در حديثى قدسى در باب «سخن خدا با پيامبران» آمده است: «اگر كسى كه مرا مى شناسد مرا نافرمانى كند؛ كسى كه مرا نمى شناسد را بر او مسلّط مى گردانم».
چنانچه در تاريخ جستجو كنيم و رويدادهاى آن را مورد ژرفنگرى قرار دهيم؛ اين قانون عادلانه را در همه معادلاتِ حياتى زندگى، فراسوى خويش خواهيم يافت.
دوران نخستِ زندگىِ مسلمانان شكل و ويژگىِ خاصّى داشت. آنان سخن خدا و پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را ، مانندِ مسلّماتِ غير قابل مناقشه بى هيچ چون و چرا مى پذيرفتند. امّا در روزگار ما، مسلمانان از اوامر الهى سرپيچى نمودند. لذا خدواند يهود را بر ايشان مسلّط نمود. تسلّطى كه يك روز و چند روز نبوده بلكه پيشينه اى پنجاه ساله دارد.
سبب ضايع شدن فلسطين؟
سبب از دست رفتن فلسطين قبل از هر چيز به دولت عثمانى بر مى گردد كه به علّت جهل، تندروى، غرور، تكبّر و عدم اهتمام به اداره بلاد، باعث متلاشى شدن ممالك اسلامى توسط اروپائيان شد؛ زيرا فرمانروايان عثمانى در شهوتها وخوشگذرانى هاى خود غرق شده، زمام حكومت را براى طمعكاران و متجاوزان رها كرده بودند؛ لذا در زمانى كه دولتهاى غرب و شرق در زمينه هاى مختلفِ زندگىِ سياسى، نظامى، اقتصادى و صنعتى و ... روند شتابناكِ توسعه و ترقى و پيشرفت را طى مى كردند، كشورهاى اسلامى به طور هولناكى عقب افتادند و به سبب آن عقب افتادگى، هدف افزون طلبى هاى استعمارگران قرار گرفتند. در چنان شرايطى غرب مى توانست بلاد اسلامى را به كشورهايى مسيحى تبديل كند زيرا فرصت براى تغيير دينى و فرهنگى، موجود بود؛ اما آنچه براى غرب مهم بود سلطه بر ثروتها و ذخائر كشورهاى استعمارشده بود.
بنابراين دولت عثمانى باعث شد مسلمانان، عقب افتاده، سرزمينهايشان ضايع، قطعه قطعه و مصادره گردد؛ چرا كه در ساير بلاد تحت نفوذ عثمانيان، مسلمانان هيچ نيروى دفاعى موثری جهت دفاع از خود نداشتند تا چه رسد به دفاع از ديگران. و در چنين اوضاعى دولت عثمانيان فرو پاشيد، شوكت آنان درهم شكست و اتّحادشان از هم گسيخت
مسلمانان و يهود
امروزه مسلمانان در اقلّيت نيستند. چند سال قبل كمترين آمارها بيانگر اين بود كه تعداد مسلمانان به يك ميليارد تن مى رسد. و امروزه عدد آنان به مرز يك ميليارد و ششصد ميليون نفر رسيده است. در حاليكه جمعيت يهوديان در سراسر جهان به چهارده ميليون نفر هم نمى رسد كه چهار ميليون تن از آنان در اسرائيل و پنج ميليون نفر در آمريكا وبقيّه در ديگر نقاط جهان بسر مى برند.
اينك بايد پرسيد: چه شده كه چهار ميليون يهودى در اسرائيل در برابر مسلمانان ـ على رغم جمعّيت بسيارشان ـ ايستاده اند و در اين رويارويى به هر عملى دست مى زنند؟! اين در حالى است كه مسلمانان با در اختیار داشتن منابع انرژی، ثروتمندترين مردم جهانند و شرق و غرب نيازمند ايشان .
خداى تعالى درباره آنان مى فرمايد: «و ضُرِبَت عَليهِم الذِّلَّهُ و المَسكَنه»؛ «و [داغ ]خوارى و نادارى بر [پيشانى] آنان زده شد...».
