اگر میخواهیم از مشکلات، بحرانها و بلاهایی که از هر سو ما را احاطه کرده، رهایی یابیم، باید به طریق اهلبیت(علیهمالسلام) پایبند باشیم، زیرا این روشصحیح و سالمی است که ما را به اهداف موردنظر و زندگیخوب همراه با رفاه و شکوفایی و نجات از بلاها و بحرانها میرساند.
امروز وقتی انسان از خانه خارج میشود، فکر میکند که از این روز چه میخواهد، او قطعا میخواهد که در این روز و فردا و فرداها تا آیندهای که پیشرو دارد موفق و پیروز باشد، اما راهها از فردی به فرد دیگر فرق میکند، بعضی از انسانها اصلا به راهی که میپیمایند، عواقب آن و اسبابی که آنها را به رستگاری میرساند نمیاندیشند.
مثال آنها مثال کسی است که در منطقه زلزلهخیز خانهای میسازد، و به عواقب آن نمیاندیشد بلکه تنها به فکر کاهش هزینهها است، در نتیجه خانهای میسازد که با مقیاسهای قانونی لازم فاصله زیادی دارد، و ممکن است مدتی در این خانه بدون هیچگونه اتفاقی زندگی کند، اما با وقوع یک زلزله نه چندان قوی در ظرف یک دقیقه خانه از اساس منهدم میشود.
راه نجات در زندگی
انسان ناگزیر است که در مسیر زندگی طریق صحیحی را انتخاب کند که ضامن سعادت او باشد، و مواظب باشد به دنبال سبکهایی که ظاهری آراسته و فریبنده داشته، اما او را از مسیر صحیح و بینش واقعبینانه در زندگی دور میکند، نرود.
انسان باید به عواقبی که در پی هر فکر و سبکی در زندگی پیش میآید بیندیشد. در ابتدا ما ممکن است متوجه این خطرات و پیامدها نباشیم، اما زمانیکه فاجعه و بحران فرارسد، خواه یک فاجعه شخصی یا اجتماعی، دیگر از خودمان نمیپرسیم که چرا این بلا بر سر ما آمده است و بدون فکر به مقدماتی که ما را به این نتیجه رسانده، تنها بر آن عزاداری کرده و ندبه سرمیدهیم.
بنابراین ما باید به راهی که در زندگی برمیگزینیم عمیقا فکر کنیم، زیرا این راه بر زندگی ما و فکر ما، حتی غذا و لباس ما تأثیرگذار است، همچنین بر رفتار ما با همسر و فرزندان و خویشاوندان ما اثر دارد. اگر ما در تمام منش و افکار و رفتارمان خود را ملتزم به طریق اهلبیت (علیهمالسلام) کنیم، در این زندگی جزو رستگاران خواهیم بود، زیرا روش آنان(ع) راهی به سوی حیات صالح و سعادتمند در دنیا و آخرت است.
رسول خدا(ص) فرمود: «إنما مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا، ومن تخلف عنها غرق؛ مثل اهل بيت من در ميان شما، مثل كشتى نوح عليه السلام است كه هر كس وارد آن شد نجات يافت و هر كس از آن بازمانْد غرق شد.» پس کسی که سوار بر این کشتی نشود در بلاها و طوفانهایی که تمام کره زمین را فراگرفته غرق خواهد شد، در حالیکه سوارشونده در این کشتی جزء نجاتیافتگان است.
سوار کشتی اهلبیت شویم
پس اگر سوار بر این کشتی شویم و به طریق اهلبیت تمسک جوییم، و در پرتو کلمات و سیره ایشان قدم برداریم، در این زندگانی پیروز خواهیم بود. ما فعلا از سوارشدگان بر این کشتی هستیم، اما اگر خود را ملزم و پایبند به روش اهلبیت نکنیم، و اگر طریق اهلبیت جزء فرهنگ ما نشود، از سوار شدگان متخلف هستیم، و در بحرانها و بلاها غرق خواهیم شد.
سبک و شیوه اهلبیت(ع) بهسان نقشهای که توسط یک متخصص حرفهای ترسیم شدهباشد، ما را برای رسیدن به مسیر صحیح راهنمایی میکند و ما در صورت عمل به نقشه و دنبال کردن آن به هدف مورد نظر میرسیم.
