چکیده
هزاران کتاب و تحلیل در باب واقعه عاشورا در طی قرون نوشته شده است و به دنبال تحلیلی مبتنی بر این حادثه برآمده است. در این میان، رویکردهایی مبنای این قیام را کسب حکومت معرفی کرده اند و با استدلالهای به زعم خویش عقلانی سعی نمودهاند با رد علم امام علیه السّلام بر این تصویر دامن زنند، برخی دیگر انقلاب سیاسی در مقابل استبداد مطلق حاکم را علت واقعه دانستهاند و عدهای نیز سویهای صرفا واکنشی یا انفعالی را برای این واقعه در نظر گرفتهاند.این پژوهش با تحلیل موضوعی روایات و نقد نظریههای فوق الذکر، به کلام معصومین علیهم السلام و روند و سیاق آن در طول زمان پرداخته است و تفسیری دیگر را بر این مبنا ارائه نموده است.
مقدمه
در میانه آتش و خون در منطقه امسال بار دیگر دهها میلیون نفر در ناامنترین منطقه جهان به سوی کربلا حرکت میکنند. حرکتی بی نظیر در تاریخ جهان و شیعه که اکنون به یک رسانه زنده و پویا تبدیل شده است و نام امام حسین علیه السّلام را به صورت روزافزون در افکار جهانیان زنده مینماید. زیبایی این حرکت اما آنطور که باید و شاید رسانهای نمی شود و چه ایراد به دیگران که حرمت امام و امامزاده را متولیان آن متاسفانه به درستی نگه نمیدارند.
اگر بدانیم که این اخبار و اطلاعاتی که در اختیار داریم حاصل چه زحمات بی بدیلی در تاریخ تشیّع و محصول فعالیت چه پاکانی است و در چه دوران سیاه اختناق و خفقان آوری این مصائب تحمل شدهاست تا ما وارثان نام و یاد امام حسین علیه السّلام و یاران باوفایش باشیم، هر آینه دست تأسّف بر دست زده و آه خجلت برکشیده و بر بیکفایتی و بی اقدامی خویش نیز فریاد سر خواهیم داد!
اما چه کنیم که در این فرصت استثنایی امروز، که در هیچ برههای از تاریخ برای تشیّع وجود نداشته است، نغمهای هماهنگ با آهنگ حرکت علوی سر دهیم. امروز که پول و حکومت و رسانه در اختیار ماست؛ دیگر چه عذری برای بی عملی خویش داریم؟ باز میخواهیم نادانی و ضعف خود را به گردن دیگران بیاندازیم و بی رسانه بودنمان؟
اکنون دیگر بایست هر شیعه یک رسانه باشد و فهم صحیحی از کربلا و عاشورا داشته باشد. باب شعور را باید در برابر باب بی شعوری گشود!
نغمه احیای شعائر یک نغمه احساسی نیست. مقدمهای حیاتی برای معرفی معالم دینمان به جهانیان است. همانگونه که شعائر به معنای معالم و نشانه های حدود الهی و دین خداست: «وحملوا الشعائر علی المعالم أی معالم حدود الله»
هدف حرکت امام حسین علیه السّلام و نقد و بررسی چند تلقی از آن
ایضا در راه هدف حیاتی حضرت اباعبدالله علیه السّلام که همان بیرون آوردن جهانیان از حیرت و ضلالت محض به سوی نور و شناخت نمادهای دین و ایمان و امامان خدا بر زمین است کما اینکه در همین زیارت اربعین حضرت میخوانیم که: « و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله» که اگر از یک سو باب اصلاح در امت جدّشان را هدف خروج از مدینه اعلام مینمایند امام معصوم علیه السلام بذل خون مطهرشان را جهت بیرون آمدن جهانیان و تمام بندگان خدا از جهالت و حیرت گمراهی عنوان می نمایند.
