چرا باید وحدت داشته باشیم؟ ایا وحدت ارزشی ذاتی دارد و یا قیمتش به متعلق و نتایج ان است؟

خداوند تبارک و تعالی می­فرماید: (يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ * وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ * فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ؛ ای پیامبران! از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید که من به آنچه انجام می دهید آگاهم * و این امّت شما امّت واحدی است و من پروردگار شما هستم پس از مخالفت فرمان من بپرهیزید*  امّا آنها کارهای خود را در میان خویش به پراکندگی کشاندند و هر گروهی به راهی رفتند ( و عجب اینکه ) هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند)([1])

و حضرت زهرا علیها السلام می­ فرمایند: (وطاعتنا نظاماً للملة وإمامتنا أماناً للفُرقة؛ خداوند پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی و رهبری ما را عامل در امان ماندن از تفرقه ها قرار داده ...)

آیات فوق امت اسلامی را به وحدت و یکپارچگی اجتماعی فرا می خواند حال سؤال اینجاست؛ آیا ارزش وحدت –از جمله اتحاد امت اسلامی که بارزترین مصداق وحدت است- ذاتی است یا اکتسابی؟ آیا وحدت موضوعیت دارد یا تنها طریق است یعنی ارزش آن در گرو نتایجی است که بدنبال دارد؟ به عبارت دیگر آیا وحدت فی نفسه برای شارع مقدس، گرانبهاست و آن را واجب کرده است یا ارزش و اعتبار آن به واسطه امر دیگری است که شارع برای رسیدن به آن غیر، وحدت را مطلوب قرار داده است؟ و آیا مصلحت در وحدت است یا درآنچه وحدت به آن می­انجامد؟ برای پاسخگویی به این سؤالات، شایسته است ابتدا نوع وجوب وحدت را مورد ارزیابی قرار دهیم تا مشخص شود که آیا واجب نفسی است یا غیری و یا داخل در نوع سوم وجوب می شود که از آن به تهیئی تعبیر کرده اند؟

الف. واجب نفسی -در یکی از تعریفهای چهارگانه- آن واجبی است که مصلحت ملزمه دارد.

ب. منظور از واجب غیری؛ واجب طریقی مقدمی است. هرچند واجب طریقی و مقدمی، تفاوتی دارند اما دو اصطلاح را برای درک بهتر موضوع در اینجا یکی کردیم؛ همانند گذاشتن نردبام برای بالا رفتن بر بلندی و یا پیاده روی برای رفتن به حج، که چون مقدمه رسیدن به هدف و طریقه وصول بدان هستند حکم واجب طریقی و مقدمی بر آنها بار می شود.

ج. واجب نفسی تهیئی واجبی را گویند که نه فاقد مصلحت ذاتیه است و نه دارای مصلحت ملزمه بلکه امری است بین این دو، به عبارت دیگر به طور تمام و کمال زیر مجموعه هیچکدام از واجب غیری و واجب نفسی قرار نمی گیرد چرا که شمه ای از ویژگی های هریک را داراست؛ هم در خود مصلحتی نهفته دارد و هم راه را برای مصلحتی بزرگتر هموار می­کند؛ همچون وضو که بخاطر داشتن مصلحت، مستحب شده اما چون به هنگام نماز، وضو واجب است، برای رعایت مصلحت بزرگتر که همان اقامه نماز می باشد، واجب گردیده است. پس وضو بخاطر مصلحتی که به خودی خود دارد مستحب شده و چون راه را برای اقامه مصلحت بزرگتری که در نماز است می­گشاید شارع ان را واجب غیری قرارداده؛ بنابراین با درنظر گرفتن مجموع انچه بر وضو بار گشته از ان به واجب تهیئی تعبیر می­کنند، زیرا نه فاقد مصلحت ذاتی است که واجب غیری شود و نه تمام مصلحت در آن خلاصه می­گردد که بتوان آن را واجب نفسی دانست.

وحدت مطلوب غیری است

از بین این انواع سه گانه، وحدت تنها مطلوب غیری است و نه واجب نفسی؛ چرا که ارزش آن همچنانکه خواهیم گفت ذاتی نبوده، بلکه منوط به آثار و نتایج آن است. برای اثبات این ادعا لازم است شاخصه های یک وحدت شرعی ارزشمند را بشناسیم.