اما اگر نقشه راه ما در زندگی توسط شخص بدون تجربه و تخصص که شناختی نسبت به راهها و مسیرها و موقعیت شهرها ندارد کشیده شدهباشد، ما را به کدامین راه میرساند؟ این نقشه نادرست ما را به سمت گمراهی و عدم رسیدن به اهدافمان در زندگی سوق خواهد داد. بنابراین اگر خواهان حیاتی دلپذیر، زیبا و سعادتمندانه هستیم، باید در مسیر اهلبیت قدم برداریم.
چراغهایی در تاریکی
امامصادق(ع) درباره ویژگیها و صفات ائمه(ع) میفرماید: «جعلهم الله حياة للأنام، ومصابيح للظلام، ومفاتيح للكلام، ودعائم للإسلام؛ خدای متعال ائمه(ع) را مایه زندگانی آدمیان و چراغهایی در تاریکی و مایه گشودن هر سخن و پشتیبان اسلام قرار داد.»
حياة الأنام به معنای زندگانی همراه با شکوفایی، پاکی، زیبایی و خوشبختی میباشد.
بعضی مردم تصور میکنند که اگر مالک اموال فراوان، خانههای مجلل و اتوموبیلهای گرانقیمت شوند، در زندگی شاد و سعادتمند خواهند بود، در حالیکه راههای سعادت مبتنی بر روانی پاک، قلبی روشن و افکار و اخلاق انسانی است. روح انسان باید سرشار از افکار نیک و روشهای صحیح باشد، و این حالت با التزام به روایات اهلبیت(ع) حاصل میشود.
بنابراین خدای متعال ائمه(ع) را مایه حیات آدمیان و چراغ راه مردم و جوامع قرار داده است.
تاریکیهایی همچون جهل و نادانی، افکار منحرف و خرافی، جنگودرگیری و کشتار قرنها است که بشریت را فراگرفته، تاریکی عمیقی در دل و جان و اندیشه انسانها نفوذ کرده، و خواب و آرامش را از انسان ربوده است. در میان این تاریکی خوفناک ائمه(علیهمالسلام) قلب و روح و جان انسان را نورانی کردهاند و شیوه و روش ایشان نابودکننده تاریکیهای درون انسان است. ائمه(ع) با روشن کردن راه و ارائه افکار نیکو و طریق محکم و استوار، انسان را به اهدافی زیبا رسانده و عاقبت نیکی را برای انسان رقم میزنند.
چگونه از خوشبختترین خوشبختها گردیم
انسان روز به روز بیشتر احساس میکند که هدفش در زندگی نامشخص است، نمیداند چه نوع فکر و عملکردی حیاتش را ارتقاء میدهد، و پشتوانهای که در را به رویش بگشاید در اختیار ندارد. در این میان خواندن روایات اهلبیت(ع) همچون کلیدی است که درهای فکر انسان را گشوده و انسان را وارد دنیای وسیعی میکند که انتهایش به سعادت و نور ختم میشود.
اگر طبق یک برنامه روزانه، روزی تنها یک روایت از اهلبیت(ع) بخوانیم و آن را دستورالعمل زندگی خود کنیم؛ جزء سعادتمندترین سعادتمندان خواهیم بود.
شایسته است که روزانه بیش از یک روایت بخوانیم و روح و جان خود را با آن تغذیه کرده و زندگی خود را بر این فرمایشات بنا کنیم، تا به این وسیله افکار منفی و مالیخولیایی و اضطرابهای درون را پاک کرده، و با گشایش راه و توکل بر خدای سبحان به نجات و رستگاری برسیم.
اجابت دعوت
به راستی که اسلام واقعی مبتنی بر طریق اهلبیت(ع) است، زیرا طریق اهلبیت بر صلح، همزیستی، تفاهم، برادری و نزدیکی قلوب استوار است، و این روشی است که تمام مسلمانها را در نقطهای واحد گرد میآورد. پس قلوب مسلمانها از طریق آیین اهلبیت (ع) به هم نزدیک میشود، زیرا آنها طریق الفت و انس میباشند.
آیه قرآن در مورد حیات نیکو میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را حیات میبخشد!» (انفال-24) مسلمانان باید دستورات پیامبر(ص) و ائمه(علیهمالسلام) را اجابت کرده، سخنانی را که در اعماق روح و جان آنها انگیزه و نیروی زندگی میبخشد بخوانند، و به دنبال آن این انرژی را به عملکردی مثبت و مؤثر تبدیل کنند؛ اینگونه آنها به سوی انواع خیر و برکت رهنمون خواهند شد. بنابراین خوشی و سعادت در طریق اهلبیت است.
