twitter share facebook share ۱۳۹۶ آذر ۲۶ 2649

واژه مسکین از سکن مى­ آید که نقطه­ مقابل تحرّک است. مسکین به کسى مى گویند که از حرکت افتاده است؛ حال یا به خاطر ضعف بدن یا به خاطر نداشتن مال یا به خاطر مریضى. به همین خاطر است که مى گویند مسکین بدتر از فقیر است چون فقیر مى تواند تحرّک داشته باشد و پولى براى خود دست و پا کند ولى مسکین از تحرّک افتاده است. علامه طباطبایی میان مسکین و فقیر چنین فرق می­گذارد: مسکین تنها ندار را نمی­گویند، بلکه به کسی می­گویند که علاوه بر آن دچار خواری و ذلت هم باشد، یعنی فقرش به حدی برسد که مثلا مجبور شده از آبروی خود مایه گذاشته، دست احتیاج نزد دیگران دراز کند. شاید مرحوم علامه طباطبایی این فرق را از روایتی از امام صادق(ع) گرفته باشد: امام صادق فرمود: فقیر کسی است که سؤال نمی­کند. مسکین حالش از او سخت ­تر است و کسی است که از مردم تکدّی می­کند.

در قرآن کریم واژه فقر در برابر غناء بکار رفته است. «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیَاءُ». « إِنْ یَکُنْ غَنِیّاً أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا»؛ معنای غنیّ چنین آمده است: بی ­نیاز، پولدار، توانگر، ثروتمند، مالدار. در آیات راجع به مصرف صدقات، یکی از موارد مصرف را فقراء دانسته است: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا».

موضوعی که در این نوشتار نه چندان بلند، دنبال می‌شود، فقر از نگاه امام علی (ع) به ویژه در نهج البلاغه می باشد.

در یک نگاه کلی می­توان گفت که دغدغه مهم امام علی (ع) در دوران زمامداری­ اش کاهش رنج و مشکلات مردم و تحقق عدالت و توزیع درست ثروت بوده است. عدالتی که این امام همام بر آن پای می ­فشارد و عاملان خود را به آن دعوت می­کند، بیشتر عدالت اقتصادی و توزیع عادلانه ثروت و در نهایت نجات مردم از فقر و ناداری است. در خطبه سوم نهج البلاغه از اهداف عمده زمامداری رفع محرومیت از گرسنگان ذکر شده است: «و لولا حضور الحاضر وقیام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله على العلماء أن لا یقاروا على کظة ظالم ولا سغب مظلوم لألقیت حبلها على غاربها». اگر گرد آمدن یاران، حجت را بر من تمام نمی­کرد، و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمکاران و گرسنگی ستم کشان خاموشی نگزینند، افسارش را بر گردنش می افکندم.

امام (ع)، شومی و نکبت باری فقر را از مکتب پیامبر آموخته بود. او تعالیم رسول خدا را در این مورد نیک در ذهن داشت که می فرمود: «اللهم انی اعوذ بک من الکفر و الفقر. فقال رجل: ایعدلان؟ قال: نعم»؛ خدایا ازکفر و فقر به تو پناه میبرم. مردی پرسید این دو برابرند؟ حضرت فرمود: آری. و نیز پیامبر (ص) فرمود: «کاد الفقر ان یکون کفرا»، ناداری و تنگدستی سر آغاز کفر است. و یا فرمود: «الفقر اشد من القتل»، فقر از قتل سخت تر است. یا آن­جا که به والیان پس از خود اندرز می دهد، می­فرماید: «اذکر الله الوالی من بعدی ... و لم یفقرهم فیکفرهم؛کسانی که پس از من صاحب حکومت می­شوند، نباید مردم را به فقر بکشانند تا [در اثر فقر] از کفر و بی اعتقادی سر بر بیاورند. از آن جا که تعالیم نهج البلاغه بازتاب تعالیم پیامبر است، لهذا مطالب و مسائلی که در این کتاب شریف در باره فقر و مبارزه با آن آمده، چیزی جدا از سخنان پیامبر نیست.

آنگاه که حضرت علی (ع) می خواهد ریشه های فقر را تبیین نماید، نخست به مسئله نادرستی تقسیم اموال اشاره می کند و سپس مسئله را به صورت یک جمله خبریه چنین بیان می دارد :«انّ الله سبحانه فرض فی الاموال الاغنیاء اقوات الفقراء، فما جاع فقیر الا بما متّع به غنی و الله تعالی سائلهم عن ذالک». همانا خدای سبحان روزی فقرا را در اموال صاحبان ثروت قرار داده است، پس فقیری گرسنه نمی ماند جز به کامیابی توانگران و خداوند از آنان درباره گرسنگی گرسنگان خواهد پرسید.

