهبردی غیر واقع بینانه است. حملات اسرائیل و آمریکا به جای کمک به مخالفان در داخل ایران، عملا می تواند سبب اتحاد مردم شود. ایرانیان میهن پرست اختلافات خود را کنار می گذارند و علیه متجاوز خارجی متحد می شوند.
باتوجه به اینکه ایرانیان نقش آمریکا و بریتانیا در حمایت از کودتای 1953 را فراموش نکرده اند، مداخله آمریکا می تواند مضر باشد.
حتی اگر نظام به نحوی سقوط کند، مطلقا هیچ تضمینی وجود ندارد که حکومتی بهتر جایگزین شود. بسیاری از نظام های دیکتاتوری در دهه های اخیر در سراسر خاورمیانه از قدرت کنار رفته اند ولی اغلب جای خود را به رژیم هایی سرکوبگرتر داده اند.
اخیرا کتابی منتشر شده است که به بررسی سوابق مداخلات آمریکا در خاورمیانه می پردازد. این کتاب با عنوان «باخت در بازی طولانی؛ وعده دروغین تغییر رژیم در خاورمیانه»، توسط فیلیپ گوردون مشاور امنیت ملی کامالا هریس نوشته شده است.
چقدر خوب می شد که گوردون به هرکس که معتقد است اکنون زمان مناسبی برای سرنگونی جمهوری اسلامی است، یک جلد از کتاب خود را می داد.
وی در کتاب خود نشان می دهد که ایالات متحده بارها و در دهه های مختلف دچار یک اشتباه می شود؛ اشتباهی که در پشت ایده تغییر رژیم در کشورهایی مانند عراق، افغانستان، مصر و لیبی قرار دارد. در هر مورد ایالات متحده فرضیه های خوش بینانه رهبران اپوزیسیون در تبعید را پذیرفت و به آن کشور حمله کرد؛ ولی نتوانست هرج و مرج ناشی از فروپاشی رژیم را پیش بینی کند.
گوردون خاطر نشان می کند: «هرگاه یک رژیم ساقط می شود...خلأ سیاسی و امنیتی پدید می آید و جنگ قدرت آغاز می شود. برندگان جنگ قدرت معمولا بی رحم ترین و مسلح ترین گروهها هستند، نه لیبرال ترین و بردبارترین آنها»
ناامنی همچنین مردم را بیشتر به سوی فرقه ها و گروههای خود سوق داده و احتمال وقوع جنگ داخلی را بیشتر می کند. ایران همچون عراق آمیخته ای از اقوام و مذاهب مختلف است. خلأ قدرت ناشی از سرنگونی نظام، همسایگان را تحریک به مداخله و نفوذ در آن کشور می کند و خشونت را در کل منطقه گسترش می دهد. همه این هشدارها و پیامدهایی را که ما در مورد فردای سقوط جمهوری اسلامی می گوییم، در مورد لبنان پس از نابودی حزب الله نیز صدق می کند.
برخی این انتقاد را وارد می کنند که هشدار به غرب در مورد پیامدهای دخالت در ایران می تواند یک نتیجه ناامیدکننده داشته باشد؛ اینکه ایرانیان مجبور هستند برای همیشه تحت یک حکومت دینی استبدادی زندگی کنند. اما این نگاه، نگاهی است بدبینانه.
آنچه ما در صدد بیان آن هستیم چگونگی ایجاد تغییر در ایران است. بهترین حالت برای ایرانیان و دیگر مردم خاورمیانه این است که تغییر نه با تهاجم خارجی یا انقلاب، که با مذاکرات مسالمت آمیز صورت گیرد. در دهه های اخیر کشورهایی در انتقال قدرت به شیوه ای دموکراتیک موفق بوده اند که در انها دولت های استبدادی در کنار مخالفان خود نشسته و مذاکره کرده اند. لهستان، آفریقای جنوبی و شیلی از این دسته اند.
ایران دارای سیاستمدارانی اصلاح طلب است که درون نظام فعالیت می کنند. جنگ با ایران باعث تقویت تندروها می شود. همه بر لزوم تغییر در ایران متفق هستیم ولی حملات هوایی راه مناسبی برای ایجاد این تغییر نیست.
