twitter share facebook share ۱۳۹۸ تیر ۲۰ 1847

آنچه در این مقاله آمده است هر مسلمان نیک‌اندیشی را به فکر فرو خواهد برد که هر یک از ما هنوز، کوچکترین دِین خود را به آن بزرگ‌مرد تاریخ اسلام که همانا شناساندن عظمت و شکوه شخصیت مقدسش به عالم و عالمیان است را ادا نکرده‌ایم. امید است که ترجمه‌ی این مقاله، تلنگری برای همه‌ی ما در این مسیر باشد:

«حقایقی درباره‌ی [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله]»

در قرن شانزدهم چاپ قرآن و قرار دادن ترجمه‌های مختلف آن در دسترس باورمندان مسیحی، اقدامی خطرناک به شمار می‌رفت، چرا که طبق نظر کلیسا حداقل تهدیدی که این موضوع برای مسیحیت در آن دوران در پی داشت، انحراف مسیحیان از دین خود بود. به همین دلیل شورای پروتستان شهر بازل در سال1542، یکی از ناشرین محلی را به جرم انتشار ترجمه‌ی لاتین قرآن، زندانی کرد، اما با ظهور و قدرت گیری مارتین لوتر، اصلاح طلب پروتستان، جلوی اعمالی از این دست گرفته شد. وی بر این باور بود که هیچ راهی بهتر از روشن‌ساختن دروغهای [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] برای مبارزه با ترک‌های عثمانی وجود ندارد. بدین ترتیب، انتشار ترجمه‌ی قرآن، در سال 1543 در اروپا آزاد شد و در دسترس روشنفکران اروپایی قرار گرفت.

بسیاری از روشنفکران اروپایی، ترجمه‌ی قرآن را به منظور درک بهتر و عمیق‌تر در جهت مبارزه با اسلام مورد مطالعه قرار می دادند؛ اما در این میان، عده‌ای نیز با مطالعه‌ی قرآن، آموزه‌های مسیحیت را زیر سؤال برده و در آن شبهه می‌افکندند. مایکل سروتوس، الهیدان و تئولوژیست کاتولیک، از جمله این افراد بود که برای رد نظریه تثلیث در کتاب خویش [1]، به قرآن استناد کرده و از آن استدلال  می آورد. وی در کتاب خود، [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] را یک اصلاح طلب واقعی خوانده است که سعی در بازگرداندن باورهای مردم به سوی توحید خالص داشت درحالیکه توحید در مسیحیت از سوی متفکران مسیحی با دیدگاه غیرمنطقی تثلیث‌ به انحراف کشیده شده بود. سروتوس، پس از انتشار این نظریات قرآنی که از دید کلیسا کفرآمیز تلقی می شد، توسط دادگاه کلیسای کاتولیک در وین، محکوم و در نهایت، به همراه کتاب‌هایش در جنوای ایتالیا، سوزانده شد.

تعداد دیگری از نویسندگان در عصر روشنگری[2] اروپا، در آثار خود [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] را به عنوان قهرمان ضد سلطه روحانیت معرفی کردند. برخی از آنان نیز اسلام را یک مکتب توحیدی محض و قرآن را کتابی مبتنی بر دیدگاه عقلانی- منطقی نسبت به خالق یافتند.

در سال 1734، جورج سیل، ترجمه‌ی جدیدی از قرآن ارائه کرد. وی در مقدمه‌ی خود، تاریخ صدر اسلام را مورد بررسی قرار داده و پیامبر را شخصیتی آرمان‌گرا، اصلاح طلب، رهبانیت‌ستیز و بت‌شکن می خواند که از اعتقادات خرافی و رهبانیت‌آلود مسیحیان و مقدس مآبان به دور است و روحانیت فاسد و حریص را مطرود می‌داند.

ترجمه‌ی انگلیسی سیل از قرآن کریم، در انگلستان به طور گسترده مورد مطالعه و تحسین قرار گرفت. برای بسیاری از کسانی که این ترجمه را خواندند، [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله]، به سمبل جمهوری‌خواهی[3] و ضد سلطه روحانیت بدل شد. این ترجمه در خارج از انگلستان، نیز مورد توجه قرار گرفت. بنیانگذار ایالات متحده، توماس جفرسون، در سال 1765 ، یک نسخه از آن را از یک کتابفروشی در ویلیامزبورگ ویرجینیا خریداری کرد. مطالعه‌ی این ترجمه به وی کمک کرد تا خداباوری فیلسوفانه ای را درک کند که از مرز و محدوده مسیحیت همچون باور به اعتراف و خرید گناه فراتر بود، (نسخه قرآن جفرسون، هم‌اکنون در کتابخانه‌ی کنگره نگهداری شده و برای ادای سوگند نمایندگان مسلمانان مورد استفاده قرار می گیرد کیت الیسون نخستین فردی بود که در سال 2007 از آن استفاده کرد).

نویسنده‌ی مشهور آلمانی، یوهان ولفگانگ فون گوته نیز ترجمه‌ی نسخه‌ی سیل را خواند و مطالعه‌ی این کتاب به او کمک کرد تا در آثار و اشعار روحانی خود، احساس تحول یافته ی خویش را درباره [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] به زیبایی بیان کند.

در فرانسه، ولتر در کتاب تاریخ جهان خود، با تحسین از ترجمه‌ی سیل، [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] را به عنوان یک اصلاحگر معرفی کرد که به مبارزه با خرافات و قدرت روحانیت فاسد پرداخت.

در اواخر همان قرن، وایگ ادوارد گیبون انگلیسی (خواننده‌ی مشتاق آثار سیل و ولتر) که در کتاب « تاریخچه انحطاط و سقوط امپراتوری روم»، پیامبر را شخصیتی بی‌نظیر معرفی کرده است، در اثر خود چنین نگاشت:

«اعتقادات [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] از هر گونه شک و ابهامی مبراست و قرآن، گواهی شکوهمندی بر یگانگی خدا به شمار می‌رود. پیامبر مکه، پرستش بت‌ها، آدمیان، ستارگان و سیارات را بر اساس اصول عقلایی، مردود دانست؛ با منطقی که  همه‌ی آفریدگان نیازمند نظم و ترتیب هستند؛ هرچیزی که متولد شود روزی می‌میرد و هر چیز فسادپذیری روزی نابود شده و از میان می‌رود». به نظر این نویسنده، الهامات عقلانی و فكری [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] وجود یک موجود بی‌نظیر، بی‌نهایت، ابدی، غیرقابل تصور و لامکان را تصدیق و ستایش می کند و یک خداپرست و فیلسوف ممکن است در برخی از این عقاید و باورها با محمد مشترک باشد. «عقیده‌ای چنان عالی و شکوهمند که فوق درک فعلی ماست».

 اما در این میان، ناپلئون بناپارت، پس از خواندن ترجمه‌ی فرانسوی قرآن که توسط کلود-اوتین ساواری در سال 1783 منتشر شد، قلباً به پیامبر اکرم علاقمند شد؛ تا جایی که در تصور خویش، خود را محمّدی جدید تصور کرد. ساواری، ترجمه‌ی خود از قرآن را در مصر، جایی که طنین زبان عربی در سرتاسر آن شنیده می‌شد، نگاشته بود؛ وی در این ترجمه‌ تلاش کرده بود تا زیبایی‌های این متن عربی را به بهترین وجه در زبان فرانسوی به رشته‌ی تحریر درآورد. ترجمه‌ی ساواری از قرآن نیز همچون ترجمه‌ی سیل، مقدمه‌ای طولانی در معرفی نبوغ [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] به عنوان شخصیتی عالی و بی‌نظیر در میدان نبرد داشت؛ مردی که می دانست چگونه در پیروانش ایجاد انگیزه کرده و انان را با خود همراه کند.

ناپلئون این ترجمه را در کشتی در سفر به مصر در سال 1798 خواند. با الهام از چهره‌ای که ساواری در اثر خود از پیامبر به عنوان یک عارف وارسته و یک ژنرال قدرتمند به تصویر کشیده بود، ناپلئون خواست تا خود را به محمّدی دیگر مبدل سازد؛ با این امید که علمای قاهره، او و سربازان فرانسویش را به عنوان دوستداران اسلام و کسانی که آمده اند تا مصریان را از سلطه عثمانی ها آزاد کنند بپذیرند. او حتی ادعا کرد که ورودش به مصر، در قرآن آمده است.

ناپلئون، دیدگاهی آرمانی و روشنگرانه، نسبت به اسلام به عنوان یک اعتقاد توحیدی محض داشت. در واقع، بخشی از شکست او در سفر به مصر، ناشی از این موضوع بود که ایده‌ها‌ی وی درباره‌ی اسلام، اصلاً با باورهای مذهبی علمای قاهره، همخوانی نداشت

با این حال این تنها ناپلئون نبود که خود را محمّدی دیگر می‌دانست، گوته نیز در آثارش، امپراطور(ناپلئون) را با عنوان «محمّد جهان»، مورد مدح قرار داد و ویکتور هوگو، نویسنده‌ی فرانسوی، او را «محمّد غرب» معرفی کرد.

ناپلئون، در پایان عمر خویش و در دوران تبعید به سنت هلن[4] به اندیشه در باب افکار خویش پرداخته و به نوشتن افکارش راجع به [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] اقدام نمود. وی در وصیت‌نامه‌ی خود از [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] به عنوان بزرگ‌مردی که تاریخ را تغییر داده، یاد نمود. محمّدی که ناپلئون در وصیت خود به تصویر کشید، شخصیتی است پیروز، قانونگذار، متقاعدکننده و دارای شخصیتی کاریزماتیک که تداعی کننده خود ناپلئون است؛ اما ناپلئونی که موفق‌تر بوده و قطعاً هرگز به جزیره‌ای سرد در جنوب اقیانوس اطلس که در آن بادهای سرد می‌وزد، تبعید نشده است.

آرمان [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله]، به عنوان یکی از قانونگذاران بزرگ جهان به قرن بیستم کشیده شد. آدولف الکساندر وینمن، مجسمه‌ساز آمریكایی متولد آلمان، در کتیبه ای که سال 1935 در سالن اصلی دادگاه عالی ایالات متحده ساخت مجسمه‌ی [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] را در میان 18 نفر از دیگر قانونگذاران قرار داد

پس از مشاهده‌ی این کتیبه، مسیحیان در نواحی مختلف اروپا از کلیساهای خود خواستند تا نقش ویژه‌ی [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] را به عنوان پیامبر مسلمانان به آنان بشناسانند. شناخت اسلام، از نظر دانشمندان کاتولیک همچون لوسی ماسینیون، هانس کیونگ، یا اسلام شناس اسکاتلندی ویلیام مونتگومری وات، بهترین راه برای تقویت گفتگوهای صلح‌آمیز و سازنده بین مسیحیان و مسلمانان به شمار می‌رفت.

این قبیل گفتگوها امروزه نیز ادامه دارد؛ اما متأسفانه مسیر آن تا حد زیادی دستخوش درگیری‌های مذهبی شده و از مسیر اصلی خود منحرف گردیده است؛ سیاستمداران افراطی در اروپا و سایر نقاط جهان، نقش [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] را شیطانی جلوه داده و از این طریق به سیاست های ضد اسلامی خود دامن می زنند؛ تا جایی که سیاستمدار هلندی، گرت وایلدرز [حضرت] محمّد [صلی الله علیه و آله] را یک تروریست، بیمار روانی و کودک‌آزار نامیده است. ترسیم چنین تصویر منفی‌ای از پیامبر[صلی الله علیه و آله]، توسط مسلمانان بنیادگرا و افراط گرایان خشنی که ادعا می کنند با اقدام به قتل و ترور از اسلام و پیامبرشان در مقابله با توهین ها دفاع می‌کنند، تشدید شده است.

https://theweek.com/articles/834921/truth-about-muhammad

*مترجم: ط. مکارمی

 


[1] Christianismi Restitutio 

[2] عصر روشنگری (انگلیسی Age of Enlightenment به معنی قرن روشنگری)، جنبشی فکری و فلسفی در تاریخ تفکر غرب بود که از میانه‌های سده‌ی هفدهم آغاز شد و تا پایان سده‌ی هجدهم ادامه داشت. این جنبش، انقلاب‌های عظیمی را در علم و فلسفه به وجود آورد و در نهایت، باعث از میان‌رفتن کامل جهان‌بینی قرون وسطایی شد. اهداف اصلی متفکران روشنگری، آزادی، پیشرفت، مدارا، و پایان دادن به سوء استفاده از کلیسا و دولت بود. در فرانسه، اساس آموزه‌های روشنفکران، آزادی فردی و مدارای مذهبی در تقابل با پادشاهی مطلقه و تعصبات ثابت کلیسای کاتولیک روم بود. مشخصه‌های دوران روشنگری، رونق تجربه‌گرایی، دقت علمی، تقلیل‌گرایی، همراه با افزایش بازجویی از مذهب، بود. دیدرو، ولتر، روسو، مونتسکیو، کانت و ساد از فیلسوفان عصر روشنگری‌اند.

[3] جمهوری‌خواهی ایدئولوژی شهروند بودن در یک دولت جمهوری که در آن مردم دارای اقتدار مردمی هستند.  

[4] سنت هلن(به انگلیسی Saint Helena) یا  سینت هلینا، جزیره‌ای در جنوب اقیانوس اطلس و یکی از سرزمین‌های ماوراء بحار بریتانیا است. نام فارسی آن دخیل از انگلیسی است. دریانورد پرتغالی ژوانیو دا نووا (João da Nova) این جزیره را در ۱۵۰۲ کشف کرد و نام سنت هلنا ،مادر امپراتور روم، کنستانتین بزرگ، را برآن نهاد. انگلستان، سال‌ها از این جزیره به عنوان تبعیدگاه استفاده می‌کرده ‌است. معروف‌ترین زندانی این جزیره ناپلئون بناپارت بود که تحت نظارت دولت بریتانیا سال‌های واپسین عمر خود را در این جزیره در تبعید بود.

 

نظر شما