معیارهای ارزش گذاری وحدت

اول: متعلق وحدت

اگر متعلق وحدت، خوب باشد ان وحدت خیر و صلاح است و اگر بد باشد ان وحدت نیز بد خواهد بود. اگر نتیجه­اش حق باشد خوبی از نتیجه به وحدت سرایت می­کند و اگر وحدت بر باطل صورت گیرد، نه تنها ارزشی ندارد که چنین نتیجه­ای ان را به ضد ارزش تبدیل می­نماید. همانند مردمی که بر دروغ، تبانی بر دزدی و تقلب متحد شده اند و همچنین حکومتهایی که اساس سیاست خود را بر نیرنگ وفریب استوار نموده اند. مثلا در بعضی کشورها رشوه گیری به شکلی گسترده در همه عرصه­های اجتماعی رواج یافته و از بالاترین تا پایین ترین رده های حکومتی با اخذ رشوه کارهای مردم را انجام می­دهند. زمانی من از خود می پرسیدم که با وجود نهی صریح شارع از این پدیده، چرا حکومت به پاکسازی زیرمجموعه خود نمی­پردازد و با این فساد سازمان یافته به مبارزه جدی برنمی­خیزد؟ حقیقتی که بدان دست یافتم آن بود که دولت خود با این جرم همسواست و با حقوق اندکی که به کارمندان پرداخت می کند، زمینه ایجاد و رشد این جلوه از فساد اداری را فراهم نموده، موجب می شود که انها کاستی های زندگی خود را با دریافت رشوه از مردمی که هیچ چاره­ای جز پرداخت آن ندارند جبران ­کنند. از موارد دیگر وحدت بد، به هیأت امر به معروف و نهی از منکر در عربستان سعودی می­توان اشاره کرد زیرا انها در واقع ­­–حتی بنابر فقه اهل سنت- از معروف حقیقی نهی و به منکر واقعی امر می­کنند.

 

نمونه­ای تاریخی از تروریسم سیاسی در اجبار ملتی بر اجتماع بر باطل

در تاریخ اسلام می­بینیم تعدادی اندک که در سقیفه گرد هم امدند و بر تغییر مسیر امت اسلامی در طول تاریخ هم­پیمان شدند، با توسل به شمشیر و زور، اکثریت جامعه ان روز را مطیع خود ساختند. برخی نام این جریان را وحدت می­گذارند و ان را سبب نجات امت اسلامی از تفرقه می­دانند، حال انکه وحدت ظاهری که با زور بر مردم تحمیل شود هیچ ارزشی ندارد و حتی اگر انرا وحدت حقیقی بدانیم بازهم بی­ارزش است؛ زیرا بر امری باطل و بر پایه عصیان و نافرمانی بر خواست الاهی صورت گرفته است، حال انکه ارزش در تبعیت از فرمان خدا و فرستادگان راستین اوست که خدای رحمان می­فرمایند: (فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود ، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند.)([2]).

پس وحدت، ارزش و بهای متعلق خود را دارد؛ اگر اجماع امت بر امری پسندیده و مورد رضای الاهی باشد خوب و نیکوست و اگر بر امری ناپسند صورت گیرد زشت و ناپسند است. حتی گاه وحدت امری است مباح زیرا بر متعلق ان حکمی شرعی بار نمی­شود؛ مانند اجماع امتی به بیرون رفتن از شهر در روزی معین، که در این صورت چون متعلق وحدت رنگی ندارد، وحدت نیز بی­رنگ بوده و مباح است.

 

دوم: پرچمدار وحدت

یکی دیگر از معیارهای ارزش گذاری وحدت، هادی و پرچمدار این حرکت جمعی است. اگر مردم تحت امر فرماندهانی منحرف مانند صدام و هیتلر متحد شوند، آیا اتحادشان مورد تایید خداست؟ دیکتاتوری مانند هیتلر که با زور و اکراه خود را بر مردم حاکم ساخته حال اگر ملت برای پیشرفت و آبادنی آلمان به او بپیوندند آیا وحدتشان دارای بها و ارزش است؟ هرگز؛ زیرا همچنانکه متعلق وحدت به آن رنگ و ارزش می­دهد، پرچمدار وحدت نیز به آن ارزش داده یا انرا بی­ارزش می­کند. در طول تاریخ عده کثیری بودند که پرچم وحدت برافراشتند و مردم را به جلوگیری از تشتت و پیگیری راه و اسلوبی مشخص دعوت نمودند، پس برای تشخیص سره از ناسره و حق از باطل باید دید که آن جلودار کیست؛ این پیامبر رحمت است که به وحدت فرا می خواند یا ابوسفیان؟ پیش از ظهور اسلام، مردم تحت فرمان ابوسفیان اجتماع کرده و با سلوکی مشخص برای رسیدن به اهداف خود اتحاد پیدا کردند، اما با ظهور پیامبر خواب انان اشفته شد؛ پیامبر بتها را شکست، اتحادشان را برهم ریخت، راه و روشی نو برای ان ملت برگزید و انها را تحت لوائی جدید متحد ساخت.