انسان در زندگی نیازمند سعادت بوده و در راه تحقق آن تلاش میکند، اما مقصود از سعادت چیست؟ آیا مقصود سعادت مادی است یا معنوی؟ اگر انسان به سعادت معنوی دست یافت، به سعادت مادی نیز دست مییابد، اما اگر تنها هدفش کسب سعادت مادی باشد، به سعادت معنوی نمیرسد. سعادت معنوی، سعادتی است که در اهلبیت(ع) تجسم یافتهاست؛ کسیکه در طریق اهلبیت قدم بگذارد و به ارزشهایی همچون انصاف، عدالت، شفقت، همدردی، زندگی متعادل و....پایبند باشد، از راه آیین اهلبیت(ع) به سعادت حقیقی نائل خواهد شد.
جهنم اضطراب
خدای متعال میفرماید: «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ؛ مباهات و افتخار بر یکدیگر [به ثروت و کثرت نفرات] شما را [از پرداختن به تکالیف دینی و یاد آخرت] بازداشت؛ تا جایی که گورها را دیدار کردید [و به تعداد مردگان هم به یکدیگر مباهات و افتخار نمودید!!]؛ این چنین نیست [که شما می پندارید]، به زودی [به آثار شوم این اوضاع و احوالی که دارید] آگاه خواهید شد. باز هم این چنین نیست، به زودی آگاه خواهید شد (زندگی واقعی) این چنین نیست [که می پندارید]، اگر به علم الیقین [که علم استوار و غیر قابل تردید است به آخرت] آگاه بودید [از تکالیف دینی و توجه به آباد کردن آخرت باز نمی ماندید.] بی تردید دوزخ را خواهید دید. سپس [با وارد شدن در آن،] قطعاً آن را به دیده یقین و باور خواهید دید. آن گاه شما در آن روز از نعمت ها بازپرسی خواهید شد.»
انسان در زندگی کار میکند و زحمت میکشد تا اموالش را چندین برابر کند و همچنان به کار کردن ادامه میدهد تا اینکه به هشتادسالگی میرسد. پس چگونه به خوشی برسد در حالیکه دائم مشغول جمع کردن اموال و املاک بوده و از خوشی حقیقی غافل بودهاست؟ زمانی که انسان به سنو سال معینی میرسد، در حالیکه میلیاردها بر داراییاش اضافه شده، با اموالی که به دست آورده است چه میکند؟ آیا از اطمینان روانی و آرامش روحی برخوردار شده است؟ آیا به یقین رسیده یا پیوسته اضطراب در دلش موج میزند و او را عذاب میدهد؟
زمانی که انسان چشمش را به دنیای دیگر باز کند، زمانیکه مراحل زندگی را طی کرده، سنش بالا رفته و از دهه شصت و هفتاد و هشتاد گذر کرده است، خود را به مرگ نزدیک میبیند، در این هنگام به چه میاندیشد؟ هنگام انتقال به عالم دیگر چه میخواهد بکند؟ در این لحظه است که سعادت حقیقی نمایان خواهد شد. آیا مادیات برای او سعادت حقیقی آورده است یا سعادت حقیقی لحظهای است که دارای قلبی آرام و مطمئن است؟ (ألا بذكر الله تطمئن القلوب)، آیا در لحظه رحلت در آرامش بسر میبرد یا در حالتی از بیتابی و اضطرابی است؟ او در جهنمی دست و پا میزند و رحلتش قرین با ناآرامی و وحشت خواهد بود.
منظور از نعیم چیست؟
امامصادق(ع) در مورد سخن خدای متعال (ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم) میفرماید: «ما اهلبیت نعمتهایی هستیم که خداوند به بندگانش ارزانی داشت، به وسیله ما بهم نزدیک شدید بعد از آنکه از هم دور شده و اختلاف داشتید، و به وسیله ما خدا بین دلهاتان الفت ایجاد کرده و شما را برادر قرار داد در حالیکه دشمن یکدیگر بودید، و به وسیله ما به سوی اسلام هدایت شدید، و این نعمتی است که قطع نمیشود. خدا از حق نعمتی که بر شما هدیه داد سؤال خواهد کرد؛ و آن نعمت پیامبر(ص) و اهلبیت طاهرینش میباشند.» خدای متعال در روز قیامت از کسانیکه این نعمت را رها کردند، سؤال میکند و از عواقبی که با ترک این نعمت حقیقی موجب آن شدند، همچون عقبماندگی، بدبختی، نابرابری، فقر، درگیری و اختلاف و بحرانها و... بازخواست خواهند شد.
