به گزاش ایکنا، نشست علمی «امکانسنجی تشدید مجازات قتل فرزند از سوی پدر از منظر فقهی، حقوقی و جرمشناختی»، روز چهارشنبه، سوم دیماه به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان حجتالاسلام والمسلمین محمد سروشمحلاتی را میخوانید؛
مسئله مجازات پدر در قتل فرزند یک مسئله مهم فقهی است و من در این جلسه یک بررسی کوتاه با نگاه فقهی سنتی و رایج نسبت به این مسئله دارم و سپس ابهامی که در این موضوع وجود دارد را مطرح میکنم. از نظر مبانی فقهی مجازات قتل عمد قصاص است. الآن در این جلسه در مورد مقدمه بحث نمیکنیم و این را به عنوان یک اصل موضوعی تلقی میکنیم. بحث دوم اینکه آیا در موارد قتل عمد بین اینکه قاتل پدر باشد و یا فرد دیگر، تفاوت وجود دارد یا خیر؟ مسئله ای که در فقه امامیه و عامه مطرح شده این است که نسبت به مواردی که پدر فرزند خود را به قتل میرساند، نوعی تخفیف در مجازات او وجود دارد و او مشمول حکم قصاص نیست، هرچند که مجازات دیگر برای او وجود دارد.
مهمترین سوال این است که مگر بین پدر که مرتکب قتل میشود با افراد دیگر چه فرقی وجود دارد و چرا باید پدر از نوعی ارفاق در مجازات و عقوبت برخوردار باشد؟ این پرسش را از دو جهت میشود بررسی کرد؛ جنبه اول این است که علت این استثنا چیست؟ یا به تعبیر دیگر، چه فلسفهای پشت سر این استثنا وجود دارد و حکمت این حکم چیست؟ پرسش دوم این است که با صرف نظر از علت حکم، این حکم چه دلیل و مستنداتی دارد؟ فقهای ما در مورد این استثنا معمولا به علت استناد نمیکنند تا براساس علت، این استثنا را اثبات کنند. اما در فقه عامه استناد به علت در این مسئله فراوان است، شاید تفاوت از این حیث است که فقهای امامیه در این مسئله برای اثبات استثنای پدر از قصاص، دستشان از نظر ادله پُر است و نیازی به اینکه علتی را بیان کنند، نمیبینند و میگویند دلیل کافی است، خواه علت را بدانیم یا ندانیم.
اما در فقه عامه دلیل کافی برای این حکم نیست، لذا به وجوه عقلی و به وجوه استحسانی روی آوردهاند. مثلاً در مُغنی ابن قدامه است که برای این استثنا سخنی از پیامبر(ص) را میآورند که فرمودند تو و آنچه داری از آن پدرت است، پس پدر بر فرزند سلطه دارد، اما در فقه ما چنین استنادی وجود ندارد و نمیپذیرند. یا در استدلال دیگری آمده است که پدر علت تحقق فرزند است و معلول نمیتواند سبب انعدام علت شود که این نیز از نظر منطق فقهی یک استدلال غیرقابل قبول است. یا بحث از شرافت پدر است که به دلیل شرافت از قاعده قصاص استثنا میشود. این وجوه، وجوه مورد اعتماد فقهای امامیه نیست، هرچند گاهی برخی از فقها به این وجوه نیز تاییداً اشاره کردهاند، مانند شهید ثانی و علامه حلی. عمده دلیلی که وجود دارد و قاطبه فقها از مرحوم کلینی تا فقهای معاصر را وادار به تسلیم کرده که پدر استثنا است، اینکه نصوص روایی فراوان و معتبر که دارای اساتید معتبر و دلالتهای روشن است وجود دارد. لذا در این مسئله ادعای اجماع نیز فراوان است.
از مشرب فقهی آیتالله خویی تا آیتالله صانعی با همه اختلافها، در این حکم که پدر قصاص نمیشود، به یک نکته مشترکی میرسند. بحث در این نیست که روایتها را بررسی کنیم چون به نتیجه دیگری هم نمیرسیم و هرکسی که ورود کرده، خروجی همین است، اما آنچه مطرح میکنم یک مناقشه است که در سند و دلالت این روایات هم نیست، بلکه از جهت دیگری است.