 

سوم: شریعت وحدویون

سومین معیار ارزش گذاری وحدت، محدوده ای است که دعوت کنندگان به وحدت ضمن آن حرکت می کنند. گاه در متعلق وحدت خللی نیست و پرچمدار وحدت نیز انسانی است صالح و نیکو، اما به خاطر راه و چارچوب نامناسب شریعتی که ضمن آن وحدت صورت گرفته، این وحدت دارای ارزش و قیمتی شرعی نیست. مثلا اگر مردمی در لوای پرچم حضرت عیسی علیه السلام گرد آیند تا برخی از احکام مسلّم دین او را جاری سازند، این وحدت، غیر شرعی و باطل است و با اینکه دو شرط اول صحت را در خود جمع کرده، فاقد شرط سوم که همان صحت شریعت است می باشد؛ زیرا همچنانکه خدای سبحان میفرماید: «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنْ الْخَاسِرِينَ؛ هرکه غیر از اسلام ائینی برگزیند، اعمال او مورد پذیرش نبوده و در قیامت از زیانکاران خواهد بود»[3].

کسانی که حسن فعل را برای پذیرش اعمال کافی میدانند و بر این باورند که با پسندیده بودن کار انجام شده، دیگر شریعتی که عمل در ضمن ان صورت پذیرفته است اهمیتی ندارد، سخت در اشتباهند. قران در این ایه، اسلام را شرط قبولی اعمال صالح میداند، زیرا عمل غیر صالح یقینا مورد پذیرش خداوند واقع نمی­گردد.

غیر مسلمانی که  کاری شایسته انجام می­دهد اگر جاهل قاصر باشد، بار دیگر در معرض امتحان الهی قرار خواهد گرفت، اما غیر قاصر جایگاهی جز دوزخ نخواهد داشت، در حالیکه تنها تفاوت این دو در شریعتی است که برگزیده­اند.

 

وحدت در پرتو قران و عترت، وحدتی جامع شرایط

از نظر عقل و با توجه به معیارهای شرعی، تنها وحدتی مطلوب و مورد رضای الاهی است که امت اسلامی برای برپایی حق و بر مبنای قران و عترت گرد هم امده باشند. خداوند در قرآن چنین میفرمایند: (وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الْكَافِرُونَ؛ و آنها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی کنند، کافرند.)([4]) پس لازم است این ایه شریف محور اتحاد مسلمانها گردد: (فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند.)([5]) و مسلمانان در اختلافات، یکپارچه تسلیم حضرت محمد(ص) و فرمانهای او باشند.

از اینرو، حضرت زهرا (صلوات الله علیها) می­فرمایند: (وطاعتنا نظاماً للملة وإمامتنا أماناً للفُرقة؛ خداوند پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی و رهبری ما را عامل در امان ماندن از تفرقه ها قرار داده ...)

«فرقه» به ضم فاء به معنای تفرقه، اختلاف و تشتت است و «أفرق» کسی است که بین دندانهای پیشین وی فاصله باشد، یا کسی است که در میان موهای سرش فرق باز کند. در این معنا همچنانکه وحدت باید تحت پرچم اهلبیت (علیهم السلام) صورت گیرد، متعلق وحدت نیز باید اطاعت از اهلبیت و قبول امامت انها در کنار پیروی از دستورات قران کریم باشد؛ زیرا که در حدیث نبوی، پیامبر اسلام(صل الله علیه و اله) مسلمانان را به پیروی از قران کریم و خاندان گرامیش برای هدایت فراخوانده است. (إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض)([6])‏

البته ممکن است «فرقه» به کسر فاء خوانده شود که در این صورت به معنای «گروه نجات یافته» است و اگر بخواهیم در زمره نجات یافتگان باشیم، باید اطاعت از اهلبیت را سرلوحه زنگانی خود قرار دهیم.