با وجودیکه جهان امروز به خاطر پیشرفتی که در علم، صنعت و زراعت داشته، غنیتر و ثروتمندتر شده است، چرا همچنان بشر در فقر، بحران و بلایا دست و پا میزند؟ زیرا روشی غیر از روش اهلبیت را برگزید، لذا به دلیل عدم وجود انصاف و رحم و همدردی، بدبختی و نابرابری بین مردم افزایش یافتهاست.
تنها با روش و آیین اهلبیت(ع) است که انصاف، رحمت، الفت و برادری میان مردم برقرار شده و زندگی سرشار از نعمت، رفاه، آسایش و سعادت خواهد شد.
زندگی در یقین و اطمینان
در اینجا به اصل مطلب میرسیم، و آن این است: روش اهلبیت(ع) برآورنده اهداف اساسی در روان، وجدان و فطرت انسان و سازنده فکر و منش جوامع است و بزرگترین هدف همانا تحقق یقین و اطمینان است. انسان همیشه در جستجوی یقین و آرامش است؛ انسانی که در زندگی بیش از نیازش به دنبال کسب ثروت است، یقین و اطمینان ندارد و به دلیل نداشتن توکل بر خدا و ایمان بر خدای متعال، نسبت به آینده و رزق و روزیش مضطرب و نگران است. این در حالی است که انسان مؤمن و ملتزم به راه اهلبیت(ع)، در آرامش و پایداری بسر میبرد، زیرا او به این مسأله ایمان دارد که روزیاش از سوی باری تعالی تضمین شدهاست و برآورده میشود. پس روش اهلبیت(ع) از طریق راههایی معین و مشخص، ما را به تحقق هدف و رسیدن به آرامش و یقین یاری میرساند.
عناصر سهگانه
از جمله روش اهلبیت(ع) قناعت، کفاف (بسندهکردن به قدر حاجت) و عفاف (خویشتنداری )میباشد. در بازگشت به موضوع اصلیمان که در مطالب قبلی مطرح کردیم، -مصرفگرایی افراطی، طمع و حرص بر دنیا- منجر به بحرانها و بلایا و در نتیجه نابودی مردم خواهدشد.
علاج آن از طریق روش اهلبیت(ع) صورت میگیرد که عبارت است از اعتدال در طلب و مهار زیادهخواهی از طریق عناصر سهگانهی یادشده، یعنی قناعت، کفاف و عفاف. انسان برای ساختن اندیشه، رفتار و عمل به این سه صفت و تثبیت آنها در نفس نیازمند است.
ارزشهای ثابت و متغیر
صفات خوب باید در وجود انسان ریشه دوانده، از حالت لرزان و متغیر خارج گردد و تبدیل به ارزشهایی ثابت شود. مثلا انسان راستگو، که به ارزش صداقت ایمان دارد، باید در عمل نیز صادق بوده، نفس خود را دائما بر راستی وادار سازد و از دروغ بپرهیزد، تا این راستگویی تبدیل به صفتی پایدار و ملکه نفسانی شود.
برنامهنویسی زهد از طریق عناصر سهگانه
زهد مورد نظر از سه عنصر تشکیل شده است:
1- قناعت: سازنده فکر است.
2- کفاف: سازنده عمل است.
3- عفاف: سازنده نفس است.
اگر انسان بخواهد رفتار خاصی را در وجودش تثبیت کند، باید ابتدا افکار خود را بر طبق آن برنامهریزی کرده، و سپس بر آن اساس کار کرده و عمل کند. ساختن رفتار زاهدانه نیز از طریق عناصر سهگانه یادشده میباشد.