از آیات قرآن استفاده میشود که یکی از ویژگیهای فرهنگ جاهلی، قتل فرزندان از سوی پدران بوده است و در هنگام نزول قرآن، این قدر این مسئله اهمیت و شیوع داشته که آیات متعددی در زمینه قتل فرزند وجود دارد و ما باید این فضا را در نظر بگیریم. تعبیر قرآن این است که «وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ». شرکای مشرکین که قاعدتاً همان کسانی هستند که بر آنها ریاست داشتند و تمشیت آنها را به دست داشتند، قبول کرده بودند و این کار را نه اینکه عادی ببینند، بلکه زیبا هم میدانستند که فرزند خود را بکشند و فرزندکشی در این جامعه برای بسیاری از مردم پذیرفته شده بود.
لذا وقتی در قرآن سخن از منکراتی است که شخص مسلمان باید از آنها پرهیز کند و جزء اصول دعوت اسلام محسوب میشود، این است که فرمود «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»، یعنی بیایید محرمات اصلی دین را تبیین کنم. محرمات لیست مفصلی دارد، اما آنکه در این آیه و در رأس قرار گرفته این است که اول شرک نورزید، دوم به والدین نیکی کنید و سوم اینکه فرزندان خود را نکشید. سپس نوبت به این میرسد که به فواحش نزدیک نشوید خود تعبیر فرزندانتان را نکشید در قرآن دو مرتبه تکرار شده است و اینها غیر از دیگر آیات است که در مورد خصوص قتل دختران است و البته این قتل اولاد صرفاً به معنای قتل دختران هم نیست.
پس مسئله جدی بوده و در جامعه جاهلی که تازه دارند مسلمان میشوند، این رویه زشت را از این تازهمسلمانها گرفتن کار ساده ای نیست و قتل دختر برای آنها ساده و سبک است و از طرف دیگر قرآن کریم برای این مسئله اهتمام دارد که این مسئله حل شود. آیا در اینجا با این فضا معقول است که پدران که قتل میکنند از تخفیف در مجازات برخوردار باشند؟ این آیات قرآن که این مسئله را مطرح میکند و این را سنگینتر از قتل عادی میداند و نشاندهنده فساد اخلاقی بیشتر و بالاتری است، حال چطور ممکن است که اینجا در مجازات چنین قاتلی، اسلام تخفیف داده باشد؟
روایات پاسخ نمیدهند و بیان یک حکم است که پدر به واسطه قتل فرزندش کشته نمیشود، اما حکم از کجا شروع شده است و از کی آمده است؟ آیا در زمان پیامبر اکرم(ص) این حکم از زبان پیامبر(ص) بیان شده است و آیا در زمان رسول خدا(ص) هم این حکم به اجرا درآمده است؟ و سرآغاز این مسئله مبدأ و منشأ این قضیه چیست؟ یک احتمالی را بدوا مطرح میکنم؛ آیا این احتمال نیست که اصل این استثنا در آن فضا که قتل فرزند رایج بوده، از سوی برخی از افراد که از این روحیه خشن در قتل فرزند برخوردار بودند و بعد در جامعه اسلامی به قدرت هم رسیده بودند و نفوذ داشتند، از ناحیه این افراد این حکم صادر شده باشد و در میان مسلمانان اعم از علما و غیر علما پذیرفته شده باشد و کسی نتوانسته باشد با آن مخالفت کند؟ همچنین ائمه(ع) نیز در عصر خود چارهای جز این نداشته باشند که همراهی کنند؟
در ابتدا این فرضیه ممکن است بسیار مستبعد باشد، ولی وقتی مراجعه میکنیم به قرائنی میرسیم، اولا منابع فقه عامه را که نگاه میکنیم میبینیم حدیث معتبر از رسول خدا(ص) ندارند که فرموده باشند که پدر در قتل فرزند قصاص نمیشود، در صحیح بخاری و مسلم و ... هیچ حدیثی از پیامبر(ص) نیست. اینکه در زمان پیامبر(ص) با اینکه زیاد این مسئله رخ میداده و پیامبر(ص) استثنا کرده باشند، احادیث عامه نیز این را نشان نمیدهد که پیامبر(ص) فرموده باشند یا در مقام عمل چنین کاری را کرده باشند.