جالب است که آنچه در کلام امیرالمومنین علیه السلام در زمان حکومتشان میخوانیم از حیث الفاظ و عبارات مشابه با کلامی است که حضرت اباعبدالله علیه السلام در زمانی که حکومت در دست آل امیه است بیان نمودهاند و در هر دو عبارت دقیقا بی رغبتی به حکومت موج میزند؛ امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: «اللهم إنک تعلم أَنه لم یکن الذى کان منّا منافسهً فى سلطان ولا التماسِ شىء من فضول الحُطام، ولکن لِنَرُّدَ المعالمَ من دینک، ونُظهِرَ الاصلاح فى بلادک، فیأمَنَ المظلومون من عبادک، وتُقامَ المعطلهُ من حدودک» «بار خدایا، تو مى دانى که آن چه ما به دنبال آن هستیم به خاطر علاقه به سلطنت یا چنگ افکندن به چیزى از حطام دنیا نیست، بلکه بدان جهت است که نشانه های دین تو را به جامعه بازگردانیم و اصلاح را در شهرهاى تو آشکار سازیم، تا بندگان ستم دیده تو امنیت یابند و حدود اجرا نشده تو به اجرا درآید.»
امام حسین (علیه السّلام) نیز فرمودند: اللّهم إنّک تعلم أنّه لم یکن ما کان منّا تنافساً فی سلطان، ولا ملتماساً من فضول الحطام ولکن لنُرِىَ المعالم من دینک ونظهر الإصلاح فی بلادک، ویأمن المظلومون من عبادک ویعمل بفرائضک وسننک وأحکامک. «خداوندا تو میدانی که آنچه (در اعتراض به ظلم و فساد و منکر) از جانب ما صورت گرفت، نه در طمع سلطنت و جاه بود نه در طلب ازدیاد ثروت و مال، و لکن ما میخواهیم نشانههای دینت را ارائه کنیم. شهرهای تو را اصلاح کنیم، بندگان مظلوم تو احساس امنیّت کنند، و به فرائض، سنن و احکام تو عمل نمایند.»
چند نتیجه از قیاس و سیاق دو روایت فوق الذکر به دست می آید:
1. روایتی از تاریخ که تک بعدی نگری در آن موج میزند و هدف از حرکت سیدالشهدا سلام الله علیه را کسب حکومت معرفی میکند؛ امری باطل است.
2. در فاصله شهادت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تا به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین امام علی علیه السّلام بسیاری از معالم دین (معالم جمع مَعْلَم یعنی نشانهها و علامتهایی که در بیابان یا در راهها برای راهنمایی نصب میکنند، آنچه بدان وسیله می توان راه را از بیراهه تشخیص داد.) جابجا شدند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) «بازگرداندن» این معالم به جای خویش را هدف مهمی برای خود به حساب میآورند.
عبارات امام حسین علیه السّلام همان عبارت پدر ارجمندشان است، با این تفاوت که ایشان میخواهد معالم دین را به مردم «بنمایاند». شاید بتوان به زبان امروزی حرکت ایشان را یک انقلاب رسانهای جهت بیرون آوردن دفاین عقول (که هدف بعثت خاتم النبیین و انبیای پیشین خوانده شده است.) تمام بشریّت و آگاهی بخشی بدانها در طول تاریخ جهان دانست و نه یک قیام، نبرد یا حتی انقلابی برای کسب قدرت سیاسی. کما اینکه با توجه به بیان زیارت اربعین و کلام ایشان در روایت فوق، خروج مردم از جهالت و دست یافتن به معیاری برای تمییز حق از باطل و درآمدن از حیرت ضلالت، علّت بذل خون مبارک ایشان عنوان شده است. گرچه حضرت در زمان ایراد این خطبه در موقعیت حاکمیت دنیوی نیستند که امکانات بازگرداندن نشانههای منحرف شده به جای خود را داشته باشند، و حد انحراف در زمان بنی امیه و بخصوص با خلافت یزید آنقدر اوج گرفته است که جای ارزش و غیر ارزش به کل عوض شده است و هر عمل زشت حاکمان صواب، و مخالفت با زشتیها و کفرورزی های ایشان خلاف و کفرآمیز دانسته میشود و اگر در زمانی مردم به انقلاب علیه یک حاکم اموی ظاهرالصلاح چون عثمان دست زده