 

چرا وحدت مطلوب غیری است؟

علاوه بر مطالبی که در وجوب غیری بودن وحدت گفته شد، دلایل دیگری نیز وجود دارد که ثابت می کند وحدت حکم متعلق خود را دارد؛ وجوب یا حرمتش غیری است و به خودی خود نمی توان حکمی را به ان نسبت داد:

اول: وحدت به صفات متضاد متصف می­شود

وقتی می­بینیم ماهیتی به تبع متعلقش صفاتی متضاد به خود می­گیرد، بر ما ثابت می­شود آن ماهیت به خودی خود وصفی ندارد. بر این حقیقت مثالهای متعدد بیان شده است که در ادامه به مثالهایی در دایره عبادات می­پردازیم:

نماز جماعت و پاداشی عظیم

برپایی نمازهای واجب به جماعت، مطلوب شارع است. ثواب نماز جماعتی که تنها یک نفر مأموم داشته باشد، در روایات اهلبیت علیهم السلام صد و پنجاه برابر نماز فرادا بیان شده است. یعنی پاداش یک نماز صبح که به جماعت خوانده میشود برابر با صد و پنجاه روز نماز صبح فراداست. حال اگر همین نماز جماعت دو مأموم داشته باشد ثوابش شش صد برابر نماز فرادا می­گردد و این فزونی ادامه می­یابد تا تعداد مأمومین به ده نفر برسد؛ در این صورت آنقدر پاداش زیاد می­شود که دیگر ملائک علیرغم برخورداری از قدرتی شگرف، توان اندازه گیری آن را ندارند و فقط خدای سبحان می تواند ثواب این نماز را اندازه گیری کند.[7]

نماز جماعت نمونه ای است از اجتماع مسلمین در امری مستحب که دیدیم بنابر شرایط مختلف دارای پاداشی متفاوت خواهد بود. گردهم امدن برای نماز استسقاء نیز مستحب است، اما این اجتماع در نماز جمعه_اگر قائل به وجوب تعیینی و یا تخییری در زمان غیبت باشیم_ واجب می­شود.

اجتماع در دعا

گردهم امدن برای دعا و نیایش امری است نیکو و پسندیده. گاه انسان به تنهایی دعا میکند که عملی شایسته است اما گاه به همراه گروهی از مؤمنان به نیایش می­پردازد در این صورت بیشتر مورد توجه خدا قرار می­گیرد حال اجتماع کنندگان اگر افراد بسیار زیادی باشند به یقین این دعا بیشتر مضان استجابت خواهد بود. از این­رو در حدیث کساء میخوانیم: (فقال النّبىّ (صلى الله عليه وآله وسلم) والّذى بعثني بالحقّ نبيّا واصطفانى بالرّسالة نجيّا ما ذكر خبرنا هذا في محفل من محافل أهل الأرض وفيه جمع من شيعتنا ومحبّينا الّا ونزلت عليهم الرّحمة وحفت بهم الملائكة واستغفرت لهم الى ان يتفرّقوا) وهمچنین (ما ذكر خبرنا هذا في محفل من محافل أهل الأرض وفيه جمع من شيعتنا ومحبّينا، وفيهم مهموم إلّا وفرّج اللّه همّه، ولا مغموم إلّا وكشف اللّه غمّه، ولا طالب حاجة إلّا وقضى اللّه حاجته). در این حدیث اجتماع گروهی از شیعیان برای دعا و نیایش، زمینه ساز نزول رحمت الاهی بیان شده است زیرا در این شرایط ملائک گرد انها آمده، برایشان استغفار می­کنند و در میان انها اگر دردمندی باشد خدا حاجتش برآورد و غم و اندوه را از دل او می­زداید.

نماز تراویح

یکی از اعمال ماه مبارک رمضان، نمازهای مستحبی است که در شبهای این ماه به شکل فرادا خوانده میشود. عمر خلیفه دوم، بدعتی گذاشت و ادای این نمازها را به صورت جماعت مرسوم ساخت و بر آن نام «تراویح» نهاد. از انجا که این عمل شرعا حرام بود، امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان حکومت خویش آن را ممنوع ساخت. مردم با شنیدن خبر ممنوعیت نماز تراویح به خیابانها ریختند و فریاد «وا سنة عمرا» سردادند؛ امام نیز با مشاهده این وضعیت انها را به حال خود وانهاد زیرا که او تنها بیان کننده حق بود و وظیفه نداشت مردم را با زور و زندان و به هر وسیله که شده به راه راست آورد[8]. حال این نماز، مثالی برای حالتی دیگر از اجتماع و اتحاد است که حکم کراهت یا حرمت پیدا می­کند؛ اتحاد و اجتماعی که در خواندن نمازهای یومیه شایسته و دارای ثوابی بیشمار شده بود، در خواندن نماز تراویح، مذموم و منهی شارع می گردد.

