آراء بشری برای شکوفایی و رشدْ محتاج نقد است. تضارب آراء و در بوتهی نقد قرار گرفتنْ یک ضرورت است. انسداد باب نقد بیش از هرکس و هرچیز بهرأیِ نقدنشده و صاحب آن آسیب میزند. فکر نقدنشده، همچون درخت هرَسنشده بهبار نمینشیند و قدر و قیمت گوهر فکر تا در بوتهی نقد، تفتیده نشده باشد مشخص نمیشود.

در این میان «نقد قدرت» یکی از ضروریات امروز جامعه به شمار می رود. قدرت توسط آدمیان اداره می‌شود و همه آدمیان به استثنای معصومین خطاپذیرند و قابل انتقاد. حفظ سلامت حکومت در گرو دو امر است: «امر به معروف و نهی از منکر» و «نصیحت به ائمه مسلمین».

نصیحت از نُصح است و به معنی خیرخواهی. اگر انسان مشاهده کند فردی به‌سوی چاه می‌رود اگر او را منع نکند در حق او خیانت کرده است. به نصیحت در ادبیات امروز «انتقاد» می‌گویند. از رسول خدا(ص) نقل شده است که «مَن سَعَی فی حاجهٍ لِاَخیه فَلَم یَنصَحهُ فَقَد خانَ اللهَ وَ رسولَه»؛ هرکه در برآورده‌کردن نیاز برادر ایمانیش بکوشد، اما او را نصیحت نکند، به خدا و رسولش خیانت کرده است.

از سوی دیگر پیامبر خدا(ص) در خطبه‌ای مشهور در مِنَی در مسجد خیف در سال آخر عمر مبارکشان فرمودند: «نَضَرَّ اللهُ عَبدَاً سَمِعَ مَقالَتی فَوَعاها وَ حَفَظَها و بَلَّغَها مَن لَم یَسمَعها، فَرُبَّ حامِلِ فِقهٍ غَیرَ فقیهٍ وَ رُبَّ حامل فِقهٍ إلی مَن هُوَ أفقَه مِنهُ، ثَلاثٌ لایَغِلُّ عَلَیهِنَّ قَلبُ امرِءٍ مُسلِمٍ: إخلاصُ العَمَلِ للهِ، وَ النَصیحَهُ لِأئِمَهِ المِسلِمینَ، وَ اللُّزُومُ لِجَماعَتِهِم»؛ ...سه امر است که قلب انسان مسلمان در آن خیانت نکند: اول، اخلاص عمل برای خدا؛ دوم، نصیحت و خیرخواهی به رهبران مسلمین؛ سوم، ملازمه با جماعت مسلمانان.

اما متأسفانه آنچه شاهدش هستیم، از سويی ارتقای متملقان به سرعت ابر و باد و از سوی ديگر برخوردهای تلخ و بعضاً نابود کننده ای است که با ناقدان دلسوز می شود؛ حال آنکه نبايد همه نصيحت ها وخيرخواهی ها را به بهانه سياه نمايی ناشنيده گرفت، يا همه چيز را به استکبار جهانی و ساده لوحی و بدجنسی رقيبان نسبت داد. فرض کنيد همين طور باشد؛ اما بازهم دستور دين ما نهی اکيد از تن دادن به شنيدن مداحی ها و چاپلوسی هاست. در نقطه مقابل آنچه مورد تشويق قرارگرفته، شنيدن نقد و استقبال از انتقاد است؛ حتی اگر منتقدان انگيزه خيرخواهانه نداشته وبالاتر آنکه دشمن ما باشند!

نقد، چه در حوزه های علمی و ادبی و چه درحوزه های سياسی و اجتماعی دارای آدابی است که رعايت انصاف، واقع بينی، خيرخواهی و استفاده از واژه های لطيف و لحن عفيف از جمله آنهاست؛ همان چيزی که گاه « انتقاد سازنده» ناميده می شود. اما اين هم درست نيست که با انگيزه کاوی و اتهام پراکنی، منتقدان را پشيمان کرده و جامعه را از برکات نقد محروم سازيم. درمجموع به سود همه ماست که با روی باز از انتقاد استقبال کنيم؛ خصوصاً کسانی که دارای جايگاه و مسئوليت های اجتماعی هستند.

در سيره پيامبر و امامان به کرات شاهد برخوردهای تلخ و تند با مداحان و متملقان و نيز تشويق افراد به بازگويی نظرات انتقادی خود هستيم. پيامبرخدا صلی الله عليه وآله توصيه فرمودند که «احثوا التراب فی وجوه المداحین؛ بر چهره ستايش‌گران خاك بپاشيد» وخود نيز در عمل چنين می کرد. ابوذر می گوید: سلمان و بلال را ديدم كه به سوي پيامبر مي‌رفتند. چون نزديك آن حضرت رسيدند، سلمان خود را بر پاهاي پيامبر انداخته و آنها را مي ‌بوسيد. حضرت او را به سختي از اين كار نهي كرد و فرمود: اي سلمان! با من چنان مكن كه عجمان با پادشاهان خود انجام مي ‌دهند. من بنده ‌اي از بندگان خدا هستم، مي ‌خورم از آنچه بندگان مي ‌خورند و مي ‌نشينم همانگونه كه بندگان مي ‌نشيند.».

