پس از کشته شدن ابراهیم رئیسی رئیس جمهور ایران در سانحه سقوط بالگرد، در رسانه ها و شبکه های اجتماعی فارسی زبان تردیدهایی درباره حادثه مطرح شد. بسیاری از بحث ها حول این احتمال بود که رئیسی به قتل رسیده است. گرچه هیچ اطلاعات موثقی در تأیید این موضوع منتشر نشده ولی برخی از ایرانیان به روایتی که حاکی از تصادفی بودن سقوط بالگرد است، شک دارند.
این تردید حتی در میان حامیان جمهوری اسلامی و نزدیکان به حاکمیت نیز مطرح شده است. برای نمونه پس از فوت رئیس جمهور، ویدئویی از مادر او منتشر شد که او در آن ویدئو «هرکسی غیر از خدا» که پسرش را «کشته» است را، نفرین می کرد.
برای درک اینکه چرا این نظریه های توطئه در مورد مرگ رئیسی مطرح شده، باید به سرنوشت رؤسای جمهور پیشین نگاه کرد. به استثنای آقای خامنه ای که به مقام رهبری رسید، سایر رؤسای جمهور، یا مناصب دولتی خود را از دست دادند و یا کشته شدند.
مهدی بازرگان که پس از انقلاب نخست وزیر دولت موقت شد، با روحانیون حاکم دچار اختلافات شدیدی شد، به اجبار استعفا داد و تا زمان فوت، مغضوب حاکمیت باقی ماند. ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران، برای نجات جان خود از کشور گریخت و باقی روزهای عمر خود را در تبعید گذراند. محمدعلی رجایی رئیس جمهور بعدی و محمدجواد باهنر نخست وزیر بعدی، در بمب گذاری مجاهدین خلق جان خود را از دست دادند. میرحسین موسوی که جانشین باهنر شد، بارها با رئیس جمهور وقت آقای خامنه ای به اختلاف خورد و پس از رهبری آقای خامنه ای، به حاشیه رانده شد. او بعدها نامزد ریاست جمهوری شد ولی بعد از متهم کردن دولت به تقلب در انتخابات –که جرقه اعتراضات جنبش سبز را زد- در حصر خانگی قرار گرفت.
با رهبری آقای خامنه ای و حذف نقش نخست وزیری، اکبر هاشمی رفسنجانی اولین رئیس جمهور دوره جدید شد ولی اختلافات فزاینده وی با رهبر، منجر به رد صلاحیت او در انتخابات ریاست جمهوری 2013 شد. در نهایت رفسنجانی غرق شد و جان خود را از دست داد ولی خانواده اش معتقدند که وی به قتل رسیده است.
رؤسای جمهور بعدی –محمد خاتمی، محمود احمدی نژاد و حسن روحانی- نیز در دوران ریاست جمهوری خود، با رهبر و منصوبان او درگیری جدی داشتند. هر سه نفر پس از پایان ریاست جمهوری، به حاشیه رانده شدند و همکارانشان تحت فشار قرار گرفته و با اتهاماتی مواجه گشتند.
خاتمی که در انتخابات 2009 از موسوی حمایت کرده بود، پس از ان از سیاست کنار گذاشته شد و حتی انتشار تصویر او در رسانه های رسمی ممنوع شد. روحانی که قصد نامزدی در انتخابات 2024 مجلس خبرگان را داشت، رد صلاحیت شد و احمدی نژاد نیز که حمایت کامل رهبری را در دو دوره ریاست جمهوری خود داشت، در انتخابات 2017، 2021 و انتخابات پیش روی ریاست جمهوری، رد صلاحیت شد.
سرنوشت احمدی نژاد این گمانه زنی را تقویت می کند که علیرغم روابط نزدیک رئیسی با رهبری، هیچ تضمینی وجود نداشته است که او تا پایان دوره دوم ریاست جمهوری، چهره محبوب و مطلوب حاکمیت باقی بماند.
درحال حاضر گمانه زنی های زیادی در مورد جانشین رئیسی وجود دارد؛ ولی هرکس به ریاست جمهوری برسد با موقعیت دشواری روبرو است؛ به ویژه که احتمالا در دوران خود شاهد تلاطم و آشوب ناشی از فوت خامنه ای و تلاش رهبر جدید برای تثبیت قدرت خود خواهد بود.
اهمیت نمادین فوت ابراهیم رئیسی، باتوجه به نقش دوگانه او به عنوان رئیس جمهور و جانشین بالقوه رهبری بیشتر می شود. جالب آنکه در تاریخ جمهوری اسلامی، نامزدان جانشینی رهبری نیز همچون رؤسای جمهور، یا مناصب دولتی خود را از دست داده اند و یا درگذشته اند.
در دوران رهبری آقای خمینی، آیت الله منتظری به عنوان نامزد اصلی جانشینی وی مطرح بود. منتظری سال 1985 رسما از سوی مجلس خبرگان به عنوان جانشین رهبری تعیین شد ولی در پی انتقاد از آقای خمینی به دلیل اعدام های دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال 1988 از این سمت برکنار شد و عملا از صحنه سیاست حذف گردید.
