جنگ خلیج فارس در دهه نود، سرآغاز تحولات بسیاری در خاورمیانه بود. جنگ و حوادثی که در پی آن منطقه را فراگرفت، تاثیرات عمیق عینی و ذهنی بر جای گذاشت. در بعد عینی این نزاع، موازنهی قدرت در خاورمیانه را تغییر داد و به حضور قدرتهای بزرگ در منطقه مشروعیت بخشید. در بعد ذهنی نیز این حوادث، تحولات فراوان نظری را برای گروه های اسلام سیاسی به همراه داشت.
عربستان سعودی مهد سلفیت سنتی محسوب میشود. لذا به علت ثقل منطقه ای خود در جهان اسلام و نیز حضور نیروهای خارجی برای دفاع از کشور در مقابل هجوم نظامی عراق، در مرکز این تحولات قرار گرفت. زمانی که دولت عربستان، برای دفاع در مقابل صدام از نیروهای بیگانه کمک خواست، بن باز (مفتی مشهور وهابی عربستان) این کار را جایز دانست، در حالی که حضور نیروهای خارجی از سوی برخی دیگر(مانند جریان های سلفیه جهادی و سلفیه سروری)، به عنوان سیطرهی کفار بر مسلمین تلقی می شد. این تنازع نظری در فضای بسته عربستان و نیز انفجارهای تروریستی در کشور، موجی از مطالبات اصلاح طلبانه را در پی داشت. تجلی این حرکت، نامه ای است که از سوی بسیاری از علمای عربستان در سال 1993به ملک فهد نوشته میشود و عنوان مذکره النصیحه را به خود اختصاص میدهد. در حالی که جریانی به نام الصحوه الاسلامیه یا بیداری اسلامی در کشور فعال است و نیز مطالبات زیادی برای باز کردن فضای سیاسی و اجتماعی وجود دارد، جریانی در مدینه متولد می شود. جریان جدید، انتقادهای تندی را به تمام گروه های اصلاح طلب متوجه میسازد و به عنوان یک طرفدار رادیکال خاندان حاکم در عربستان ظاهر میشود. این جریان سلفی که از مدینه آغاز گردید، خیلی زود در سراسر عربستان نفوذ پیدا کرد و به جریان جامی معروف گردید.
بنیانگذاران جریان
سلفیه جامی مانند برخی جریانهای سلفی بر اساس نام موسس و نظریه پرداز اصلی جنبش، نامگذاری گردیده است. جریان منسوب به شیخ امان الجامی (1930م ) از اساتید بارز دانشگاه اسلامی مدینه بود. این نامگذاری از سوی مخالفان جریان صورت گرفته است زیرا اطلاق عنوان جامی، به ریشههای غیر سعودی شیخ اشاره دارد. وی در زمانی که بیست ساله بود از حبشه به سعودی مهاجرت نمود و به تحصیل در دانشگاه مدینه پرداخت[1]. او در دانشگاه مدینه که مرکز علمی وهابیت سنتی محسوب میشود به عنوان استاد علوم حدیث، شهرت داشت و در سال 1995م در حالی بدرود حیات گفت که ریاست این دانشگاه را عهده دار بود.
یکی دیگر از نظریه پردازان مهم این جریان، شیخ ربیع بن هادی المدخلی (1935م) است که دهه هفتاد، در دانشگاه مدینه از اساتید علوم اسلامی بود. برخی پژوهشگران، این جریان را به عنوان سلفیه مدخلی نیز معرفی می کنند، اما منتقدانی مانند سروریها برای کنایه و تحقیر طرف مقابل، به رخ کشیدن ریشههای غیر عربی و نیز اشعار به دخیل و بیگانه بودن این اندیشه، نام جامی را توسعه دادند. اکنون بین صاحب نظران عنوان سلفیه جامی بیشتر رواج دارد. در حالی که پیروان این جریان مایل هستند، با نام های علماء مدینه و یا اهل الحدیث شناخته شوند.
شکلگیری و توسعه
شیخ امان الجامی و بن هادی المدخلی هر دو از شاگردان البانی محسوب می شوند. این دو از منتقدان سرسخت اخوان المسلمین و سید قطب می باشند. در واقع، جریان جامی در عرصههای مختلف نظری به نبرد پرداخت. آنان اخوان المسلمین درون عربستان را هدف گرفته بودند و جریان سلفیه سروری که دارای دو گرایش اخوانی و سلفی بود را دشمن و بدعت گذار میپنداشتند. آنان همچنین با طیف وسیعی از عالمان وهابی که به جریان الصحوه یا همان بیداری اسلامی منتسب بودند نیز مخالفت میکردند.
