twitter share facebook share ۱۳۹۶ آذر ۰۱ 2374

پرسش هایی از این دست می خواهد علاوه بر توصیف وضع موجود، به لایه های زیرین علت ها نقبی بزند و رابطه روحانیان با جامعه را مورد واکاوی قرار بدهد.

ادعای نگارنده این سطور آن است که ادبار مردم نسبت به روحانیان افزایش یافته است. نگرش های منفی نسبت به این صنف رو به رشد است. امروزه جامعه ایران، چندان اقبالی به روحانیان نمی کنند و  آن هاله و تقدسی را که برای آنها قایل بودند از دست داده اند.

یکی از شاخص های پدیده روحانی گریزی را می توان در چیزی به عنوان تقلید گریزی جستجو کرد. تقلید، همان روش و شیوه ای است که دینداران در پیروی از مراجع تقلید برمی گزیدند و نحوه اجرا و عمل به شریعت، مرزهای حلال و حرام، باید و نبایدهای دینی و تکالیف دینی شخصی شان را از آن منبع اخذ می کردند. امروزه برای کسب معرفت دینی، الزاما به روحانیان مراجعه نمی کنند. همچنین از کاهش معنادار پرداخت وجوهات دینی به روحانیان می توان از اختلال ارتباطی مردم با روحانیان پی برد.

امروزه، روحانیان ایران با سه بحران بزرگ دست و پنجه نرم می کنند:

الف) بحران مرجعیت دینی

بحران مرجعیت دینی شامل مرجعیت عام روحانیان و مرجعیت خاصی است که از آن به عنوان تقلید یاد می کنند.

دو رقیب نیرومند در برابر اقتدار مرجعیت دینی روحانیان، اولا، روشنفکران دینی و ثانیا، فردگرایی مدرن است که سبب می شود هر کس احساس کند، خود، روحانی خود است و دیگر نیازی به روحانی ندارد. بر پای خود ایستاده است و خودش، کشیش خودش شده است.

یکی از علت های بحران مرجعیت دینی، در خوانش روحانیان از دین است. خوانش سنتی که با ارزش های امروزین مانند دموکراسی و آزادی و حقوق انسان سازگاری ندارد و نه تنها راهگشا نیست بلکه سبب بسته شدن گره هایی است که بر دیانت این مرز و بوم زده شده است.

ب) بحران کارکرد اجتماعی

روحانیان در طول تاریخ علاوه بر مرجعیت دینی، از نوعی مرجعیت و کارکرد اجتماعی نیز برخودار بودند. منظور از مرجعیت اجتماعی موقعیت اجتماعی روحانیان است که سبب می شد در تار و پود جامعه حضوری پررنگ داشته باشند. کارکردهایی چون سواد آموزی، حل و فصل خصومات، کارکرد نهاد مدنی در برابر جور حاکمان و نقش های متعدد اجتماعی که بر دوش می کشیدند. امروزه اما اکثر این کارکردها از روحانیان گرفته شده و به نهادهای رسمی و قانونی سپرده شده است. کارکردهای اجتماعی پیشین، جایگاه و منزلت ویژه ای برای آنها فراهم کرده بود.

به عنوان مثال امروزه برای حل اختلافات محلی و بینافردی به روحانی مراجعه نمی شود و برای دریافت شیوه ی درست تربیت کودکان (به جای روحانیان) به مربیان و کارشناسان مراجعه می شود.

از دست رفتن مرجعیت و اقتدار اجتماعی روحانیان، به کاهش منزلت اجتماعی و کم رنگ شدن نقش های اجتماعی آنان منتهی شده است. از دست رفتن اقتدار و مرجعیت اجتماعی آنها، به ضعیف تر شدن مرجعیت دینی شان هم کمک کرده است.

ج) بحران سیاسی

روحانیان ایران با وقوع انقلاب اسلامی، بتدریج کرسی امور سیاست و سیاستگذاری کشور را تصاحب کردند و شاید نمی دانستند قبضه حکومت و قدرت، به معنای مسئولیت است و پاسخگویی و نمی دانستند از این پس مسئول هر آنچه هستند که رخ می دهد.