روشن است پیشوای جامعه که چنین نگاهی به مسئله فقر و غناء دارد، تنها از واقعیت تلخ جامعه خبر نمی­­دهد، بلکه مسئولیتی را بردوش زمامداران می­بیند که باید با این واقعیت تلخ مبارزه کنند. این که اموال فقیران در اموال ثروتمندان است، و خداوند از ثروتمندان می­پرسد، یعنی اموال اغنیاء با این اختلاط، مشروع نیست و باید اموال فقیران از آنان گرفته شود و یا خود برای پاکسازی اموال خود اقدام نمایند. در روایتی از امام عسکری(ع) آمده است: «اغنیائهم یسرقون زاد الفقراء»؛ صاحبان ثروت بهره فقراء را سرقت کرده­ اند. از آن مهمتر آیه شریفه قرآن است :«وَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» در اموالشان (اغنیاء)حقی است برای محرومان. نظیر این معنى در سوره معارج آیه 24 و 25 آمده است: «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم‌».

بنابراین پدیده فقر در جامعه یک پدیده غیر طبیعی است. این پدیده غیر طبیعی باید ریشه یابی و بر افکنده شود. جمله: «فماجاع غنی الا بما متع به غنی» بیانگر این معنا است. در نهج البلاغه علاوه بر ریشه یابی فقر به آثار سوء آن نیز پرداخته شده است. امام(ع)  درجمله ای خطاب به فرزندش محمد حنفیه آثار فقر را چنین بیان میدارد:

«یا بنّی انی اخاف علیک من الفقر، فاستعذ بالله من الفقر، فان الفقر منقصة للدین، مدهشة للعقل، داعیة للمقت»؛ ای فرزندم من از تهیدستی بر تو هراسناکم، از فقر به خدا پناه ببر که همانا فقر دین انسان را ناقص و عقل را سرگردان می کند و عامل دشمنی است. شاید کسی به این زیبایی و با بلاغت درباره آثار زیانبار فقر سخن نگفته باشد. یعنی ناداری و تنگدستی اعتقاد و فرهنگ و جامعه را فاسد می کند. جدا از این که دین را ناقص و عقل را ناتوان می سازد، جامعه را نیز به گناه یا به شورش می کشاند.

امام اگر در این فرازی که آمد، فرزندش را از فقر و تنگدستی بر حذر می دارد، در جایی دیگر از خدا می خواهد تا خداوند او را گرفتار ناداری نسازد، می­فرماید: «اللهم صن وجهی بالیسار، ولاتبذل جاهی بالاقتار، فاسترزق طالبی رزقک، واستعطف شرارخلقک، وابتلی بحمد من اعطانی، وافتتن بذم من منعنی، وانت من وراء ذالک کله ولیّ الاعطاء والمنع، انک علی کل شی قدیر»؛ خدایا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و با تنگدستی شخصیت مرا لکه دار مفرما که از روزی خواران تو روزی خواهم (دست نیازدراز کنم) و از بدکاران عفو و بخشش طلبم! و یا به ستودن آن کس که به من عطائی فرمود مبتلا گردم و در نکوهش آن کس که از من دریغ داشت، فریفته شوم. سر انجام تویی که می توانی ببخشی و می توانی نبخشی. و تو بر همه چیز توانائی.

پیامبر اسلام(ص) به یکی از چیزهایی که به خدا پناه می برد فقر بود؛ می­فرمود: «اللهم انی اعوذبک من الکفر و الفقر و عذاب القبر»؛ خدایا از کفر و فقر و عذاب قبر به تو پناه می برم. در نگاه اسلام و در تعالیم نهج البلاغه عزت و کرامت انسان به گونه ای است که نباید با فقر و اظهار نیازمندی به دیگران آسیبی ببیند. قرآن کریم که از وضعیت افراد فقیر در صدر اسلام گزارش می­دهد؛ می فرماید: «لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» صدقات برای آن تهیدستانی است که در راه خدا محصور شده‌اند و نمی توانند برای کسب در آمد در زمین سیر و سفر کنند. از آن جایی که خویشتن دارند و فقر و بی نوایی خویش را آشکار نمی سازند، کسی که از حالشان بی خبر است آنان را توانگر می پندارد و تو از نشانشان بی نوایی آنان را در می­یابی. آنان با وجود نیازمندی شدید به اصرار از مردم چیزی نمی­خواهند. ای مومنان هر مالی را که انفاق کنید خدا به آن دانا است.

