twitter share facebook share ۱۴۰۰ دی ۱۸ 980

تغییر در سیاست خارجی کشورها دو حالت دارد: تغییر در اصول، و یا حفظ اصول و تغییر در راهبردها و رهیافت‌ها. یک نمونه از چرخش اصول و بنیادهای سیاست خارجی، چین در اواخر زندگی مائو است؛ درحالیکه هند پس از استقلال، علیرغم پیروی از اصولی ثابت در سیاست خارجی خود، به تبع شرایط محیطی و بین‌المللی رهیافت‌های متعددی را جهت تحقق اصول خود به کار گرفته است.

اصول سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی

بر اساس مبانی نظری در قانون اساسی جمهوری اسلامی و عملکرد سی سال این نظام سیاسی، شاید بتوان اصول و مبانی زیر را برای سیاست خارجی ایران قائل شد:

1. ترجیح دادن ملت‌ها به دولت‌ها در روابط بین‌الملل

2. ترجیح دادن نهضت‌ها بر دولت‌ها در روابط بین‌الملل

3. مبارزه با اسرائیل و دفاع همه‌جانبه از نهضت اسلامی فلسطین

4. ضدیت و مبارزه با آمریکا

5. قائل نبودن به سطوح قدرت در میان کشورها

6. مخالفت با سیستم وتو در سازمان ملل

7. اعتقاد به قابل تفکیک بودن روابط خارجی اقتصادی از روابط خارجی سیاسی

8. تأکید و اجرای همه‌جانبه استقلال سیاسی در برنامه‌ریزی و سیاست‌گزاری

9. ترجیح دادن اعتقادات بر منافع اقتصادی و تجاری در روابط دوجانبه

10. فاصله استراتژیک از قدرت‌های بزرگ و منافع و سیاست‌ها آنها

11. اهمیت دادن به عدالت سیاسی در روابط میان دولت‌ها

در شرایط فعلی جهانی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی که بسیاری از تغییر سخن می‌گویند و نوعی انتظار در تغییر فضاهای تعاملی بین ایران و غرب را جست‌وجو می‌کنند، این مقاله علل ثبات در سیاست خارجی ایران را به بحث می‌گذارد و استدلال می‌کند که سیاست خارجی ایران نمی‌تواند تغییرات بنیادی داشته باشد؛ هرچند تفاوت‌های لحنی، واژه‌ای و حتی گفتمانی در درون سامان و نظم موجود فکری سیاست خارجی ایران امکان‌پذیر است. به چهار دلیل ذیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی به صورت بنیادی تغییرپذیر نخواهد بود:

1. سیاست خارجی ایران به نظام اقتصادی و روابط خارجی اقتصادی ایران متصل نیست

در عصر جهانی شدن و ارتباطات تنگاتنگ میان کشورها، ملاحظات اقتصادی، مالی، تجاری و به‌ویژه فناوری، در بسیاری از سیاست‌گزاری‌ها مؤثر است. مسئولیت دولت‌ها در حفظ استانداردهای زندگی و همچنین تسهیل کار و فعالیت بخش خصوصی، باعث شده است تا سیاست خارجی آنها بعضا دچار تغییرات اساسی شود. نمونه بارز این بحث، چین در زمان مائو و بعد از مرگ مائو است. در زمان مائو ملاحظات ایدئولوژیک، فضای جنگ سرد و قدرت نظامی چین، مبنای ارتباط با دنیای بیرون از خود بود. چینی‌ها برای یک دهه (از اواخر دهه 1950 به بعد) نگران حمله شوروی به خاک خود بودند و درگیری‌های مرزی زمینه‌ساز انباشت قابل توجهی از قدرت نظامی چین در مرز با شوروی شده بود. چین جهان را با دوربین ایدئولوژیک می‌دید. معمار بزرگ تحول در چین یعنی چوئن لای در اواخر عمر مائو سعی کرد حزب کمونیست را با خود همراه کند و مقدمات تحول اقتصادی را فراهم اورد. چین از اواخر دهه 1970 به پارادایم اقتصادی منتقل شد و از این رو تغییرات بنیادی را در سیاست خارجی خود ایجاد کرد. زمانی چین یکی از استوانه‌های مبارزه با غرب و سرمایه‌داری بود اما بررسی عینی وضع جهان و فهم عمیق زندگی مردم، باعث شد حکومت و حزب کمونیست راهی جدید برای قدرتمند شدن ایجاد کند، بدون آنکه ساختار قدرت و اقتدار را متزلزل نماید. هم اکنون بخش خصوصی چین سرمایه‌ای معادل 2 تریلیون دلار در اختیار دارد و برای پیشبرد اهداف خود با حزب کمونیست و دولت مرکزی همکاری استراتژیک دارد. چینی‌ها در 25 سال گذشته بسیار ثروتمند شده و حتی توازن اقتصادی جهان را به‌هم زده‌اند، تا حدی که یکی از علل اصلی بحران اقتصادی غرب در سال 2008 ثروتمند شدن تدریجی چینی‌ها ذکر می‌شود. رهبران چین متوجه شدند که نمی‌توان ملتی گرسنه داشت و در صحنه جهانی انتظار اثرگذاری داشت؛ نمی‌توان ثروت ملی تولید نکرد ولی احترامی در میان ملت‌ها پیدا کرد؛ نمی‌توان ملتی بالای یک میلیارد نفر را با لوبیا و برنج راضی نگه داشت. درواقع غرب با قدرت مالی و فناوری بر جهان حکم می‌راند و چین نمی‌تواند بدون رعایت این قاعده حداقل قدرت آسیایی شود