عموم روحانیان، چندان از مقتضیات و لوازم سیاست، قدرت و حکمرانی چیزی نمی دانستند. آنان مسئله های پیچیده جامعه، حکومت و سیاست را سهل و آسان می دیدند و نمی دانستند پا در چه عرصه ای می گذارند. مهمترین چیزی که روحانیان نمی دانستند این بود که در یک آزمون تاریخی و سرنوشت ساز قدم می نهند. آزمونی که باید مدعیات خود را به محک تجربه و آزمایش بگذارند.

چهل سال از حاکمیت روحانیان بر مسند قدرت می گذرد. لاجرم، چه بخواهند و چه نخواهند در ترازوی افکار عمومی جامعه قرار گرفته اند و احتمالا نمره پایینی در شیوه حاکمیتی و روش های مدیریتی گرفته اند. نتیجه آن که در پی این سه بحران، روحانیان در ایران با شرایط بغرنج و پیچیده ای روبرو هستند. از دل چنین احوالی است که پدیده اسلام منهای روحانیان رخ داده است و سبب شده است که دینداران با فاصله گرفتن از متولیان دین و یا همان روحانیان به استقلال در رای برسند. آنان هم که ارتباطی با روحانیان نداشتند بتدریج به خصومت آشکار با این صنف رسیده اند. برخی بی حرمتی های اجتماعی و بدزبانی ها نشان می دهد که نزاعی پنهان در لایه های زیرین جامعه در جریان است.

این فقط روحانیان نیستند که به محک تجربه، آزمایش می شوند بلکه مدعیات اسلام سیاسی نیز مورد ارزیابی قرار می گیرد. اسلامی که می خواست در تمامی صحنه ها و منجمله در ساحت سیاست، حضور پر رنگ داشته باشد و حتی سرنوشت آدمیان را تغییر دهد؛ دینی که می توانست عدالت، آزادی، عزت و توسعه و شکوفایی و آبادانی را به ارمغان بیاورد؛ این نگرش به دین نیز امروزه در ترازوی سنجش و داوری قرار گرفته است.

پدیده اسلام بدون روحانیان، صرفا نتیجه بحران های سه گانه پیش گفته نیست، بلکه شبکه ای از علل آشکار و پنهان در کار است تا موقعیت روحانیان این گونه متزلزل شود.

اجمالا می توان سلسله علل را به دو گونه صورت بندی کرد:

الف) علل و عواملی جهانی که به فرآیندها و روندهای جهان مدرن مربوط است. این عوامل، ارتباط خاصی با ایران معاصر ندارد. بلکه در میان پیروان ادیان مختلف و ساختار روحانیان آن ها نیز سبب تغییر و تحول شده است.

در این جا ضمن اشاره به برخی از علل امروزین جهان مدرن، بیشتر بر علل و عوامل داخلی متمرکز می شویم و برخی از آن علل و عوامل مورد بسط و شرح قرار می گیرد.

شهر نشینی، تحصیلات، شکل گیری نهادها و سازمان های مدرن، نیازهای انسان امروزی و نتایج و پیامدهای مدرنیته مانند راززدایی از جهان، بیرون آمدن از چتر تقدس و بسی علل دیگر، سبب شد که نسبت و رابطه انسان امروزی با طبقه روحانیان در ادیان مختلف، دچار تغییر و تحول اساسی گردد. این تغییرات البته در میان برخی ملت ها و پیروان ادیان، شدیدتر و درمیان برخی کمتر بوده است.

تحولات دینداری و ارتباط دین با روحانیان در مغرب زمین با بیشترین تحول، بسیار عمیق تر، جدی تر و گسترده تر از جایی مانند ایران بوده است. به نحوی که دان کیوپیت، (در کتاب دریای ایمان) با اشاره به آشفتگی پیش رو و در باب تغییر و تحولات زیستِ دینی می گوید: «ژرف ترین اعتقادات مردم، فلسفه زندگی آنان و صورت آگاهی مذهبی شان کاملا متزلزل می شود. همه جا تاریک، همه چیز در هم ریخته و مغشوش، هنگامه ای از نواهای ناهمگون و متعارض به گوش می رسد.»

