twitter share facebook share ۱۳۹۷ آذر ۲۶ 1944

همه انسان ها بی هیچ امتیازی در جامعه برابرند و از حقوق عمومی و اجتماعی یکسان بهره مندند؛ چنانکه در سخن بلند و پیام آور مساوات، حضرت ختمی مرتبت آمده است: «مردمان چون دندانه های شانه مساوی اند»

این نگرش اسلام به انسان ها و نیز رفتار پیامبر، از عوامل جذب دل ها به اسلام بود. به گفته جواهر لعل نهرو: «مسأله برادری و مساواتی که مسلمانان بدان ایمان دارند و بر اساس آن زندگی می کنند، روی افکار هندوها تأثیر عمیقی گذاشته است؛ به ویژه طبقات محرومی که مناسبات اجتماعی هند، آنان را از مساوات و برخورداری از حقوق انسانی محروم ساخته است»

اسلام کلیه تفاخرها و امتیازات نژادی و اختلافات طبقاتی و برتری جویی های اجتماعی را نفی کرده و به صراحت اعلام کرده است: «ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید؛ بی شک گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست»

پیامبر خاتم با اعلام اصل مساوات، دیدگاه طبقاتی و مناسبات ستمگرانه برخاسته از آن را باطل اعلام کرد، انسان ها را در کنار هم و در یک صف متحد قرار داد و فرمان داد: «با هم در یک صف و به مساوات باشید و با هم مختلف نباشید تا قلب هایتان مختلف نشود»

اگر این یکتایی و یک رنگی رعایت نشود دل ها پراکنده می گردد و دست ها از یاری یکدیگر باز می ماند

پیامبر اکرم(ص) کسانی که خود را از طبقه برتر می دانستند و به نژاد، قوم و قبیله و پدران خود تفاخر می کردند، با تندترین کلمات نکوهش کرده، چنانکه فرموده است: «همه تان فرزندان آدمید و آدم از خاک آفریده شده است گروهی که به پدران خویش مباهات می کنند، باید بدان پایان بخشند که در غیر این صورت نزد خدا از سوسک سرگین غلطان نیز خوارتر و بی ارزش تر به شمار می آیند»

سیره مساوات

پیامبر اکرم(ص) و اوصیای آن حضرت راه و رسم مساوات را در روابط و مناسبات اجتماعی، سخت پاس می داشتند. رفتار پیام آور هدایت و عدالت و منطق عملی حضرت ختمی مرتبت، سراسر نشان از رعایت مساوات داشت؛ چنانکه ان حضرت در نگاه کردن به اصحاب نیز آن را پاس می داشت. از امام صادق(ع) نقل شده است: «رسول خدا نگاههای خود را میان اصحاب خود تقسیم می کرد و به هریک به طور مساوی نگاه می نمود»

مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی شد؛ در حلقه ای میان اصحاب می نشست تا هیچ برتری وجود نداشته باشد. از ابوذر در این باره چنین نقل شده است: «رسول خدا(ص) در حلقه ای میان اصحابش می نشست به گونه ای که وقتی فرد بیگانه وارد مجلس می شد نمی دانست پیامبر اکرم کدام یک است تا می پرسید»

از جمله جلوه های زیبا و برجسته رفتاری پیامبر اکرم(ص) در تحقق سیره مساوات، پرهیز آن حضرت از هرگونه برتری جویی و زیر پا گذاشتن چنین مناسباتی بود. ابن شهر آشوب در این باره آورده است: «در خوراک و پوشاک بر خدمتکاران و بندگانش برتری نمی جست»

در سایه مساوات اجتماعی بود که بلال بن ریاح برده ای حبشی، خزانه دار مورد اطمینان پیامبر و سرور مؤذنان گردید. بلال توانایی ادای «شین» را نداشت و به جای آن «سین» می گفت؛ منافقان به پیامبر اعتراض کردند که چرا بلال را مؤذن خود قرار داده است. رسول خدا فرمود: سین بلال نزد خدا شین است گرچه او به جای أشهد، أسهد می گوید نزد خدا پذیرفته و قبول خواهد بود