منتظری تنها جانشین احتمالی رهبری نبود که از سیاست حذف شد. پس از انقلاب حداقل سه روحانی بانفوذ دیگر که نامزد اصلی جانشینی خمینی به شمار می رفتند، با پایانی نابهنگام مواجه شدند. مرتضی مطهری اولین رئیس شورای انقلاب، توسط گروه فرقان ترور شد؛ محمود طالقانی دومین رئیس شورای انقلاب، بر اثر سکته قلبی درگذشت و این درحالی بود که برخی از اعضای خانواده اش تردیدهایی در مورد مرگ وی داشتند و محمد بهشتی دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، در بمب گذاری مجاهدین خلق جان خود را از دست داد.
در دوران رهبری آقای خامنه ای نیز کسانی که پیشتر به عنوان نامزدان جانشینی وی مطرح شده بودند، اعتماد او و موقعیت خود را از دست دادند. رفسنجانی که نقش مهمی در به قدرت رسیدن آقای خامنه ای داشت و در ابتدا به عنوان جانشین وی تلقی می شد، افول سیاسی شدیدی را تجربه کرد.
پس از او جانشین بالقوه رهبری، محمود هاشمی شاهرودی بود که ریاست قوه قضائیه را بر عهده داشت ولی او که به احمدی نژاد و تیمش نزدیک بود، با کاهش نفوذ احمدی نژاد و از بین رفتن اعتماد رهبری به وی، موقعیت خود را از دست داد. صادق لاریجانی رئیس بعدی قوه قضائیه نیز به عنوان جانشین احتمالی رهبری تلقی می شد اما اواخر دهه 2010 او با رئیس وقت سازمان اطلاعات سپاه حسین طائب درگیر جنگ قدرت شد. پس از افول لاریجانی، نام رئیسی و مجتبی خامنه ای به عنوان نامزدان اصلی جانشینی رهبری مطرح گشت ولی چنانکه شاهد بودیم، رئیسی نیز از صحنه سیاست ایران حذف شد.
در شرایط جدید گرچه مجتبی خامنه ای مهمترین نامزد احتمالی رهبری است ولی تنها مدعی این مقام نمی باشد. برای مثال در سال های اخیر از علیرضا اعرافی رئیس پرنفوذ حوزه های علمیه ایران یاد می شود؛ ضمن اینکه این احتمال وجود دارد که در آینده افراد دیگری به لیست نامزدان رهبری اضافه شوند.
باتوجه به آنچه گفتیم نمی توان انتظار داشت که نام هیچکس به مدت نامحدود در لیست نامزدان احتمالی رهبری باقی بماند. هیچ تضمینی وجود ندارد که نامزدان قبل از آقای خامنه ای فوت نکنند، اعتماد او را از دست ندهند یا به دلایل دیگر از نامزدی حذف نشوند. بنابراین مادامی که رهبر در قید حیات است، فهرست نامزدان احتمالی دستخوش تغییرات مختلفی خواهد شد و برخی از این تغییرات غیرمنتظره خواهد بود.
به این ترتیب ما شاهد بی ثباتی در نظام جمهوری اسلامی هستیم چراکه تمام رؤسای جمهور و نامزدان جانشینی رهبری یا از قدرت برکنار شده اند یا فوت کرده اند؛ به عبارت دیگر هیچیک از چهره های مهم و شناخته شده درون نظام، نقش و سمت مهمی در دوران حساس پس از فوت رهبری ندارند.
از آنجا که روحانیون بانفوذی که زمانی به عنوان جانشینان بالقوه رهبری تلقی می شدند به حاشیه رانده شده و حذف شده اند و جایگاه کلی روحانیت در ایران کاهش یافته است، پیش بینی می شود که پس از فوت رهبر شخصیتی کمتر شناخته شده و ضعیف قدرت را در دست گیرد. در چنین سناریویی سپاه به عنوان قوی ترین بازیگر نظامی، امنیتی و اقتصادی ایران، نقشی محوری در شکل دهی به پویایی قدرت در کشور ایفا خواهد کرد.
طرفه آنکه در سال های اخیر حتی معدود فرماندهان نظامی که پتانسیل ایجاد اتحاد بین جناح های مختلف حکومت را داشتند، با پایانی نابهنگام مواجه شدند. بارزترین نمونه قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس بود که توسط آمریکا ترور شد. سلیمانی در میان جناح های مختلف ایران چهره ای بانفوذ و تأثیرگذار بود و یکی از محبوب ترین مقامات جمهوری اسلامی شناخته می شد. موقعیت او در سپاه با هیچ فرمانده دیگری قابل مقایسه نیست. تعداد معدودی از چهره های نظامی که برای مردم شناخته شده اند، شهرت خود را بیشتر مدیون رسوایی های اقتصادی و جنجال های سیاسی هستند تا عملکرد نظامی یا تجربه شان در دوران جنگ.
بدون وجود شخصیت های بانفوذ و باسابقه برای کمک به مدیریت دوران گذار، می توان انتظار داشت که بی ثباتی در دوران پساخامنه ای تشدید شود. این مسئله جمهوری اسلامی را در معرض خطرات بی سابقه ای قرار می دهد که می تواند موجودیت آن را به خطر اندازد.
ولی این به معنای پایان نظام یا ایجاد تغییراتی اساسی با فوت خامنه ای نیست و چنانکه پیشتر اشاره کردیم، این امکان وجود دارد که در نهایت شخصیتی ضعیف رهبری را بر عهده بگیرد و سپاه نقش برجسته تری را نسبت به قبل ایفا کند.
مترجم: فاطمه رادمهر
نظر شما