وقتی گروههای اپوزیسیون دعوا را بر سیاست ترجیح می دهند
28 ژوئن مردم لندن با منظره ای غیرعادی مواجه شدند. در فاصله ای نه چندان دور از سفارت ایران، زنی، به خانمی مسن در آن سوی خیابان نزدیک شد و درحالی که فریاد می زد «من دختر رضا هستم» و «رضا شاه در آرامش بخواب»، روسری او را از سرش کشید
پلیس متروپولیتن اعلام کرد که مهاجم، بهار ماهرو یکی از چهره های شبکه های اجتماعی و یکی از ایرانیان برون مرزی بوده است. روز انتخابات ریاست جمهوری ایران، او و پاره ای دیگر از مخالفان جمهوری اسلامی در خیابان های اطراف سفارت حضور یافتند و به ایرانیانی که می خواستند در انتخابات شرکت کنند، حمله کردند. به عقیده مهاجمان، شرکت در انتخابات مشارکت در «سیرک رژیم» بوده و کسانی که رأی می دادند «انگشت در خون جوانان وطن» می زدند. این درحالی است که اگر از یک فعال مدنی بپرسید که دستاورد این حرکات چه بوده است، به سختی پاسخی دریافت خواهید کرد
مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور، از گروههای مختلفی تشکیل شده اند. این گروهها دائما با یکدیگر درحال جنگ و نزاع هستند و اغلب اقداماتی که انجام می دهند و کارزارهایی که براه میندازند، ناخوشایند و بی معنی است. انها درحالی که بیرون از مرزهای ایران در خانه های خود نشسته اند، به ایرانیانی که داخل کشور هستند دستورالعمل می دهند و از طریق شبکه های تلویزیونی فارسی زبان در لندن و لس آنجلس، از فروپاشی قریب الوقوع نظام سخن می گویند
در اینکه جمهوری اسلامی، نظامی است غیردموکراتیک شکی نیست؛ ولی چرا مخالفان برون مرزی آن، در برکناری حکومت روحانیون ناکام مانده اند؟ پاسخ تاحدی در تقسیمان بین اپوزیسیون نهفته است. مخالفان جمهوری اسلامی در نفرت از نظام حاکم بر ایران متحد هستند ولی در اینکه بعد از آن چه نظامی باید بر سر کار بیاید، به شدت با یکدیگر اختلاف نظر دارند
برای مثال اردوگاه طرفداران سلطنت، در آرزوی بازگرداندن خاندان پهلوی به قدرت هستند. آنها با تکیه بر نمادهایی مانند استوانه کوروش و زرتشت، از وجود حقوق بشر و آیین های شاد پیش از انقلاب سخن می گویند و امیدوار هستند که افتخارات ایران باستان را بازیابی کنند. اما تکیه به زرتشت، به این معنا نیست که آنها به معنویت اهمیت می دهند یا از اصول سه گانه «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» پیروی می کنند؛ بلکه این اصول صرفا به عنوان نمادی از گذشته باشکوه ایران، برای آنها جذاب است. آنها از واقعیت های ایران مدرن غافل هستند؛ کشوری با 85 میلیون جمعیت که بین محافظه کاری شیعه و تشنگی برای سکولاریسم و مدرنیته در گردش است. بسیاری از سلطنت طلبان در دهه های گذشته اصلا به سرزمین مادری خود سفر نکرده اند و این مسئله آنها را با ایران امروز بیگانه کرده است
یکی دیگر از گروههای اپوزیسیون برون مرزی، لیبرال ها هستند. آنها تصور می کنند که فردای پس از جمهوری اسلامی، می توانند ماکتی از دموکراسی فرانسه را در ایران بسازند. یکی از رهبران این گروه مسیح علینژاد است؛ فعال مشهور رسانه ای که در همه جا، از مجمع جهانی اقتصاد گرفته تا کنفرانس امنیتی مونیخ حضور دارد و صحبت می کند. یکی دیگر از رهبران حامد اسماعیلیون است که همسر و دختر خود را در حادثه سرنگونی هواپیمای اوکراین توسط سپاه از دست داده است