جریان جامی با پشتوانه کلام سیاسی اهل سنت که هرگونه خروج و شورش علیه حاکم را نامشروع میداند، به دفاع تمام عیار از خاندان سلطنت پرداخت. طبیعی است که این تفکر به سرعت، پشتیبانی مالی و رسانه ای حاکمیت را در اختیار گیرد. بن نایف که پستهای کلیدی مانند وزارت کشور و ریاست گارد سلطنتی و دیگر ارگانهای امنیتی را در کارنامه دارد، امکانات حاکمیت را برای گسترش این جریان به خدمت گرفت. بسیاری از علمایی که احساس میکردند در ساختار اجتماعی و دینی عربستان، در حاشیه هستند و دیده نمیشوند از این فرصت سود جستند و به سرعت از هرم قدرت صعود کردند. جذابیت امکانات، به حدی بود که افراد منسوب به جریان الصحوه و یا امضا کنندگان نامه مشهور(مذکره النصیحه) نیز از دیگر جریانها جدا شدند و خود را به این مسابقه شیرین رساندند. کسانی مانند عبدالعزیز العسکر و سلیمان اباالخیل کاملا گمنام بودند و پیوستن به این جریان و غلو در جانبداری از خاندان سلطنتی و مخالفت با جریانهای رقیب، آنان را به مناصب عالی همچون ریاست بخش تبلیغ دانشگاه مدینه ( العسکر) و معاونت دانشگاه مدینه (اباالخیل) رسانید. افرادی نیز مانند عبدالمحسن العبیکان و عصام السنانی از امضا کنندگان و نامداران جریان الصحوه نیز بعد از همراهی با جریان جامی به تریبونهای اصلی نماز جمعه در مدینه و مکه دست یافتند[2]. حاکمیت همچنین، بسیاری از علمایی را که در جریان منتقد حضور داشتند، از دانشگاههای دینی و مدیریتهای عالی کشور مانند اوقاف و امور تبلیغی عزل نمود و با افرادی از جریان جامی جایگزین نمود[3].
اولویتها و مبانی
جریان جامی بر پنج مفهوم کلی تاکید دارد که عبارتند از: 1.مفهوم پیروی از کتاب و سنت 2. مفهوم سلف صالح 3. مفهوم پیروی از ولی امر 4. مفهوم بدعت و گمراهی. 5. مفهوم مخالفت با تحزب. همچنین منظومه معنایی جامی دارای دو ویژگی اساسی است. نخست: اعتراض بسیار تند نسبت به جریان سروری و دوم: اظهار سرسپردگی شدید و ولاء تام به خاندان سلطنتی سعودی. آنان برای درهم کوبیدن سروری ها، بین کلمات و مبانی سید قطب و بنسرور مشابه سازی می کنند تا وجه سلفی بودن سروریها نادیده گرفته شود. سپس با بیان اینکه سید قطب به اصل وحدت وجود باورمند بوده و نیز به اولیا و بزرگان درگذشته، متوسل میشده، قطب و سرور را منحرف معرفی میکردند. یکی دیگر از وجوه بارز اختلاف بین جامیها و جریان سروری و بیداری اسلامی مساله اهتمام این دو، به امر سیاسی است. سروریها و اخوانالمسلمین برای ورود به عرصه سیاسی، تحزب و تشکیلات مدرن را پذیرفته بودند و در برخی کشورها از ظرفیت پارلمانتارسیم، برای رسیدن به اهداف خود بهرهمند گردیده بودند. از دیدگاه جامیها، «وحدت اسلامی» جوهر دین است که آنها اصل تحزب را نافی و معارض آن می شمرند. در واقع، تحزب اخوانی را عامل زیرپا گذاردن جوهر اسلام میدانند[4].
از نظر سلفیه جامی، اطاعت مطلق و سرسپردگی کامل نسبت به ولی امر که همان حاکم و پادشاه است، امری واجب (شرعی) و غیر قابل مذاکره و نقد است. به علت تاکید زیاد این جریان بر مساله ولاء بن سرور آنان را حزب الولاء یا حزب سرسپردگی خطاب میکرد[5]. جامیها نسب به هیئت کبار علما المسلمین، احترام ویژهای قایل بودند و هیچ گونه نقدی را در خصوص آنان بر نمیتابیدند. هیئت کبار العلما، دارای اعتبار رسمی و حکومتی میباشد و مشروعیت خود را وام دار حکومت است. بنابر این طبیعی بود که این نهاد رسمی دینی نیز هم چون نهاد سلطنت و حاکمیت، برای جامی ها با اهمیت و محترم باشد.