درست است که این آیه در مقام گزارش انسان‌های منیع الطبع می­باشد. ولی در این جمله خبریه، دستور و انشاء وجود دارد، که از یک سو انسان باید تعفّف و تحفّظ داشته باشد تا کرامت و آبروی خود را حفظ نماید. و از سویی دستور می دهد که صاحبان ثروت باید با انفاق، ریشه فقر را در جامعه بزدایند. در تعالیم نهج البلاغه کرامت انسان به هیچ وجه نباید مخدوش گردد. اگر فقیری بناچار دستی دراز کرد و دنبال لقمه غذایی رفت، نباید مورد سرزنش دیگران واقع شود.

حضرت علی (ع) خطاب به امام حسن (ع) می­فرماید: (ای فرزندم) انسانی را که دنبال به دست آوردن غذای خویش است سرزنش مکن زیرا کسی که قوت و غذایش فراهم نباشد، خطا و لغزشش زیاد است. همین که انسانی ناچار شد برای ما یحتاج خود دستش را به سوی دیگران دراز کند، از حیا و آبروی خود گذشته است، لهذا دیگران نباید او را ملامت نمایند و در جای دیگر آمده: کسی که به فقر مبتلا گشت به کمی حیا و آبرو نیز مبتلا می گردد.

امام علی(ع) اگر ریشه­ های فقر را ثروت اندوزی نامشروع اغنیاء می­داند، همان طور که آمد، اما عملکرد نادرست حاکمان و عاملان آنها را هم بی تاثیر نمی­داند؛ و سوء استفاده صاحب منصبان را باعث پیدایش فقر می­داند. در این رابطه در نامه خود به مالک اشتر می‌فرماید: « ... وانما یوتی خراب الارض من اعواز (الاعواز:الفقر و الحاجة) و انمایعوز اهلها لاشراف انفس الولاة علی الجمع و سوء ظنهم بالبقاء و قلة انتفاعهم بالعبر»؛ و مردم زمانی تنگدست می‌گردند که همت والیان، همه گرد آوردن مال بُوَد.. و همانا ویرانی زمین به جهت تنگدستی کشاورزان است و تنگدستی کشاورزان به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به آینده حکومتشان اعتقاد ندارند و از تاریخ گذشتگان عبرت نمی‌گیرند.

چند نکته مهم در این سخن باید توجه شود؛ یکی وجود فقر در جامعه باعث ویرانی و ناآبادانی شهر یا کشور می­شود، دوم این که مردم هنگامی فقیر می شوند که والیان به دنبال گردآوری ثروت برای خود باشند و سوم این که والیان زمانی به دنبال انباشت ثروت می­روند، زیرا به بقای خود در کرسی ریاست اطمینان ندارند و با خود می­گویند باید آینده خود را از بیت ­المال تامین کنیم و چهارم این که این­ها از تاریخ گذشتگان عبرتی نمی­گیرند، که ممکن است روزی مردم بر آشوبند و این­ها را مجازات نمایند. امام (ع) در باره نحوه زیستن حاکمان می­فرماید: «ان الله تعالی فرض علی ائمة العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیّغ بالفقیر فقره»؛ خداوند بر پیشوایان دادگر مقرر کرده که خود را در معیشت با مردم تنگدست برابر دارند تا فقر، فقیری را به هیجان نیاورد و موجب هلاکتش گردد. بر پیشوای عادل و دادگر واجب است که خود را در پوشاک و خوراک به ضعیف‌ترین مردمان همانند سازد تا مردمان فقیر هلاک نگردند، زیرا اگر آنان پیشوایان را در آن هیئت و خوراک ببینند، انگیزه بیشتری برای ترک دنیا و خودداری از شهوت خواهند داشت. در پاسخ به درخواست مالی «عبدالله بن زمعه» (از شیعیان حضرت) از بیت‌المال می­فرماید: این اموال را که می‌بینی نه مال من و نه از آنِ توست، غنیمتی گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیرهای خود به دست آورده‌اند، اگر تو در جهاد همراهشان بودی، سهمی چونان سهم آنان داشتی، وگرنه دسترنج آنان خوراک دیگران نخواهد شد.

تعدی به ثروت‌های عمومی از سوی والیان بزرگترین عامل ایجاد فقر در جامعه می­شود. در پایان، سخنی از علامه طباطبایی می‌آورم: «... هیچ مایه فسادی برای اجتماع، مانند تعدّی مالی نیست ... همه بزهکاری‌ها و بدی‌ها و خیانت‌ها وتعدی‌ها و ستمگری‌ها ـ در تجزیه و تحلیل نهایی ـ  یا به فقر مفرط می انجامد، که شخص را به دزدیدن و ... سوق می دهد، یا به ثروتمندی مفرط که انسان را به اتراف و اسراف ...وا می‌دارد»

*حجت الاسلام محمد تقی فاضل میبدی

نظر شما