اين آيه كه مردم را به شنيدن سخنان و متابعت از احسنِ آنها دعوت میکند، در حقيقت از موقعيت سخنها و فرصت گفتگو و تبادل افكار و امكان طرح نظريات موافق و مخالف سخن خبر میدهد، زيرا در صورتى متابعت احسن ميسر است كه چندين راه و كلام وجود داشته باشد و استماع همه آنها به وقوع بپيوندد و شنيدن همه آنها ممكن باشد.
به عبارت ديگر در فضاى آزادى انديشه و بيان، استماع اقوال مختلف ميسر است. اگر آزادى بيان نباشد، گفتههای مخالف امكان بروز ندارد تا مردم بخواهند و بتوانند آن را بشنوند و افراد بتوانند دست به مقايسه بزنند و احسن اين اقوال را تصدیق و متابعت كنند. لذا دستور قرآن و بشارت به بندگان، در جايى ممكن است كه تبادل افكار و نقد اقوال و مقايسه آنها با هم باشد. به همين جهت اين آيه شريفه طبق نظر بسيارى از مفسران در مقام توصيف افرادى است كه در دين نقاد هستند، نه مقلد و ميان شنیدهها بهترين را انتخاب میکنند.
به همین دلیل علامه طباطبایی مینویسد: اينكه آيه شريفه بندگان خدا را توصيف فرموده به اينكه «پيرو بهترين قولند» معنايش اين است كه آفریده بر طلب حقند و به فطرت خود رسيدن به واقع را طالبند. پس هر جا امرشان بين حق و باطل و بين رشد و گمراهى دائر شود، البته حق و رشد را متابعت مى كنند و باطل و گمراهى را رها مى نمايند. و هر جا امرشان داير شود، بين «حق» و «أحق»- حقتر- و رشد و رشد بيشتر، البته حقتر و رشد بيشتر را انتخاب مى كنند. پس حق و رشد، مطلوب بندگان خداست و به همين جهت هر چه بشنوند به آن گوش مى دهند و اين طور نيست كه متابعت هواى نفس كنند و هر سخنى را به صرف شنيدن بدون تفكر و تدبر رد كنند.( المیزان، ج17، ص250.)
علامه فضل الله هم به قرینه ذیل آیه قائل است که این آیه روشی برای حق اندیشی تعیین کرده و خردمندان را به آن تشویق کرده است: «وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» یعني ذو العقول، زیرا طبيعت این روش که خدا آن را أساس برای حيات انسان قرار داده، استفاده از اسباب فكر و جستجو در میان احتمالات برای کشف حقیقت است. (تفسير من وحي القرآن، ج19، ص: 320)
نکته جالب توجه در سوره زمر است كه پس از بشارت دادن به بندگان که سخنان را میشنوند و بهترین را انتخاب میکنند، به پيامبر خطاب میکند: «أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ». (الزمر:19) كسى كه سزاوار عذاب است آيا تو میخواهی او را نجات بدهى. يعنى به پيامبر گرامى كه حريص در هدايت مخاطبان خود است، تسلى میدهد كه بيش از اندازه خود را به زحمت نيانداز، اهل گمراهى را نمیتوانی نجات دهى، آنها بايد خود راه صحيح را برگزينند و عمل انتخاب را آزادانه انجام دهند و اجبار و اكراه و يا شیوههایی غير طبيعى در پذيرش يا سلب يك عقيده سودمند نيست.
خداوند متعال می فرماید: «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ»؛ (نحل:125) با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به شیوهای كه نيكوتر است، مجادله نماى.
اين آيه شريفه در مقام بيان شيوه تبليغ و دعوت مردم به دين و راه الهى است كه در آن تنها يك طريق را پيشنهاد میکند و آن را موفقيت آميز در مقام دعوت دينى میشمرد و آن روش حكمت و موعظه حسنه است.
