twitter share facebook share ۱۳۹۵ مهر ۱۸ 677

حديث كساء از شعائر تشيع، اسلام و از شعائراللّه‏ است و البته بزرگ داشتن آن نشانه پاكيزگى و پيراستگى دل‏هاست، چنان كه خداى متعال مى ‏فرمايد: «وَ مَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»؛ «و هركس شعائر خدا را بزرگ دارد درحقيقت، آن [حاكى] از پاكى دل‏هاست».

حقيقت امر اين است كه افراد هرچه بيشتر در راه اهل‏بيت عليهم‏ السلام و احياى شعائر آنان زحمت بكشند و سختى‏ ها و تنگناهاى مالى، اجتماعى، عقيدتى، و سياسى را صبورتر برخود هموار كنند در آن دنيا شادمان‏تر و از نعمت‏هاى بى‏ نهايت الهى برخوردارتر خواهند بود. افزون بر اين، چنين افرادى مشمول فضل الهى خواهند بود

دو ركن حديث شريف كساء

عيد غدير و روز عاشورا كه از نظر زمانى با فاصله‏ اى اندك و در پى يكديگر مى‏ آيند، دو ركن حديث شريف كساء هستند؛ يكى روز شادمانى وعيد و ديگرى روز اندوه و سوگوارى كه پيروان و دوستداران اهل بيت عليهم‏ السلام اين دو مناسبت را به حسب حال و هوايش، بزرگ مى‏ دارند. در اين باره روايات متعددى از امامان معصوم عليهم ‏السلام وارد شده است، از جمله اميرالمؤمنين عليه‏ السلام مى‏ فرمايند: يفرحون لفرحنا، ويحزنون لحزننا؛ در شادى ما شادمانى مى‏ كنند و در سوگوارى‏ مان سوگوارند.

در اين روايت ترتُّب زمانى لحاظ شده است، بدين معنا كه شادى قبل از سوگوارى آمده، يعنى ابتدا غدير مطرح شده است، سپس عاشورا.

جايگاهى والا

روايتى مفصل در كامل الزيارات و ديگر منابع آمده است كه طى آن، امام صادق عليه‏ السلام به يكى از اصحاب خود، به نام «مسمع» فرمودند:... إنك من الذين يعدون من أهل الجزع لنا ومن الذين يفرحون لفرحنا، ويحزنون لحزننا؛ [اى مسمع،] تو از كسانى هستى كه در شمار اهل جزع و مويه‏ كنندگان بر ما هستند؛ همان‏هايى كه در شادى ما شادند و در سوگوارى ما اندوهگين.

راستى چه افتخار بزرگى است كه انسان از سوى امام معصوم، مصداق جمله فوق معرفى شود. آيا ممكن است به ما كه شيعه و از نياكانى شيعى هستيم و در خاندانى شيعى پرورش يافته ‏ايم، بگويند: «تو از ما هستى».

بله، چنين امرى ممكن است، اما بايد كوشيد و كوشش امروز ما اين است كه غدير و عاشورا را زنده و زنده ‏تر كرده، آن را به جهانيان معرفى كنيم. بسيارى از جمعيت شش ميلياردى جهان امروز، نام «غدير» را نشنيده ‏اند و آنان كه نام اين روز الهى را شنيده ‏اند، تحت تأثير وسوسه‏ هاى شيطانى مغرضان و بدون اين‏كه آن را بشناسند، با آن ضديت و دشمنى دارند. بنابراين بايد در راه بيدار كردن مردم دنيا بكوشيم. روشن باشد كه دشمنان غدير كه در گوشه و كنار كشورهاى: پاكستان، افغانستان، عراق و ديگر جاها پراكنده هستند در اقليت قرار دارند كه اميد مى‏ رود به بركت اهل بيت عليهم‏ السلام اين دشمنى‏ ها و ضديت‏ها نيز به پايان برسد، ان شاء اللّه‏.

از ديگر سو، روزگار ما به سختى سابق نيست، چرا كه در روزگاران گذشته نام بردن از غدير، حتى ممكن بود به قيمت جان انسان تمام شود. پس، حال كه زمينه فراهم است، بايد براى دو ركن «حديث كساء»، يعنى «غدير» و «عاشورا» فعاليت كرد و زحمت كشيد؛ دو ركنى كه پيشينيان ما براى حفظ و دفاع از آن شكنجه شدند، به زندان رفتند و خون‏هاى فراوان دادند و به بركت آن همه فداكارى امروزه مى‏ توانيم آزاد و بدون هراس، از غدير و عاشورا سخن بگوييم.