بودند امروز حاکمیت مطلق یزید کفرگو و میمون باز تحت نام خلیفه و امام المسلمین حتی باعث کوچکترین تکان عاطفی جامعه نیز نشده و امری کاملا منطبق با سنّت نبوی دانسته میشده است و نقض پیمان صلح و غیر شرعی و غیرقانونی بودن بیعت با یزید نه تنها مورد طعن و رد واقع نمیشود بلکه با منتقدان آن رفتاری مشابه با قیام مسلحانه و حتی نفس عدم بیعت با وی، خروج بر خلیفه پیامبر خوانده شده و چنان جوی ایجاد گردیده که به قول شاعر: گر خود همه عیبها بدین بنده در است هر عیب که سلطان بپسندد هنرست
3. در هر دو کلام سخن از تغییرات جزئی و پیش پاافتاده نیست، بحث از انحراف اساسی آن هم در راهنماهاست، یعنی آثاری که با آنها مردم هدایت می شدند. سنّت به بدعت، هدایت به ضلالت و بر عکس تبدیل شده بود بنابراین بنا بر نص صریح امام هادی علیه السّلام در زیارت جامعه کبیره زمانی که «معالم هدایت» به «علائم ضلالت» تبدیل شود، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي بِمُوَالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا (زیارت جامعه کبیره) «پدر و مادر و جانم فداى شما، خدا در پرتو دوستى شما، نشانهها و تابلوهای هدایت بخش دينمان را به ما آموخت، و از دنيايمان آنچه كه فاسد شده بود، اصلاح نمود.» ائمه اهل بیت علیهم السلام به عنوان آموزگار این معالم، بازگردان معالم دین به جای خود یا حداقل نشان دادن معالم دین به مردم و هشدار نسبت به نشانه های ضلالت را وظیفه خود میدانند و همین زمینههای اصلاح مفاسد جامعه را ایجاد میکند؛ پس در جامعهای که به نام اسلام، فساد به درجهای از خود رسیده که همچو یزیدی خلافت مییابد و باطل به مثابهء حق خود را به نمایش در آورده، امام علیه السلام که نه فقط زمان خویش بلکه آیندهای که مردمان یا الگوی خویش را از این نمادهای باطل خواهد گرفت یا اسلام را به نام این اباطیل خواهند شناخت و از آن روی گردان بلکه مخالف خواهند شد را به عینه میبیند؛ به منظور اصلاح در امّت جدّشان و بلکه هدایت جهانیان، انقلابی رسانهای به طول تمام تاریخ را آغاز مینماید ولو جهت عدم دفن حقیقت، شهادت وعده شده خداوند و هتک و اسارت خاندان رسالت نیاز باشد و خداوند چنین مقدر نماید و دوست داشته باشد که همچون اویی را چنین ببیند.
4. وقتی روایات متعدد از گفت و گوی اشخاص مختلف و حتی عادی با امام حسین علیه السلام مبنی بر هشدار نسبت به سرنوشت این حرکت را میخوانیم ولو علم غیب امام را نپذیریم از سخنان افرادی که ناآگاهی از سرنوشت شهادت و انقلاب برای کسب حکومت را هدف عنوان مینمایند، بوی توهین نسبت به ساحت یک فرد عادی را نیز میشنویم چه برسد به ساحت امام معصوم! اینان که قیام امام علیه السّلام را در طلب منصب دنیوی یا در نهایت کسب حکومت دنیوی برای هدایت در مسیر اخروی میدانند؛ غیرمستقیم حضرت را به عدم شناخت اجتماع آن عصر و زمان در حد یک فرد عادی متّهم کرده و جلوه حرکت ایشان را منحصر به یک مقطع خاص و تراژدیای حاصل از دو گروه طالب دنیا معرفی مینمایند؛ اما این کجا و آن کجا!
اینان حرکت امام را قیامی منحصر تا روز عاشورا میدانند که سرکوب شد و وقایع پس از آن که حتی به منجر به برانگیخته شدن صدای سرزنش و حیرت یهود و نصاری و سفیران سایر کشورها نسبت به این اقدام در فضای جهنّمی شام شد و انقلاب آگاهی بخشی که کار را از سبّ اهل بیت علیهم السّلام در بسیاری بلاد به سب دشمنان ایشان کشانیده است نمیبینند. شاید از همین روست که یزید را یزید دیروز معرفی نموده و در صددند یزیدهای متعدد دیگری بسازند.