اجتماع بر پایمال کردن حق

شکلهای دیگری از اجتماع حرام در غیر عبادات متصور است؛ مانند اجتماع بر غیبت، تهمت و پایمال کردن حق حتی آنجا که گروهی از زنان و مردان برای بحث فقهی و یادگیری قرآن کریم گردهم آیند، اگر این اجتماع به گناه انجامیده یا عنوان خلوت با نامحرم بر آن بار شود، اجتماعی است حرام و مذموم. همچنین است اجتماع مردان و زنان در دانشگاه و غیره که گاه حرام قطعی است و گاهی حرام نیست ولی در عین حال شایسته مؤمنان نمی­باشد.

چکیده کلام اینکه؛ وحدت لا بشرط بوده، به خودی خود امری ممدوح یا مذموم نیست، بلکه حکم آن بسته به متعلق تغییر می یابد؛ به عبارت دیگر وحدت عنوانی است که فی نفسه بی رنگ است و رنگ و لعاب خود را از متعلق و ظرفی می­گیرد که در ضمن آن وحدت صورت گرفته است، پس حکم آن با توجه به پرچمی که مردم گردش را  گرفته اند از استحباب و وجوب تا کراهت و حرمت تغییر می­کند.

 

دوم: تاثیر وصف عنوانی در حسن و قبح وحدت

همچنانکه گفته شد وحدت، حسن و قبحش را از متعلق خود می گیرد و متعلق، وصف عنوانی[9] وحدت است که وحدت را به ان توصیف می کنیم. مثلا زمانیکه می گوییم (وحدت امت اسلامی) بدون شک به خاطر وصف زیبای اسلامیت، چنین اتحادی شایسته و نیکو است به شرطی که اسلامیت به واقع لحاظ شده باشد؛ اما اگر مردمی بر ظلم، تجاوز و یا بر خواست خود بر مسئله ای غیر اسلامی هم رأی شده و بر آن نام اسلامیت گذارند، توصیف به دروغ، اتحاد انها را اسلامی نمیکند و به ان رنگ زیبایی نمی بخشد. امروزه در بسیاری کشورهای اسلامی، دولتها به تبع شرق و غرب میراث دینی خود را کنار گذاشته و بر آنچه از انها گرفته اند نام اسلام می نهند. قانون مالکیت زمین و اراضی از آن جمله است و در حالیکه پیامبر اسلام صل الله علیه و آله با بیان قاعده: «الْأَرْضَ لِلَّهِ وَلِمَنْ عَمَرَهَا»[10]  زمین را از ان کسی میداند که ان را آباد کند، اما بسیاری دولتهای اسلامی قوانینی بر خلاف این قانون الاهی وضع کرده­اند. حال ایا این هم رأیی بر خلاف خواست خدا شایسته و نیکو است؟ و ایا صرف داشتن عنوان اسلامی، به چنین قانونی مشروعیت دینی می­بخشد؟

 

آیا متفکری که با تعصب سخن میگوید کلامش قابل قبول است؟

در اثر پذیری وحدت، از وصف عنوانی که به آن می چسبد می توان گفت: اگر بشنویم گروهی از اندیشمندان بر مسئله ای هم رأی شده اند، چنین می پنداریم که انها با اندیشه و خردورزی به وحدت نظر رسیده اند؛ اما اگر این متفکران، متعصب بوده و با لجاجت بر امری بر خلاف عقل سلیم به وحدت قول رسیده باشند چنین وحدتی را نمی توان اتحاد اندیشوران نامید، زیرا که خاستگاهی جز تعصب ندارد و لجاجت با عقل و خرد در تضاد و تقابل است. اینگونه نامگذاری تنها شنونده را به خطا و اشتباه می اندازد بلکه سزاوار است گفته شود: «گروهی از متعصبین و یا لااقل اندیشمندانی متعصب بر مسئله ای وحدت نظر یافته اند».

مردم غالبا با عناوین و القاب فریب می خورند، مثلا وقتی درباره مسئله ای علمی، سخن متفکری نام اور را می شنوند، بدون چون و چرا آن را می پذیرند، حتی اگر آن دانشمند در زمینه دانشی که در آن تخصص ندارد نظر داده باشد. این خطای راهبردی برخاسته از تاثیر وصف عنوانی در ضمیر ناخوداگاه انسانها است. مردم غالبا برای اندیشوران، فیلسوفان، اساتید دانشگاه و علمای دین احترام ویژه ای قائلند و کلام انها را به جان و دل خریدارند و چنین می اندیشند که هر آنچه انان می گویند با عنوانی که گوینده بدان شناخته می شود صادر شده است. به عبارت دیگر چون فلان شخص فیلسوفی نامی است پس هرچه بگوید عین صواب است، حتی اگر در زمره تخصصش نباشد؛ غافل از اینکه تنها می توانند نظر انها را در حیطه تخصصشان بپذیرند و نه در غیر ان.