مساوات در تصدی امور و انجام مسئولیت ها

از اموری که در سیره پیامبر(ص) چشمگیر بود و بسیاری تاب تحملش را نداشتند و تا روزهای آخر زندگی رسول خدا نیز نتوانستند آن را بپذیرند، مساوات در تصدی امور و انجام دادن مسئولیت ها بر اساس اهلیت و شایستگی بود. پیامبر(ص) در این امر میان هیچیک از افراد امت فرقی نمی گذاشت و هرکس دارای اهلیت و شایستگی بیشتری بود میدان گسترده تری برای تصدی امور و انجام دادن مسئولیت ها می یافت. در راه و رسم نبوی تصدی امور و انجام دادن مسئولیت ها بر اساس معیارهای عقلانی و منطقی تعیین می شد یعنی معرفت، درایت، عدالت، قوت و سلامت اشخاص و نه بر مبنای ملاک های جاهلی و غیر منطقی چون شیخ بودن و از خاندانی معین و وابسته به گروهی خاص بودن. در دوران جاهلیتِ عرب، از ویژگی های رهبر قبیله سن او بود و عرب قائل به شیخوخیت بود و چنانچه فردی همه شایستگی های لازم برای رهبری و فرماندهی را دارا بود ولی شیخ نبود، عرب جاهلی بدو تن نمی داد

آیات متعدد کتاب الهی بیانگر این است که خداوند جز بر اساس شایستگی مسئولیتی نمی بخشد. انگاه که ابراهیم خلیل به سبب شایستگی هایش و پس از آزمودن های گوناگون به مقام امامت رسید عرض کرد: پروردگارا آیا فرزندان من به سبب نسبت با من از موهبت رهبری الهی برخوردار خواهند بود؟ پس خداوند به صراحت پاسخ گفت که ملاک تصدی مسئولیت نسبت و خویشاوندی نیست و هرگز ستمکاران به مقام امامت نمی رسند: «و چون ابراهیم را پروردگارش به اموری چند بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید خداوند به او فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم پرسید: از دودمانم چطور؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی رسد»

اینکه ابراهیم پس از برآمدن از عهده آزمون ها، شایستگی پیشوایی یافت بیان کننده حقیقت مورد بحث است که مقام و مسئولیت جز بنا بر شایستگی ها داده نمی شود. ملاک تصدی مسئولیت، ثروت و مکنت و وابستگی و خویشاوندی نیست؛ در قرآن کریم این امر با بیان نمونه ای زیبا چنین عنوان شده است: «آیا از حال سران بنی اسراییل پس از موسی خبر نیافتی آنگاه که به پیامبری از خود گفتند: زمامداری برای ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم... پیامبرشان به آنان گفت: در حقیقت خداوند طالوت را به زمامداری شما گماشته است. گفتند: چگونه او بر ما زمامدار باشد با آنکه ما به زمامداری از وی سزاوارتریم و به او از حیث مال گشایشی داده نشده است؟ پیامبرشان گفت: خدا او را بر شما برگزیده و او را در دانش و قدرت جسم وسعت بخشیده است و خداوند زمامداری خود را به هرکس که بخواهد می دهد و احسان خدا وسیع و او آگاه (از لیاقت و شایستگی افراد برای منصب ها) است»

پیامبر اکرم در فرستادن سفیر نیز مساوات را رعایت می کرد و همه کسانی که شایستگی لازم برای تصدی امور را داشتند به کار می گرفت

آن حضرت در سپردن مسئولیت فرماندهی جنگ، تنها شایستگی و توانایی و تدبیرورزی افراد را ملاحظه می کرد و نه خویشاوندی و وابستگی و سالخوردگی را؛ جوانان شایسته را فرمانده قرار می داد همانگونه که درباره زید بن حارثه به عنوان یکی از فرماندهان نبرد مؤته عمل کرد و نیز درباره اسامه بن زید به عنوان آخرین فرمانده منصوب از طرف خود چنین رفتار نمود

برخی از سیره نویسان سن اسامه را هفده سال و برخی هجده ذکر کرده اند. واقدی آن را بیست و یک یا نزدیک آن گفته است؛ آنچه مسلم است این است که اسامه در سالهای نخستین جوانی بود و این امر بر آنان که رنگ سیره پیامبر به خود نگرفته بودند بسیار سنگین و گران آمد.

برهم خوردن مساوات

پس از رحلت پیامبر(ص) به دنبال لشکرکشی سپاه اسلام و افزایش فتوحات، جمعیت کثیری شکل گرفت که عنوان موالی داشتند و اعراب خود را از آنان برتر می دیدند؛ این روند به طور عمده از زمان خلیفه دوم آغاز شد

گروههای اجتماعی محروم یعنی بردگان و موالی (اعم از آزادشدگان، پیوند خوردگان با قبایل و به طور کلی ایرانیان) در جامعه تحقیر می شدند و انواع و اقسام بی عدالتی ها و ستم ها بر آنان روا می شد. آنان انسان های پایین مرتبه و شهروندان درجه دو شمرده می شدند و سخت ترین و پست ترین کارهای جامعه به آنان سپرده می شد