اینان پروژه حریف برای حذف همیشهگی صدای اهل بیت علیهم السّلام و قلب و در نهایت نابودی و دفن نام خاندان عصمت علیهم السّلام که از سقیفه بروز و ظهور یافت و قرار بود در کربلا به اتمام برسد را نادیده میانگارند. (حرکت ابوسفیان برای تحریک امیرالمومنین علیه السّلام برای شمشیر کشیدن ضد خلیفه اول با بیان اینکه لشکر ما آماده حمایت از قیام توست تا بهانه بدست عوامل پشت پرده سقیفه داده شود تا کار آیین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پایان یابد نشانگر اینست که حذف معالم دین برای دفن همیشهگی دین خدا نقشهای دراز مدت است تا راه امپراطوری بنی امیه فراهم شود و پاسخ هوشمندانه حضرت به وی بیانگر خواندن دست این جریان از ابتدا توسط خاندان رسالت میکند گرچه کار به تحمل مصائب و فجایعی چون شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت محسن علیه السلام منتهی گردد.)
و گرچه از سویی راه بر اکمال آگاهی به خاطر این جنایت بر مردمان تا روز ظهور منتقم و موعود بسته شد اما از سوی دیگر جرقهء بی بدیلِ بیرون آمدن از جهل، زده و ملاکِ منحصر به فردِ تمییز حق از باطل برای همیشه نمایان شده و کلید خروج از ضلالت به سوی هدایت در عصر سیاه تحجّر برای آیندگان نیز زده شد و به همین دلیل است که برخلاف غلط مشهور که کل یوم عاشورا و کل ارض را کربلا معرفی میکند، (بنا بر قول معصوم علیه السلام) هیچ روزی عاشورا و هیچ ارضی کربلا نمی شود.
5. از سوی دیگر به نظر میآید دیدگاهی که حرکت امام را کاملاً منفعلانه معرفی کرده و برای نقد «دیدگاه حکومت خواهانه یا انقلابی سیاسی جهت کسب قدرت از عاشورا»، کار را به جایی رساندهاند که وجه اعتراضی عاشورا کاملاً نادیده گرفته شود و گویی امام علیه السلام شخصی در حال سفر بوده و کسانی جلو راه او را گرفتند و آن شخص و افرادش را کشتند! نیز نسبت به تبعات کلماتشان کاملا آگاهی ندارند، از این بگذریم که از منظر عقلانی اینکه امام علیه السّلام را (نعوذ بالله) فردی منفعل که گفتار و کردارشان همیشه واکنشی است بپنداریم یعنی من با فلان شخص و ایده مخالفم، حالا به هرچه میرسم آن را جوری ببینم که مخالفتم را ابراز کنم. تکلیف واقع واقعه (آن چنان که بوده نه آن چنان که میخواهیم باشد) چه میشود؟ به هر سوی عدم بیعت امام یک واکنش فعال در برابر حکومت وقت است و چه نشانهای گویاتر از رفتن تا پای جان و اسارت خاندان.
از این دسته عدهای نیز امام را حاضر به بیعت معرفی میکنند و میگویند ولی چون ایشان را بین کشتهشدن و اسارت همراه با ذلّت مخیّر کردند، اوّلی را برگزیدند. این تفسیر نیز با جملات و اعمال نقل شده از امام علیه السلام نمیخواند. اوّلاً نامهی یزید به حاکم مدینه تأکید بر گرفتن بیعت دارد و ثانیاً با توجّه به تهدید جانی ایشان در مدینه، امام میتوانستند همان را بهانهای برای این «بیعت اجباری» ادّعایی کنند و کار را همانجا فیصله دهند امّا با جوانان بنیهاشم به عمارت حاکم رفتند و تهدید وی را با تهدید پاسخ گفتند و در هیچ یک از مذاکرات ایشان با عمرسعد نیز چنین چیزی دیده نشده است بلکه رفتن به مکانی حتی در بیابانها را پیشنهاد فرمودند، اما بیعت با وی را هرگز. چه آنکه رذایل یزید بیش از گناهان شخصی و حتّی نوع به حکومت رسیدن و جز آن بود؛ وی در اشعارش اصل دین و وحی را تمسخر میکرد و تصوّر هرگونه همراهی با چنین شخصی از سوی امام حتّی بر اساس تقیّه نیز بسیار بعید است. بنابراین فروکاهیدن امر به «نبود امکان نقد در جامعه» یا «نوع حکومتداری» نیز نوعی تک بعدی نگری سیاسی است و صریحترین پاسخ به این افراد نیز کلام خود حضرت است که خطاب به والی مدینه فرمودند: «و مثلی لا یبایع مثله» یعنی که مانند من هرگز با مثل او بیعت نمی کند.