مردم لغزش و اشتباه یک روحانی را به خاطر رنگ و عنوانی که او از دین به خود گرفته است، به حساب مذهب می گذارند و اگر از او خطایی سرزند، دین را متهم می کنند، این در حالی است که غیر معصوم در معرض انواع آفات و لغزشهاست و کارهایی که انجام می دهد برای ما حجیت استناد ندارد، چون جهت صدور ان برای ما روشن نیست؛ نمی دانیم که به خاطر عالم یا متقی بودن (عنوانی که به ان متصف است) آن عمل را انجام داده یا از آن رو که انسان جایزالخطاست دچار لغزش شده است. این امر به معضلی در جامعه کنونی ما بدل شده، چرا که بسیاری از انحرافات اجتماعی خاستگاهی جز وصف عنوانی ندارد. اگر شخصیتی مانند انشتاین سخنی درباره خدا گوید، مردم با ایمانی راسخ کلام او را دهان به دهان میچرخانند و گوش به گوش می­رسانند، زیرا نظراتش را در همه زمینه ها حجت و قابل قبول می دانند، درحالیکه متخصص فیزیک را چه به نظریه پردازی در زمینه مذهب! در حقیقت، کلام او در غیر تخصصش با سخن یک فرد بی سواد هم سان است؛ اما به دلیل تاثیر وصف عنوانی، مردم همه جملات او را حکیمانه و ارزشمند می­پندارند.  

مثلا چندی پیش «استیون هاوکینگ[11]» وجود خداوند تبارک و تعالی را منکر شد. این نظریه که از مشهورترین فیزیکدان دوران معاصر صادر شد، موجی تبلیغی در جهان به راه انداخت، خداناباوران ان را در بوق و کرنا کردند و همچون پتکی بر سر دینداران فرود آوردند. هاوکینگ با یک استدلال بسیار ضعیف فلسفی، وجود معلول را بدون علت ممکن دانسته بود که نتیجه این سخن امکان پیدایش جهان بدون سبب و خالق بود. دانشمندان در علومی غیر از تخصصشان وارد می شوند و به ایراد سخن می پردازند و انسانها را با القاب و عناوین خود می فریبند و در مشکلات فکری و عقایدی گرفثار می کنند.

 

هدف، وحدتی برخاسته از صفات اسلامی است

وحدتی اسلامی است که کاملا نشأت گرفته از صفات و احکام اسلام باشد؛ همچنانکه خداوند تبارک وتعالی در قران کریم تسلیم، خضوع و چنگ زدن به ریسمان الاهی را لازمه مسلمانی معرفی می نماید: (وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الأُمُورِ؛ و هر كس خود را در حالى كه نيكوكار باشد تسليم خدا كند قطعا در ريسمان استوارترى چنگ زده و فرجام كارها به سوى خداست)[12] همچنین میفرماید: (وَعَنَتْ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ؛ و چهره ‏ها براى آن [خداى] زنده پاينده خضوع مى كنند)[13]

تقابل وحدت با فرقه گرایی

واژه فرقه از مصدر (فرق) به معنای جدايی است و فرقه در اصطلاح به شاخه‌های فرعی كه در اديان بوجود مي­ايد گفته می‌شود. فرقه گرایی نقطه مقابل وحدت است و این عامل سبب می شود که در بسیاری موارد مردمی که برای احقاق حقشان به پاخاسته اند، به فرقه گرا و بر هم زننده وحدت متهم گردند. اما آیا فردی که به دنبال به دست آوردن حقوق مشروع خود است، فرقه گرا و وحدت شکن می باشد؟!

برای روشن شدن مطلب، بیان واقعه ای که در یکی از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس رخ داد خالی از لطف نیست:

در کشور کویت هرکسی از اهل سنت که می­خواست مسجدی بسازد، دولت در بهترین مکان به او سه یا چهار هزار متر زمین می­داد و انواع تسهیلات را برایش فراهم می نمود، اما با تقاضای شیعیان برای این کار مخالفت می شد. این برخورد دوگانه سبب شده بود اهل سنت هزار و دویست مسجد و شیعیان –علی رغم آنکه لااقل یک سوم جمعیت کشور را تشکیل می دادند- تنها بیست و پنج مسجد داشته باشند. نکته اینجاست که هیچ یک از نمایندگان شیعه پارلمان کویت، از حکومت احقاق این حق مسلم شیعیان را -تساوی حقوق در ساخت مسجد- درخواست نمی کردند، زیرا می ترسیدند انها را به فرقه گرایی متهم کنند! اما آیا درخواست این حق شرعی مسلم، طائفه گرایی و مخالفت با وحدت است؟ این وضع ادامه داشت تا آنکه شخصیتی شجاع و حق طلب به نمایندگی از شیعیان کشور برگزیده شد. او[14] در اولین اقدام خود طرح تساوی حقوق شیعیان و اهل سنت کویت را در قالب ساخت مسجد تقدیم مجلس کرد. این طرح، انقلابی در مجلس به راه انداخت و نمایندگان شیعه و سنی او را متهم به طائفه گرایی کردند. اما او با منطقی قوی اینگونه پاسخ داد: «ما برادرانی هستیم که پدرمان فوت کرده، یکی ارث خود را از مایملک پدر گرفته است، چرا من را از گرفتن سهم الارثم منع می کنید؟! وقتی شما سهمتان را بردید طائفه گرایی نبود، حال که من سهمم را میخواهم طائفه گرا خطابم می کنید! من چشم داشتی به مساجد شما ندارم اما وقتی که شما هزار و دویست مسجد دارید، ما که یک سوم جمعیت این کشوریم باید چهارصد بلکه شش صد[15] مسجد داشته باشیم.»

سرانجام حکومت درمقابل منطق قوی او سر تسلیم فرود آورد و اجازه ساخت مساجد متعدد به شیعیان داد. بدین ترتیب حتی گروههایی که با وی مخالفت کرده بودند، همگی از این فرصت بهره برده و مراکزی برای اجتماع عبادی شیعیان از همه جهات و مرجعیات ساخته شد؛ همان جهاتی که در شروع وی و مرجعیت وابسته به او را متهم به وحدت شکنی و فرقه گرایی کرده بودند نیز از پیروزی او استفاده کردند.

بنابراین کسی را که برای برپایی حقوق خویش قیام می کند، نباید یاغی خواند و او را برهم زننده اتحاد جامعه نامید؛ زیرا آنان که حقوق مسلم انسانها را پایمال می­نمایند سبب گسست جامعه و از هم تنیدن بافت اجتماع می گردند. به راستی که قیام برای پاسداشت حق و حقیقت از راههای مشروع و صحیح از گرانبهاترین افکار و اقدامات بشر است و مبارزه با این راه به بهانه حفظ وحدت اسلامی صحیح نیست؛ زیرا که وحدت باید راهی برای زنده کردن حقوق باشد نه اینکه خود به بهانه و سببی برای سرکوب حقوق دیگران تبدیل شود.

وحدت در نظر حضرت زهرا علیها سلام

حضرت زهرا علیها سلام در فرازی گهربار از خطبه فدکیه، پیروی از خاندان نبوت را محور اتحاد اسلامی معرفی کرده و می فرماید: «طاعتنا نظاما للملة».

نظام دارای دو مفهوم است:

 1- جمع کردن، متحد و یکپارچه نمودن؛

 2- شکل دادن و استوار نمودن.

در این جمله یکی از معانی و یا هردو معنا می تواند مراد باشد نه اینکه هر یک از معانی به شرط نبودن معنای دیگر بلکه از این نظر لابشرط است یعنی بر بود و نبود معنای دیگر نظر ندارد. بنابراین در نظر حضرت، راهکار اتحاد و همبستگی امت اسلامی و استوار نمودن آن بر طریق حق و اسلام راستین، پیروی از اهلبیت علیهم السلام است که در این صورت خداوند شیرینی کامیابی و پیروزی را به مسلمانها می چشاند؛  (وَأَلَّوْ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً؛ و اگر [مردم] در راه درست پايدارى ورزند قطعا آب گوارايى بديشان نوشانيم)[16]. تبعیت از خاندان نبوت همچون نخ تسبیح است که میتواند هفتادوسه فرقه اسلامی را مانند دانه های تسبیح، گرد هم جمع کند و اگر این نخ پاره شود، همگی پراکنده و متشتت می­گردند.