از ابتدای انقلاب اسلامی، اقتصاد و سیاست خارجی ایران به طرف کشورهای در حال توسعه و فاصله گرفتن از کشورهای غربی، و نگاهی بومی و داخلی به اقتصاد ملی متمایل گردید. با توجه به وابستگی اقتصاد ایران به نفت و محدود شدن روابط خارجی اقتصادی به خرید کالا و خدمات، اقتصاد ایران بین‌المللی نیست؛ یعنی به میزانی که اقتصاد کره جنوبی یا ترکیه طی 20 سال اخیر بین‌المللی شده‌اند و برای صدور کالا و خدمات به بازارهای جهانی قفل شده‌اند، اقتصاد ایران به‌‌شدت محلی و بومی است. صادرات ایران و کره جنوبی (در زمان نگارش کتاب) به ترتیب حدود 25 و 800 میلیارد دلار است؛ طبیعی است که کره جنوبی به‌شدت به وضعیت جهانی وابسته است و اجبار دارد که سیاست خارجی و اقتصاد ملی خود را با یکدیگر هماهنگ کند. از این رو سیاست خارجی جمهوری اسلامی که بر اصول غرب‌ستیزی، حمایت از نهضت‌ها و حفظ فاصله استراتژیک با قدرت‌های بزرگ پایه‌ریزی شده، خیلی نیاز به تغییر ندارد تا آنکه اقتصاد خود را مدیریت کند. اقتصاد و سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دو ریل متفاوت و بدون تماس و حتی نقطه مماسی با یکدیگر در حال حرکت هستند؛ درحالیکه سیاست خارجی و اقتصاد چین در یک ریل هستند. اگر ایران نفت و گاز نداشت، مانند ترکیه و مالزی مجبور می‌شد به تولید کالا و ارائه خدمات بپردازد و وارد بازارهای بین‌المللی و مصرفی شود و مجبور شود با عناصر قدرت هماهنگ شود. در واقع منابع نفت و گاز و درآمد کلان از صادرات سوخت، باعث شده تا ایران بتواند در حوزه سیاست خارجی آنچه که اعتقاد دارد را حفظ کند. چاد و گابون به هرچه که اعتقاد داشته باشند نمی‌توانند عمل کنند، زیرا بقای فیزیکی برای آنها مقدم است تا اندیشه و اعتقاداتشان. با درآمدی که دولت ایران از صادرات سوخت فسیلی دارد، می‌تواند نظم داخلی در کشور را مدیریت کند و هرآنچه را که نیاز دارد وارد نماید؛ ضمن اینکه در صحنه سیاست خارجی، نه‌تنها اعتقادات خود را مطرح کند بلکه بدان عمل نماید و پایداری در حفظ اصول را به نمایش بگذارد