شیخ ربیع المدخلی به عنوان دیگر نظریه پرداز جریان، آثار بسیاری را در علم جرح و تعدیل و دیگر علوم حدیثی تالیف کرده است. او دانش جرح و تعدیل که متعلق به رجال حدیث میباشد را توسعه داده و معتقد است هر کس در خصوص اسلام و مفاهیم دینی سخنی گفته، باید با موازین جرح و تعدیل، سخنان او را نقد و بررسی کرد[6]. او در آثار خود بر ابوالاعلی مودودی نظریه پرداز اسلام گرای پاکستانی میتازد که چگونه امر سیاسی و تاسیس حکومت اسلامی را در اولویتهای فکری و عملی خود قرار داده است در حالی که سراسر شبه قاره مملو از جهل، بدعتها و مراسم شرک آلود است؟ بیان شیخ به روشنی، اولویت ذهنی پیشگامان جریان جامی را روشن میسازد. شیخ ادامه میدهد، شایسته آن بود که مودودی ابتدا، به تصحیح عقیده و سلوک مسلمانان شبه قاره همت میگماشت تا اینکه سودای حکومت داشته باشد. وی همچنین در آثار بسیاری، اقدام به نقد سید قطب و مبانی نظری اش نموده است. او کتاب هایی با عناوین أضواء إسلامية على عقيدة سيد قطب وفكره[7]، مطاعن سيد قطب في أصحاب رسول الله [8] و العواصم مما في كتب سيد قطب من القواصم[9]، تالیف کرد و طی آن مبانی سید قطب و افکاری که اخوان المسلمین عین اسلام می دانند را نقد و رد نمود. این حجم از مخالفت با سید قطب، بعد از شکل گیری اخوان در جهان اسلام کاملا بیسابقه بود.
شکاف های درونی
جریان جامی با پشتوانه حمایتهای مالی و رسانهای حکومت عربستان، خیلی زود توانست خود را به عنوان یک آلترناتیو قوی و تاثیرگذار در مقابل جریانهای سروری و جهادی مطرح کند. در سال های 95-1994 این جریان دوران طلایی خود را پشت سر گذاشت و سپس با بحرانهای مهمی روبهرو شد. یکی از تاثیرگذارترین چالشهایی که موجب تضعیف این جریان گردید، مساله نزاعهای نظری درون گروهی بود. ماهیت این نزاع، معمولا به تناقضهایی بازمیگشت که درون گفتمان سلفی نهفته بود و نظریه پردازان توان حل معقول آن را نداشتند.
یکی از این چالشها، به ظهور جریانی به نام حدادی منتهی گردید. محمود الحدادی مصری، خواهان یک اجتهاد همه جانبه و تطبیق الگوی جرح و تعدیل بر تمام کتابهای تاریخی، فقهی و تفسیری اهل سنت بود. او پیشگام کنار گذاردن کتابهای شرح صحیح مسلم، نوشته امام نووی و نیز فتح الباری نوشته عسقلانی به بهانه اشعری مسلک بودن مولفان این کتب بود. در حالی که این کتابها حاوی مطالب عقیدتی نبودند و تا آن زمان علمای وهابی به چنین مسالهای هیچ اشارهای نکرده بودند. او، ربیع المدخلی نظریه پرداز جریان را خطاب قرار داد و صریحا اعلام کرد، اگر مدخلی خالصانه، دردمند دیانت و اسلام است، چرا فقط سید قطب را نقد میکند و کسانی مانند نووی، رشید رضا، عسقلانی و دیگر بزرگان سلفیه که سید قطب مطالب خود را از آنها گرفته است را نقد نمی کند و به آنان نمی پردازد[10]؟ این جدال جدید، سبب گردید فصل جدیدی از منازعات نظری آغاز گردد و منازعهای که بین جامیها و دیگر جریانها مانند سروریها، جهادیها و به شکل کلی جریان الصحوه بود، در درجه دوم اهمیت قرار گیرد و تبدیل به نزاع جامی- جامی گردد.