و درباره ما مى فرمايد: «وللهِ العزّه و لِرسولهِ و لِلمونينَ»؛ «عزت از آن خدا و از آنِ پيامبر او و از آنِ مؤمنان است»؟!
چنين نقل شده است كه: قافله بزرگى به سوى شهرى در حركت بود. در بين راه با راهزنانى روبه رو شدند. راهزنان، اموال و دارايى ها و حتّى لباسهاى اهل قافله را بردند و آنان را عريان و برهنه وا گذاشتند. چون به شهر رسيدند مردم تعجّب كرده سبب را جويا شدند و ايشان علّت را باز گفتند. پرسيدند:
- شما چند نفر بوديد؟
- صد نفر.
- دزدان چند نفر بودند؟
- دو نفر.
پس تعجب كرده به آنان خنديدند و گفتند:
- چگونه دو نفر توانستند شما صد نفر را غارت كنند؟
- آنان على رغم باطل بودنشان، يكدل و متحّد بودند و ما على رغم حق بودنمان متفرّق بوديم!
آرى، امروز ما نيز چنين وضعى پيدا كرده ايم؛ چه اينكه چهار ميليون يهوديِ همدل و متحّد ـ على رغم باطل بودنشان ـ توانسته اند دويست و پنجاه ميليون عرب متفرّق و غيرمتّحد را مستأصل نمايند. واقعيّت اين است كه مسلمانان در ابتدا به اوامرِ خداوند گردن نهادند. و اين امر موجب شكوفايى و برترى ايشان بر همه امتها گرديد. امّا بر اثر واگذاشتن اوامر خداى سبحان، تاج عزّت از آنان سلب گشته و تحت سُلطه دشمنان قرار گرفتند.
مقايسه اى بين عراق و اسرائيل
با مقايسه اى بين عراق و إسرائيل مىبينيم طبق قانون اسرائيل هيچ فردِ يهودى كشته نمى شود، حال آنكه در عراق خونِ هزاران مسلمانِ بى گناه و عراقى ريخته مى شود. اسرائيل طيّ پنجاه سال، حتّي يك يهودى را از خاك خود بيرون نكرده است. در حالى كه عراق داراى سه ميليون آواره است كه يا آنان را بيرون رانده و يا هجرت كرده اند. گذشته از صدها هزار كشته و معلولِ بازمانده از دو جنگِ خانمان سوز و دهها هزار زندانى بى گناه.
چرا فلسطين آزاد نشده است؟
چرا مسلمانان على رغم برخوردارى از جمعيت انسانى فراوان ، ثروتهاى مادى بسيار و تجهيزات نظامى كافى نتوانسته اند فلسطين را آزاد نمايند؟
در واقع به جُز اعراب، مسلمانان ديگر براى آزادى فلسطين وارد نبرد نشدند و اين به سبب گسترش افكار استعمارى مانند قوميّت، نژادپرستى، تفاوت زبان و اختلاف جغرافيائى بود.
استعمارگران توسط نظامهاى حاكم بر ممالك اسلامى اين خرافات را ساختند و آنها را جهت اهدافى كه از قبل براى آن برنامه ريزى كرده بودند، در نُفوس تعميق بخشيدند.
تمام سعى و تلاش مسلمانان صدر اسلام رساندن پيام رهائى بخش اسلام به بشريت بود. پيامى كه با فطرت انسانى سازگار است. و با اين همّت بلند و روحيّه عالى توانستند انسانها را از ستم و خوارى و خرافات و كفر رهانيده، شرق و غرب زمين را درنوردند و صحيفه اسلام را گسترش دهند. و لذا مفاهيم قرآن و ارزشهاى والاى آن، از مركز فرانسه گرفته تا قلب روسيّه و مناطق ناشناخته آفريقا انتشار يافت.