مجاهدین خلق به رهبری مریم رجوی، منظم ترین گروه اپوزیسیون برون مرزی ایران است که ترکیبی است از اسلام گرایی و مارکسیسم. در کنار این سه گروه، ترکیبی از ایرانیان غیروابسته و غیرسیاسی هستند که شامل کسانی می شوند که در انتخابات 2024 رأی دادند و به جای وعده های دست نیافتنی تغییر رژیم، هنوز به اصلاحات داخلی امیدوار هستند
با این تفاصیل می توان گفت که معترضان برون مرزی نمی دانند چه می خواهند؛ همین امر اقدام هماهنگ آنها را دشوار کرده است. برخی از جمله دانشگاهیان و روزنامه نگاران میانه روتر که با تندروی ها و خشونت ورزی اپوزیسیون مخالف هستند، معتقدند تنها از طریق ایجاد انشعاب در سطوح بالای نظام می توان تغییر ایجاد کرد. برخی دیگر از ایده انقلاب از پایین حمایت می کنند و عده ای همچون علینژاد و مجریان تلویزیون ایران اینترنشنال، حامی تحریم ها و اقدام نظامی آمریکا و اسرائیل هستند
اگر اپوزیسیون برون مرزی می توانستند حمایت مردم را داشته باشند و در داخل ایران کارزارهایی براه بیندازند، شاید این اختلافات چندان مهم نبود. ولی فعالیت آنها نه تنها حمایت مردم داخل را به همراه نداشته، که گاهی سبب واکنش منفی رسانه ها نیز شده است. برای مثال در انتخابات ریاست جمهوری اخیر ایران، گروههای سلطنت طلب با پرچم های شیر و خورشید، به نود شعبه رأی گیری حمله کردند. رضا پهلوی در ابتدا از این اقدام حمایت کرد ولی برخی رفتارهای بسیار ناشایستی از خود نشان دادند؛ با استفاده از بلندگو به رأی دهندگان مسن توهین کردند و زنان را با عنوان فاحشه مورد اهانت قرار دادند
باید اذعان کنیم که اپوزیسیون در رسیدن به اهداف خود ناکام مانده اند و جمهوری اسلامی پنج دهه بعد از سقوط نظام شاهنشاهی، همچنان به حیات خود ادامه می دهد. حتی مقامات غربی، براندازان را غیرقابل اعتماد می دانند و تعامل با حکومت دینی تهران را ترجیح می دهند. گروههای مختلف برون مرزی درگیر بحث هایی بی پایان هستند؛ بحث بر سر اینکه کدامیک رهبری بهتر هستند و کدام یک از رقیبانشان عامل سپاه می باشند. پس از فوت مهسا امینی، رهبران اپوزیسیون در ضیافت های دیپلماتیک مختلفی حضور یافتند وسخنرانی کردند، از سوی مقامات غربی مورد تحسین قرار گرفتند و جوایزی کسب کردند؛ ولی همه اینها پوچ به نظر می رسد. همه این رهبران مبتلا به غرور و منیت شده اند و خود را رهبر اعتراضات معرفی کرده اند؛ غافل از آنکه توان تأثیرگذاری روی مردم عادی ایران را ندارند
ایرانیان در آرزوی کمک واقعی از سوی چهره های اپوزیسیون هستند؛ برای مثال اینکه دولت های خارجی را تحت فشار قرار دهند تا فرصت های بهتر مهاجرت را در اختیار ایرانیان قرار دهند، راههای ارتباطی جدید ماهواره ای و دیجیتالی ایجاد کنند و به مردم ایران این امکان را دهند تا سانسور اینترنت را دور زنند. کاهش برخی از تحریم ها و اجازه دادن به فریلنسرها و استارت آپ ها برای معاملات بین المللی نیز می تواند جزء این کمک ها باشد
مترجم: فاطمه رادمهر
نظر شما