تقوا به معناى حذر كردن، دورى جستن و احتياط آمده است. براى مثال شخصى كه در حال راه رفتن در جاى بى‏ خطرى است، شايد چندان لزومى نداشته باشد كه احتياط كند. امّا آن‏كه مشغول رانندگى است، بايد احتياط و «وقايه» داشته باشد، چه رسد به اين كه در خيابان شلوغ و پرترددى رانندگى كند. با اين اوصاف اگر كسى بخواهد در حال رانندگى، هم با تلفن همراه خود صحبت كند و هم غذا بخورد، به آسانى در معرض هلاكت قرار مى‏گيرد. در امور اُخروى نيز چنين است، آنكه تنها بار مسئوليت خود را بر دوش دارد و در راه آخرت طى طريق مى‏ كند، مانند شخصى است كه در حال پياده ‏روى است. اما آنكه علاوه بر خود، مسئوليت ديگران را نيز بر عهده دارد و صاحب نعمتهاى بيشترى است، بايد بيشتر احتياط كند و تقواى بيشترى داشته باشد.

فلسفه خلقت بشر آن است كه در بهشت با اولياء و انبيا هم‏نشين گردد، اين هم‏نشينى جز با تقوا پيشه‏ كردن و تقويت جنبه ‏هاى معنوى در وجود بشر، ميسر نمى‏ گردد.

دشوارى‏ هاى تقوا و اجتهاد

تقوا مانند اجتهاد مراتبى دارد. هزاران نفر كوشش مى‏ كنند تا به مرتبه اجتهاد
برسند ولى از بين آنها عده كمى به اين مقام دست مى ‏يابند. از بين صدها مجتهد نيز كه در گذشته و حال كوشيدند به مقام اعلميت برسند، فقط شمار اندكى موفق شده‏ اند. بسيارى با وجود تلاشهاى فراوان، مانعی بر سر راهشان ماند و موفق نشدند.

تقوا نيز كلمه‏ اى است كه به سادگى مى ‏توان درباره آن سخن گفت، ولى در عمل كار
بسيار دشوار و طاقت فرسايى است. بسيارى از مردم دوست دارند تقوا داشته باشند ولى فقط عده كمى براى تحصيل آن تلاش مى‏ كنند و از اين ميان، عده بسيار كم‏ترى موفق به کسب آن مى ‏شوند؛ زيرا بسيارى از كسانى كه مى‏ خواهند با تقوا باشند و عزمشان را جزم مى‏ كنند، به درستى نمى‏ دانند در اين راه با چه موانعى برخورد مى‏ كنند و چه مشكلاتى در پيش رو دارند.

براى كسب تقوا علاوه بر تصميم واقعى، همت بالا و اراده محكم، بايد موانع تحصيل آن را نيز بشناسيم و از خداى متعال و اهل بيت عليهم ‏السلام بخواهيم ما را در اين راه، يار و كمك كار باشند. در حقيقت توفيق الهى و عنايت اهل بيت عليهم‏ السلام حكم مهر و امضاى نهايى را دارد و كامل كننده شروط تقواست. البته توفيق الهى نيز تا حدى بستگى به اطاعت اوامر الهى از جانب ما دارد.

بررسى اعمال

حساب و كتاب دنيا بسيار دقيق و نظم دنيا خدشه ‏ناپذير است. خورشيد با اين كه
هزاران بار از كره زمين بزرگ‏تر است و حرارت آن به بيش از ده هزار درجه
سانتيگراد مى ‏رسد، در طول هزاران هزار سال يك ثانيه زودتر يا ديرتر طلوع و غروب نكرده ‏است. ولى دنيا با اين عظمت و نظم ، نزد خداوند به اندازه يك بال پشه ارزش ندارد. آيا خداى متعال كه اين دنياى بى‏ ارزش را تا اين حد با نظم و دقت اداره  می کند، در كار آخرت دقت به خرج نمى‏ دهد؟

يكى از آياتى كه تأمل و تدبر بسيارى مى‏ طلبد، آيه 47 سوره زمر است: «وَ بَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ؛ و آنچه تصوّر[ش را] نمى‏ كردند، از جانب خدا بر ايشان آشكار مى‏ گردد».