دان کیوپیت این شرایط تاریکی دردناک را منحصر به جهان مسیحیت نمی داند و معتقد است فرآیند تجدد برای تمامی فرهنگ ها و منجمله در میان مسلمانان به مراتب، ناگهانی تر، پیچیده تر و دردناک تر از چیزی خواهد بود که در جهان مسیحیت اتفاق افتاد.

از علل و عوامل جهان امروز در تحولات دینی که بگذریم، برخی علل بومی و محلی نیز به روند تحول دینی و در پی آن به تغییر روابط مردم با روحانیان کمک کرده است.

ب) برخی از علل و عوامل بومی و محلی روحانی گریزی

۱. دینی که روحانیان به نحو اعم ارائه می کردند و می کنند، دین شریعت گرای فقه محور بوده و هست. رویکردی که در نهایت به تسلط بلامنازع فقه و فقیهان منجر شده است. اما از آن جا که این رویکرد، نیازهای معنوی و معناگرایانه جامعه را پاسخ نمی دهد، به تدریج میان مردم و روحانیان که حاملان دین فقیهانه هستند، نقار و شکاف ایجاد شد. از سوی دیگر، آن نیاز و احتیاج معنوی به سمت دو سرنوشت کشیده شد:

 برخی (و عموما خواصی از جامعه)، به سمت عرفان ها و معنویت هایی کشیده شدند که پرورش یافته سنت دینی اسلام نیستند.

ولی عموم دینداران، به طرف هیجانات و احساسات دینی سوق پیدا نمودند. به سخن دیگر، دین فقه محور شریعت گرا، به دین آیین گرایانه مملو از هیجان و احساسات تبدیل شد.

روحانیان و ساختار دین رسمی، البته نمی توانست هیجانات و احساسات دینی را که عموما در غالب مراسم عزاداری شکل گرفته است، مدیریت کند و آن را پاسخ گوید. از این رو پدیده ای جدید با عنوان مداحی شکل گرفت.

بدین ترتیب پایگاه سنتی روحانیان، یعنی مساجد، که امکان بروز هیجانات پرشور و احساسات پررنگ را نداشت به تدریج خالی تر شد. جمعیت مساجد، به تدریج به سمت و سوی تکیه های برافراشته شده در خیابان ها و اماکن عمومی رانده شدند. مداحان، که پیش از این به عنوان پامنبری و به صورت حاشیه ای بر متن مسجد، از آن ها یاد می شد، اینک با حاشیه نشین کردن روحانیان، خودشان به متن، تبدیل شده اند. امروزه مردم کمتر پای منبر روحانیان می نشینند، بلکه بیشتر خوش دارند در عزاداری هایی که به مدد تکنولوژی های جدید صوتی برپا شده است، شرکت کنند.

2. قرائت روحانیان از دین

پیش از این گفته شد که رویکرد فقه محور, به نیازهای معنوی مخاطبان پاسخ نمی دهد. از این رو افراد بتدریج از این رویکرد و حاملان آن فاصله گرفتند. اما در این جا دست کم به سه ویژگی قرائت روحانیان از دین اشاره می شود که هر کدام در جای خود به روحانی گریزی کمک می کنند.

آن سه مختصه عبارت است از:

 اولا، روحانیان به وجه اغلبی هنوز دین را در چشم انداز اسطورگرایانه تفسیر و تحلیل می کنند. در این افق تفسیری، عقل و تاملات عقلانی و نظری چندان راه ندارد. جهان راززدایی مدرن امروز اما چندان با رویکرد روحانیان بر سر مهر نیست

ثانیا، ناسازگاری دین سنتی فقه محور روحانیان با دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و ارزش های بنیادین جهان مدرن.

