خطبهی اباعبدالله الحسین(ع) سه مرحله دارد: مرحلهی اول دربارهی مسئولیتناشناسی بسیاری از علماء و دانشمندان است. مرحلهی دوم (که نتیجهی مرحلهی اول و معلول آن است) دربارهی شیوع فساد و استبداد در حکومت است و مرحلهی سوم (که آنهم معلول دو علت گذشته است)، فلاکتی است که در جامعه اتفاق میافتد. براساس تحلیل حضرت، آنچه در میان مردم از مظالم و ستمگریهاست و آنچه در طبقهی حکّام از ظلم و ستم است، همه نتایج عمل نکردن به مسئولیتی است که متوجه علماء میشود و اگر آنها به رسالت خود عمل کنند، هم به اصلاح حکومت کمک کردهاند و هم ظلم و ستم در میان مردم رخت برمیبندد. این سیر بحثی است که در خطبهی حضرت دیده میشود.
فراز دهم: فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَهٌ وَ أَیْدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَهٌ…
آنچه در فراز دهم و در ادامهی مباحث قبل، مطرح میشود این است که فساد حکومت چه تأثیری در جامعه دارد و وقتی حاکمان، جبار و مستبدند، تودههای مردم چه سرنوشتی پیدا میکنند؟ این بحث مهمی است و متفکران علوم اجتماعی و سیاسی هم دربارهی پیامدهای نظام استبدادی بر زندگی بشر تحقیقات ارزشمندی در دهههای اخیر انجام دادهاند. در این فراز، اباعبدالله الحسین(ع) تاروپود استبداد را از یکدیگر باز میکنند و برای ما مشخص میکنند که استبداد چیست و جامعهی استبدادزده کدام است؟
شاید بسیاری از مردم درک روشنی از موضوع استبداد نداشته باشند و وقتی سخن از استبداد به میان میآید، اشخاصی مانند حجاج بن یوسف ثقفی و صدام به ذهن آنها خطور کند که به خونریزی معروف شدهاند و در ادارهی جامعه از بیشترین خشونت استفاده میکردند ولی این تنها یک مدل از رژیم استبدادی است. همانطور که روش حجاج بن یوسف یک شیوهی استبداد حکمرانی است، شیوهی معاویه بن أبیسفیان هم یک روش دیگری از حکمرانی استبدادی است. ماهیت و روح استبداد چیست که مدلهای مختلفی را میپذیرد و با اشکال مختلف خود را نشان میدهد؟ مهم درک این روح و رسیدن به آن هستهی سخت استبداد است چون پوستهها متفاوت است. بهنظر میرسد کلام اباعبدالله الحسین(ع) ما را به آن هستهی سخت وارد میکند و ماهیت استبداد را روشن مینماید.
حضرت در ادامه فرمودند که با کوتاهی علماء، آنها قدرت را به حاکمان ظالم و ستمگر میدهند. بعد از اینکه آنها مسلط شدند، اتفاقاتی میافتد که به یک معنا علائمی است که میتوان با این علائم، استبداد را تشخیص داد: «فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَهٌ» زمین برای آنها بدون مانع میشود و هر تصمیمی که داشته باشند در جامعه میتوانند پیاده کنند. «وَ أَیْدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَهٌ» دست آنها در امور مختلف باز است. قید و بندی برای رفتار و تصمیمهای آنها نیست و هرچه را که بخواهند انجام میدهند. «وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ» مردم بندهی آنها میشوند. «لَایَدْفَعُونَ یَدَ لَامِسٍ» مردم نمیتوانند دست هیچ متجاوزی به حقوقشان را قطع کنند و پس بزنند.
دست باز حاکم ظالم!
تعبیر اول حضرت این است: «أَیْدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَهٌ» دست ظلمه باز است. حکمرانانی که به هیچ قاعده و قانونی ملتزم و متعهد نیستند. حکمرانان از دوگونه خارج نیستند: حکمرانانی که قانون بر آنها حاکم است و حکمرانانی که آنها بر قانون حاکم هستند و قانون از حکمران نشأت میگیرد و هرچه که او بخواهد همان قانون میشود، اگرچه در ظاهر مجلس قانونگذاری وجود دارد ولی مجلس قانونگذاری قانون را براساس ارادهی حکمران مینویسد. معمولاً در نظامهای استبدادی امروز دنیا هم این شکل صوری برای نهادهایی بهظاهر برای قانونگذاری وجود دارد ولی همهی اینها تابع آن شخصی است که در رأس قدرت قرار گرفته است پس حکمران بر قانون مسلّط است و دستش باز است. این یک معنا برای «أَیْدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَهٌ.»
معنای دوم «أَیْدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَهٌ» یا لازمهی دیگر معنای اول، آن است که امکان سؤال و مؤاخذه از حاکم وجود ندارد چون او از قدرت مطلق برخوردار است و هرکجا هرتصمیمی میتواند بگیرد و در برابر هیچکس پاسخگو نیست. کسی نمیتواند او را مقید و محدود کند و مورد سؤال قرار بدهد. با این تعریفی که حضرت از حاکم جائر ارائه میکنند، فرقی بین حجاج بن یوسف ثقفی با معاویه بن أبیسفیان وجود ندارد. یک ملاک وجود دارد و آن اینکه قانون، همان ارادهی حاکم است و حاکم در برابر هیچکس پاسخگو نیست.
سخن امیرالمؤمنین(ع) در روز اول حکومت این بود: «ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَهٌ» من در گروی هرچه میگویم هستم و به همه قولها و برنامههایم متعهد هستم و «وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ»(خطبه۱۶نهجالبلاغه) من آماده هستم برای اینکه پاسخگو باشم، من ملتزم هستم.
بعد هم بلایی سر مردم میآید: «وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ» همهی مردم را به بردگی میگیرد. همه باید مطیع و تسلیم و فدایی او باشند و در برابر او، عقل و فکر و ارادهی خود را کنار بگذارند. هویت انسانها را از آنها میگیرد. نتیجهی بنده شدن انسانهای آزاد و به بردگی گرفتن آنها در جملهی بعد است: «لَایَدْفَعُونَ یَدَ لَامِسٍ» مردم نمیتوانند دست هیچکسی که بهسوی آنها دراز شده را کنار بزنند و دفع کنند.
«لایدفعون ید لامس»!
تعبیر «لَایَدْفَعُونَ یَدَ لَامِسٍ» در زبان عرب دو کاربرد دارد: کاربرد اول در مورد انسانهای بیبندوبار و فاسدی است که مقیّد به ضوابط اخلاقی نیستند و با هرکسی که به آنها پیشنهاد ارتباطی بدهد، ارتباط برقرار میکنند. در برخی از روایات ما، این تعبیر در همین مورد، به کار رفته است ولی اینجا این کاربرد نیست.
کاربرد دوم «لَایَدْفَعُونَ یَدَ لَامِسٍ» در مورد کسی و در جایی است که شخص قدرت دفاع و مقاومت در برابر دیگری را نداشته باشد و نتواند در برابر هر تعدی و تجاوزی که متوجه او میشود، عکسالعملی از خود نشان دهد. دست کسی که بر او بلند میشود، دفع نمیکند و نمیتواند مقاومت کند. این تعبیر در کاربرد دوم، نشاندهندهی ضعف و ناتوانی شخص است. حکومتهای مستبد و رژیمهای استبدادی هر بلایی که به سر مردم آوردند، مردم نمیتوانند عکسالعملی از خود نشان دهند، ایستادگی و مقاومت کنند و از حق خودشان دفاع کنند؛ مردمی بیدفاع و بیپناه! در واقع این جمله با آن جمله قبل حضرت «فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَهٌ» بسیار نزدیک میشود که قدرت و حاکمیتشان بدون هیچگونه مانع است. آنجا توصیفی برای حکومت بود که حکومت از این اقتدار مطلق برخوردار است که هر تصمیمی را میتواند بگیرد، بدون اینکه مانع و مزاحمی در برابر او وجود داشته باشد و اینجا توصیفی برای تودههای محروم و ضعیف مردم است که پناهی ندارند و دستشان از قدرت کوتاه است و هر بلایی سر آنها بیاید ناچارند بپذیرند
فرمایش امیرالمومنین(ع) در مورد مردم بی دفاع!