آنچه از تفاسير و آيات قبل و بعد از اين آيه برمى‏ آيد اين است كه وقتى انسانها
مى ‏ميرند و وارد جهان آخرت مى ‏شوند و دقت آنجا را مى‏ بينند درحيرت مى ‏مانند، چرا كه هرگز گمان نمى‏ كردند، آخرت و حساب و كتاب اعمال آنها تا به اين حد، دقيق باشد.

در آخرت حلال دنيا حساب دارد، چه رسد به حرام آن. خداى متعال بعضى از
چيزها را حلال كرده و اجازه استفاده از آنها را داده است، اما معناى اجازه اين نيست كه حساب و كتاب ندارد؛ بلكه حلال نيز حساب و كتاب دارد، اما در محاسبه آن اذيت و آزار نيست، و كلمه به كلمه بايد جواب داد.

ائمه اطهار عليهم‏ السلام و اولياى الهى به ما گفته ‏اند كه بايد از عدل خدا بترسيم. خدا هيچ‏گاه ظلم نمى‏ كند، اما اگر عدل الهى در آخرت نمايان شود، هيچ كس را ياراى آن نيست.

تنها راه براى در امان ماندن انسان‏ها از عذاب آخرت، تقوا پيشه كردن در دنياست.

تقوا حقيقتى است كه هزاران درجه دارد كه هر كدام با ديگرى از جهات گوناگونى
متفاوت است.

امام هادى عليه ‏السلام مى‏ فرمايند: « دنيا بازارى است كه عده ‏اى در آن سود مى ‏برند و عده ‏اى ديگر ضرر مى‏ كنند». آنها كه اجناس خود را با مشورت اهل فن خريده‏ اند، زيان كمترى مى‏ بينند و بيشتر سود می کنند. بايد در بازار دنيا به توصيه‏ هاى خبرگان اين بازار، كه انبيا و اولياى الهى‏ اند گوش فرا دهیم و تقوا پيشه
كنيم تا دچار زيان اُخروى نگرديم. البته، استثناهايى  در دنيا وجود دارد كه آن هم بر اساس حساب و كتاب است و از نظم خاص خود پيروى مى ‏كند. خداى متعال در قرآن كريم مى‏ فرمايد: «وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَـنٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ مَآ أَلَتْنَـهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَىْ‏ءٍ؛ و كسانى كه ايمان آورده‏ اند و فرزندانشان در ايمان از ايشان پيروى كرده‏ اند فرزندانشان را به ايشان ملحق سازيم و چيزى از عملشان نمى‏ كاهيم».

ممكن است چون فردى از جمله پدر و مادر يا اجداد و نزديكان او به درگاه الهى قربى داشته يا دعايى كرده ‏اند، موفقيتى پيدا كند و اين موفقيت بر اثر عمل نيك اجداد نصيب او شده باشد. اما چنين مسائلى استثناست و قانون كلى اين است: «وَ أَن لَّيْسَ لِلاْءِنسَـنِ إِلاَّ مَا سَعَى؛ براى انسان جز حاصل تلاش او نيست».

زيارتى از امام هادى عليه ‏السلام خطاب به امیرمؤمنان روايت شده، آنحضرت مى‏ فرمايد:

« مردم زيركى هستند كه مى ‏دانند در هر كارى چه حيلت سازند، ولى امر و نهى خدا سد راه آنهاست. اينان با آن كه راه و رسم حيله ‏گرى را مى‏ دانند و بر آن توانايند، گرد آن نمى‏ گردند. تنها كسانى كه از هيچ گناهى پروايشان نيست، همواره منتظر فرصتند تا در كار، حيلتى به كار برند.»

حضرت مى‏ فرمايد چه بسا كسى مى ‏داند كه چگونه سر مردم كلاه بگذارد و چگونه صحبت كند كه مردم را فريفته خويش نمايد، اما ديوار محكمى در مقابل اوست كه نمى‏ گذارد چنين عملى از او سر زند و اين ديوار محكم چيزى جز تقواى الهى نيست. چنين كسى به خوبى مى‏ تواند مقاصد دنيايى و شهوانى خود را برآورده نمايد، اما ترس از عدل خدا جلودار اوست.

اما كسى كه درد دين و خداپرستى ندارد، آن كار ناروا را دنبال مى‏ كند. آن‏كه دين دارد فريب و نيرنگ و ظلم و ستم را ترك مى‏ كند، اما آن‏كه دين برايش بازيچه ‏اى بيش نيست، دين را وسيله رسيدن به اهداف دنيوى خود قرار مى‏ دهد.

امام على عليه ‏السلام و تقوا

تقوا را بايد از علی عليه ‏السلام آموخت. با اين كه هيچ كس مانند آن حضرت لياقت
خلافت مسلمانان را نداشت و خلافت هم به آن حضرت رو آورده بود، 25 سال از
خلافت دور ماند، چرا كه نمى ‏خواست حتى يك لحظه از تقواى الهى دور باشد. وقتى عبدالرحمن بن عوف به حضرت گفت: « به شرطى با تو بيعت مى‏ كنيم كه به كتاب خدا و سنت رسول و سيره شيخين عمل كنى»، چون امام سيره شيخين را باطل مى‏ دانستند فرمودند: « كتاب خدا و سنت رسول خدا را مى ‏پذيرم، اما سيره
شيخين را نمى ‏پذيرم و به اجتهاد خود عمل می کنم».

كسى كه در عين لياقت رهبرى جامعه، 25 سال از عمر شريف خود را صرف كشاورزى و چاه كندن و بيل زدن كرد. به راستى اگر جز ماجراى زندگى آن حضرت هيچ دليلى بر بى ‏ارزشى دنيا نزد خدا وجود نداشت، همين يك دليل براى اثبات بى‏ ارزشى دنيا نزد خدا كافى بود. اگر دنيا براى ذات اقدس الهى ارزش ‏داشت، براى بالاترين بندگانش چنين با زحمت سپرى نمى ‏شد. در احوال آن حضرت نقل شده است كه در طول سال فقط يك بار گوشت ميل مى‏ فرمود آن هم در روز عيد قربان. منطق على عليه‏ السلام اين بود كه رئيس مسلمانان بايد در امور معيشتى با ضعيف‏ترين مسلمانان مساوى باشد. از اين رو در روز عيد قربان كه همه گوشت نصيبشان مى ‏شد گوشت مى ‏خوردند.

آنان كه مى ‏خواهند اوج تقواى حقيقى را بنگرند به على عليه ‏السلام كه حق مطلق است بنگرند. ايشان با آن‏كه خويشتن را ملزم كرده بودند كه در سال يك بار بيشتر گوشت نخورند، اين امر را حتى بر نزديك ‏ترين بستگانشان تحميل  نمی کردند.

متقى شدن نياز به آموزش و آگاهى دارد و ملاك تقوا ائمه اطهارند. در غير اين
صورت و بدون شناخت تقواى حقيقى چه بسا كار خوبى، بد پنداشته شود يا كار
ناپسندى، در جامه پسنديده‏ اى جلوه كند. اما اگر اعمال آن بزرگواران الگوى ما قرار
گيرد، ديگر چنين اشتباهاتى رخ نخواهد داد.

در راه كسب تقوا محاسبه نفس و استقامت لازم است. خداى متعال لطف كرده و به مؤمنان نعمت ايمان ارزانى كرده است. آنها نيز در عوض بايد بكوشند هر روز مقدارى از شيطان فاصله بگيرند.

برگرفته از کتاب درسنامه امام صادق علیه السلام نوشته آیت الله سید صادق شیرازی

نظر شما