twitter share facebook share ۱۳۹۵ مهر ۱۴ 895

شیمون پرز یکی از سیاسیون پرسابقه اسرائیل درگذشت. آخرین بار که رهبران عربی و اسرائیلی کنار یکدیگر در مراسم ختمی شرکت کردند، مربوط به مراسم تدفین ملک حسین پادشاه اردن است.  ملک حسین در فوریه 1999 بر اثر بیماری سرطان معده درگذشت. در مراسم تشیع جنازه وی، بیل کلینتون رئیس جمهور وقت و بوش پدر، جیمی کارتر و جرالد فورد، روسای جمهور سابق حضور داشتند که نشان از عمق روابط اردن و ایالات متحده است. از سوی دیگر حسنی مبارک رئیس جمهور مصر، علی عبدالله صالح رئیس جمهور یمن، حافظ اسد ریس جمهور سوریه، یاسر عرفات رهبر فلسطین و از اسرائیل رئیس جمهور عيزر فايتسمان، نخست وزیر بنیامین نتانیاهو و وزیر امور خارجه آریل شارون در این مراسم شرکت جستند. در آن زمان، مراسم خاکسپاری سیاسی که اعراب و اسرائیلی‌ها را کنار هم جمع کرد، در نوع خود بی‌نظیر بود. بسیاری از رسانه‌های بین‌المللی نوشتند: همان گونه که ملک حسین در زمان حیاط خود، معمار صلح در خاورمیانه بود، مراسم خاکسپاری وی نیز باعث جمع شدن رهبران اعراب، اسرائیل و ایالات متحده در کنار هم شده است.

اکنون بعد از دو دهه از آن حادثه و تغییرات بنیادین در خاورمیانه، شیمون پرز درگذشت و رهبری فلسطینی با کروات مشکی در مراسم وی حاضر گردید. در گذشته، حضور رهبران عرب در کنار رهبران اسرائیلی، دارای هزینه زیادی بود و به علت نفرت موجود در افکار عمومی عربی _اسلامی، این‌گونه ملاقات‌ها و مراسم، بسیار با حزم و احتیاط برگزار می‌شد. به راستی در منطقه چه اتفاقی افتاده است که به راحتی رهبری عربی در آغوش بیوه پرز اشک می‌ریزد و افکار عمومی عربی نیز هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد؟ دیگر از موج محکومیت‌ها، راهپیمایی‌های اعتراض آمیز و ترورها توسط گروه‌های مبارز فلسطینی چپ و راست، خبری نیست.

طی سال‌های گذشته در منطقه حوادث و تحولات بسیار مهمی اتفاق افتاده است. جنگ سی‌وسه روزه اسرائیل علیه حزب الله، سبب اوج‌گیری مجدد نزاع اعراب و اسرائیل شد. حضور رسانه‌ها در این جنگ و پوشش خبری آن فشار مضاعفی را بر دولت اسرائیل آورد. مقاومت در برابر این تجاوز و سخنرانی‌های آتشین رهبر حزب الله، موجی را خلق کرد که سبب شد او به عنوان محبوب‌ترین شخصیت عرب مطرح شود. از سوی دیگر ایران نیز به عنوان رکن اصلی جریان مقاومت در منطقه، وضعیت خوبی از نظر افکار عمومی عربی را تجربه می‌کرد. نخبگان سیاسی و اجتماعی جهان عرب، ایران را عامل اصلی این پیروزی می‌دانستند. در واقع ایران برای تنظیم رابطه خود با جهان اسلام و جهان عرب، همواره از خاستگاه محور مقاومت بودن بهره می‌برد و بعد از جنگ سی‌وسه روزه، ایران در اوج محبوبیت بود. ایران بیش از سه دهه، تلاش‌های خود بعد از انقلاب را در عرصه سیاست خارجی ثمر یافته می‌دید. اما با شروع موج بهار عربی از تونس و سپس مصر و بعد لیبی، تحولات دامنه‌داری در منطقه رخ نمود. رهبرانی هم چون قذافی، بن علی، حسنی مبارک و عبدالله صالح از قدرت به زیر کشیده شدند. برخی کشورهای عربی بعد از گذشت بیش از چهار سال، هنوز در آتش جنگ داخلی می‌سوزند و نتوانسته‌اند میوه انقلاب خود را از درخت آزادی بچینند.

سوریه از کشورهای عربی است که موج بهار عربی به آن رسید و کشور را در خزانی طولانی مدت فرو برد. اگر تحولات در مصر و تونس ارتباطی به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نداشت، اما تحولات در سوریه به طور مستقیم با منافع ملی ایران در ارتباط بود. سوریه دوران زمامداری حافظ اسد، متحد ایران در جهان عرب بود و هم‌چنین خط حیاتی مقاومت در لبنان از سوریه می‌گذشت. جمهوری اسلامی تحولات در کشورهای اسلامی را بیداری اسلامی نامید و آن را تدوام انقلاب اسلامی در سال 57  دانست. به عبارت دیگر از نظر ایران این تحولات ریشه اسلام‌خواهانه داشته و باید به روی کار آمدن دولت‌هایی اسلام‌گرا و به طور طبیعی هم سو با ایران منتهی شود. ایران هرگز در رابطه با کشورهای اسلامی بر عنصر شیعی تاکید نمی‌کرد بلکه همواره با شعار وحدت اسلامی، خواهان کم‌رنگ شدن اختلافات طایفه‌ای بوده است. به‌عبارت روشن‌تر، رویکرد ایران در مقابل جهان اسلام، همواره صبغه اسلامی داشته و از غلبه عنصر تشیع برای هویت بخشی پرهیز می‌نموده است.

