twitter share facebook share ۱۳۹۹ شهریور ۲۸ 859

آنچه رسانه ها از 13 آگوست -که خبر عادی سازی روابط اسرائیل و امارات منتشر شد- بر آن تمرکز کرده اند، فوایدی است که اسرائیل و امارات و کل منطقه از عادی سازی روابط می برند و هروقت صحبت از خطرات بالقوه این توافق می شود، رسانه ها از تعلیق طرح الحاق کرانه باختری و احتمال فروش جت های پیشرفته اف 35 به امارات -که برتری نظامی اسرائیل را در منطقه تا حد زیادی از بین می برد- سخن می گویند. اما تاکنون چالش های ژئواستراتژیک گسترده ای که این توافق ممکن است برای اسرائیل و امارات ایجاد کند، در محافل عمومی مطرح نشده است؛ حال آنکه توجه به این خطرات و چالش ها برای آنکه به ما دید کامل تری از پیامدهای عادی سازی روابط بدهد ضروری است.

هم اسرائیل و هم امارات ارزیابی مشابهی از اوضاع و شرایط منطقه دارند؛ هر دو، ایران و ترکیه را تهدیدی برای امنیت ملی خود می بینند و معتقدند که خطری که از جانب این دو کشور متوجه آنهاست، با اجرای سیاست واشنگتن در کاهش حضور نظامی اش در منطقه، بیشتر هم خواهد شد. درک مشترکی که اسرائیل و امارات از تهدیدها و مشکلات پیش روی امنیت ملی خود دارند، نشان می دهد که چرا این دو کشور سالها پیش از 13 آگوست و اعلام عادی سازی روابط، همکاری اطلاعاتی و امنیتی داشتند. مطمئنا با توافق اخیر، همکاری دو کشور در این زمینه ها بیشتر و مستحکم تر نیز خواهد شد؛ گرچه بهتر بود جنبه هایی از این همکاری پنهان می ماند.

توافق اخیر انتقاداتی را متوجه امارات کرده و امنیت ملی این کشور را در معرض تهدید ایران قرار می دهد. ضمن اینکه ایران تنها کشوری نیست که در قبال توافق موضع مخالف گرفته است؛ ترکیه نیز از تصمیم امارات به شدت انتقاد کرده و حتی این احتمال وجود دارد که گام هایی را در واکنش به تصمیم امارات بردارد. برای مثال ممکن است با کمک مالی قطر، حمایت خود را از گروههای اسلام گرای منطقه افزایش دهد تا جلوی دستور کار امارات را در منطقه بگیرد.

این توافق، اسرائیل را در گروه بندی های جدیدی که در منطقه شده است، در سمت گروه ضد تُرک و ضد گروههای اسلام گرا قرار می دهد و این در شرایطی است که شرق مدیترانه نیز اخیرا شاهد تنش هایی بین ترکیه و بلوک ضد تُرک بوده است. منشأ این بلوک بندی ها و تنش ها، نزاعی است که بر سر منابع گاز طبیعیِ کشف شده در شرق مدیترانه بین ترکیه و یونان شکل گرفته و در کنار آن هم افزایش درگیری و دخالت ترکیه در لیبی است که حتی در مقطعی سبب شد ریسک درگیری مسلحانه مستقیم بین دو بلوک افزایش یابد.

با امضای قرارداد صلح و قرار گرفتن مقامات اسرائیل و امارات شانه به شانه هم در مرئی و منظر عموم، اینگونه به نظر می رسد که در نزاع دوحه و ابوظبی نیز جهت گیری اسرائیل مشخص شده است. دوحه کانال ارتباطی اسرائیل و حماس است و به غزه نیز کمک های مالی می کند؛ همین امر قطر را به شریکی سودمند برای اسرائیل بدل کرده است؛ شریکی که مانع از افزایش تنش بین اسرائیل و حماس و افتادن آنها به ورطه جنگ می شود. از این حیث امارات جای قطر را برای اسرائیل پر نمی کند و اسرائیل به کمک های قطر وابسته خواهد ماند. در چنین شرایطی یک احتمال این است که قطر برای تحت فشار گذاشتن اسرائیل و نشان دادن اهمیت خود به عنوان نیرویی که می تواند وضع موجود را بین اسرائیل و حماس حفظ کند، از ارائه خدمات خود اجتناب نماید و نشان دهد که توافق صلح با امارات چندان هم سودمند و کارگشا نبوده است.