گویا اباعبدالله الحسین(ع) در این سخنرانی، همان بیانات نورانی امیرالمؤمنین علی(ع) را تکرار میکنند و همان درسی را که از پدر آموختهاند، در اختیار این علماء قرار میدهند. چون این مضامین، همان مضامینی است که امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبهی قاصعه (خطبه۱۹۲نهجالبلاغه) برای مردم فرموده بودند: «…اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَهُ عَبِیداً» شیوه و روش فرعونیان این است که مردم را به بندگی میگیرند. «عبید» همان «خول» است (که هم در نهج البلاغه هست و هم در کلام اباعبدالله الحسین(ع)). نتیجهی این بردگی، آن است که مالکان نسبت به بردگان، هرگونه زجری که بخواهند میدهند و هر بار سنگینی را بر دوش آنها میگذارند و اگر غذایی هم به آنها میدهند، در حد این است که این برده زنده بماند و از بین نرود که او را به کار بگیرند. «فَسَامُوهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ» بدترین شکنجهها را متوجه مردم (که بردگان خود میدانند) میکنند. «وَجَرَّعُوهُمُ الْمُرَارَ» حضرت میفرمایند: این فراعنه در حکومت خود دائماً در کام مردم تلخی میریزند و مردم باید این تلخیها را جرعهجرعه ببلعند و بخورند. «جَرَّعُوهُمُ» یعنی جرعهجرعه و کمکم چیزی را به دیگری نوشاندن و «مرّ» هم غذای تلخ است. حضرت میخواهند بفرمایند این طور نیست که در یک روز و یک قضیه و حادثه، تلخی برای مردم پیش بیاورند و دیگر بعد از آن حادثهی تلخ، مردم زندگی راحت و شیرینی را تجربه کنند، نه! فراعنه تمام زندگی را بر مردم تلخ میکنند؛ هرروز بدتر از دیروز!
این فرمایش امیرالمؤمنین علی(ع) است که شیوهی حکمرانان با تودههای مردم این است تا به این جملهی میرسند: «فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بِهِمْ فِی ذُلِّ الْهَلَکَهِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَهِ» پیوسته آنها در سایهی فلاکت، بدبختی و بیچارگی زندگی میکنند و چنگال این حاکمان بر آنها مسلط و آنها مغلوب و مقهور و بیچاره. همهجا زیر چشم حاکمان و همهجا زیر دست حاکمان هستند. «لایجِدُونَ حِیلَهً فِی امْتِنَاع» برای امتناع، مقاومت و تسلیم نشدن، هیچ چارهای ندارند و راه به جایی نمیبرند و خود را در محاصره میبینند. قدرت یکپارچه در اختیار حکومت و مردم هم بیدفاع! البته در ادامه جملات، امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند که فراعنه از این روشها استفاده کردند ولی نتوانستند بمانند و با همهی این شیوههای استبدادی و دیکتاتوری که اعمال کردند و فشاری که به مردم آوردند، بالاخره ارادهی مردم بر آنها غالب شد. حضرت میفرمایند لطف الهی شامل حال مردم میشود و افقهای روشنی در برابر آنهاست اگر بایستند و مقاومت کنند و اعتماد به الطاف الهی داشته باشند.
امام حسین(ع) فرمودند: «لَایَدْفَعُونَ یَدَ لَامِسٍ» نتیجهی مسأله این میشود که از این مردم توان هرگونه دفاع گرفته میشود. وقتی توان دفاع گرفته شد، شخص در اوج مظلومیت قرار میگیرد. البته ظلم مراتب مختلفی دارد ولی آخرین ظلم چیست و بالاترین مظلوم و مظلوم مطلق کدام مظلوم است؟ مظلوم مطلق آن کسی است که حق هیچگونه دفاعی ندارد و هر ظلمی در حق او شد، هیچ پناهی برای او در کار نیست و راه به هیچ کجا نمیبرد. این ظلم، ظلم مطلق است و اگر شخصی به این مرحله رسید و ایستاد و مقاومت کرد البته او دیگر مورد توجه و عنایت خاص خدا قرار میگیرد چون این ظلمی خطرناک است و آیندهی وخیمی دارد.
آخرین سفارش امام حسین(ع) به امام سجاد(ع)
در روز عاشورا، روز شهادت اباعبدالله الحسین(ع) این روایت را که مربوط به بحث ما هم میشود و متناسب با امروز هم هست، بخوانیم. ابوحمزه ثمالی که شخصیت بزرگواری از اصحاب امام سجاد و امام باقر(علیهما السلام) است، این روایت را از حضرت امام باقر(ع) نقل میکند(اصول کافی، ج۲، ص۳۳۱). میگوید حضرت امام باقر(ع) فرمودند: وقتی پدرم حضرت سجاد(ع) میخواستند از دنیا بروند، مرا به سینهی خود چسباند و در آغوش گرفتند و فرمودند: فرزندم تو را وصیت و سفارشی میکنم. خیلی باید موضوع مهمی باشد، سفارش امام(ع) به امام(ع) در این لحظات آخر! حضرت گویا مهمترین موضوع را در حساسترین زمان به فرزند خودشان متذکر میشوند. فرمودند: «یَا بُنَیَّ أُوصِیکَ بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ» امام سجاد(ع) فرمودند فرزندم به تو سفارشی میکنم که پدرم حسین به علی(ع) در هنگام شهادت این سفارش را به من کرد و «أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ» امیرالمؤمنین(ع) هم این سفارش را به امام حسین(ع) کرده بود. این سفارش با این تأکیدات در زمان و لحظات حساس آخر عمر که امام حسین(ع) هم در لحظات آخر و ساعات آخر به فرزندشان فرمودند و امام سجاد(ع) هم همین سفارش را کردند، این بود: «إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَایَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» پسرم ظلم نکن مخصوصاً ظلم به کسی که هیچ یاوری جز خدا ندارد و دستش از همه جا کوتاه است. این ظلم خیلی خطرناک است! آهِ این مظلوم، ظالم را میگیرد و میسوزاند و او را تباه میکند و از بین میبرد! روایت دیگر هم در اصول کافی هست: «ما مِن مَظلِمَهٍ أشَدَّ مِن مَظلِمَهٍ لایَجِدُ صاحِبُها علَیها عَونا إلاّ اللّه َ عَزَّوجلَّ»(کافی، ج۲، ص۳۳۱) هیچ ظلمی سنگینتر از ظلم به کسی نیست که هیچ پناهی و یاوری غیر حق تعالی نداشته باشد.
وضع جامعه بی دفاع!
به کلام اباعبدالله الحسین(ع) در این خطبه برگردیم. حضرت فرمودند: اینها قدرت را به دست گیرند و چنین روزگار تلخی و سیاهی برای مردم به وجود میآورند که کسی نمیتواند دفاعی داشته باشد. «فَمِنْ بَیْنِ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ ذِی سَطْوَهٍ عَلَى الضَّعَفَهِ شَدِیدٍ مُطَاعٍ لَایَعْرِفُ الْمُبْدِئَ وَ الْمُعِیدَ»» آنچه که در جامعه هست، حکمرانانی جبار و ستمگر که قدرت و شدت عملشان فقط در برابر مردم مظلوم است. کسانیکه باید مورد اطاعت قرار بگیرند ولی خدایی نمیشناسند. نه مبدأی، نه آخرتی، نه گذشتهای، نه آیندهای، چیزی نمیفهمند! «فَیَا عَجَباً! وَ مَا لِی لَاأَعْجَبُ » امام حسین(ع) اظهار شگفتی میکنند! چه شگفتآور است! و باید از این وضع شگفتزده بود! در تعجبم از این زمان و زمانه! در شگفتیام از این روز و روزگار و این وضع مردم! حضرت فرمودند: «وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ» زمین را که دغلکاران ستمگر گرفتند («غشّ در معامله» یعنی فریب دادن و «غشوم» هم یعنی ستمگر). ستمگرانی فریبکار که ظاهرشان ستم را نشان نمیدهد و خیلی هم ادعای اخلاق و دیانت و عدالت دارند! این یک.
دو: «وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ» متصدّق کسی است که به دیگری جیره و صدقه میدهد. حضرت میفرمایند: اینها که قدرت را به دست گرفتهاند، حکمرانانی هستند که مردم را جیرهخوار و صدقهگیرندهی خود قرار دادند و البته ستمکار هم هستند یعنی حق مردم را رعایت نمیکنند و در حد بخور و نمیر، چیزی به مردم میدهند. جامعهی اسلامی را جامعهی صدقهخوار و گدا پرورش دادند. مردم را متکدی کردند و هرکجا بروی، آثار این تکدیگری و گدایی و صدقهخواری را میبینید و ظلوم و جفاکار هم در حق مردم هستند. این دو.
سوم: «وَ عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحِیمٍ» انسانهای سنگدل و مأمورانی بر مردم مسلط میشوند که بر انسانهای باایمان رحمی ندارند و دستشان به هر جنایتی باز میشود. نه از ریختن خون مردم، دل آنها تکان میخورد و نه از ظلم و بیعدالتی در حق مردم شفقتی پیدا میکنند. حضرت میفرمایند: این وضع چه شگفتآور است! آن فریب که توأم با ستم است، آن جیرههایی که صدقه است و به مردم میدهند، آنهم همراه با ظلم و ستم است و آن قساوتهایی که در حق مردم میکنند که ستم و ظلم عریان و آشکارست.
ای کاش شیعیان و مسلمانان در طول تاریخ از این خطابه بهره میبردند و میتوانستند در مکتب اباعبدالله الحسین(ع) شیوهی زندگی توأم با عزت و آقایی را بیاموزند.
*شفقنا/ حجت الاسلام سروش محلاتی
نظر شما