عرب جاهلی در لوای مسلمانی خود را از سایر مسلمانان برتر معرفی و به دیگران به چشم موالی و بندگان خویش نظر می کرد و روشن است که چنین دیدگاهی با توجه به زمینه های جاهلیت عرب می توانست به چه نتایجی منجر شود و چه احساس هایی را در قریش و عرب زنده سازد. وقتی عمر بن خطاب خلافت را به دست گرفت برخی از مردم را بر برخی دیگر، مسلمانان نخستین را بر سایر مسلمانان، مهاجران قریش را بر سایر مهاجران و به طور کلی همه مهاجران را بر انصار برتری داد چنانکه عرب را بر عجم و عرب خالص را بر موالی برتری داد.

وی برای انکه مدینه با ورود عجمان آلوده نشود، اجازه نمی داد هیچکس از آنان به مدینه آیند. حتی برای جلوگیری از اختلاط عرب و عجم و آزاد و برده و اینکه با یکدیگر اشتباه نشود آنان را موظف می کرد رعایت پوشیدن لباس شأن خود را بکنند. مسیب بن دارِم نقل کرده است که عمر را دیدم در حالیکه با چوبدستی خود بر سر کنیزی می زد تا اینکه مقنعه او از سرش افتاد و عمر می گفت: چرا کنیزکی خود را به شکل زنان آزاد در آورده است؟

ابوحنیفه بر مبنای همین تعصب عربی و فقدان معرفت صحیح نسبت به روح اسلام و سیره و سنت پیامبر فتوای عجیبی در نکاح دارد و آن اینکه عجم نمی تواند زن عرب بگیرد زیرا عجم کفو عرب نیست

ابوالفرج اصفهانی گوید: عرب تا هنگام ظهور دولت بنی عباس چنین رسمی داشت که اگر عربی از بازار به خانه بر می گشت و همراهش باری بود چون یکی از موالی را می دید بار را بر دوشش می گذاشت تا برایش حمل کند و او نیز از این کار سر باز نمی زد و اگر عربی پیاده می رفت و یکی از موالی سواره بود، آن فرد می بایست مرکوب خود را به عرب می داد و خود در رکاب او راه می رفت.

اما برترین تربیت شده مدرسه پیامبر اکرم(ص) پیشوای عدالتخواهان و مساوات پیشگان علی(ع)، حکومت خود را بر سیره پیامبر بنیان گذاشت و ان را سخت پاس داشت. هنگامی که محمد بن ابی بکر را والی مصر قرار داد درباره سیره مساوات سفارش های مؤکدی به او نمود و چنین فرمود: «و برای همه مردم آنچه را برای خود و خانواده ات می خواهی بخواه و آنچه را برای خود و خانواده ات نمی پسندی بر آنان نیز مپسند»

زمانی برای خرید پیراهن در حالی که قنبر همراه آن حضرت بود روانه بازار کرباس فروشان شد. نزد جوانک دست فروشی ایستاد و فرمود: آیا دو پیراهن که قیمت آن پنج درهم شود داری؟ گفت: آری دو پیراهن دارم که یکی از دیگری بهتر است یکی به سه درهم و دیگری به دو درهم. امام فرمود: هر دو را بیاور. آنگاه رو به قنبر کرده فرود: ای قنبر آنکه سه درهم است از آن تو؛ تو جوانی و شور و نشاط جوانی در تو زنده است. از رسول خدا شنیدم که فرمود: «به زیردستان خود از آنچه می پوشید بپوشانید و از آنچه می خورید بخورانید»

به بیان شیخ علی بحرانی، بزرگ ترین سبب پراکنده شدن مردم (تابع سران) از گرد امیرمؤمنان و خودداری از یاری وی بلکه شمشیر کشیدن بر آن حضرت و جنگیدن با او، مساوات امام بود و نه چیز دیگر؛ اما امام به این مخالفت ها اعتنایی نکرد و هرگز مصالح دنیایی خود و حکومتش را در ترک مساوات میان مردم نیافت. امام علی(ع) در نامه خویش به سهل بن حنیف انصاری فرماندار خود در مدینه درباره گروهی که به معاویه پیوسته بودند نوشت: «...آنان مردم دنیایند روی بدان نهاده و شتابان در پی اش افتاده، عدالت را شناختند و دیدند و دانستند مردم به میزان عدالت در حق یکسانند؛ پس گریختند تا تنها خود را به نوایی رسانند ...»

*برگرفته از کتاب سیره نبوی منطق عملی؛ نوشته دکتر مصطفی دلشاد تهرانی

نظر شما