در حالى كه اگر آزادى انديشه و بيان نباشد، امكان دعوت به وسيله حكمت و موعظه نيكو نخواهد بود. در فضاى اختناق و استبداد كه امكان طرح عقايد مخالف نيست و همه تبليغات یکسویه است، دعوت به روش حكمت امكان ندارد، زيرا دعوت با حكمت در فضاى آرام گفتگو و برخورد منطقى و استدلال عقلى و امکان مقایسه ميسر است. موعظه حسنه با نرمى زبان و دعوت آزادانه سازگار است. هيچ گاه در محيط بسته و تعطيل كردن كانون مخالفان و شكستن قلم و بستن نشريات، نرمى و طيب خاطر حاصل نمیگردد.
در چنين شرایط استبدادی، خشونت، رعب، گرفتن، زندان كردن، بستن، حاكميت دارد و جايى براى طرح اندیشهها به صورت منطقى و استدلالى و با شيوه حكيمانه باقى نمیماند.
جالب توجه تر آنكه ذيل آيه حتى به شيوه تبليغ هم اشاره میکند و میفرماید: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ». اگر میخواهید گفتگو كنيد مجادله نماييد، ولى جدال شما سفسطه بازى، خلط مباحث و عوام فريبى و بازی با الفاظ نباشد، بلكه جدال با شيوه نيكو و منطقى و شيوا باشد.
به همين دليل میتوان گفت، فضاى كلى نزول آيه در ظرف جامعه آزاد و با امكان قدرت بيان مخالف و طرح عقايد گوناگون بوده است. آن آيه مربوطه به جامعهای است كه پيامبر در آن میزیسته و مشركان و كفار و يهود و نصارى و فرقههای ديگر امكان طرح عقايد خود را داشتهاند و در برابر پيامبر و مسلمانان آنها میتوانستهاند اشكالات خود را بيان كنند و قرآن از اين جهت استقبال كرده و شيوه مفيد و مؤثرى را در برخورد با مخالفان ارائه داده است.
همچنین در آیه 108 سوره یوسف خداوند متعال می فرماید: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»؛ بگو: «اين است راه من، كه من و هر كس (پيروى ام) كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مى كنيم، و منزّه است خدا، و من از مشركان نيستم.»
در اين آيه شريفه كه در ادامه داستان حضرت يوسف آمده، قرآن به پيامبر اسلام فرمان میدهد كه: انتخاب کند و این انتخاب البته با بصيرت و بينش باشد، و روش پیامبران آن است که مردم را به سوى خدا دعوت کنند، و روش آنان تشویقی است و در نهایت بگویند که اگر شما نیامدید و قبول نکردید، بدانید که پاك است خداى و من از مشركان نيستم.
نكته ممتاز اين سخن، تأکید بر این است که دعوت پیامبران: «عَلى بَصِيرَةٍ» با بصيرت و انتخاب آنان پس از آگاهى و بينايى است. پيامبر ديگران را به صورت كوركورانه دعوت به حق نمیکند و از روى تقليد و در فضاى رعب و تهدید و اجبار به خدا هدايت نمیسازد. در موقعيتى آنها را دعوت میکند كه راههای گوناگون را ديده و شنیدهاند و قادرند از ميان آنها يك راه را برگزينند، و با همان شيوه و ارزش مردم را به آن راهنمايى میکند.
اكنون اين سؤال مطرح است كه جامعه در چه حالتى بصيرت و آگاهی پيدا میکند؟ دعوت و تبليغ و پذيرش در چه موقعيتى با بينايى و هشيارى حاصل میگردد؟ مسلماً در جايى كه امكان فرصت شنيدن سخنان موافق و مخالف، حق و باطل باشد و افراد آزادانه دسترسى به حرفهای مختلف داشته باشند و در صورتى میتواند گسيل شدن مردم به سوى فكرى از روى تقليد و تبليغات نباشد كه امكان توجه به افكار ديگران و شبهات آنان فراهم باشد، و چنين موقعيتى تنها در سايه آزادى انديشه و بيان و امكان طرح عقايد مختلف حاصل میگردد. بصيرت و بينايى كه وصفى براى دعوت دينى است، در فضاى سالم گفتگو و آزادى انديشه محقق میگردد و بس.