عبدالله بن مسعود، يكي ديگر از ياران رسول خدا، نيز مي‌گويد: مردي به حضور آن حضرت رسيد؛ ولي از عظمت ايشان تحت تاثير قرار گرفت و نتوانست سخن بگويد. رسول خدا با مهرباني به او فرمود: «راحت باش! من كه پادشاه نيستم. من فرزند زني هستم که گوشتِ ماندة خشك شده مي ‌خورد

رفتار اميرمومنان هم دراين باره مثال زدنی است. امام علی عليه السلام در خطبه ای که در صفين خواندند، به حقوق متقابل مردم وحاکمان اشاره کرده و فرمودند: «يكى از واجبات الهى، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن، و برپا داشتن حق، و يارى دادن به يكديگر است. هيچ كس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دين بيشتر باشد، بى نياز نيست كه او را در انجام وظيفه يارى رسانند، و هيچ كس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در ديده ها بى ارزش باشد، كوچكتر از آن نيست كه كسى را در انجام حق يارى كند يا ديگرى به يارى او برخيزد

در اين هنگام مردى از ياران حضرت برخاست و با سخنى طولانى امام را ستود، و مراتب حرف شنوى و اطاعت از امام را اعلام داشت. امام درپاسخ، نه تنها از مدح و تمجيد او خوشحال نشد و تشکر نکرد، بلکه با کنايه ای حکيمانه فرمود:
«...
ای مردم! از پَست ترين حالات زمامداران در نظر صالحان اين است كه گمان ببرند آنها دوستدار ستايش هستند، و كشوردارى آنان بر كبر و خودپسندى استوار است، و من خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد كه ستايش را دوست دارم، و خواهان شنيدن آن مى باشم، سپاس خدا را كه چنين نبوده ام. (اما) اگر ستايش را دوست هم مى داشتم، به خاطر فروتنى در پيشگاه خداى سبحان و اينکه بزرگى تنها سزاوار اوست، آن را رها مى كردم .گاهى مردم، ستودن افرادى را براى كار و تلاش روا مى دانند. اما من از شما مى خواهم كه مرا با سخنان زيباى خود مستاييد، تا نفس خود را به انجام وظائفى كه نسبت به خدا و شما دارم وادار کنم، و حقوقى راكه مانده است بپردازم، و واجباتى كه بر عهده من است و بايد انجام گيرد،را اداء كنم. پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مى گويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدمهاى خشمگين كناره مى گيرند دورى نجوييد، و با ظاهرسازى با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقى به من پيشنهاد دهيد بر من گران می آيد، يا در پى بزرگ نشان دادن خويشم. زيرا كسى كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن برايش دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق، يا مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آنكه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمى دانم، مگر آنكه خداوند مرا حفظ فرمايد

آری، انسان خردمند و هوشيار، با تامل در انتقادها حداقل يکی از اين دو سود را می برد؛ يا برنقص و عيب کار خويش آگاه شده،آن را اصلاح می کند و يا بر درستی و صحت کار خود اطمينان بيشتری می یابد. برای همين است که امام باقر عليه السلام در وصيتي به جابر بن يزيد جُعفي فرمود:

«...اگر از تو تعريف كردند، خوشحال نشو، و اگر از تو بد گفتند بي تابي نكن! در مورد آنچه گفته اند فكر كن؛ اگر ديدي آنچه می گويند واقعيت دارد، پس بدان عصبانيت تو از حرف حق موجب افتادن تو از چشم خدا مي شود و اين مصيبتش بر تو بزرگتر است از سقوط از چشم مردم، و اگر ديدي آنچه مي گويند درست نيست، بدون رنج و زحمت ثوابي برده اي. و بدان كه تو از دوستان ما نخواهي شد مگر آنكه اگر همه اهل شهر هم بگويند بد آدمي هستي، ناراحت نشوي، و اگر گفتند آدم خوبي هستي خوشحال نگردي! بلكه خود را بر قرآن عرضه كن، اگر ديدي رهرو قرآن هستي... استقامت كن و بر تو بشارت بادكه آنچه مي گويند به تو ضرري نمي رساند، و اگر ديدي جداي از قرآن هستي پس به چه چيز فريفته شده اي؟

امام موسي بن جعفر (ع) نيز در پندهايي مشابه به هشام بن حَكَم مي فرمايد:«... اگر در مشت تو گردويي باشد و همه مردم بگويند لؤلؤيي در دست داري، گفته آنان براي تو، در حالي كه مي داني گردوست، سودي ندارد؛ همان گونه كه اگر لؤلؤيي در مشت داشته باشي و همه بگويند گردوست، براي تو ضرري ندارد».

نکته پايانی دراين باب اشاره به نقش سازنده انتقادها وحتی تخطئه ها برای کسانی است که می خواهند از هر فرصتی برای تربيت نفس و اصلاح خود استفاده کنند. منتقد، موظف به پيراستن انگيزه، تخليص نيت و طيب کلام به هنگام نقد است، اما مخاطب او نبايد به دنبال يافتن انگيزه و مقصودِ وی و دست وپا کردن توجيهی برای خود باشد. فرض کنيم منتقدان، دشمنان کينه توزی هستند که هدفی جز عيبجويی وسياه نمايی عليه ما ندارند. آيا همين نمی تواند فرصتی برای رشد وتکامل ما باشد؟!

*محسن اسماعیلی/خبرآنلاین

نظر شما