امامعلی(ع) میفرماید: «إذا أراد الله بعبد خيرا ألهمه القناعة فاكتفى بالكفاف واكتسى بالعفاف؛ چون خدا خير بندهاى را بخواهد، قناعت را در دلش افكند، پس به قدر نیاز بسنده بسازد و جامۀ خویشتنداری پوشد». این روایت دربرگیرنده همان برنامهی سهگانه است. ابتدا باید فکر را بر اساس قناعت- یعنی راضی بودن به قسمت و روزی و ایمان به کفایت آن- برنامهریزی کرد، نه بر اساس حرص و طمع به دنیا. زیرا طمع ابتدا از فکر نشأت میگیرد و شخص میانگارد آنچه که در نزدش است کم بوده و به آن خرسند و راضی نیست؛ لذا اگر نتواند انچه را که میخواهد از طریق درست به دست آورد، از طریق راههای حرام و نامشروع و تخریب و صدمه به دیگران بدست میآورد. اما کسیکه نفسش را بر اساس قناعت برنامهریزی کند، میداند زمانیکه به مقصد و مطلوب رسید، عواقب و بازتابهای خوب و درستی از کارش میبیند. منظور از برنامهنویسی فکری، الهامی است که از طریق تعقل و تفکر و تدبر بر جان انسان مینشیند. امامعلی(ع) فرمودهاند: «من عقل قنع؛ خردمند قناعت را پيشۀ خويش سازد.» پس انسان باید با تعقل به سمت قناعت رفته، فکر کند چرا به قناعت نیازمند است؟ چرا باید به آنچه خدای متعال روزیش کرده راضی باشد؟ و بعد با سعی و تلاش آن را بدستآورد. بنابراین انسان باید با تفکر در اسباب و مسببات، درک قضایا و مسائلی که در زندگی به آنها نیازمند است و تدبر در نتایج حاصله از آنها، برنامهنویسی کرده و از خود شخصیتی انسانی بسازد.
تمرین عملی بر اساس کفاف
انسان حریص غالبا به عواقب کارش فکر نمیکند، زیرا حرص بر وجودش چنگزده و او را به سمت سقوط در بدیها میکشاند. لذا زمانیکه شخص تصمیم میگیرد فکرش را بر اساس رضایت بر آنچه خدای متعال روزیش کرده برنامهریزی کند و سراغ حرام نرود، چنین برنامهای نیازمند به تمرین عملی بر اساس کفاف دارد؛ یعنی در عمل به قدر نیاز و حاجت بسنده کرده، و نفس خود را از آنچه نیاز ندارد بازدارد. مثلا اگر با یک قرص نان نیازش برطرف میشود، بیشتر از آن نگیرد. برنامهریزی اخلاقی هدفش این است که از طریق ممارست تدریجی و مستمر بر انجام یک صفت پسندیده، آنرا تبدیل به ملکه نفسانی در شخص کند. لذا در کفاف باید به اندازه نیاز خورد، و بیش از نیاز خریداری نکرد. گاهی ممکن است شخص مرتکب اشتباه شده و زیادهروی کند، اما باید سریع متوجه اشتباه شده و با محاسبه و مراقبه نفس به سعی و تلاش خود ادامه دهد، تا زمانیکه آن صفت به شکل عادت درآمده و در او تثبیت شود.
امامعلی(ع) میفرماید: «ابن آدم، إن كنت تريد من الدنيا ما يكفيك، فإن أيسر ما فيها يكفيك، وإن كنت إنما تريد ما لا يكفيك، فإن كل ما فيها لا يكفيك؛ آدميزاد! اگر از دنيا بقدر كفايت خواهى، اندك و سبكتر چيز دنيا كفايتت كند، و اگر بقدر كفايت نخواهى (و راضى نباشى) هر چه در دنياست كافيت نباشد.» انسان باید این را بداند که اگر به قدر نیاز راضی نباشد، تمام دارایی دنیا نیز راضیاش نمیکند. قناعت این است که تنها به اندازه نیازت بخواهی، و فکرت را بر این اساس برنامهریزی کنی، زیرا بیش از نیازت فایدهای برایت ندارد، و ذخیره و انباشته میماند، همانطور که فرهنگ انباشتن بیمارگونه، نزد بعضی افراد وجود دارد.
پوشاندن لباس عفاف بر نفس
کسب عفاف به این معناست که شخص لباس عفاف را بر تن کند به طوری که لباس کاملی برای او شود، و شخصیت و روان او با عفاف ممزوج شده و شکل گیرد. این به آن معناست که ملکه نفسانی عفت نفس که همانا خویشتنداری و دوری از حرام، اسراف، تبذیر، طمع و عدم حرص بر دنیا است در وجود او رسوخ کند. یکی از راههایی که سبب ایجاد عفاف میشود، بسنده کردن به قدر نیاز است.
امامعلی(ع) میفرماید: «الرضا بالكفاف يؤدي إلى العفاف؛ خرسند بودن به کفاف منجر به عفاف میشود.» انسانی که در عمل به قدر نیاز بسنده کرده و راضی باشد، این رضایت او را به سمت عفت و خویشتنداری سوق میدهد، و خویشتنداری نفس سبب میشود که فرد از وضعیت روانی خوبی برخوردار گردد.
نظر شما