بدون آن که وارد ارزشداوری در باره ارزش های جهان نوین شویم, اما می توانیم به نحو توصیفی به این نکته اشاره کنیم که تمایل انسان امروزین, کم و بیش به سمت همین ارزش های مدرن است. امروزه دموکراسی و آزادی و برابری از ارزش هایی است که به ذائقه ی عموم مردم خوش می آید. به عنوان مثال، زنان خواهان حقوقی برابر مردان هستند. پیروان ادیان و مذاهب خواهان به رسمیت شناختن تمامی حقوق شهروندی به نحو برابر هستند.

3. به حکومت رسیدن روحانیان

روحانیان در تاریخ ایران، نقش های متفاوت و گاه متعارضی را بازی کرده اند. گاهی کنار سلاطین (مانند دوره صفویه) بوده اند و قدرت شان را تحکیم کرده اند و گاهی کنار مردم بودند (مانند دوره پهلوی)، و به منزله نهادی مدنی از جامعه در برابر جور سلاطین دفاع کرده اند. اقتدار و نفوذ روحانیان در جامعه به نحوی عمیق و گسترده بود که سلاطین و حاکمان قدرت گاهی مجبور به کرنش در برابرشان می شدند و همواره به راضی نگاه داشتن این نیروی اجتماعی اهتمام می ورزیدند. و دقیقا یکی از علل رابطه گسترده مردم و یکی از علت های موثر بر نگرش مثبت جامعه به روحانیان در ایفای نقشی بود که این طبقه را به منزله نهادی مدنی معرفی می کرد. نهادی که کم و بیش از حقوق مردم دفاع می کرده است.

با پیروزی انقلاب اسلامی و با به قدرت رسیدن روحانیان، آن موقعیت اجتماعی شان دستخوش تغییر گردید. اگر تا پیش از این مدافعان مردم در برابر حاکمان محسوب می شدند، پس از پیروزی انقلاب، با بدست گرفتن قدرت، نمی توانستند در آن موقعیت پیشین باقی بمانند. روحانیان که روزگاری با ضدیت و مخالفت با حکومت، کارکرد مشخص و احترام سیاسی کسب کرده بودند، پس از انقلاب، نقش ضدیت را رها کردند. این چنین شد که رابطه پیشین مردم با روحانیان که رابطه از جنس همکاری و یاری کردن بود، به رابطه ای عمودی، از بالا به پایین و حاکم و محکوم تبدیل شد و این فاصله اجتماعی و سیاسی به رویکردهای دینی جامعه نیز سرایت کرد.

(درست یا غلط)، امروزه، مسئولیت همه سستی ها و ناکارآمدی ها و فسادها و کژکارکردی های نظام سیاسی به حساب روحانیان نیز واریز می شود. هر رنجی ناشی از ناکارآمدی سیستم, به روحانیان ارجاع داده می شود. زیرا ارکان اصلی و استخوان بندی این نظام در اختیار روحانیان است. کسانی که پیش از این دین شان را با حوزه ها و روحانیان موزون می کردند از اسلام حوزویان فاصله گرفتند و زمینه ای فراهم شد تا اسلام بدون روحانیان رخ بنماید.

4. ناهماهنگی یا تعارض شناختی

دست کم یکی از معانی تضاد شناختی این است که ما با اطلاعات و داده های متعارضی در باره شخص و یا اشخاصی مواجه شویم. به تعبیر دیگر، هنگامی که برداشت و دریافت ما از کسانی، با رفتار و کردارشان و یا شنیده های جدیدمان در تضاد قرار گیرد، دچار تعارض شناختی می شویم. به عنوان مثال؛ روحانیان همواره در منابر و خطابه های خود دائما از دنیاطلبی و قدرت طلبی بدگویی کرده اند و گونه ای خود را به مخاطبان شان نشان داده اند که خودشان نیز چنین زندگی کرده اند، و مخاطبان هم نگرش مثبت نسبت به آنان داشته اند. اما اکنون وقتی مریدان و مخاطبان آنان رفتار دنیاطلبانه و قدرت پرستانه را در آنان می بینند، این مشاهده اخیرشان با آن نگرش و برداشت پیشین شان از روحانیان در تعارض می افتد. تعارضی که نمی توانند برای زمان طولانی بر دوش بکشند و به زودی باید آن را حل کنند تا به سازگاری در باورها برسند. راه های متعددی برای کاهش تنش شناختی وجود دارد که یکی از آنها دست کشیدن از باورهای پیشین است.