اما مسئله از کجا شروع شده است؟ این آغاز را با توجه به منابع فقه عام و مقارن میشود پیدا کرد. مرحوم شیخ طوسی در کتاب خلاف که نظرات فقها را میآورد، وقتی این مسئله را مطرح میکند و میخواهد سابقه و پیشینهاش را نشان دهد که از صحابه و ... چه کسانی قائل بودهاند، یک نفر را نام میبرد که از صحابه است. بعد در قرن بعد افرادی پیدا شدند و این فتوا را گفتهاند و آن یک نفر که این فتوا را داده و علاوه بر اینکه فتوا داده خودش نیز این فتوا را حکم کرده، شخص خلیفه دوم است و در منابع مستقیم عامه هرچه مراجعه کنید غیر از این چیزی نیست.
اگر پیامبر(ص) چنین چیزی را فرمودهاند، باید یک کس دیگر نیز شنیده باشد و یا این نظر را داده باشد، اما تاریخ نشان نمیدهد، با اینکه در مسائل دیگر اینها را مطرح میکنند و ابن قدامه نیز غیر از خلیفه دوم کسی را به عنوان قائل نشان نمیدهد.
در منابع فقهی عامه به عنوان فتوای خلیفه دوم شناخته میشود و از پیامبر(ص) نیز چنین چیزی را به عنوان حکم شرعی یا قضایی نقل نکردهاند، شخصیت خلیفه را نیز باید در نظر گرفت تا تاثیراتش را در اعصار بعد هم دید. خلیفه شخصیتی دارد که امام علی(ع) در خطبه شقشقیه او را خشن و تند معرفی میکند و خیلی هم این مسئله به لحاظ تاریخی روشن است و شواهد زیادی دارد و اینگونه از رفتارهای تند برایش عادی بوده است. شواهدی هست که خودش مرتکب قتل فرزند شده است. همچنین خلیفه دارای شخصیتی در تاریخ اسلام است که اگر او حکم کند، مخالفت کردن با او کار سادهای نیست.
لذا در این شرایط این شخصیت به این حکم و نظر رسیده است. البته چرایی آن محل بحث ما نیست و بحث در صواب و خطا بودن این اجتهاد نیست و یک احتمال نیز این است که حکم حکومتی باشد نه اجتهاد، اما به هر حال از آنجا این مسئله شروع شده است و مقداری که در منابع نشان میدهد، این است. اما آیا ممکن است امام علی(ع) که قدرت را میگیرد، این مسئله را به راحتی تغییر دهد؟
در این شرایط هم به لحاظ فقهای معاصر و هم سابقهای که برای این حکم در استثنا به پدر وجود دارد، این احتمال را نمیدهند که این روایات جهت صدورش تقیه باشد؟ تردید در صدور نیست و تردید در دلالت هم نیست، اما چه اقتضائاتی وجود داشته و چه کسانی این را مطرح کردهاند؟ آیا ائمه(ع) میتوانستند مخالفت کنند و اگر مخالف بودند، ابراز مخالفت میتواند صورت گیرد یا خیر. اگر فقیهی به این کتب فقهی ما مراجعه کند، در میان فقهای فعلی و قبلی برای این مطالب شواهدی پیدا نمیکنید.
اما به نظر میرسد که این مسئله جای بررسی بیشتری دارد و با اهمیتی که اسلام نسبت به قتل نفس و بیشتر نسبت به فرزند توسط پدر دارد و بنا بوده که با این حکم جلوی این جریان که از جاهلیت وجود داشته گرفته شود، حتی اقتضا میکند یک مجازات سنگینتری نیز وجود داشته باشد، اما با اینکه چنین تخفیفی رخ داده باشد، سازگار نیست. این بحث به عنوان نظر و نظریه نیست و یک احتمال است که شاید در صورت تحقیق بتواند در مسئله راهگشا باشد و این تفاوت و استثنا را مورد تجدید نظر قرار دهد.
* ایکنا
نظر شما