ارتباط بین دو فراز (إمامتنا أماناً للفرقة) و(طاعتنا نظاماً للملة) چیست؟

در پایان فرازهایی از کتاب «من فقه الزهراء علیهاسلام» تالیف ایت الله العظمی سید محمد شیرازی را زینت بخش مطلب قرار می دهیم: ایشان در شرح خطبه حضرت زهرا علیها سلام در باره ارتباط (إمامتنا أماناً للفرقة) و(طاعتنا نظاماً للملة) می فرماید: «جعل در فراز اول مرکب و در دومی بسیط است. زیرا امامت مقدمه طاعت است و رتبتا بر ان مقدم می باشد، همچنانکه سبب بر مسبب مقدم است. اگر فردی امامت اهل بیت علیهم السلام را نپذیرد، بی درنگ برای خود امام دیگری برمیگزیند که این رفتار نتیجه ای جز تفرقه در پی ندارد»

حضرت زهرا علیها السلام دو صفت مهم را در کنار هم ذکر میکنند که یکی مکمل دیگری است. امامت پیش از طاعت گفته شده زیرا جایگاهش مقدم بر طاعت بوده و طاعت فرع آن است. انسان در طول زندگی، خود را ملزم به اطاعت از افراد بسیاری همچون مدیر و کارفرما می داند، بدون آنکه آنان را به امامت از جانب خدا پذیرفته باشد و گاهی مریدان نافرمان، فردی را به امامت قبول دارند اما از او اطاعت نمی کنند. بین این دو بنابر فرموده ایت الله سید محمد شیرازی، نسبت، عموم خصوص من وجه است که شیعیان سزاوار است خاندان نبوت را امام خود بدانند و هم از ایشان اطاعت نمایند زیرا اطاعت تنها آنها را از تفرقه ایمن نمی سازد زیرا فرمانبرداری جلو اختلافات عملی را می گیرد یعنی همه شیعیان در کردار مانند هم عمل می کنند اما تفرقه ممکن است در عقاید و اندیشه بروز کند که این نوع اختلاف پادزهری جز تسلیم امر امامت انها شدن ندارد. چرا که ادمیان در مرحله اطاعت، گاه از روی اضطرار و اجبار بر حکمی گردن می نهند که نهانشان بر انجام ان راضی نیست، اما اگر به امامت خاندان نبوت معتقد باشند جانهای انها بر حق و راستی متحد و هم رنگ می گردد.

ایشان در ادامه مینویسد: اطاعت، تنها ایمنی بخش از تفرقه رفتاری است؛ اما امامت، سد مستحکمی است که تفرقه درونی و عقایدی انسانها را محو می کند؛ زیرا همانطور که خدای سبحان فرعون را توصیف می نماید امامان باطل برای دوام سلطه خود بنابر ضرب المثل معروف تفرقه بینداز و حکومت کن عمل نموده، مردم را به جان هم می اندازند و بینشان تفرقه ایجاد می کنند تا بر انها حکم رانند: (إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ؛ فرعون در زمین برتری جویی کرد ، و اهل آن را به گروه های مختلفی تقسیم نمود گروهی را به ضعف و ناتوانی می کشاند[17]). اما رهبران آسمانی فرصت رشد و بالندگی را برای همه به طور یکسان فراهم می کنند و حق هیچ کس در گستره فرمانشان پایمال نمی شود. در چنین خاستگاهی است که دلهای مردم به هم گره می­خورد، همگی در دژ یکتاپرستی گرد هم می ایند و روح تعاون، ایمان و اخوت ظاهر می گردد.


([1]) المؤمنون: 51 ـ 53

([2]) النساء: 65.

[3] . آل عمران: 85.

([4]) المائدة: 44.

([5]) النساء: 65.

([6]) تحف العقول عن آل الرسول (صلى الله عليه وآله وسلم): ص426.

[7] . روض الجنان (ط ق): ص363، بحار الأنوار: ج85 ص15.

[8] . الكافي (ط – الحديث): ج15 ص159.

([9] )  وصف عنواني وصفي است كه ارتباط ماهوی با ماهيت موصوف داشته باشد.

([10] ) الكافي: (ط – الإسلامية) ج5 ص279

([11]) استیون ویلیام هاوکینگ (به انگلیسی: Stephen William Hawking) (زادهٔ ۸ ژانویهٔ ۱۹۴۲) فیزیکدان نظری، کیهان‌شناس و نویسندهٔ بریتانیایی و مدیر تحقیقات مرکز کیهان‌شناسی نظری در دانشگاه کمبریج است که آثار علمی‌ او سابقه‌ای بیش از چهل سال دارد.

([12])لقمان: 22.

([13])طه: 111.

([14]) این نماینده صالح عاشور نام دارد. (مترجم)

([15]) زیرا جمعیت شیعیان ثلث سکنه ان کشور است نه یک سوم تعداد اهل سنت.

([16]) الجن: 16.

[17] . القصص: 4.

([18]) تحف العقول عن آل الرسول (صلى الله عليه وآله وسلم): ص458-459.

نظر شما