رفتار حاکمیتی روحانیان (یعنی رفتار روحانیان در قدرت)، و سکوت روحانیانی که در قدرت نیستند در برابر اشکالات و نقدها، بتدریج تعارضی جانکاه در افراد ایجاد کرد، به گونه ای که سابقه آنان را با آن چه در اکنون شان ملاحظه می کنند در تنافی می یابند. این تعارض و تنافی یا به کم رنگ شدن دین نزد افراد منجر شد و یا سبب گردید افراد حس کنند فریب خورده اند و در نتیجه آن نگرش مثبت را از کف دادند. لاجرم این تناقض شناختی، با فاصله انداختن میان اسلام و متولیان اسلام حل و فصل شد.

5. تعارض نقش ها

وقتی از نقش سخن می گوییم در واقع از مجموعه انتظارات اجتماعی از یک موقعیت اجتماعی سخن می گوییم. به عنوان مثال: از موقعیت, مقام و جایگاهی که حاوی الزامات و وظایفی است. مثلا کسی که در نقش پدر ظاهر می شود، باید به انتظارات جامعه و وظایفی که برای او معلوم کرده است تن بدهد و آن انتظارات را برآورده کند. وظایف و انتظاراتی را که از هر جایگاه و مقامی در ذهنیت جامعه وجود دارد, اصطلاحا الزامات نقش می نامند.

دو نقش با الزامات متضاد، اگر در یک فرد جمع شود، آنگاه آن فرد با تعارض نقش روبرو می شود و جامعه نیز بتدریج نسبت به آن فرد احساس عدم اطمینان می کنند.

روحانی بودن واجد الزامات و حاوی وظایفی است که از سوی جامعه معطوف به آن مقام و موقعیت است. جامعه از یک نفر که در نقش روحانی ظاهر می شود، چه انتظاری دارد؟ از یک روحانی احتمالا انتظار دارد او را در امر فهم دین و اجرای مراسم دینی و در نهایت در جاده رستگاری کمک کند.

روحانیان پس از انقلاب، با ورود به سایر نقش های اجتماعی مانند مدیریت، سیاست, نظامی گری و قضاوت و .... دچار تعارض در نقش شدند. به نحوی که نقش نهاد مدنی خود را که پشتیبانی از مردم در برابر حاکمان بود، از دست دادند. به دلیل همین تعارض نقش ها بود که آرام آرام, دینداران مجبور شدند آنان را از ساحت دینداری و دین خود بیرون برانند و راه آینده را بدون آنها طی نمایند.

روحانیان به الزامات متعارض نقش ها توجه نکردند و نمی دانستند نمی توانند هم زمان هم روحانی باشند و هم احکام قضایی شدید صادر کنند. هم روحانی باشند و دیگران را به رحمانیت خدا دعوت کنند و هم در خطابه های خود در نمازهای جمعه و جماعات زبان به دشنام و مرگ بگشایند و توجیه گر سیاست باشند.

روحانیان هنوز هم نمی دانند که نقش روحانی بودن شان به علت تعارض الزامات نقش هایی که پذیرفته اند، در حال فروپاشی است. و شاید هم به تجربه دریافته اند اما رابطه مردم با این صنف و طبقه برای شان از اهمیت ساقط شده است.

6. یکی دیگر از عللی که میان مردم و روحانیون فاصله ایجاد کرد فاصله و حتی گسست مسئله ها و دردها و رنج هاست. رابطه ها وقتی برقرار می ماند که طرفین رابطه در دردها و رنج هایشان و در مسئله های شان اشتراک داشته باشند. به میزان تفاوت در مسئله ها طرفین از هم دور و دورتر می شوند

بدون اینکه بخواهیم وارد مسئله شناسی روحانیون شویم ضرورت دارد که در باب این نکته تأمل کنیم که چه میزان از مشغله های ذهنی و مسئله های روحانیان همان مسئله های مردم و مخاطبانشان است؟ چه مقدار از دردهای اجتماعی و رنج های زندگی مردم برای روحانیان مهم است؟