2. ماهیت قدرت در جمهوری اسلامی عقیدتی است و در نتیجه سیاست خارجی نیز عقیدتی است

ماهیت قدرت سیاسی در کشورها متفاوت است؛ در کشورهای آنگلوساکسون مانند انگلیس و آمریکا قدرت سیاسی مبتنی بر دفاع از نظام سرمایه‌داری، تولید، ثروت ملی و رفاه اقتصادی بنا شده است. سیاست‌مداران مجری تحقق حفظ و تداوم اهداف فوق هستند. چون ماهیت قدرت در کشورهای آنگلوساکسون بر اساس تولید ثروت است، سیاست خارجی این کشورها نیز بر پایه گسترش روابط تجاری، مالی، صنعتی و خدمات پایه‌ریزی شده است. به عنوان مثال انگلستان علیرغم اختلافاتی که با جهان اسلام دارد، بیش از 300 میلیارد دلار از سرمایه بانک‌های اسلامی را به خود جذب کرده است. وزارت خارجه انگلیس در اکثر کشورهای اسلامی به‌دنبال جذب سرمایه‌گذاری خارجی است و شرایط و زمینه‌ها را تسهیل می‌کند.

در نظام جمهوری اسلامی ماهیت قدرت بر اساس عقیده است و ریشه در تاریخ انقلاب اسلامی دارد. به نفی سبیل بر اساس عقیده عمل می‌شود و زیر نفوذ قدرت‌های بزرگ نرفتن یک اصل است. عموم این گرایش‌ها در سیاست خارجی ایران مستتر است و از اوایل انقلاب تاکنون تداوم داشته و علیرغم تغییر دولت‌ها همچنان پایدار مانده است. اگر جمهوری اسلامی در مواضع فوق تغییر ایجاد کند، دیگر جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه سیستمی دیگر خواهد شد. آنچه جمهوری اسلامی را از دیگر کشورهای منطقه خاورمیانه متمایز می‌کند، ماهیت عقیدتی سیاست خارجی آن است. هرچند که این نوع سیاست خارجی، مصالح اقتصادی خارجی را محدود کرده و روابط خارجی ایران را با بسیاری از کشورها در سطح نگرانی‌های امنیتی حفظ کرده است. ماهیت قدرت در جمهوری اسلامی بر اساس منافع سرمایه‌داری و دفاع از تولید ثروت ملی یا توسعه تجارت و فناوری نیست، بلکه مبتنی بر اصول عقیدتی نشأت گرفته از انقلاب اسلامی است. حفظ قدرت در نظام جمهوری اسلامی به حفظ نظام عقیدتی در داخل و خارج نیازمند است؛ به این دلیل ویژگی‌های کلیدی جمهوری اسلامی در سیاست خارجی قابل تغییر نیستند

3. مانند بسیاری کشورهای دیگر، حفظ حاکمیت موجود در جمهوری اسلامی با حفظ سیاست خارجی موجود آن ارتباط مستقیمی دارد

حاکمیت هر کشوری از عناصری تشکیل شده که معتقد به اصول و مبانی و اعتقادات آن حاکمیت هستند. در کل مجموعه اتحاد جماهیر شوروی که برای هفتاد سال دوام داشت، یک فرد معتقد به کاپیتالیسم پیدا نمی‌شد. ممکن بود شخصی در اعماق ذهن خود به کاپیتالیسم معتقد باشد ولی طبعا چنین فردی نمی‌توانست به صورت علنی اعتقاد خود را مطرح کند و پستی بدست آورد. درکل حاکمیت آمریکا شاید نتوان یک نفر سوسیالیست به معنایی که در ایتالیا و فرانسه و یونان رایج است پیدا کرد. چنین فردی نه می‌تواند نماینده مجلس شود، نه به وزارت برسد

حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی نیز با افکار، اعتقادات و گرایش‌هایی امیخته شده است. هر فردی که در گوشه‌ای از این حاکمیت قرار می‌گیرد، باید به این ماتریسِ اعتقادی وفادار باشد. سیاست خارجی ایران ویژگی‌های خود را دارد و افراد مسئول در حاکمیت جمهوری اسلامی حداقل علنا باید حامی این ویژگی‌ها باشند. گرچه دولت‌های پس از جنگ در ایران قرائت خاص خود را از مسائل و روابط خارجی کشور داشتند، اما علیرغم بعضی فراز و نشیب‌ها، گرایش و اصول کلی سیاست خارجی طی دو دهه اخیر با صلابت خود را حفظ کرده است. برای مثال جمهوری اسلامی نمی‌تواند با امریکا عادی سازی روابط داشته باشد زیرا که یکی از مهمترین شرایط عادی سازی رابطه با آمریکا، تغییرات بنیادی در تعریفی است که در حاکمیت نظام جمهوری اسلامی نسبت به اسرائیل وجود دارد و تصور چنین تغییری در دستگاههای اطلاعاتی، امنیتی، نظامی و عمده بخش‌های سیاسی کشور در حد محال است. تقریبا نود درصد گره عادی سازی میان ایران و آمریکا موضوع اسرائیل است که در اصول نظام جمهوری اسلامی مشروعیت ندارد. هیچ دولتی در آمریکا و هیچ رئیس جمهوری در آمریکا حتی اگر نام خانوادگی او عبدالرحمان باشد، نمی‌تواند بدون تغییر موضع نظام جمهوری اسلامی نسبت به اسرائیل، در عادی سازی روابط دوجانبه ایران و آمریکا دستاوردی کسب کند. در سیستم آمریکا، یهود و اسرائیل و دفاع از آنها جزء لاینفک اصول حاکمیتی است؛ در جمهوری اسلامی دفاع از فلسطین و ضدیت با اسرائیل جزء لاینفک اصول حاکمیتی است. در اکثر کشورهای غربی، یهودیان در دستگاه حکومتی نفوذ دارند اما در آمریکا بخشی از حاکمیت هستند. بنابراین حاکمیت ها، با اصول مدیریت می‌کنند و عموما در اصول مسامحه نمی‌کنند. جمهوری اسلامی نیز اصول خود را دارد و نمی‌تواند در آنها تغییر ایجاد کند.

سؤال مهمی که می‌تواند در این قسمت مطرح شود، این است که چگونه چین توانست اصول سیاست خارجی خود را تغییر دهد؟ به‌نظر می‌رسد پاسخ به این سؤال را باید در اجماع نظر وسیع فکری و سیاسی در میان حاکمیت و عامه مردم چین سراغ گرفت. اجماع نظر نسبت به تعاریف کلیدی در سیاست، اقتصاد، روابط اجتماعی، ماهیت حکومت، روابط خارجی و فرهنگ عمومی از جمله مواردی هستند که به ثبات اجتماعی سیاسی چین کمک کرده‌اند. در چین، هند، کره جنوبی و تا اندازه قابل توجهی در ترکیه و برزیل، نوعی قرارداد اجتماعی به تعبیر ژان ژاک روسو نسبت به وضع فعلی و چشم‌انداز آینده وجود دارد و این شاید بزرگترین سرمایه اجتماعی و سیاسی این ملت‌ها و حکومت‌ها باشد. در کشورهایی مانند ایران، مصر، پاکستان، الجزایر و افغانستان که وفاق ملی و فرآیندهای اجماع‌سازی به دلایل تنوع و تناقضات فکری مشکل است، تحولات سینوسی نیز افزایش می‌یابد. هنگامی که یک مجموعه نسبت به تغییر به اجماع می‌رسد، طبعا اختلافات خود را پشت سر گذاشته است

4. مشروعیت و امنیت ملی در نظام جمهوری اسلامی به اصول فعلی سیاست خارجی کشور گره خورده است

هر حکومتی مبانی مشروعیتی خود را از اصولی خاص تبیین می‌نماید و بر پایه آنها حکمرانی می‌کند. هر کشوری دوست و دشمن خود را بر اساس اصول خود تعریف می‌کند و بر پایه آنها امنیت جامعه خود را تأمین می‌نماید. به عنوان مثال موضوع تایوان برای دولت چین موضوعی حساس است و همین‌طور اخوان‌المسلمین برای مصر و چچن برای روسیه. آمریکا و اسرائیل برای جمهوری اسلامی مسائل جدی امنیتی هستند کما اینکه برای آمریکا نیز ایران، عراق، کره شمالی و افغانستان مسائل مهم امنیتی به شمار می‌روند. امنیت و مشروعیت دو روی یک سکه برای کشور ما به شمار می‌روند. فرانسه کشور دیگری را به‌عنوان دشمن تعریف نمی‌کند بلکه تروریسم، محیط زیست، لایه اوزون، مهاجرت، بی‌کاری و بهداشت مسائل آن هستند

به عبارت دیگر کشورها یا بخشی از مشروعیت و امنیت خود را از طریق دشمنان داخلی و خارجی حفظ می‌کنند، یا موضوعاتی مانند تجارت، صادرات، فناوری و طیف موضوعات نرم مانند بهداشت، آموزش، محیط زیست را مبنای مدیریت امنیتی و کسب مشروعیت یابی می‌نمایند