مساله دومی که سبب شکلگیری شکافی دیگر در جریان جامی شد، اختلاف بین جریان موسوم به اهل حدیث به نمایدگی البانی با جریان غالب وهابی بود. قبلا البانی در نوشتهها و سخنرانیهایش تمایلات حنبلی علمای وهابی را نقد کرده بود، اما اهل حدیثی که با موسسه رسمی دینی، روابط حسنهای داشتند و مایل نبودند که با حاکمیت دینی و سیاسی وارد نزاع شوند، این بخش از سخنان و باورهای خود را مخفی میکردند و یا به صراحت از آن سخن نمیگفتند. اما جریان جامیهای جدید، برای تحت فشار قرار دادن بخش دیگری از جریان جامی که مدخلی آنها را رهبری میکرد به واکاوی تمام نوارهای سخنرانی و کتابهای البانی اقدام نمودند. این جریان را یک مهندس به نام عبد الطیف باشمیل که موسسه صوتی تصویری را در مدینه اداره میکرد و نیز موسی درویش از مدرسان دانشگاه مدینه نمایندگی می کردند. این نزاع نیز توانست گفت وگو و مناظره را از سطح جامی- الصحوه به سطح جامی – جامی تنزل دهد.
وضعیت کنونی
جریان جامی نیز مانند دیگر جریانهای سلفی، در بستر زمان دچار شکافهایی گردید. این شکافها بیشتر به ماهیت آموزههای سلفی باز میگردد، زیرا بسیاری از آموزههای سلفی در بطن خود دارای دوگانگیهایی هستند که توسط اهل نظر رصد میشود. سنت فکری اهل سنت در طول تاریخ، نتوانسته بسیاری از دوگانگیها را روشمند حل و فصل نماید. به عنوان نمونه، مسالهی التزام به روش ظاهرگرایی و حجت دانستن آن و عدم التزام به تشبیه ذات ربوبی. وقتی ظواهر حجت باشند، آنگاه فهم آیاتی که سخن از جوارح ظاهری خداوند میکند، در مخالفت با تشبیه که در کلام اهل سنت اصلی پذیرفته شده است، تبدیل به یک چالش میشود. این جریان در منظومه فکری اهل سنت و نیز در میان سلفیه یک حرکت جدید و یا بنیان خارق العادهای نیست که در حوزه نظری دست به ابتکارات و یا اجتهادات تازهای زده باشد. جریان جامی از نظر کلامی با مرجئه نزدیک به نظر می رسد و همچنین به لحاظ رویکرد سیاسی، همان جریان غالب اهل سنت است که حاکم را با تمام خصوصیاتش می پذیرد و هر گونه اعتراض و یا خروج علیه او را روا نمیدارد.
سلفیه جامی همان سلفیه وهابی است، با این تفاوت که خاستگاه پیدایش این دو جریان متفاوت است. وهابیت در بستر جنبش محمد ابن عبد الوهاب و بعد از آن در دامن حرکت تندرو اخوان ( در نجد ) متولد گردید و به تعالیم ابن تیمیه و عبدالوهاب دلگرم بود، در حالی که سلفیه جامی در واکنش به شکلگیری جریان الصحوه و سروریها و نیز جریان جهادی شکل گرفت. در واقع این جریان خود را در تعارض با جریان اصلاح طلب درون سلفی تعریف میکند در حالی که جریان سلفی وهابی یک جریان موسس و مستقل است که بیشتر بر اصول درون سنی و سلفی استوار است. این جریان آخرین امیدها، برای شکلگیری یک جریان اصلاحطلب در عربستان را ناامید کرد و پرونده اصلاحات بنیادین که متکی بر سنت مذهبی (خصوصا سلفی) باشد، کاملا بسته شد.
نویسنده: حجت الاسلام محمد جواد خلیلی
[1] .برای اطلاع بیشتر به سایت شخصی شیخ امان الجامی نگاه کنید.www.sahab.org
[2] .ستفان لاکروا زمن الصحوه الحرکات الاسلامیه فی السعودیه صفحه 286
[3] .لاکروا در کتاب خود افراد بسیاری و نیز پست های مهمی را ذکر می کند که توسط حاکمیت در اختیار جامی ها قرار گرفت افرادی مانند عبدالعزیز القاری، موسی القرنی و جبران الجبران که اصلاح طلب بودند با تراحیب الدوسری، سلیمان الرحیلی و عبدالسلام السحیمی در دانشگاه مدینه جایگزین شدند.
[4]. ادریس لکرینی الاتجاه الجامی فی السعودیه مرکز مسبار 2012
[5] .محمد بن سرور زین العابدین السلفیه بین حزب الولاه و الغلاه
[6] .ربیع المدخلی، منهج اهل السنه فی نقد الرجال و الکتب و الطوائف
[7] روشنگری های اسلامی بر اندیشه و عقیده سید قطب
[8] اشکالات سید قطب به اصحاب پیامبر
[9] هشدارها از آن چه(انحرافات) در کتاب های سید قطب وجود دارد
[10] .محمود الحداد الفصل العادل فی حقیقه الحد الفاصل
نظر شما