رواج و رسمیت یافتن دروغ در مناسبات فردی و اجتماعی، افزایش و گسترش سوگند در گفتمانها، سوءظن، فردگرایی، تظاهر و ریا، رابطهگرایی، قانون گریزی، عوام زدگی و عوام فریبی، تملق و گزافهگویی نشانههایی از بحران اخلاقی و نبود اعتماد در جامعه است.
در یک جامعه، اعتماد اجتماعی مثل شیرازه ای است که آحاد آن را به هم پیوند داده و از پراکندگی آنها جلوگیری میکند. بی اعتمادی افراد به یکدیگر و بی اعتمادی به ساختار سیاسی و اجرایی جامعه باعث بروز سوءاستفاده های مختلف، رشوه، اختلاس و پدیده زیرآبزنی میشود. در بررسی انحرافات و مسائل اجتماعی ریشه بسیاری از آسیبها را در بی اعتمادی افراد به یکدیگر میتوان جستجو کرد.
از نظر قرآن نیز ريشه بسياری از انحرافات اجتماعی چون غيبت و تهمت و شايعه و تاثير گذاری آن ها در بی اعتمادي و بی اطمينانی است. از اين رو در بررسی انحرافات ومسائل اجتماعی، می بايست به مساله اعتماد و بی اعتمادی به عنوان مقوله ای حائز اهميت توجه ويژه ای مبذول داشت.
براي ايجاد اعتماد، شخص بايد هم به ديگری اعتماد كند وهم خودش قابل اعتماد باشد. بنابراين اعتماد، مساله ای دو طرفه است كه نمی توان در يك جاده يك طرفه به آن رسيد. هر كسی كه اعتماد می خواهد می بايست چنان رفتار كند كه ديگری به وی اعتماد نماید. اين همان معنای ديگر كلام معصوم است كه می فرمايد: چنان رفتار كن كه دوست داری ديگری با تو رفتار كند. خداوند در توصيف سيره عملی و اخلاقی پيامبر(ص) وی را به صفت خلق عظيم می ستايد و در جايی ديگر او را به «اذن خير» توصيف می كند كه به معنای كسی است كه بر گفته ديگری اعتماد می كند و برای هر چيزی به شك و ترديد نمی افتد و به پرس و جو نمی پردازد، مگر آن كه مساله امری حساس اجتماعی باشد.
انسانها اعتماد می كنند تا ارتباط برقرار كنند، ارتباط برقرار می كنند تا اين باور در ذهنشان ريشه كند كه بدون همكاری، مشاركت و همفكری كاری از پيش نخواهند برد. اعتماد، مهمترين انگيزه ای است كه افراد را به داشتن ارتباطات دوسويه يا چند سويه تشويق می كند. حتی بسياری از انديشمندان اجتماعی، اعتماد را حسی می دانند كه منجر به تعاون و همكاری می شود و فقط در اين حالت است كه انسان در عين تفاوتها، قادر به حل مشكلات خواهد بود.
هرگاه افراد جامعه به قرار و مدارهايی كه بين خودشان می گذارند، احترام بگذارند و آنها را رعايت كنند، اعتماد اجتماعی به وجود می آيد. اين اعتماد باعث پيوند و افزايش همبستگی اجتماعی می شود و هرچه درجه اين اعتماد در جامعه افزايش يابد، درجه پيوند و همبستگی اجتماعی نيز افزايش پيدا می كند.
براين اساس اعتماد اجتماعی، اعتماد به نفس و افزايش توانايی های افراد را به همراه دارد. برای افراد، اعتبار و پرستيژ اجتماعی به بار می آورد، باعث گسترش فعاليتهای فرد در جامعه می شود و افراد را از نوعی پشتيبانی جمعی برخوردار می سازد. درحالیکه بی اعتمادی سبب انزوای اجتماعی شده و انزوای اجتماعی نیز افراد را ازمشاركت غيررسمی و رسمی درجامعه محروم می كند. مبادله اجتماعی و دلبستگی اجتماعی را كاهش می دهد. ازتبادل پايدار و دائمی افكار و احساسات جلوگيری می كند. موجب تضعيف يا قطع روابط شده و از احساس مشاركت در روابط گرم، صميمی و انسانی جلوگيری می كند. فرصتهای مناسب را برای با هم زندگی كردن، باهم كاركردن، باهم تجربه كردن و باهم بودن سلب می كند و روابط طولانی، پايدار و عميق را غيرممكن می سازد. موارد ياد شده می توانند پيامدهای مختلفی ازجمله احساس تنهايی، احساس عجز، يأس اجتماعی وكاهش تحمل را به دنبال داشته باشند.