از اين دست آيات در قرآن فراوان است كه به دلالت التزامى و دلالت اقتضا به آزادى بيان رهنمود میدهد. چنان كه در آياتى ديگر از اجبار و اكراه كردن بر پذيرش عقيده (بقره: 256) بر حذر میدارد و به نوعى ايمان از روى اختيار و آگاهى را مبناى ارزش معرفى میکند.
يكى از شواهد آزادى بيان جديت اسلام در امر مبارزه با تكفير و متهم كردن ديگران بر نامسلمانى است. اين شأن از آن جهت است كه گاه طرح مسائلى از اعتقادات موجب تحريك عدهای و متهم كردن افراد میگردد و در اين بين به جاى برخورد منطقى و علمى از روش تكفير استفاده میشود و در نتيجه فضاى علمى و فرهنگى جامعه چنان آلوده میشود كه كسانى كه انديشه و نظریهای دارند كه با فكر رايج ناسازگار است جرئت ابراز آن را نخواهند داشت. به همين دليل قرآن در يك بيان كلى میفرماید: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً». (نساء:94) اى مومنان به كسى كه به شما سلام میگوید مگوييد تو مؤمن نيستى.
اين مسئله به اين جهت قابل توجه است كه تنها در سايه آزادى بيان، طرح عقايد گوناگون ممكن میشود و اگر فضاى تحمل عقايد مخالف به وجود آمد، زمينه رواج تكفير و تفسيق رخت بر میبندد. اما اگر چنين فضايى نباشد چه بسا افرادى به جاى نقد علمى مطالب، از حربه تكفير استفاده كنند، و جامعه را به خشونت و گسترش تعصبات مذهبى و پايمال شدن حقوق افراد بكشانند و احياناً موجب توهين و تكفير متفكران مسلمانى شوند كه تنها جرم آنها ابراز عقيده و طرح دیدگاههای بوده كه با نظرات رايج در تنافى بوده است.
قدرت مذهبى همواره در معرض يكى از آفتهای بزرگ و خطرناك يعنى تكفير است، تكفيرى كه دانشمندان بزرگى را حتی عالمان دینی را طعمه خود كرده و آنها را از هستى ساقط نموده است و به جاى آن عوامزدگی و بسته انديشى و سطحی نگری را جايگزين نموده است. زيرا قدرتِ سلبى مذهب و استفاده از چماق تكفير، ريشه انديشه را میخشکاند و به جاى تضارب آرا و طرح عقايد، سوء ظن و جبهه بندیهای مذهبى را رواج میدهد. خطرناكى اين شيوه از عمل بوده كه امامان معصوم را به هشدار دادن وادار ساخته و در كلمات گوناگونى فرمودهاند: «ملعونٌ ملعونُ مَن رَمى مؤمناً بِكفرٍ وَ مَن رَمى مُومناً بكفرٍ، فَهُوَ كَقَتَلَهُ». (قمى، عباس، سفينة البحار، ج 4، ماده كفر) ملعون باد، ملعون باد كسى كه مؤمنی را به كفر نسبت دهد و كسى كه مؤمنى را تكفير كرد مانند آن است كه او را كشته است.
يا در روايتى ديگرى هم كه از فريقين نقل شده آمده است: «كسى كه برادر ايمانى خود را تكفير كند، اين نيست مگر آنكه خود را به كفر كشانده است... واى بر شما اگر طعن بر مؤمنان داشته باشيد.» (كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 360، صحيح مسلم، باب 26، حديث 111، ص 79، كتاب الايمان.).
نظر شما