در مقابل، امارات اهرم فشاری در موضوع فلسطین ندارد زیرا حماس را در فهرست گروههای تروریستی قرار داده و تشکیلات خودگران فلسطینی را نیز مدتهاست به حال خود رها کرده است. رهبران فلسطین به ویژه محمود عباس و مشاوران ارشدش، از اینکه امارات رقیب آنان «محمد دحلان» را در پناه و حمایت خود قرار داده است، آزرده خاطر هستند و حتی دحلان را عامل ترغیب محمد بن زاید به عادی سازی رابطه با اسرائیل می دانند.

حالا با عادی شدن رابطه بین دو کشور، فاصله گیری فلسطینیان با امارات بیشتر هم خواهد شد و این احتمال وجود دارد که تُرک ها و قطری ها بخواهند از این فرصت استفاده کنند و دخالت و نقش خود را در موضوع فلسطین و اسرائیل بیشتر نمایند. این دو کشور، تلاش برای نفوذ بیشتر در غزه و بیت المقدس و کرانه باختری را بخشی از برنامه گسترده تر خود برای افزایش نفوذ اسلام گرایان در خاورمیانه می دانند و چه بسا در جریان این تلاش ها، این اسرائیل و مردم غزه باشند که بهای ماجراجویی های ترکیه و قطر را بپردازند.

درست است که عادی شدن رابطه اسرائیل و امارات سبب تضعیف طرح صلح 2002 اعراب –که نزدیک به دو دهه است که مسکوت مانده- می شود؛ اما اگر نتانیاهو واقعا قصد الحاق کرانه باختری را داشته و در پی توافق با امارات عقب نشینی کرده است، در اینصورت وی با دست کشیدن از نقشه خود در ازای صلح، ناخواسته الگوی «زمین در برابر صلح» را تقویت کرده است. علاوه بر این امارات هم اکنون اهرم قدرتمندی را در برابر اسرائیل بدست آورده است که می تواند در آن دسته از تصمیمات و اقدامات اسرائیل که مغایر با منافع امارات است، از این اهرم استفاده کند.

افکار عمومی، امارات را زین پس در موضوعات مربوط به فلسطین دخیل می دانند و اگر مشخص شود که این توافق هیچ تأثیری در سیاست گذاری اسرائیل نسبت به فلسطین نداشته است، جهان اسلام و عرب از عادی کردن روابط خود با اسرائیل دلسرد خواهند شد.

مهمترین سود امارات از این توافق، همکاری های امنیتی یا استارت آپ های مربوط به فناوری های پیشرفته نیست؛ بلکه هدف ابوظبی بهبود وجهه خود در کنگره آمریکا می باشد. در سالهای اخیر چندین موضوع از جمله نقش امارات در جنگ ائتلاف به رهبری سعودی در یمن –کشوری که با بدترین بحران انسانی در جهان مواجه است- وجهه این کشور را لکه دار کرده است. امارات امیدوار است با تقویت موقعیت خود در واشنگتن، به سخت افزارها و نرم افزارهای امنیتی پیشرفته تری -که آمریکا تاکنون از ارائه انها اجتناب کرده- از جمله پهپادهای مجهز به سلاح، جت های جنگی اف 35، توان سایبری و ابزارهای اطلاعاتی دست یابد.

همچنین با توجه به جو شدیدا دوقطبی حاکم بر واشنگتن، ابوظبی نگران است که در صورت پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاست جمهوری، رابطه نزدیکی که با ترامپ داشته، برایش دردسر ساز شود. امارات می خواهد مسئله خرید سلاح از امریکا هرچه سریعتر به سرانجام رسد، زیرا اگر بایدن پیروز شود، ممکن است جلوی این کار را بگیرد.

اینکه اساس توافق امارات و اسرائیل چیست و به غیر از ایجاد وقفه در امر الحاق، چه شرایط دیگری در ضمن آن بوده است، به تدریج مشخص خواهد شد. گرچه صرف عادی سازی رابطه مهم است و نباید آن را کم ارزش دانست اما روشن شدن جزئیات و جنبه های فرعی توافق نیز مهم است؛ زیرا داشتن دیدی کامل تر و بهتر نسبت به قضیه، به ما در مواجهه با چالش های پیش رو کمک خواهد کرد.

*منبع: مؤسسه خاورمیانه

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما