twitter share facebook share ۱۳۹۷ اسفند ۰۴ 1306

امیرمؤمنان علی(ع) امنیت سیاسی همگان را پاس می داشت و کمترین ناامنی سیاسی را برای مخالفان خود روا نمی داشت. چون عموم مردم با امام(ع) بیعت کردند، عده ای از بیعت با ایشان خودداری نمودند، از جمله سعدبن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، اسامه بن زید، حسان بن ثابت، مغیره بن شعبه، زید بن ثابت، کعب بن مالک، نعمان بن بشیر، رافع بن خدیع، قدامه بن مظعون و عبدالله بن سلام.

پس از آگاه شدن امام علی(ع) از مخالفت آنان و امتناعشان از بیعت، به هیچ روی با آنان برخوردی ننمود و اجازه نداد امنیت سیاسی ایشان نقض شود و هنگامی که مالک اشتر از حضرت خواست تا مخالفان سیاسی خود را که از بیعت خودداری کرده بودند تحت فشار قرار دهد تا بیعت کنند، امام(ع) با هرگونه تحدید آزادی سیاسی مخالفان و تهدید امنیت سیاسی آنان مخالفت کرد و اجازه نداد هیچگونه محدودیتی برای آنان ایجاد شود یا فشاری بر ایشان اعمال گردد و خطاب به آنان فرمود: بر شما باکی نیست و خود امنیت همه جانبه سیاسی آنان را تضمین کرد.

ابن اعثم کوفی نقل کرده است که پس از خودداری جمعی، از بیعت با امام علی(ع)، عمار یاسر نزد آن حضرت آمد و گفت: ای امیرمؤمنان همه مردم از سر میل و اختیار و بدون اکراه و اجبار با شما بیعت کرده اند (به جز چند نفر)، پس خودداری کنندگان از بیعت را فرا خوان و از آنان بخواه تا با تو بیعت کنند و به همان راهی روند که همه مردم از مهاجران و انصار رفته اند. امام علی(ع) فرمود: «انه لا حاجه لنا فیمن لایرغب فینا؛ ما را به بیعت با کسانی که تمایلی به ما ندارند نیازی نیست».

آنگاه مالک اشتر گفت: ای امیرمؤمنان! هرچند ما سوابق آنان را از نظر پیشتازی در اسلام نداریم، اما آنان در امور مسلمانان و مصالح همگانی بر ما هیچ برتری ندارند و این بیعت، بیعتی همگانی است و هرکس از آن به در رود و مخالفت نماید، سرزنش کننده و عیب جو است (و لازم است با وی برخورد شود)؛ پس آنان را رها مکن تا بیعت کنند و سر به اطاعت نهند، زیرا امروز که کار با سخن و زبان راست آید، نباید گذاشت که در آن تأخیر افتد که فردا جز با شمشیر و سنان سامان نیابد.

بدین ترتیب یاران امام علی(ع) ایشان را به گرفتن بیعت از خودداری کنندگان از بیعت هرچند با فشار و شدت توصیه کردند؛ ولی امام(ع) به هیچ وجه بیعت با خویش را با فشار و شدت آلوده نساخت و گوهر آزادی را زیر پا نگذاشت، چنانکه در برابر پیشنهاد مالک اشتر فرمود: «ای مالک من مردمان را بهتر از تو می شناسم، بگذار تا بر حسب رأی خویش روند»

ابوحنیفه دینوری آورده است که چون امام علی(ع) مردم را برای آماده شدن و حرکت به سوی عراق دعوت کرد، سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، محمدبن مسلمه و اسامه بن زید، بهانه ها پرداختند و مخالفت ورزیدند. چون این خبر به مالک اشتر رسید نزد امام(ع) آمد و گفت: «ای امیرمؤمنان هرچند ما از مهاجران و انصار نیستیم، اما از تابعین به احسان هستیم و هرچند آنان از نظر تقدم در اسلام بر ما پیشی دارند، ولی در آنچه ما با آنان شریک بوده ایم بر ما برتری ندارند. این بیعت بیعتی همگانی بوده است و هرکس از آن به در رود و مخالفت نماید، سرزنش کننده و عیبجو است (و درخور آن است که با وی برخورد شود). پس اینان را که قصد مخالفت با بیعت همگانی دارند، نخست با زبان بر این کار (و همراهی با خودت) وادار و اگر نپذیرفتند به زندان روانه شان کن تا ادب شوند». امیرمؤمنان علی(ع) در مقابل پیشنهاد مالک اشتر چنین گفت: «بل ادعهم و رأیهم الذی هم علیه؛ من آنان را آزاد می گذارم و رأی و نظر ایشان همان است که خود می خواهند و برآنند»

امام علی(ع) امنیت سیاسی را از تندترین و خطرناک ترین مخالفان و مقابله کنندگان با خود دریغ نداشت؛ چنانکه مروان بن حکم را پس از جنگ جمل آزاد گذاشت و امنیت سیاسی او را سلب نکرد. شریف رضی آورده است که مروان را در جنگ جمل اسیر گرفتند؛ وی در پیشگاه امیرمؤمنان(ع)، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را میانجی خود ساخت و آنان درباره او با امام سخن گفتند. امام علی(ع) او را رها کرد؛ حسنین گفتند: امیرمؤمنان! مروان با تو بیعت کند؛ فرمود: «مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست –که بیعت شکن است و غدار- با دستی چون دست جهود –مکار- که اگر آشکارا با دست خود بیعت کند، روگرداند و در نهان –با ریشخند- آن را بشکند. همانا وی بر مردم حکومت کند اما کوتاه، چندان که سگ بینی خود را لیسد. او پدر چهار فرمانروا است و زودا که امت از او و فرزندان او روزی سرخ –خونین- را ببینند» (نهج البلاغه/ کلام 73)

امام علی(ع) با همه شناخت خود درباره مروان بن حکم و با وجود آن همه خیانت و دشمنی از جانب او، امنیت سیاسی او را نگرفت و اجازه داد که به راه خود رود. مورخان آورده اند که در جنگ جمل مروان بن حکم زخمی شد و به خاندانی از قوم عنزه پناه برد؛ پس برای وی از امیرمؤمنان علی(ع) طلب امان کردند و حضرت به وی امان داد. زمانی که مردم بصره با امام(ع) بیعت کردند، از مروان نیز خواسته شد تا بیعت کند، مروان به امام(ع) گفت که با وی بیعت نخواهد کرد مگر آنکه مجبورش سازند. امام علی(ع) به او گفت که به هیچ روی او را مجبور به بیعت با خویش نمی کند و مروان در نهایت آزادی به سوی شام رفت و به معاویه پیوست.

امنیت سیاسی مخالفان و مقابله کنندگان با امام علی(ع) و حکومتش تا این اندازه پاس داشته شده است. آن حضرت در رویارویی با مخالفان سیاسی چون خوارج نیز امنیت سیاسی شان را در حدی پاس داشته که مایه شگفتی است. خوارج پس از ماجرای حکمیت به صراحت و با خشنودی به مخالفت با امام(ع) و حکومت ایشان پرداختند. سیاست امام علی(ع) را تباهگری نامیدند و خطاهای سیاسی خود را به ایشان بازگرداندند. حضرت را درباره ماجرای حکمیت که خود ایجاد کرده بودند، به توبه فراخواندند و تندترین شعارهای سیاسی را بر ضد امام(ع) و حکومت ایشان سردادند. شریف رضی آورده است که چون حضرت سخن خوارج را شنید که می گفتند الحکم الا لله فرمود: «سخنی است حق که بدان باطلی را خواهند. آری حکم جز از آن خدا نیست، لکن اینان گویند فرمانروایی جز برای خدا روا نیست، حال آنکه به ناچار باید برای مردم زمامداری باشد، نیکوکار یا تبهکار، تا در سایه حکومتش انسان با ایمان کار خویش کند و کافر بهره خود برد تا آنگاه که وعده حق سر رسد و مدت هر دو رسد. در سایه حکومت است که مال دیوانی را فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند و راهها را ایمن سازند و به نیروی حکومت حق ناتوان را از توانا بستانند تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند و از گزند بدکار در امان ماند» (نهج البلاغه/ کلام 40)

امام(ع) در پاسخ شعارهای تند و براندازانه خوارج، منطق آنان را نقد کرده و اعلام نموده است که هر حکومتی -چه حکومت نیکوکاران یا حکومت تبه کاران- با وظایفی معنای حکومت می یابد که از آن جمله است تأمین امنیت همه جانبه برای هرکس، مؤمن باشد یا کافر. یعنی امام(ع) به آنان می آموزد که با همه مخالفت های سیاسی شان و با همه تندروی هایشان از هرگونه امنیت سیاسی بهره مندند و فقط آن زمان که به مردمان تجاوز نمایند و به پیکار دست گشایند جلوی آنان گرفته می شود. امام(ع) درباره آنان فرمود: «فان تکلموا حجناهم و ان سکتوا عممناهم؛ اگر لب به اعتراض گشایند ما (با منطق) با آنان گفتگو می کنیم و اگر لب فرو بندند، در جمع همگان و بهره عمومی برخوردارشان می کنیم»

زمانی که خوارج در میان خطبه خواندن امیرمؤمنان علی(ع) از هر گوشه مسجد فریاد مخالفت با ایشان و نفی حکومت را بر آوردند، امام(ع) خطاب به آن مخالفان و فریادکنندگان فرمود: «سخنی است حق که به منظور نسبت دادن باطلی گفته می شود. آری حکم جز از آن خدا نیست، لیکن اینان گویند فرمانروایی جز برای خدا روا نیست؛ در حالیکه مردم را زمامداری باید (بیکوکار یا تبهکار) تا در حکومت او انسان با ایمان کار خویش کند و تبهکار بهره خویش برد. پس اگر آنان لب فرو بندند ما را با آنان کاری نیست و پذیرای عذرشان هستیم و اگر لب به اعتراض بگشایند ما با دلیل و برهان با آنان گفتگو می کنیم و اگر بر ما شمشیر کشند (با ناچار) با انان پیکار می کنیم».

بدین ترتیب امام علی(ع) امنیت سیاسی آنان را پاس داشت و به هیچ روی آن را زیر پا نگذاشت و به کسی نیز اجازه نداد امنیت سیاسی آنان را خدشه دار کند

*برگرفته از کتاب رخساره خورشید؛ نوشته دکتر مصطفی دلشاد تهرانی

نظر شما