نظم و سامان نظام جمهوری اسلامی بر اساس اصولی بنا شده است. استقلال سیاسی جمهوری اسلامی تا اندازه‌ای تابع فاصله‌ای است که با قدرت‌های بزرگ حفظ می‌کند؛ این فاصله هم استقلال می‌آورد و هم مشروعیت و امنیت. کشوری که هویت اسلامی دارد، نمی‌تواند با جهان سرمایه‌داری و فرهنگ لیبرال اختلاط کند و اتحادیه تشکیل دهد و هماهنگ باشد. اسلام و لیبرالیسم از دو منشأ مختلف فلسفی نشأت می‌گیرند و با یکدیگر تفاوت‌های بنیادی دارند. شاید بتوان حدود مشترک یک قرائت کلی از اسلام با یک قرائت کلی از لیبرالیسم را کمتر از پنج درصد دانست؛ از این رو تناقضات و تقابل جمهوری اسلامی با امریکا و اسرائیل طبیعی است. آنچه جمهوری اسلامی را از دیگران در خاورمیانه متمایز می‌کند و باعث هویت ویژه و مشروعیت خاص ان می‌شود، اصول سیاست خارجی و سامان متفاوت داخلی آن از دیگران است. بنابراین حمایت از مسلمانان، نهضت‌های اسلامی به ویژه فلسطین مشروعیت فلسفی می‌آورد و مبانی نظری امنیت ملی را هدایت کرده و شکل می‌دهد. در همین راستا فاصله از غرب، قدرت‌های بزرگ، آمریکا و ضدیت با اسرائیل نشأت گرفته از هویت دینی جمهوری اسلامی است و مجددا مشروعیت فلسفی و ابزار مشروعیت‌یابی را فراهم می آورد.

تصور کنید که جمهوری اسلامی عضو گروه 20 شود، کما اینکه عربستان، ترکیه برزیل و هند از اعضای آن هستند و این گروه از گروههای مهم و تأثیرگذار اقتصادی و سیاسی بین‌المللی است، با این عضویت دستور کار، اولویت‌ها، گرایش‌ها، تمایلات و ائتلاف‌های منطقه‌ای و بین‌المللی ایران هم به همان تناسب باید تغییر یابد. اگر مسئولین جمهوری اسلامی کنار سران گروه بیست قرار گیرند مفروضات، تلقیات و سیاست‌گزاری‌های جاری سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بین‌المللی را باید بپذیرند. یک حکومت دینی به خصوص با صفت اسلامی نمی‌تواند سکولار باشد درحالیکه جهان با مفروض سکولاریسم مدیریت می‌شود و اعضای گروه 20 همگی سکولاریسم را نه در مبانی فلسفی بلکه در مبانی مدیریت و سیاست‌گزاری پذیرفته‌اند. بنابراین جمهوری اسلامی با پارادوکس‌های مهم نظری روبه‌روست؛ اگر با جهان اختلاط کند مبانی هویتی و مشروعیتی آن دچار خدشه می‌شود و اگر اختلاط نکند، از بسیاری امکانات اقتصادی، فناوری، سیاسی و آموزشی محروم می‌گردد. اگر کشوری در باشگاه قدرتمندان قرار نگیرد طبعا نیازها و خواسته‌های متعدد آن مورد توجه قرار نمی‌‌گیرد؛ این خاصیت قدرت است: اگر به ما نپیوندید آنچه را که داریم در اختیار شما نمی‌گذاریم. حتی در سیاست داخلی کشورها نیز مبنای عضویت در باشگاه قدرت و سمت و امکانات، تبعیت است. جمهوری اسلامی پدیده‌ای خاص بلکه منحصر به فرد در روابط بین‌الملل قرن 21 است. قدرت جمهوری اسلامی در دنیای اسلام و منطقه خاورمیانه، ناشی از همین فاصله و تفاوت و بعضا ضدیت با غرب است در غیر این صورت ایران همانند عربستان، مصر، اردن و ترکیه می‌‌شود.

استنتاج این بحث این است که جمهوری اسلامی نمی‌تواند تغییرات بنیادی در اصول سیاست خارجی خود ایجاد کند و این مسئله فراتر از دولت‌ها و قوه‌های مقننه است. در دوران پس از جنگ تحمیلی سه دولت و پنج مجلس با گرایش‌های مختلف مدیریت اجرایی و قانون‌گذاری در کشور را در دست داشته‌اند، اما اصول سیاست خارجی کشور پایدار باقی مانده است.

*برگرفته از کتاب عقلانیت و توسعه‌یافتگی ایران؛ نوشته دکتر محمود سریع‌القلم

نظر شما