تحولات سوریه از تظاهرات مسالمت‌آمیز در حاشیه کشور، آرام آرام به زدوخورد با نیروهای نظامی کشیده شد و در مدتی نه چندان کوتاه به جنگ داخلی تبدیل شد. بخشهایی از ارتش به مخالفان پیوست و برخی شهرها نیز کاملا در دست مخالفان سقوط کرد و همگی انتظار سقوط اسد را می کشیدند. اما اسد توانست بر اوضاع مسلط شود و ضمن حفظ پایتخت جنگی طولانی مدت را با کمک متحدانش اداره کند. ایران در کنار سوریه ایستاد و به طور طبیعی حزب‌الله و رهبر آن نیز تمام قد در کنار اسد ایستادند. با توجه به اینکه تحولات سوریه در چهارچوب رقابت و منازعه منطقه‌ای قابل فهم است، بازیگران دیگری نیز به این بحران وارد شدند. کشورهایی مانند ترکیه، عربستان و قطر نیز در این ماراتن نفس‌گیر حاضر شدند. در کشورهایی که اقتدار مرکزی فرو می‌ریزد به سرعت گروه‌های مسلح این خلا قدرت را پر می‌کنند. گروه‌های اسلام‌گرای تندرو و مسلح با گرایش فکری القاعده و سلفی در منطقه حضور داشتند و مناطق بحران زده، بهترین مکان برای ادامه حیات آنان بود.

صبغه دینی این گروه‌ها و نیز رقابت منطقه‌ای ایران و عربستان، سبب شد تحولات و منازعه قدرت در سوریه تبدیل به جنگ مذهبی سنی و شیعه شود. البته مسائلی که به موازات آن بعد از اشغال عراق در این کشور رخ داده بود و هم‌پیمانان شیعه نزدیک به ایران به قدرت رسیده بودند نیز سبب تشدید این بحران گردید. به کمک رسانه‌های عربی، جنگ در سوریه به یک نزاع مذهبی تبدیل شد. حضور رهبر حزب‌الله در این نزاع از او که دارای وجه عربی اسلامی بود، یک چهره طایفی ساخت. رسانه‌ها از وی و ارتش سوریه، کسانی را ترسیم کردند که در حال کشتار اهل سنت هستند. در واقع پیکان دشمنی اعراب از اسرائیل به سمت ایران و متحدانش تغییر جهت داد. حضور ایران در عراق، سوریه و یمن سبب شد دستگاه تبلیغاتی سعودی وارد عمل شود. اکنون بسیاری از اعراب، ایران را خطر نخست برای جهان اسلام می‌دانند. تبلیغات ضد شیعی در منطقه و دمیدن گروه‌های سلفی جهادی به تنور نزاع طایفی در عراق، سبب شد ترکیب تثبیت شده سابق فرو ریزد. موازنه قدرت بین ایران به عنوان محور مقاومت در یک سو و کشورهای حامی اسرائیل در سوی دیگر قبلا وجود داشت و همراهی کلیت جهان عرب را نیز با خود دارا بود.

ایران همواره برای تنظیم روابط خود بر برگه استکبارستیزی و نیز مبارزه با اسرائیل تاکید داشته است. اما اکنون دیگر اسرائیل از اولویت ذهنی اعراب خارج شده و دیگر افکار عمومی، اسرائیل را دشمن درجه یک خود نمی‌دانند. رسانه‌های عربی سعودی، دشمن جدیدی را برای اعراب خلق کرده و آن ایران است. از این روست که وقتی رهبری فلسطینی در آغوش همسر پرز قرار می‌گیرد، هیچ اتفاق مهمی در خاورمیانه رخ نمی‌دهد. در واقع این صحنه، نشانه‌ای است برای کسانی که سیاست خارجی جمهوری اسلامی را تنظیم می‌کنند. دیگر امکان سخن گفتن با اعراب از دریچه مبارزه با اسرائیل وجود ندارد. دیگر اسرائیل و محو آن اولویت هیچ رهبر عربی نیست حتی نخبگان کشورهای عربی نیز موجودیت اسرائیل را پذیرفته‌اند و نه تنها بر طبل مبارزه نمی‌کوبند که به دنبال راهی هستند تا این کور سوی مبارزه نیز بی‌فروغ شود و آرامش مطلوب آنان حاکم گردد. یکی از نخبگان سیاسی فلسطینی گفته بود ما دیگر نمی‌خواهیم به نمایندگی از اعراب با اسرائیل بجنگیم و می‌خواهیم کودکانمان مانند دیگر همقطارانشان در سراسر دنیا، صبح‌ها با آرامش به مدرسه بروند. صحنه حضور محمود عباس در مراسم پرز، نشان داد اعراب سال‌هاست که از مبارزه با اسرائیل عبور کرده‌اند و ذائقه نخبگان، نهادهای مدنی، روشنفکران و سیاست‌گذاران جهان عرب، کاملا تغییر کرده است.

اگر در گذشته دیپلماسی در جهان اسلام در چارچوب مبارزه با رژیم اسرائیل شناخته می شد امروز حریف توانسته است با شاخص کردن ادبیات مبتنی بر ایران هراسی، توجهات را از مبارزه با اسرائیل به سود خود معطوف دارد. دیپلماسی آمیخته با شور مبارزه با رژیم صهیونیستی در این زمانه برای بازیگران مقهور فتنه حریف، رنگ باخته است. بنابر این، اگر چه باید در محتوا بر اصول ثابت قدم بود در فرم باید راهی نو برگزید تا منافع ملی محفوظ بماند.

نظر شما