و همچنین در ابتدای کارزار فرمودند: «الا و انّ الدّعى بن الدّعى قد ركزنى بين اثنتين بين السّلة و الذّلة هيهات من الذّله يأبى اللَّه ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حميّة و نفوس ابيّه من ان نؤثر طاعة اللّئام على مصارع الكرام»
بدانيد كه اين فرومايه و فرزند فرومايه، اينك مرا ميان دو راه و دو انتخاب قرار داده است: بر سر دو راهى ذلّت پذيرى و تسليم خفّتبار در برابر فرومايگان و بيدادگران حاكم، و مرگ پرافتخار و با عزّت و سرفرازى. و چقدر دور است از ما كه ذلّت و خوارى را برگزينيم. خدا و پيامبر او و ايمان آوردگان و دامانهاى مادران پاك و طاهر و رگ و ريشههاى پاكيزه و مغزهاى غيرتمند و جانهاى ستم ستيز و با شرافت، نمىپذيرند كه ما فرمانبردارى فرومايگان و استبدادگران پست و رذالت پيشه را بر شهادتگاه رادمردان و آزادمنشان مقدّم بداريم.
جمع بندی و نتیجه گیری
طبق بسیاری از روایات حرکت حضرت سید الشهداء علیه السلام یک علت باطنی دارد که بنا بر دستور خاص خدای متعال بوده است و حضرتشان برای وفا به پیمان الهی به این سفر اقدام نموده اند. همراه بردن بانوان و کودکان در این سفر، قرینهء مناسبی است برای فهم و درک این «دستور خاص» و علت باطنی. لذا آن هنگام که محمد بن حنفیه از علّت خروج می پرسد. امام می فرماید: «أتانی رسول الله.. فقال: یا حسین اخرج الی العراق فإن الله قد شاء أن یراک قتیلا» رسول خدا به نزد من آمد و فرمود: ... ای حسین! به سمت عراق خارج شو زیرا خدا می خواهد تو را کشته شده ببیند.
آنگاه محمد بن حنفیه عرض می کند: فما معنی حملک هؤلاء النساء معک و أنت تخرج علی مثل هذا الحال؟ فقال علیه السلام: إن الله قد شاء ان یراهنّ سبایا
پس حال که چنین است؛ چرا بانوان را به همراه می برید؟ فرمودند: بی تردید خدا خواسته که ایشان را اسیر ببیند.
اما علّت ظاهری بلکه علل ظاهری خروج حضرت از مدینه و سفر به مکه و از آنجا به عراق نیز موجود بوده است و یکی از مهم ترین آن، رسوا سازی فردی خبیث و پست که به عنوان خلیفه از بستر تمهید سقیفه برخاسته و اینک بر خلاف سالهای پیشین و غاصبین قبلی در چنین جایگاهی به هر فسق و خباثتی دست می زند. امام در صدد است تا با شهادت خویش به عینه و در عمل نشان دهد اسلامی موجود است که ستیزه جویانه تر و درنده خوتر از هر کفر، ظلمی خواهد آفرید که تمامی ظلم ها و مصائب مقابل آن اندک خواهد بود. چنانکه روایت است:
يُصَابُ بِمُصِيبَةٍ تَصْغُرُ عِنْدَهَا الْمَصَائِب (امام حسین علیه السلام) به مصیبتی مبتلا خواهد شد که کل مصائب در برابر آن کوچک است.
آن هم از سوی مذهبی که پیروان آن، مسلمان! اند اما قتل امام و سبب سعادت خویش، را به دستور یزید همو که سبب شقاوتشان، واجب و فریضه می دانند و بدان قصد تقرب می کنند! ـ پس معلوم می شود که من حیث اساس توحید آنان نیز خراب است. ـ عجیب آن است که این امام فرزند پیامبرشان هم هست و مهمان عده ای کثیر از ایشان. عجیب تر آن است که او را از آبی محروم می کنند که امام تا چندی پیش با دست خویش بدانها می نوشاند آن موقع که لشکر حر با عطش شدید به کربلا وارد شدند. آبی که به فرمایش اصحاب حضرت، بر کلاب و خنازیر اسود، هم آزاد است. و اعجب از همه آن است که به طفل شیرخواری که در قاموس هیچ مذهب و لا مذهبی گناهی ندارد از قطره آبی مضایقه می کنند و شگرف تر از همه که او را بی رحمانه در دستان پدر، ذبح می نمایند. اینها و غیر از این، همه باید به تصویر کشیده شود تا این دژخیمان ظلم و این کینه مندرسی که از همان بدر و اُحد شکل گرفته و در سقیفه به صورت برنامه ریزی دقیق حکومتی سازماندهی شده و نام اسلام بر خود نهاده اینگونه رسوا شود.