بنابر ماهیت صنفی و طبقه ای، روحانیان در پی کسب رضایت خدا کوشش می کنند، انان خود را پاسدار مرزهای خدا می دانند و به حقوق خدا می اندیشند و نگران حق خداوندند و البته حق خدا را نیز در چند چیز خلاصه کرده اند؛ مهمترین شان حفظ حجاب از سوی بانوان است. از این روست که انان در برابر کم حجابی واکنشی بزرگ و قهرآمیز نشان می دهند اما در برابر فقر، رنج های اجتماعی، بیکاری، تبعیض و فاصله های طبقاتی، آلودگی هوا و بسیاری از مسائلی که همه ما را در حصار خود گرفته است واکنشی نشان نمی دهند. حضور بانوان در ورزشگاه ها برای آنها مسئله ای عظیم است اما فسادهای وحشتناک و نگران کننده چندان اهمیتی ندارد اجرای کنسرت را گناهی نابخشودنی می دانند اما هیچگاه به مسئله بچه های کار و رنج بی خانمان ها و حاشیه نشین ها نیندیشیده اند زیرا در نظر آنان موسیقی می تواند ارکان ایمان را فروریزد اما فقر لابد تقدیر الهی است

گسست مسئله ها حقیقتا یکی از علل بسیار اساسی در روحانی گریزی محسوب می شود. روحانیونی که مسئله ها و دردهای اجتماعی برایشان مهم نیست چرا باید خواهان حفظ ارتباط مردم با آنها باشند؟

در رویکرد و خوانش سنتی روحانیون از دین که حجاب در مقایسه با فقر اهمیت بسیار بالاتری دارد، ظاهر متشرعانه در مقایسه با درونی مؤمنانه و زیست اخلاقی اهمیت بسیار بالاتری دارد. در این حالت دیندارانی که برایشان درد و رنج انسان مهمتر از حفظ حجاب است ترجیح می دهند اسلام دیگری را مطرح کنند؛ اسلامی که فقر و بی عدالتی و ستم در آن مهم تر است

7. حضور پررنگ

پس از پیروزی انقلاب، مصادر امور تصمیم گیری و سیاست گذاری و کرسی های قدرت یکی پس از دیگری به دست روحانیون افتاد. بدین ترتیب روحانیان در تمامی ارکان سیستم سیاسی و نظام بوروکراتیک و سازمان ها و نهادهای نظامی آموزشی و سایر نهادها و مهم تر از انها در رادیو و تلویزیون و رسانه های جمعی حضوری سنگین و پررنگ یافتند. اما این حجم حضور نه تنها کمکی به ارتباط مؤثر میان روحانیان با مردم نکرد بلکه از قضا سرکنگبین صفرا فزود؛ سایه های سنگین حضور نتیجه ای معکوس داد و آن ارتباط سنتی شان نیز کاستی گرفت.

روحانیون نمی دانستند که میزان حضورشان در رسانه ها و در انظار عمومی با میزان اقبال جامعه به آنها همبستگی مستقیم ندارد بلکه از یک جایی به بعد حضور نتیجه ای معکوس می دهد. اینک پس از چهل سال هنوز روحانیون به این امر به ظاهر ساده وقوف پیدا نکرده اند؛ از این روست که تمامی شبکه های رادیو و تلویزیون مستمرا و به نحو پررنگ روحانیان را در قاب خویش دارد؛ از این روست که خیابان های فراوانی را به نام آنان می زنند؛ در اکثر محافل مرتبط و نامرتبط تریبون را در اختیار می گیرند و کمتر موضوعی هست که در آن باره اظهار نظر نکرده باشند؛ تصاویرشان را در هر جایی می توان مشاهده کرد و این حجم حضور است که سبب خستگی از روحانیان را فراهم آورده است.

*علی زمانیان/وبلاگ خرد منتقد

این مقاله حاوی دیدگاه نویسنده است. صحت و سقم مطالب جای بحث دارد که در نوشته های اتی بدان پرداخته میشود.

نظر شما