ریا و دورویی
انسان ها در شرايط تعادل اجتماعی و فرصت های برابر، به دور از هر گونه دورويی و نفاق عمل می كنند؛ اما فشار برای ایجاد یکدستی اجتماعی و افراط در حفظ همرنگی و هم رأیی در زندگی اجتماعی موجب ظهور و تقویت رفتارهای غیر اخلاقی چون ریاکاری، دورویی و دروغگویی می شود. چنين شرايطی بسياری از مردم جامعه را به هر علت ديگری به سوی نهان كاری سوق می دهد و مردمان صورتك هايی را بر چهره می زنند كه غير از آن چه هستند را نشان می دهد. پنهان شدن فرد پشت این صورتکها، انکار خود واقعی و پذیرش نوعی شیوه زندگی دروغین و غیر حقیقی است. چنین فرآیندی در عمل سبب خواهد شد که افراد جامعه با اینکه بر اساس اصول خاصی با هم تعامل دارند ولی همه نسبت به هم بی اعتمادند.
منفعت طلبی
یکی از عوامل تخريب كننده اعتماد اجتماعی، منفعت طلبی افراطی افراد است. از آنجا كه انسانها به طور ذاتی، منفعت طلب هستند، وقتی اين منفعت طلبی حالت افراطی به خود بگيرد، افراد سعی می كنند با استفاده از روشهای كاذب، سهم بيشتری از امكانات و منفعت را برای خود طلب كنند.
توزیع ناعادلانه ثروت
یکی دیگر از عوامل وقتی است که درجامعه منابع به صورت ناعادلانه در بين گروههای مردم توزيع شود. وقتی اين نابرابری در طول زمان استمرار پيدا كند، شكاف بين دو طبقه غنی وفقير هر روز بيشتر می شود و طبيعی است كه در اين شرايط قوانين و ساختار سياسی جامعه زير سؤال رفته و نوعی بی اعتمادی اجتماعی را در افراد تقويت می كند. بی اعتمادی به ساختارهای سياسی جامعه منجر به تضعيف تعهد اجتماعی وكمرنگ شدن هويت اجتماعی و ملی می شود. گذشته از آن، بی اعتمادی و سوء ظن به تدريج به سطح روابط ميان فردی كشيده می شود، و حاصل اين امر انزوای اجتماعی است.
سوء ظن
حضرت على(ع) می فرماید: «مراقب باش كه سوء ظن بر تو غلبه پيدا نكند، به درستى كه بدگمانى هيچ رفاقتى را بين تو و دوستت باقى نمى گذارد». در حقيقت بدگمانی نسبت به ديگران موجب می شود تا همه روابط مخدوش شود و از حالت طبيعی بيرون رود و به بی اعتمادی نسبت به ديگر دامن زند. به هر حال، بدگمانى هنگامى كه به صورت يك حالت درونى درآيد از مهمترين رذايل اخلاقى است كه موجب از هم پاشيدگى خانواده ها، و گروهها و جوامع انسانى است. نخستين ثمره شوم بدگمانى عدم اعتماد است و هنگامى كه اعتماد از ميان برود، همكارى غير ممكن می شود، و با از ميان رفتن همكارى جوامع انسانى به جهنم سوزانى تبديل می شود كه همه از يكديگر می ترسند و در فكر خنثى كردن فعاليت هاى يكديگرند.
بدقولی
بدقولی نیز یکی از مهم ترين علل سلب اعتماد ميان افراد جامعه است. شايد در طول شبانه روز قول های زيادی از زبان ما جاری می شود بدون آن كه قبل از وعده و وعيد و قول دادن تمام جوانب آن سنجيده شود. بی گمان رواج بد قولی در خانواده يا جامعه موجب تزلزل بنيان آن و ازبين رفتن اعتماد می شود.