آری ثمره اسلامی که از موالیان و معالم دین فاصله بگیرد، به مصرع و مقتل بردن اسلام خواهد برد: ....لَقَدْ صُرِعَ بِمَصْرَعِكَ الْإِسْلَامُ وَ تَعَطَّلَتِ الْحُدُودُ وَ الْأَحْكَامُ وَ أَظْلَمَتِ الْأَيَّامُ ... کشته شد با کشته شدنِ تو اسلام و حدود الهی و احکام تعطیل شد و روزها تیره گشت.
و عاشورا یعنی بطلانِ مذهبی سامری ساخته، ـ که از درون دین، در صدد تخریب دین است مذهبی که هزاران مرتبه پست تر و سبع تر از هر کفر و الحاد عمل می کند؛ـ آن هم با تحمل آن حد از مظلومیت. از همین روست که در روایات اهل بیت علیهم السلام با عبارات عجیب و با تهدید و ترهیب به شناخت مظلومیت ایشان ترغیب شده است: مَنْ لَمْ يَعْرِفْ سُوءَ مَا أُوتِيَ إِلَيْنَا مِنْ ظُلْمِنَا وَ ذَهَابِ حَقِّنَا وَ مَا نُكِبْنَا بِهِ فَهُوَ شَرِيكُ مَنْ أَبَى إِلَيْنَا فِيمَا وَلَّيْنَاهُ؛ هر کس آن بدی و ظلمی که به ما شد و حقی که از ما ربوده شد نشناسد با کسی که آن ظلم ها را در حق ما نمود؛ شریک خواهد بود.
و ما در این بین، وظیفه ای بس ثقیل و عظیم داریم. اینکه این مظلومیت عظیم را خالی از هر گونه تفسیربرأی، خالصانه و بی شائبه با استفاده از هر رسانه ای و به هر طریق بیان کنیم و فریاد و خروش فغان سر دهیم در مصیبتی که: مَا أَعْظَمَهَا وَ أَوْجَعَهَا وَ أَفْجَعَهَا وَ أَكَظَّهَا وَ أَفْظَعَهَا وَ أَمَرَّهَا وَ أَفْدَحَهَا فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُ فِيمَا أَصَابَنَا وَ مَا بَلَغَ بِنَا فَإِنَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ
چقدر بزرگ، دردناك، سوزاننده، پر رنج، ناگوار، تلخ و جانسوز بود، همه اين مصائب و ناگواريها را به حساب خدا مىگذاريم، كه او شكست ناپذير و صاحب انتقام است.
فهرست منابع
1. ابن بابويه، محمد بن على(شیخ صدوق)، الأمالي للصدوق، تهران: كتابچى، چاپ: 1376 ش، نوبت چاپ: ششم.
2. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، قم: جامعه مدرسين، 1404 / 1363 ق.
3. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ناشر: جهان، مكان چاپ: تهران، سال چاپ: 1348 ش.
4. بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله، عوالم العلوم و المعارف والأحوال، تعداد جلد: 2، ناشر: مؤسسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف، ايران؛ قم، سال چاپ: 1382 ش، نوبت چاپ: دوم.
5. بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى، تهران، انتشارات اسلامي، ، نوبت چاپ: دوم، 1375 ش
6. شريف الرضي، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، قم، نشر هجرت، 1414ق.
7. طريحى، فخر الدين، مجمع البحرين، تعداد جلد: 6، ناشر: مرتضوى، مكان چاپ: تهران، سال چاپ: 1416 ق، نوبت چاپ: سوم.
8. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، 10جلد، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1407ق.
9. ....................، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، بيروت، مؤسسة فقه الشيعة، 1411 ق.
10. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار ، تعداد جلد: 111، ناشر: دار إحياء التراث العربيمكان چاپ: بيروتسال چاپ: 1403 ق.
نویسنده: احمد سیاح، دانشجوی دکتری مدیریت رسانه ای دانشگاه تهران
منبع: دوفصلنامه علمی پژوهشی کلام کوثر، شماره ششم،6مهر 1395
نظر شما