نگاهى به تاريخ

كندوكاوى در تاريخ به ما نشان مى‏ دهد كه غدير و عاشورا با پشت سرگذاشتن عقبه‏ ها و تنگناهاى بى‏ شمارِ سخت و فراوانى به دست ما رسيده است. در تاريخ آمده است كه معاويه در يك جريان سى هزار شيعه را كشت. راستى در آن روزگار شمار شيعيان چقدر بوده است و كسانى كه در آن جريان به فرمان معاويه كشته شدند، چند درصد كل شيعيان را تشكيل مى ‏دادند؟ و اصولاً چرا معاويه آنان را كشت؟ بى ‏ترديد آنان در پى آن بودند تا واقعه غدير را زنده نگاه دارند و كسانى كه پس از آن دوره به دست حاكمان ستمگر و سركش به شهادت رسيدند، براى حفظ غدير و عاشورا مى‏ كوشيدند.

شكنجه‏ هاى جانكاه

إبن أبى عمير از اصحاب امام كاظم عليه ‏السلام بوده، و خدمت امام صادق عليه‏ السلام و امام رضا عليه‏ السلام نيز رسيده بود. او را هفده سال زندانى كردند، چرا كه از مدافعان و مروّجان سرسخت وپرتلاش غدير و عاشورا بود و در راه زنده نگاه داشتن آن درتكاپو بود. بستگان و خانواده ‏اش از او قطع اميد كرده بودند، چون از حال وى كاملاً بى‏ خبر بودند.

به گواهى تاريخ، سِندى بن شاهك در مقابل ديدگان هارون، ابن ابى عمير را شكنجه مى‏ كرد. شايان توجه است كه به ياد ندارم در جايى از منابع تاريخى ديده باشم هارون ناظر شكنجه شدن كسى باشد. اين طاغوتيان ستمگر در شكنجه كسى حاضر نمى‏ شدند و اگر مى‏ خواستند بر چنين كارى نظارت كنند، در جايى مخفى شده، امور را زير نظر مى‏ گرفتند، مبادا كه حضورشان در محل شكنجه و ديدن آن، زبان به زبان بگردد و ماهيت‏شان آشكار شود. بدين ترتيب خود را از اين امور بى ‏اطلاع و پيراسته وانمود مى‏ كردند و اگر هم روزى راز آنان مبنى بر حضور در وقت شكنجه برملا مى‏ شد، منكر مى‏ شدند.به هر حال درباره ابن ‏ابى‏ عمير نوشته‏ اند كه سِندى بن شاهك او را در برابر ديدگان هارون 120 ضربه «خشبه» زد.

شايان توجه است كه هارون چهار نوع زدن داشت كه در حق شيعيان روا داشته مى ‏شد: صفع (سيلى زدن)، تازيانه، چوب و خشبه بود. خشبه به چوبى گفته مى‏شد كه مسطح و پهن بود و دسته داشت و شايد طول آن به 50 ـ 60 سانتىیمتر مى‏ رسيد. سطح اين ابزار شكنجه چوبى پر از ميخ بود كه از يك سطح در آن كوفته شده، از سطح ديگر آن درآمده بود و به برس امروزى مى‏ ماند. هارون از اِعمال تمام آن شكنجه ‏ها فقط يك چيز را دنبال مى‏ كرد و آن اين‏كه ابن ابى‏ عمير، اصحاب خاص امام كاظم عليه ‏السلام را هرچند نفر كه هستند معرفى كند.

چنان كه خود ابن ابى عمير پس از آزاد شدنش مى‏ گويد، خيلى‏ ها زير اين نوع شكنجه جان سپردند، اما وى از آن جهت كه اجلش نرسيده بود، نجات يافت. او مى‏ گويد: «يكى از روزهايى كه زير شكنجه بودم، بى‏ طاقت شدم و با خود انديشيدم كه اصحاب خاص امام عليه‏ السلام را نام ببرم يا نه، اما منصرف شدم، چون مى ‏دانستم در صورتى كه هر يك را نام ببرم، به سرنوشت من دچار شده، همين شكنجه را خواهد ديد، اما همچنان دغدغه بى‏ طاقتى ام را داشتم. در همان هنگام «محمد بن مسلم» را ـ كه سال‏ها پيش از دنيا رفته بود ـ در عالم بيدارى پيش روى خود ديدم كه به من مى‏ گفت: «اذكر وقوفك بين يدي اللّه‏؛ به ياد بياور هنگامى را كه در محضر خدا خواهى ايستاد».

پس از اين سخن ديگر او را نديدم، لذا با خود عهد كردم كه به هيچ وجه لب به اعتراف نگشايم».