از نظر اسلام وفای به عهد و خوش قولی يكی از ريشه دارترين اصول اخلاقی و عالی ترين فضايل انسانی است. آيه های متعددی در قرآن كريم در خصوص وفای به عهد آمده است. براساس قرآن و آموزه های ائمه معصوم ( ع ) يكی از شرايط ايمان، خوش قولی است چنان كه تخطی از آن و بد قولی در حكم بی ايمانی است. بر پايه فرمايش حضرت علی ( ع ) هرگاه مردم پيمان شكنی كنند خداوند دشمنان را بر آنان مسلط می كند. اين عهد و پيمان شامل تمام ابعاد فردی خانوادگی، اجتماعی، سياسی و …. می شود. در حديث است كه: المومن اذا وعد وفي و المنافق اذا وعد جفي؛ بنابراين راه شناخت ايمان از نفاق همان وفای به قول و عهد و عدم وفای به آن است. به هر حال بدقولی عامل مهم بی اعتمادی اجتماعی است چنان كه يكی از راه های جلب اعتماد عمومی و اجتماعی، خوش قولی و وفای به عهد است.
دروغ
بدقولی نوعی دروغ است و دروغ خود عامل مهم بی اعتمادی در جامعه است. همگانی شدن دروغ در كلیه سطوح اجتماعی عامل ویرانگری است كه هیچ گاه نباید در برابر آن بی تفاوت بود، اگر خداوند دروغ را گناه كبیره دانسته قطعا به دلیل آثار بسیار سوء آن بر حیات اجتماعی و سلامت آن است، و اگر جامعه ای به هر چیز حساس باشد جز دروغ، و اگر به هر چیز اعتراض كند، جز دروغ، این امر به چیزی جز اضمحلال سرمایه اجتماعی آن جامعه تعبیر نخواهد شد. اگر در جامعه ای دروغ رواج داشت و هیچ گاه حتی یك نفر هم به اتهام دروغ گفتن از مسندی خلع و به مجازاتی محكوم نشد، حتما بنیان های آن جامعه دچار اختلال اساسی است.
در جامعه ما بویژه در سده اخیر دروغ گفتن به شکل نگران کنندهای افزایش یافته و متأسفانه در اقشار و لایههای مختلف اجتماع ریشه دوانده است. شما در نظر بگیرید اگر بین دو نفر از افراد یک خانواده اعتماد متقابل وجود نداشته باشد، روابط خانوادگی و زندگی روزمره چقدر سخت و پر هزینه خواهد شد، حال اگر در جامعه بین آحاد مردم این صفات مذموم قاعده شود چه خطر بزرگی قوام و دوام جامعه را مورد تهدید قرار خواهد داد.
در دین اسلام دروغ گفتن، نوشتن، نقل کردن وحتی اشاره کردن مطلبی (بدون اینکه به طرف مقابل کذب بودن آن را اعلام کنید) چه کوچک باشد چه بزرگ، حرام و از گناهان کبیره است. در قرآن کریم کلمه کذب (دروغ) ۲۸۲ بار آمده است که شامل انواع و اقسام دروغ، از جمله دروغ گفتن، اتهام دروغ، ادعای دروغ، قبول نکردن رسالت پیامبران علیهم السلام و موارد دیگر آمده است.
علی علیه السلام می فرماید: «هیچ بدی و زشتی بدتر از دروغگویی نیست.» و «دروغگو و مرده هردو یکسانند، زیرا برتری زنده بر مرده این است که به او اعتماد میشود پس وقتی در اثر دروغگویی به سخن او اعتماد نشود، زنده بودن او بیفایده گشته همانند مرده میشوند».
بنابراین صداقت و راستگويی و وفای به قول و قرارها و نيز عهد و پيمان های زبانی و مكتوب، از مهم ترين سرمايه های اجتماعی جامعه است، زيرا اعتماد اجتماعی را تقويت و افزايش می دهد. در برابر آن زوال سرمایه اجتماعی با ریختن قبح دروغ و به حاشیه رفتن راستگویی و صداقت است. این كه بتوان مشاهده كرد فرد یا افرادی به صراحت هرچه تمام تر ادعایی را تكذیب و آن را ساخته دیگران معرفی كنند كه همه مردم با كمال وضوح شاهد آن بوده اند، چیزی جز نابودی سرمایه اجتماعی و ركن ركین آن یعنی اعتماد اجتماعی نیست.
نظر شما