لكن از دو قرن قبل به اين طرف، غالب مسلمانان يا اين حقيقت را فراموش كردند و يا خود را به فراموشى زده به خويش پرداختند. و طبق معادلات تاريخى و منطقى هر كس به خود بپردازد شخصيتش تنزل يافته و دچار عقب ماندگى و واپسگرائى مى گردد.
همچنین از زمان إشغال فلسطين در سال 1948م تا به امروز، برخى از زمامداران کشورهای اسلامی بر دو قِسم اند: يا مزدورند و يا بزدل و ترسو. آيا مزدور جُز به فرمان اربابان خود كار مى كند؟! و آيا ترسو جرأتِ إقدام دارد؟! پس بسيارى از دست اندركاران مسأله فلسطين در جاهاى مختلف يا مى ترسند يا در معرض تهديد و تعقيب و يا تحت نظر مى باشند.
روند تدريجى رهايى بخشى
كار زمينه سازى براى نجات مسلمانان از وضع ناخوشايندشان در درجه اوّل بر عهده مراجع تقليد، متفكرين، خطبا، مؤسسات، مراكز و جنبشهاى اسلامى است. همچنين بايد گردهمايى بزرگى شامل گرايشها و جريانهاى فكرى گوناگون براى گفتگو درباره راهكارهاى ممكن، بدون خشونت و بدون وقوع تنش و غوغاسالارى برگزار گردد.
نيز بايد آگاهى بخشى و روشنگرى از طريق ميزگردهاى تلويزيونى و برنامه هاى هدفمند كه توسط وسائل ارتباط جمعى ارائه مى گردد صورت پذيرد و لازم است كه آن برنامه ها با عمل و سعى و تلاش در جهت متحد كردن ممالك اسلامى همراه باشد.
محور قرار دادن نقش شورا و أخوّت در كار رهائى بخشى نیز، امرى ضرورى است زيرا اين امور موجبات انتخابات آزاد و تشكيلِ مجالس قانونگذارى را فراهم مى آورد.
هرگاه همه آنها تحقق يافت، به اذن خداوند متعال نوبت رهائى بخشى فرا مى رسد. لكن آنچه ذكر كرديم به تنهائى كفايت نمى كند مگر اينكه با دو شرط ديگر همراه باشد:
نخست: اِعمال فشار مثبت و مفيد بر جامعه بين المللى و حكومتهاى غربى و شرقى جهت اتخاذ موضع بى طرفانه در قِبال مسلمانان و دست كشيدن از ايجاد مزاحمت براى آنان و دشمنى با ايشان.
دوم: برخوردار شدن مسؤلان و دستاندركاران كارِ رهائى بخشى چه در كشورهاى اسلامى و چه در كشورهاى غرب و شرق به اخلاق، تقوا، هدفمندى و فضائل اسلامى. زيرا اين امور داراى بيشترين و بزرگترين نقش در ايجاد اتحاد و همبستگى، و رفع اختلافات مى باشند.
اخلاق؛ راه نجات
مهمترين وسيله نجات مسلمانان كه مقدمه نجات فلسطين نيز مى باشد در اخلاقيات كارگزاران و آراستگى آنان به صبر و توكل بر خداوند و استقامت بر عمل و حفظ وحدت و همكارى در نيكوكارى و پرهيزگارى و دورى جستن از بد اخلاقى است. چرا كه سرشت و طبيعت انسانها به گونه اى است كه مجذوب اخلاق پسنديده بوده و از اخلاق بد گريزانند.
به همین دلیل پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم توانستند دنيا را فتح كنند و بشرّيت را از رنج فقر، بيمارى، جهالت، نابسامانى و ستمگران برهانند. و اين همه نه به وسيله لشكرهاى انبوه نظامىِ مرسوم در قاموس جنگها و فتوحات، بلكه با شيوه جديد و غير معمول و با سلاحى جديد به نام «اخلاق» بود.
برگرفته از کتاب «خطر صهیونیزم و صلح اعراب و اسرائیل» نوشته آیت الله سید محمد حسینی شیرازی
messages.comments