ابن ابى عمير و هزاران همانند او براى حفظ غدير و عاشورا و رساندن آن به اين نسل و نسل‏هاى بعدى اين گونه جانانه ايستادند و تمام ستم‏ها و شكنجه‏ ها را به جان خريدند. حال كه امروز ما آزادانه از دو عنصر اساسى «حديث كساء»، يعنى غدير و عاشورا سخن مى‏گوييم و مراسم مرتبط با آن دو را برگزار مى‏ كنيم، سزاوار است خدمات و فداكارى گذشتگان را پاس بداريم و در اين راه از هزينه كردن پول، تشويق ديگران و تحمل سختى ‏ها دريغ نكنيم. بى‏ ترديد اگر در اين راه بكوشيم، پاداش سنگين آن را خواهيم گرفت.

به خود آييم

مسلّم اين‏كه همه ساله در اين كره خاكى ميلياردها براى حضرت سيدالشهدا عليه‏ السلام هزينه مى‏ شود و البته آن حضرت به اين خرج يا مقدارى لبنيات و ميوه‏ جات نياز ندارند، اما آنچه ترديدپذير نيست آن‏كه حضرت، آقا و بزرگوارند. و هيچ محبتى را بى‏ پاسخ نمى‏ گذارند، حال كه اين خوان نعمت و رستگارى گسترده است، ما نيز به سهم و در حد توان خود در گسترده نگاه داشتن و تقويت آن شريك باشيم و درصدى از درآمد خود را تقديم امام حسين عليه‏ السلام كنيم. مبادا روح دنياپرستى بر ما غالب شود، كه در آن صورت آخرت را فدای لذت های زودگذر دنیا نموده ایم و حاصلی جز پشیمانی و حسرت نخواهیم داشت .

متأسفانه برخى گرفتار دنيا و آرايه‏ هاى آن شده‏ اند. روزی به شخصى ثروتمند و صاحب زمين‏هاى متعدد، خانه و باغ پيشنهاد دادم قدرى از مال خود را به امام حسين عليه‏ السلام اختصاص دهد، او پرسشگرانه پرسيد: يعنى زمين خود را بفروشم!

پاسخ اين آقا و امثال او اين است: چرا نه؟! كدام خريدار و پاداش‏ دهنده از امام حسين عليه‏ السلام و اميرالمؤمنين عليه ‏السلام بهتر است!؟ اين بزرگواران عنايت مى‏ كنند و لطف دارند. پر واضح است، اگر طرف معامله انسان، اين بزرگواران باشند، داد و ستد تماما سود و بركت خواهد بود. همگى‏ مان از پير و جوان، زن و مرد، عالم و عامى، ثروتمند و مستمند، مانند آن پيرزن، با اميرالمؤمنين عليه‏ السلام با سيدالشهدا عليه‏ السلام معامله كنيم.

هشدار!

مبادا كسى در اين مسير و بر ضد دستگاه اهل بيت عليهم‏ السلام به ويژه موضوع غدير و عاشورا كارشكنى كند و اقدام خود را خيرانديشى بپندارد و مبادا كسى را در پيمودن اين راه سرد كند. بانوان و آقايان و همه و همه موظفند نزديكان و بستگان خود را در پيمودن اين راه و پاى بندى به آن تشويق كنند.
خداى ناكرده فضايى به وجود نيايد كه به خرده حساب‏هاى شخصى پرداخته شود. همگى بايد يكديگر را به اين سو، جهت دهيم كه قصه غدير و عاشورا و دستگاه حضرت امام حسين عليه‏ السلام به ميدان ستيز و تصفيه حساب‏هاى فردى تبديل نشود، بلكه بايد همه تلاش‏ها براى خوب شناختن و بهتر معرفى كردن غدير و عاشورا باشد.

اگر فردى در معامله‏ اى زيان ببيند شب را تا به صبح بيدار مى‏ ماند و يك دم فارغ از اندوه نيست. گاهى نيز تحت تأثير فشار روحىِ ناشى از زيان مالى، انگشت حسرت به دندان گرفته، مى‏ گزد، اما نه آن‏قدر كه انگشت خود را زخم و خونين كند. حال اگر روز قيامت كه يكى از نام‏هايش چنان كه در قرآن كريم آمده «يوم الحسرة» است، فرا برسد زيان ديدگان در آن روز چه خواهند كرد؟

مرحوم علامه مجلسى ـ رضوان اللّه‏ عليه ـ روايتى نقل مى‏ كند كه مى ‏فرمايد: «در آن روز افرادى كه زيان ديده و آخرت خويش را از دست داده ‏اند، انگشت حسرت به دندان گرفته، چنان مى‏ فشرند كه بندبند انگشتان خويش را قطع مى‏ كنند و همچنان بندهاى بالاتر انگشتان و سرانجام مچ دست خود را از سر حسرت به دندان گرفته، قطع مى‏ كنند».

*برگرفته از کتاب غدیر و عاشورا نوشته آیت الله العظمی سید صادق شیرازی

نظر شما